جایگاه وقف در اسلام/بخش اول
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در محضر مبارک عزیزان در گلپایگان هستیم. این منطقه خمین و گلپایگان و محلات و خوانسار و اراک منطقه زر خیز است. زمینش زمینی است که به خاطر رجالی که داده است می درخشد. بحث ما راجع به وقف و هجرت است. ممکن است شما بگویی که حالا مگر ما پولدار هستیم که بخواهیم چیزی وقف کنیم؟ ما که پای تلویزیون نشسته ایم زندگی خودمان به سختی و تنگی می گذرد. حالا می گویی وقف کن؟ برو به پولدارها بگو، نه! حالا می گویم که وقف فقط برای پولدارها نیست. انسان می تواند یک خودکار را هم وقف کند.
1- تأکید اسلام بر هجرت برای حفظ دین
یک کلمه راجع به هجرت بگویم که چون در تقویم سالروز هجرت پیامبر است. این هجرت برای دکترها و آخوندهاست. یکی از ابزاری که می توانیم کمر غرب را بشکنیم این است که تحصیلکردگان ایرانی، اگر به وطن خودشان برگردند کمر آن ها شکسته می شود. چون بسیاری از متخصصان آن ها ایرانی هستند. خیلی از پروفسورهایی که آنجا خدمت می کنند، ایرانی هستند. اگر همان ها به وطن خودشان برگردند، کمر آن ها می شکند. مسأله ی هجرت مسأله ی مهمی است. اگر هجرتی که واجب است، آقای قرائتی! شما مجتهد هستی؟ نه! پس چرا می گویی: واجب است؟ هجرت واجب است. به چه دلیل؟ خداوند انسان را برای عمل مستحب توبیخ نمی کند. هیچ وقت نمی گوید: چرا نماز شب نخواندی؟ چرا غسل جمعه نکردی؟ اما راجع به هجرت خدا توبیخ می کند. این را هم بگویم که همه توبیخ ها برای قیامت است، به جز هجرت! هجرت را در دنیا خدا توبیخ می کند. لحظه ی مرگ فرشته ها می گویند: از قرآن بخوانم. «فِیمَ كُنْتُم» می گویند: تو چه خاصیتی در جامعه داشتی؟ چه کاره بودی؟ می گوید: «قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِین» ما از طبقه ی بدبخت و مستضعف بودیم. می گوید: چرا هجرت نکردید؟ «قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً» (نساء/97) زمین خدا بزرگ نبود هجرت کنید؟ معلوم می شود که هجرت واجب است، که خدا توبیخ می کند. آن هم در دقیقه ی آخر و لب مرگ! هجرت واجب است. اگر آیت الله العظمای گلپایگانی از گلپایگان و گوگو هجرت نمی کرد که مرجع نمی شد. اگر امام خمینی از خمین به قم هجرت نمی کرد که امام خمینی نمی شد. هجرت دانشجوهای ما... هجرت مهم است. و از افتخارات ما تاریخ هجری است. چون هجرت یعنی بلند شو و راه بیفت. مسیحی ها تاریخشان میلادی است. میلاد یعنی مادرش زایید. خوب همه ی مادرها می زایند. زاییده شدن که هنر نیست. دست خودش نیست.
در یک مسجد رفتم دیدم که پیشنمازش می گوید: هر کس اسم علی دارد بیاید جایزه بگیرد، تولد حضرت علی بود. به او گفتم: این چه جایزه ای است؟ این نوزاد بوده است، زاییده شده است، مادرش اسمش را علی گذاشته است، خودش چه کار کرده است که تو به او جایزه می دهی؟ بگویید هر کس مثلاً این جمله ی حضرت علی(علیه السلام) را حفظ کرد، یک کاری از او بکشید، بعد جایزه بدهید، وگرنه چون اسمش علی است، جایزه بگیرد. جایزه هم باید حساب و کتاب داشته باشد. حضرت عیسی(علیه السلام) متولد شد، قدمش رو چشم. ما مخلص عیسی و مخلص مادرش هستیم. هر دو برای ما عزیز هستند. اما تاریخ میلادی، میلاد یک تولد است. حالا دیگر رسم شده است که ما هم برای نوزادهایمان میلاد می گیریم. این هنوز معلوم نیست چیست؟ سه سالش است، نه سالروزش است، حالا طوری نیست، می خواهید شیرینی بخورید، بخورید. ولی ارزش نیست. هجرت ارزش است. تاریخ ما هجری است. قرآن می فرماید: یک آیه می خوانم پنج و شش کلمه است. سه چهار موردش را می فهمید. همه یعنی فارس ها هم می فهمند. دو کلمه اش را من ترجمه کنم.
