رفتن به محتوای اصلی
روتیتر
آیت الله قرائتی؛

جایگاه وقف در اسلام/بخش دوم

تاریخ انتشار:
آیت الله قرائتی

7- وقف، سیره پیامبر اکرم و معصومین(علیهم السلام)
پیغمبر ما موقوفه داشته، حضرت امیر موقوفه داشته. امام کاظم موقوفه داشته است. موقوفاتشان در کتاب بحار آمده است. در یکی از جنگ ها که پیروز شدند، زمینی را گرفتند، یک تکه زمین هم به حضرت علی دادند. امیرالمؤمنین شروع به حفاری کرد و یک چاه کند. یک مرتبه آب مثل گردن شتر از چاه بیرون آمد. گفتند: بشارت، بشارت! گفت: چه شد؟ گفتند: چاه شما به آب خورد آن هم چه آبی؟ فرمود: چرا به من بشارت می دهید؟ کاغذ بیاورید بنویسم این وقف است. برای حاجی ها و زائرها و مستضعفین، شما انشاءالله اگر مدینه بروید. چسبیده به مدینه نزدیک مسجد شجره که حاجی ها لباسشان را عوض می کنند، آنجا یک آبار است، آبار جمع بئر است، بئر یعنی چاه، آبار علی! هنوز هم اسم علی بن ابی طالب هست. درش را بستند رویش نوشته: آبار علی! جالب اینکه آب آن چاه ها با آب مدینه فرق دارد.
ما یک ماه رمضانی مدینه بودیم. کنار چاه ها رفتیم. دیدیم مردم مدینه با ماشین می آیند آب از چاه ها برمی دارند برای مصرف خودشان. مثل الآن که آب معدنی می گویند. اینها همه موقوفات داشت. بعد فرمود: وقف شد، «هذه صدقه» این صدقه است. «لا تباع» مال وقف را نمی شود فروخت.
من یک چیزی تلخ است بگویم. زیادی گوش بدهید. تلخ است ولی واجب است بگویم. افراد زیادی مغازه دارند ولی چون وقف است، قیمتش را پایین می آورند. مثلاً دو تا مغازه در بازار روبروی هم است. هر مغازه ای چهل متر است. این چهل متر را شخصی بخواهی اجاره کنی، می گوید: ماهی چند میلیون، این یکی چون برای اوقاف است، یک صدم، یک پنجاهم، یک دوم. این کار خلاف شرع است. به چه دلیل؟ امام رضا فرمود: اگر می خواهید بفهمید کار شما درست است یا غلط است در نماز جمعه بگویید. اگر در نماز جمعه خجالت کشیدی بگویی، پیداست یک ریگی در کفش تو است. ما باید یک تابلو اداره اوقاف دم این مغازه بزند. مردمی که عبور می کنید! عابرین محترم این مغازه با مغازه روبرو یکسان است. ولی مغازه روبرو ماهی پنج میلیون کرایه اش است. این مغازه را ماهی صد هزار تومان می دهد. چرا؟ بخاطر اینکه از وقف سوء استفاده می کند. آقا قرارداد بستیم. خوب قرارداد حتی اگر ضرر هم کردیم، شما اگر معامله قطعی هم بکنید بعد معلوم شد کلاه سر شما رفته است، معامله را به هم بزنید. در معامله هم اختیار داریم معامله را به هم بزنیم. یک جاهایی انسان می تواند معامله را بر هم بزند. البته مسأله فقهی این را از مراجع بپرسید. من مسأله فقهی اش را نمی دانم. ولی کار بی وجدانی است. چون این برای اوقاف است کرایه نصف بدهم. هرکس یک جایی نشسته باید خجات نکشد و بگوید: این مغازه من وقفی است و ماهیانه اینقدر به اوقاف می دهم.
اوقاف هم باید حواسش را جمع کند هرجا وقف می کنیم اول نگوید: ده درصد به خود من بدهید. یکسری از مردم حرفی ندارند وقف کنند، از اوقاف می ترسند. می گویند: تا وقف کنیم، اول مثل حلوای نذری که به کسی می دهیم در راه خودش می خورد. کاری کنیم که...