[ «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلایتِهِمْ مِنْ شَیءٍ حَتَّى یهاجِرُوا» (انفال/72) ]
2- لزوم هجرت برای خدمت به مردم
بسم الله الرحمان الرحیم! «وَ الَّذِینَ آمَنُوا» بلد هستید که یعنی چه، یعنی کسانی که ایمان آورده اید! «وَ لَمْ یهاجِرُوا» ولی هجرت نمی کنید. این دین دارد، ولی تکان نمی خورد. هجرت نمی کند. «ما لَكُمْ مِنْ وَلایتِهِمْ مِنْ شَیءٍ» ذره ای این ها را دوست نداشته باشید، چون از شهرش تکان نمی خورد. حالا اگر ولایت به معنای محبت باشد، اگر به معنای حکومت باشد، یعنی هیچ پست حکومتی به آن ها ندهید. چون اصلاً حاضر نیست که تکان بخورد... یک بار دیگر! «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یهاجِرُوا» دین دارد ولی از شهرش بیرون نمی رود. «ما لَكُمْ» حق ندارید، «مِنْ وَلایتِهِمْ مِنْ شَیءٍ» نه حق دارید دوستش داشته باشید، نه حق دارید به او پست بدهید. پس دو کلمه برای هجرت گفتم، به مناسبت اینکه هجرت پیغمبر در این ایام واقع شده است. هجرت واجب است، دلیل؟ اگر واجب نبود، توبیخ نبود. در بین واجب ها تنها واجبی است که بقیه واجب ها را قیامت می گویند: چرا نماز نخواندی؟ چرا خمس ندادی؟ چرا زکات ندادی؟ هجرت نکردن را در همین دنیا و در لحظه ی مرگ، یقه می گیرند که تو در کشورت بودی، در شهر و روستایت بودی، چرا هجرت نکردی. قابل تحمل نیست که به ما بگویند: مثلاً فلان استان سیصد روستای بی روحانی دارد، سیصد مسجد دارد که پیشنماز ندارد، سیصد طلبه هم همین شهر در قم دارد. روز قیامت خدا یقه ی من را خواهد گرفت. یقه ی ما آخوندها را که آقای قرائتی! تو چرا هجرت نکردی؟ من بیست سال پیش به چین رفتم، دیدم سیصد نفر را چینی ها تربیت کرده اند که فارسی حرف می زنند. ولی ما یک حجت الاسلام نداریم که به زبان چینی حرف بزند. یعنی آن ها برای هفتاد میلیون ما سیصد نفر را تربیت کردند، ما برای یک میلیارد آن ها پنج نفر را تربیت نکردیم. آقا ما عقب هستیم. همین قرآنی که در دست من است، مظلوم است. قرآن ما به حدود پنجاه زبان ترجمه شده است. کتاب مسیحی ها به دو هزار زبان ترجمه شده است. جایش را پر کنید. حالا که این منطقه منطقه ی زرخیز است، سعی کنیم، اگر پسر و دختری داریم که... زور نه! علاقه داشته باشد، اگر علاقه داشته باشد، بفرستیم تا طلبه شود. وقتی هم گفتیم طلبه یاد گلپایگان و خوانسار و کاشان و قم و این ها نیفتید. یک طلبه را من می خواهم به امام زمان(علیه السلام) هدیه کنم. من پنج تا بچه دارم، یکی از آن ها برای امام زمان(علیه السلام)! به قصد دنیا درس بخوانید. قرآن بخوانم.
3- هجرت برای دعوت مردم جهان به اسلام
قرآن می گوید: کره ی زمین را اسلام می گیرد. سه بار هم گفته است. «لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ» (توبه/33) اسلام کره ی زمین را خواهد گرفت. سه بار این جمله در قرآن آمده است. برای اینکه کره ی زمین را اسلام بگیرد، یک رهبر می خواهیم، که بتواند کره ی زمین را اداره کند. خدا این را ذخیره کرده است، حضرت مهدی(علیه السلام) ! یک قانون می خواهیم که دستخوش زنده باد و مرده باد و موج های سیاسی و اقتصادی نباشد. آن قانون هم قرآن است که یک واو و یک حرف تحریف نشود. یعنی مکتب هست و رهبر هم هست. یک آمادگی می خواهد. آمادگی وقتی است که هجرت زنده شود، اسلام شناس زیاد شود. با زبان های مختلف دنیا و ما هجرت کنیم و زمینه را... اسلام را معرفی کنیم. امام رضا فرمود: اگر مردم بدانند ما چه می گوییم همه شیعه می شوند. هرکس اسلام را نپذیرفته است، اسلام درست معرفی نشده است.
هدیه ای از اینجا به مدینه برای پیغمبر به مناسبت هجرت هدیه کنیم. (صلوات حضار)
4- جایگاه وقف در زندگی مردم
اما مسأله ی وقف، وقتی می گویند: وقف یاد این نیافتید که یک کسی کاروانسرایی، حسینیه ای، مسجدی، خوابگاهی، دانشگاهی، مدرسه ای، از خیرین مدرسه ساز و مسجد ساز است. همه ما به نحوی با وقف سر و کار داریم. جمع کمی وقف می کنند جمع کثیری از موقوفات استفاده می کنند. بنده که اینجا نشستم هفتاد درصدم وقف است. چون می گویند: هفتاد درصد، انشاءالله که اشتباه نکنم. بگویند: چرا هفتاد؟ 69 درصد... بخشی عظیمی... آقای فلسفی به آخوندها می گفت: روی منبر عدد نگویید. تا عدد گفتی یکی کم باشد می گوید: شیخ دروغ گفتی! تو گفتی: دو هزار متر است. نه! 1895 متر است. بگو: زمین وسیعی که... بخش زیادی از بدن بنده و شما آب است. من هم متولد کاشان هستم. کاشان هم قدیم لوله کشی نبود، آب انبار بود. من وقتی متولد شدم بخش عظیمی از بدن من آب است. آب هم برای آب انبار است. آب انبارهای کاشان هم وقفی است. اگر امام خمینی جلوه کرد. بخش عظیمی از عمرش در خمین بوده است. در مدرسه که بوده یا در اراک که بوده که رفتیم حوزه اش را هم دیدیم. یا در مسجد دارالشفاء بوده، هرجا بوده وقفی بوده است. یا خودمان وقف می کنیم یا از موقوفات استفاده می کنیم و یا وقف را می خوریم. یک عده جنایتکار هم وقف ها را می خورند. بعضی وقف می کنند. بعضی وقف می خورند و بعضی سر و کارشان با وقف است. اینطور نیست که بگویید: این بحث به درد تلویزیون نمی خورد. چون من دیشب که می خواستم اینها را یادداشت کنم، گفتم: این بحث تلویزیونی نیست. بعد فکر کردم تلویزیونی هست. چه کسی است که بگوید: سر کار من با وقف نیست. مسجدی که می رود. حسینیه ای که می رود، خیابانی که می رود، خوابگاه دانشجویی که هست.
بسم الله الرحمن الرحیم، موضوع بحثمان: معامله با خداست. موضوع بحثمان وقف باشد. یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
5- وقف، معامله با خدا
اگر کارمندهای اوقاف پای تلویزیون نشستند، کلمات را یادداشت کنند و بنر کنند و در اداره شان بزنند. وقف، 1- معامله با خداست. معامله با خدا پنج امتیاز دارد، با غیر خدا... 1- خدا جنس کم را هم می خرد، مردم جنس کم را نمی خرند. اگر خانم گفت: برو دو کیلو انگور بخر، شما یک سیر خریدی ناراحت می شود. ولی خدا می گوید: یک سیر که هیچ، یک دانه انگور هم باشد، وزن یک ذره هم باشد قبول می کنم. خدا کم را هم می خرد. 2- خدا به بهشت می خرد. مردم فوقش کف می زنند. سوت می کشند. یک خیابان هم به اسمت می کنند. کارهای مردم یا کف است، یا سوت است یا صلوات است یا اسم یک مؤسسه ای را... ولی خدا به بهشت می خرد. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَ لَهُمُ الْجَنَّة» (توبه/111) خدا جنس معیوب را هم می خرد. امام که نماز می خواند می گوید: نماز خواندم، اما اگر یک عیب هم دارد، عیبش را هم بردار. «إِلَهِی إِنْ كَانَ فِیهَا خَلَلٌ أَوْ نَقْصٌ مِنْ رُكُوعِهَا أَوْ سُجُودِهَا» (المصباح كفعمی، ص20) اگر رکوع و سجودش خلل و نقصی دارد. عیب هایش را هم بردار و سوا نکن. پس جنس معیوب را می خرد. جنس کم را هم می خرد. گران هم می خرد. جنس کم هم می خرد لو نمی دهد. نمی گوید: یادت رفت. ممکن است کسی با زندگی ساده...