یک کار خوبی که در کمیته امداد شد، این بود که مردم صدقه می دادند در صندوق های کمیته امداد گفتند: صدقه ها را که جمع کردید، ده درصد برای کمیته امداد بردارید. گفتند: چرا برداریم؟ آن کسی که صدقه می دهد برای فقرا می دهد. حالا کمیته امداد خرج دارد. خرجش را از جای دیگر حل کند. من که یک پول برای کمیته امداد می اندازم برای فقرا می اندازم. برای این نیست که وسط راه تو هم یک ناخنک بزنی. اوقاف ناخنک نزند. خرجش را از جای دیگر تأمین کند. آن کسی که وقف می کند خاطرش جمع باشد که همانطور که واقف گفته می رسد. نظر واقف تأمین می شود. ولی وقتی واقف می گوید: والا وقف چه کسی کنیم؟ بعد وقف چه می شود؟ خود اوقاف و مدیریت چه می کند؟ باید اطمینان پیدا کنند. اگر مردم مطمئن شوند، اطمینان مردم بالاترین سرمایه برای حکومت است. برای اوقاف است. 
«لا تباع» ملک وقفی فروخته نمی شود. «وَ لا تُوهَبُ‏» کسی حق هبه کردن ندارد، «وَ لا تُورَثُ» (تهذیب‏الاحكام، ج 9، ص 148) حق ندارند دیگران به دیگران ارث بدهند. اگر کسی ملک وقف را فروخت. شما هم اطلاع بدهید. نگویید: به ما چه! شما اگر می دانید زمین و خانه و مغازه فلانی وقف است، یک اطلاع به محلی که باید بدهی بده. که آقای قرائتی در یک خانه وقفی نشسته است. این خانه که ایشان نشسته کرایه اش اینقدر است. به شما چقدر می دهد؟ آخر آبرویش می ریزد. باسمه تعالی به درک! اول کسی که آّبروی کسی را برد، حضرت علی بود. نماینده ای به نام عثمان بن حنیف داشت. در یک مهمانی رفت که همه اشراف بودند. فقرا نبودند. حضرت امیر یک نامه نوشت. تو نماینده من هستی. شنیدم به یک مهمانی رفتی که همه پولدار بودند و فقرا نبودند. این نامه حضرت علی 1400 سال است آبروی عثمان بن حنیف را برد. این کوفتش شد کبابی که خورد. یک کباب خورد یک نامه تاریخی از حضرت علی دریافت کرد. این یعنی چه؟ یعنی حضرت علی به خودش اجازه می دهد آبروی نماینده خودش را ببرد. باید فرد فدای جامعه شود. قانون اسلام این است. «و لیکن نظرک عامه» تو نظرت مردم باشند. نطرت خواص نباشند. که حالا ایشان شخصیت است. ایشان پسر و دختر فلانی است. برادر فلانی است. شریک فلانی است. هرکس می خواهد باشد. ما یک مقدار جمهوری اسلامی را مواظب باشید جمهوری رودروایسی اسلامی نباشد.
خدا آیت الله العظمی گلپایگانی را رحمت کند. به امام خمینی پیغام داد. فرمود: اگر می خواهید جمهوری اسلامی سفت شود، اگر قاضی هم خلاف کرد، دو تا شلاق هم به قاضی بزنید که مردم بدانند قصه جدی است. قاضی هم شلاق خورد. این پیام آیت الله العظمی گلپایگانی به امام خمینی بود. رابطش هم یکی از علما است. گفت: به ایشان بگویید: اگر می خواهید جمهوری اسلامی محکم شود، رودروایسی نکنید. نماینده امام است ولی اگر سفره ای رفته که اشراف است، باید همه بفهمند ایشان کجا بوده است. حضرت امیر در نامه 25 به مسئول زکات می گوید: یکجایی می روی زکات بگیری خانه کسی نخوابی. «انزل الی ماءهم» کنار چشمه آب برو. برای اینکه خانه هرکس بروی بخوابی، صبح به هرکس بگویی: زکات بده. می گوید: هان، دیشب خانه فلانی خوابید. او را پر کردند. کانالیزه کرده است. خانه کسی نخواب. از مردم سؤال کن زکات دادید یا نه؟ اگر گفتند: ندادیم، به حرفشان اطمینان کن. نگو باید بازرس ویژه بفرستم. اگر مؤمنی گفت: من زکات دادم قبول کن. الآن مراجع ما به هیچکس نمی گویند: خمست را دادی یا نه؟ این مهم است. یک جمله از آیت الله العظمی صافی شنیدم. خیلی برای من مهم بود. یکی از مقلدین ایشان نزد ایشان رفت. گفت: ما دو سه سال است به شما سهم امام نمی دهیم وضع مالی ما چنین و چنان شده است. ایشان یک جمله گفت خیلی برای من که 55 سال است آخوند هستم مهم است. گفت: کسانی که به من خمس می دهند من خوشحال نیستم. خمس گرفتم! خوشحالم این بدهی اش را داد. خوشحالم این بری الضمه شد!  این بدهکار بود داد. خوشحال نیستم که به من داد یا به کس دیگر داد. من برای گرفتن خوشحال نیستم. برای نجات او از قهر خدا خوشحال هستم. این خیلی مهم است. انسان به جایی برسد که وقتی پول می دهند کیف نکند. بگوید: می خواهی بده و می خواهی نده. همه  شان معمولاً اینطور هستند. دانه درشت های ما...
حضرت علی(ع) در مدینه خانه ای داشت. گفت: این وقف خاله ها و نسل خاله. این مسأله ی خاله با عمه فرق دارد. پدر و مادر، سفارش مادر بیشتر شده است. خاله و عمه سفارش خاله بیشتر شده است. در حدیث داریم گفت: مادرم از دنیا رفته، گفت: اگر خاله داری... برای پسرخاله ها، حضرت امیر یک چنین کاری کرد.
8- رعایت اولویت ها در وقف
ببینید عمر ما کوتاه است. توشه ما کم است. نیاز ما شدید است. خطر قیامت زیاد است. راه حل وقف است. وقف جبران مافات است. یعنی اگر تا به حال کاری نکردیم... در وقف هم سر خود وقف نکنید. خیلی از وقف های ما ثواب ندارد. در یک کوچه  شش تا مسجد است. واقعاً نیاز است؟ مسجدها پر می شود؟ من می خواهم حسینیه به اسم خودم باشد. ببینید چه چیزی نیاز است. گاهی یک چیزی نیاز نیست و وقف شما ثواب ندارد. به آدمی که تشنه نیست آب بدهی اجر ندارد. آب را به تشنه بده. با یک اسلام شناس و مجتهد عادل و یک کسی که نیاز جامعه را بداند مشورت کنید. در وصیت هم همینطور است. وصیت کرده چنین و چنان! این وصیت ها را مشورت کن. یک بنده خدایی وصیت کرده اگر من مردم در روستایی بروید که متولد شدم مرا دفن کنید. در روستا هم دو متر برف آمده بود. این وارث ها پیرشان درآمد تا این جنازه را بردند. قربانت تو زنده بودی زحمت دادی. حالا هم که مردی وصیت نامه ات اسباب دردسر است. بگو: هرجا آسان است مرا خاک کنید. امام وصیت نامه ی بزرگ و طولانی نوشت، یک کلمه نگفت: مرا کجا خاک کنید! تو کار خوب کن، هرجا بود بود. ما هی سعی می کنیم کنار حرم باشد. کنار امامزاده باشد. پول یک خانه را می دهیم برای اینکه قبر ما نزدیک امام رضا باشد، حال آنکه این امام رضا می گوید: تو یک خانه بخر،     چهار تا وام خانه به چهار جوان بی خانه بده. من تو را نزد خودم می آورم! خدا در قرآن می گوید: «وَ اصْنَعِ‏ الْفُلْكَ» (هود/37) گفت: در بیابان کشتی... گفت: خودم آبش را می آورم! کشتی را تو بساز. آبش با من. از زمین و آسمان آب جوشید و کشتی نوح در آب افتاد. شما خیلی برای مردن و مقبره فکر نکنید. وقف می کنید وقف واجبات کنید.