یک کسی پنیر می خواست بخرد، خرده پنیر می خرید. گفتند: چرا؟ استاندار هم بود. می گفت: دوره دانشجویی من خرده پنیر می خرم. این پنیر فروش فکر می کرد برای مرغ می خواهم. گفت: برای مرغ می خواهی؟ گفتم: کار نداشته باش. گفت: من پول می دهم پنیر کامل بخرم و بعد خرد کنم و بخرم. خوب خرد شده می خرم! کلی ارزانتر است. یک کسی هم که انگور می خرید، دانه انگور را می خرید. می گفت: خوشه را می خرم دانه دانه می کنم می خورم. خوب از اول دانه اش را می خرم. خوشه گرانتر و دانه اش ارزانتر است. حالا یکوقت آدم مهمان دارد و رودروایسی دارد، برای مهمان هرکاری کرد، کرد.
یک وقتی مهمان منزل ما آمد. به حاج خانم گفتم. گفت: هیچی نداریم. گفتم: هندوانه، گفت: روی هندوانه را خوردیم و ته آن مانده است. گفتم: رویش را بردار و تهش را بکن و آبش را بگیر. آبش را در لیوان ریختیم دیدیم پر نشد، گفتم: یک قاشق هم در لیوان بگذار بالا بیاید. پر نشد گفتم: یک قاشق شکر درونش بریز. پر نشد گفتم: یخ درونش بریز. یعنی با عمل سزارین یک لیوان آب هندوانه درست کردیم. طوری نیست آدم دانه انگور می خورد، خرده پنیر می خورد. چون خرده پنیر و پنیر کامل کلی فرق دارد، خوردنش هم هیچ فرقی ندارد.
این دو نفر که گفتم، هم خرده پنیر و هم دانه انگور برای آدم های مهم کشور است. می خواهم بگویم: حالا دانشجو فکر نکند پنیر نیست، طوری نیست. خدا آیت الله اشرفی را رحمت کند. سه روز نان خالی پیدا نکرد بخورد. 1- معامله با خداست. این یک مورد.
6- وقف، عامل توسعه ظرفیت انسان
2- نشانه روح بلند است. وقف من را ما می کند. آدمی که برای خودش است، می گوید: من. خانه ی من، وقتی خانه اش را وقف کرد، می شود خانه ی ما. وقف انسان را باز می کند. باز شدن انسان هم خیلی مهم است. یعنی توسعه انسانی. الآن در توسعه ای که در کشور گفته می شود، دائم می گویند: توسعه سیاسی، توسعه اقتصادی، توسعه صنعتی، یک نفر در تلویزیون نمی گوید: توسعه انسانی، خودت بزرگ شوی.
قدیم شاهزاده ها وقتی حمام عمومی می رفتند، برای اینکه پیدا شود این شاهزاده است، یک لنگ قیمتی می بستند. یک کسی از آنها یک لنگ قیمتی بست. در حمام رفت. یک پیرمردی بود. پیرمرد این را نشناخت. به پیرمرد گفت: تو مرا می شناسی؟ گفت: نه! گفت: لنگ من چند می ارزد؟ پیرمرد گفت: مثلاً هفتصد تومان به پول صد سال پیش! گفت: احمق! هفتصد تومان پول لنگ من است. گفت: من لنگ شما را قیمت دادم، خودتان ارزش ندارید. حالا توسعه اقتصادی و سیاسی، خودت هم بزرگ شدی یا نه. قرآن می گوید: خودت بزرگ شوی. «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» (طه/114) «زِدنی» یعنی خودم بزرگ شوم. نمی گوید: «ربّ زد علمی» یعنی علمم بیشتر شود. لیسانس هستم فوق لیسانس شوم. حجت الاسلام هستم، آیت الله شوم. این «زد علمی» است. می گوید: «زدنی علما» یعنی خودم توسعه پیدا کنم. «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُم» (ابراهیم/7) نمی گوید: «لازیدن نعمتکم» سعدی این را اشتباه معنی کرده است. «شکر نعمت، نعمتت افزون کند» خدا این را نمی گوید. که اگر صد تومان داری، الحمدلله بگویی: صد و یک تومان شود. الحمدلله بگویی: صد و دو تومان شود. یک میلیون داری، الحمدلله بگویی،دو میلیون شود. نمی گوید: پولت زیاد می شود. اگر می خواست بگوید: پولت زیاد می شود. می گفت: «لئن شکرتم لازیدن نعمتکم» شکر نعمت، نعمتت افزون کند. که سعدی می گوید. می گوید: شکر نعمت خودت را بزرگ می کند.
بچه ای که دستش را در دست پدرش می گذارد. اگر بچه پانزده کیلو است، شانزده کیلو نمی شود. دستش در دست پدرش باشد. پانزده کیلو است. منتهی وقتی دستش را در دست پدرش گذاشت، وصل به یک قدرتی می شود. لذا اگر یک لاتی هم نگاه چپ به او کند، به لات می گوید: ... یعنی وقتی دستش در دست خداست، زور پیدا می کند. «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُم» نه «لازیدن نعمتکم»
این گچ را برداشتم برای اینکه یک روز یک بچه به من نامه نوشته بود: آقای قرائتی! گفتی اسراف حرام است. خودت هم اسراف کار هستی. دلیلش این است که پای تلویزیون نشسته بودم. گچ از دستت افتاد. خم نشدی برداری. پایت را روی گچ گذاشتی و این گچ له شد. پس خودت هم اسراف کار هستی. خیلی مردم دقیق هستند و خوب است که دقیق هستند و این ارزش است. یک کسی نامه نوشته که شما بیست سال پیش گفتی: در قنوت دست هایتان را به هم بچسبانید. ولی دیدم یک جایی نماز جماعت می خوانی و خودت دست هایت باز بود. گفتم: حق با شماست. اشکال می کنند و این خوب است. اشکال آدم را رشد می دهد. فحش هم انسان را رشد می دهد. اگر کسی به شما فحش داد، ببینید چه می گوید؟ این معلوم می شود دقت کرده و یک عیبی از شما در آورده است. آینه هم فحش می دهد. شما وقتی مقابل آینه ایستاده می گوید: اینجا سیاه است. یعنی فحش است. خودت را پاک کن، چرا آینه را می شکنی. توسعه اقتصادی و سیاسی و صنعتی و نظامی باید باشد. اما کنار این توسعه ها باید خودمان هم بزرگ شویم. آیا لیسانس ما ادبش نسبت به پدر و مادر بیشتر است یا دیپلم؟ دیپلم ادبش نسبت به پدر و مادر بیشتر است یا راهنمایی؟ راهنمایی ادبش نسبت به پدر و مادر بیشتر است یا بچه دبیرستانی؟ بله، راهنمایی بالاتر است ابتدایی است. دبیرستان بالاتر است. دانشگاه بالاتر است. علمت زیاد شد و مدرکت بالا رفت. اما ادب خودت هم بیشتر شده است. اخلاصت هم بیشتر شده است. وقف انسان را بزرگ می کند. یعنی تا حالا می گفتم: مزرعه من، خانه من، حالا می گویم: این مزرعه برای همه! معلوم می شود از فرد بیرون آمدیم.
اینکه می گویند: ازدواج خوب است. جوان ها فکر می کنند، ازدواج خوب است برای شهوت. نه کاری به شهوت ندارم. شهوت هم هست. اما ازدواج خوب است برای اینکه آدم در ازدواج بزرگ می شود. آدمی که همسر ندارد دائم می گوید: خودم، کتم، شلوارم، کیفم، کفشم، تا ازدواج کرد می گوید: خودم و زنم و مادر زنم و پدر زنم و بچه ام! گشاد می شود. یعنی این ازدواج انسان را از خودم بیرون می آورد. وقف، می گوید: خانه من، بعد می گوید: خانه ما!
نشانه دلسوزی است. نشانه نوع دوستی است. آدمی که یک چیزی را وقف می کند به تاریخ نگاه می کند. فانی را باقی می کند. می گوید: من باشم، این ارث را بچه ها تقسیم می کنند. اگر وقف کنم برای میلیون ها می شود. وسیله محبوب شدن است. به قصد اینکه خود انسان نیتش محبوب شدن نباشد.
افزودن دیدگاه جدید