بعضی می گویند: من می خواهم محراب مسجد را بسازم. می گوییم: مسجد بدون محراب هم می شود نماز خواند. مسجد الآن تنگ است. اجازه بده بیست متر زمین اضافه کنیم. مسجد کتابخانه ندارد. در مسجد یک عده فقیر هستند. می گوید: نه من می خواهم کاشی های محراب را بدهم. اینها اخلاص نیست. دنگی است. بعضی لات ها می گویند: من یک نفس سی کیلیو آّبقوره سر می کشم. خیلی غلط کردی که یک نفس سی کیلو آبقوره سر کشیدی. خیلی از کسانی که وقف می کنند، چون روی یک دندگی است، می گوییم: آقا در این جاده ساعتی دویست ماشین رد می شود. مسجد ندارد. می گوید: نه من می خواهم در جاده ای مسجد بسازم که خانه پدری من است. می گوییم: در این روستا در روز چند ماشین عبور می کند؟ آخر برای یک کیلو آرد نانوایی باز نمی کنند. تو برای پنج نفر نماز خوان، مسجد را    در جاده ای ببر که شلوغ است. می گوید: نه، آن روستا، روستای پدری من است. کارهای ما مخلوط با نفس و هوس است. وقفی ارزش دارد که با یک مجتهد عادل نیاز اولویت... حدیث داریم «لا قُربَة بِالنَوافِلِ اذا اضرَّتْ بِالْفَرائِضِ‏» (نهج البلاغه/حکمت39) اگر کار واجب مانده و شما کار مستحب انجام می دهی، کار مستحب ارزش ندارد. اگر زن دارد نماز شب می خواند. زیارت عاشورا می خواند. شوهرش با او کاری داشت. این دیگر حق نماز شب خواندن ندارد. باید ببیند شوهرش چه می گوید. اینطور نیست که زن مؤمن دائم زیارت عاشورا بخواند و شوهرش از او راضی نباشد. یا مرد مرتب مسجد می رود و زنش در خانه تنها می ترسد. این عبادت نیست. آقا رفتم سینه زدم. باسمه تعالی بی خود سینه زدی. خانمت در خانه تنها بود، می ترسید. اگر خانم تو در خانه می ترسید. مادرت می گوید: نزد من باش. پدرت می گوید: نزد من باش. تو حق نداری مسجد بروی و مستحب انجام بدهی. کارهایتان را با یک اسلام شناس چک کنید.
ما نگران هستیم که هم جان بکنیم و هم پول بدهیم. روز قیامت هم بگویند: اینها برای خدا نبود. نفست بود. هوست بود. خدایا، اساتید دانشگاه، معلمین، روحانیون، اینهایی که زمین و مزرعه برای وقف ندارند. یادداشت هایشان را وقف کنند. چکیده تجربه هایش را یک کسی در بیست صفحه بنویسد و بگوید: ببین من سی سال مدیر کل و استاندار و امام جمعه بودم. سی سال تجربه ام را در دو صفحه نوشتم. من این کار را کردم خیلی خیر دیدم. تمام سخنرانی های سی چهل ساله ام را در یک سی دی کردم و سی دی هم قفل ندارد. راجع به هر مسأله ای یک سی دی می خرند و تکثیر می کنند. هر مسأله ای می خواهد در کامپیوتر می گذارد و بحث های مرا می بیند و خودش هم یک چیزی روی آن می گذارد. انسان می تواند یادداشت هایش را وقف کند. ما اگر خواسته باشیم خیر برسانیم، راه خیر رساندن یکی دو مورد نیست. باید فکر کنیم عمر ما مبارک باشد. 
خدایا آنچه به ما داده ای مبارک قرار بده. قیامت را روز حسرت و خسارت ما قرار نده. در کنار توسعه های سیاسی و اقتصادی که در تلویزیون می گویند، خدایا روح ما را توسعه بده. نگاه ما را توسعه بده. 

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

************************************************

منبع:پایگاه اطلاع رسانی درس هایی از قرآن

موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا