امام علی علیه السلام/ منبر مکتوب10 (استاد انصاریان۹۶)

سخنرانی مکتوب، میلاد امیرالمومنین علیه السلام؛
امام علی علیه السلام/ منبر مکتوب10 (استاد انصاریان۹۶)
موضوع: امام علی علیه السلام در قم/ حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها)/ دههٔ دوم رجب/ بهار ۱۳۹۶هـ.ش.

امام علی علیه السلام/ منبر مکتوب10 (استاد انصاریان۹۶)

سخنرانی دهم استاد حجت الاسلام والمسلمین انصاریان با موضوع امام علی علیه السلام در قم/ حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) / دههٔ دوم رجب / بهار ۱۳۹۶هـ.ش.

امام علی علیه السلام/ منبر مکتوب10 (استاد انصاریان۹۶)

مطالب مرتبط : ولـادت امــام علــی علیه السلام - ویژه نامه مولود کعبه

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

بخش بسیار مهمی از آیات قرآن و روایات اهل بیت -علیهم السلام- در ارتباط با قلب است. یکی از آیات قرآن مجید را دربارهٔ قلب برایتان قرائت کنم که این آیه به قیامت کل مرد و زن مربوط است: «یوْمَ لاٰ ینْفَعُ مٰالٌ وَ لاٰ بَنُونَ»[الشعراء، 88]، قیامت ثروت و سودی به شما نمی دهد، چون ثروتی در اختیارتان نیست که سود بدهد. شما عریان به دنیا آمده اید و با یک تا پیراهن به نام کفن از دنیا خارج می شوید که این کفن را هم خاک قبر می خورد؛ پس ثروتی در آخرت از کسی با او نخواهد بود. تمام انسان ها در قیامت، دستشان از ثروتی که در دنیا داشته اند، کم و متوسط و زیاد خالی است. این یک قطعهٔ آیه است. «و لا بنون»، فرزندان هم در گرو اعمال خودشان هستند، مسئول خودشان هستند و در قیامت به شما کاری ندارند، برای شما سودی ندارند؛ البته آیه استثنا هم دارد که حالا من به استثنائش کار ندارم. چه چیزی برایتان سودمند است که سودش نجات شما از عذاب دوزخ است و کمک شما برای ورود به بهشت است؟ این چیست که در قیامت، این سود را نصیب شما می کند و از عذاب دوزخ مصونیت به شما می دهد و درهای بهشت را هم به رویتان باز می کند؟ آن چیست؟

پروردگار عالم نمی گوید منم، خیلی جالب است! بطور مستقیم نمی گوید من هستم که شما را از دوزخ حفظ می کنم و درهای بهشت را رویتان باز می کنم؛ بلکه می فرماید: آن که سود به شما می دهد و سودش هم همین دو واقعیت است: نگذارد به جهنم بروید و راهتان بیندازد که به طرف بهشت بروید، این است! «إِلاّٰ مَنْ أَتَی اَللّٰهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»[الشعراء، 89]؛ اینکه خودتان، در این آیهٔ شریفه این خیلی زیباست! «الا من اتی الله»، از نظر ترکیب ادبی، «الله» در آیه شریفهٔ مفعول است و «اتی الله» فاعل آیه است؛ یعنی آن که در دنیا مکلف بوده، مسئول بوده، مگر اینکه شما با دست خودتان به پیشگاه وجود مقدس پروردگار، قلب سلیم ببرید؛ نمی گوید قلب سالم، بلد بود بگوید قلب سالم؛ یعنی خداوند می توانست کنار لغت قلب در این آیه، اسم فاعل بگذارد و بگوید: «الا من آتی الله بقلب سالم»، اما ترکیب آیه این نیست! «الا من آتی الله بقلب سلیم»، سلیم بر وزن شریف و صفت مشبهه است؛ یعنی سود شما در قیامت، در نجات از دوزخ و رفتن به بهشت در گرو قلبی است که یک سلامت کامل ثابت جامعی داشته باشد و چنین قلبی تمام هفت درِ جهنم را به رویتان قفل می کند، چنین قلبی همهٔ هشت در بهشت را به رویتان باز می کند.

ما روایاتی داریم، خیلی روایات با حالی است! ائمهٔ ما و رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند: بعضی ها وارد قیامت می شوند، خود پروردگار به آنها با صدای خودش خطاب می کند: «ادخل فی الجنة من ای باب تشاء»، از هر دری از این هشت در که می خواهی وارد بهشت بشوی، برو وارد بشو که در اختیار خودت است؛ نه اینکه بهشت دورش دیوار باشد و یک درهای بزرگی مثل این درهای صحن ها داشته باشد، نه! «من ای باب شئت» یا «من ای باب تشاء»، یعنی بندهٔ من! هشت بهشت من در اختیار توست و در هر کدامش می خواهی برو، در همه اش می خواهی بچرخی، بچرخ! این کار قلب سلیم است. حالا این قلب سلیم را از چه راهی می شود به دست آورد؟ پروردگار که نسبت به ما ارحم الراحمین است، اکرم الأکرمین است، اسرع الحاسبین است، پروردگاری که عاشق بنده اش است، پروردگاری که بنده اش را می خواهد و حتی بندهٔ گنهکارش را درجا نابود نمی کند و به او مهلت می دهد. 40 سال به برادران یوسف مهلت داد که توبه کنند، و گرنه برایش کاری نداشت در همان شبی که از بیرون کنعان برگشتند و به یعقوب گفتند بچه ات را گرگ خورد و یعقوب با چه دل سوخته ای اشکش جاری شد، خدا می توانست به خاطر سوز قلب یعقوبِ پیغمبر، بندهٔ ویژه اش، هر 10 تا را همان شب به عذاب دچارشان بکند و نابودشان بکند؛ برایش کاری نداشت، اما مهلتشان داد.

یکی از زیبایی های کار پروردگار عالم مهلت دادن به گنهکار است، مهلت دادن به منحرف است، مهلت دادن به ظالم است، شما از فرعون چه می دانید؟ خیلی چیزها! چون بیشتر منبرهای قدیم خیلی راجع به موسی و فرعون حرف می زدند و دیگر شما از داستان موسی و فرعون اشباع هستید و می دانید. قرآن مجید خط سیر عملی فرعون را در یک آیه بیان کرده است: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاٰ فِی اَلْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهٰا شِیعاً یسْتَضْعِفُ طٰائِفَةً مِنْهُمْ یذَبِّحُ أَبْنٰاءَهُمْ وَ یسْتَحْیی نِسٰاءَهُمْ إِنَّهُ کٰانَ مِنَ اَلْمُفْسِدِینَ»[القصص، 4]، درست است؟ چندسال؟ حالا شما بگویید پنجاه سال؛ پنجاه سال جوان های مردم را کُشت، پنجاه سال علوّ در زمین داشت، پنجاه سال فساد کرد، پنجاه سال زنان بنی اسرائیل را به داغ گرفتار کرد؛ ولی وقتی موسی بن عمران در کوه طور به رسالت مبعوث شد، خدا به موسی و هارون فرمودند: «اِذْهَبٰا إِلیٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغیٰ»[طه، 43]، «فَقُولاٰ لَهُ قَوْلاً لَیناً لَعَلَّهُ یتَذَکرُ أَوْ یخْشیٰ»[طه، 44].

خیلی آیهٔ عجیبی است! به موسی می گوید: اگر فرعون متذکر و اهل خشیت بشود، تمام گناهان گذشته اش را گذشت می کنم، این خداست؛ یعنی مردم دنیا و بخشی از مردم ایران با خدا خیلی بد معامله می کنند و رفتارشان با پروردگار عین رفتار با دشمن است؛ اما خدا این است که پنجاه سال به فرعون برای متذکر شدن، برای خشیت، برای توبه، برای اصلاح مهلت می دهد؛ و گرنه قرآن می گوید: «و لله جنود السماوات والارض»، تمام عالم ارتش خداست! کاری ندارد و می تواند به زمین بگوید زیر پای یک رباخور، زناکار، عرق خور، متجاوز، پَست، نامرد، ناجوانمرد، آدم کُش دهان باز کن و پایین ببر؛ این را که می تواند، اما نمی کند و مهلت می دهد؛ یعنی مهلتِ شعاع رحمتش است و واقعاً آدم کنار خدا دیوانه می شود. ای کاش! مردم دنیا از این قرآن خبر داشتند؛ ای کاش! ملت ایران، 75 میلیون نفرشان از آیات قرآن، حداقل راجع به خدا خبر داشتند؛ حداقل، اما خبر ندارند! رفتارشان هم با پروردگار عین رفتار با یک دشمن است و انگار از خدا خوششان نمی آید.

وجود مقدس او برای اصلاح قلب در یک قطعهٔ آیهٔ 177 سورهٔ بقره دعوت کرده است: بیا بندهٔ من! پنج تا چراغ که نور بی نظیر دارد، در دلت روشن کن؛ مگر حرارت این پنج تا چراغ اجازه می دهد که شیطان به قلب ما نزدیک شود؟! مگر حرارت این پنج تا اجازه می دهد سگ های هاری که آنها را شیطان می چراند و پیغمبر می گوید محل چراندنش هم قلب انسان است؛ مگر این پنج تا چراغ می گذارد گرگی مثل حسد، بخل، ریا، کینه، بدبینی، عدم تشخیص حق از باطل، تکبر، غرور، خودبینی، خودخواهی، خودرأیی وارد قلب شود؟! مگر این پنج تا چراغ می گذارد؟! این سگان خطرناک دست آموز شیطان، اگر از کمترین نور این پنج تا به آنها بخورد، تا آن ور دنیا فرار می کنند؛ مگر در قرآن نخوانده اید: «قٰالَ فَبِعِزَّتِک لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ»[ص، 82] «إِلاّٰ عِبٰادَک مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِینَ»[ص، 83]، خدا مگر برای مخلصین عدد داده است؟ عدد داده؟ آیا در قرآن گفته مخلصین یک تیپ خاصی با این عدد معیّن هستند؟ شما اگر می گویی مخلصین 124 هزار پیغمبر و دوازده امام هستند، من عرض می کنم مگر حضرت مریم طبق قرآن جزء مخلصین نیست؟ مگر صدیقهٔ کبری جزء مخلصین نیست؟ مگر زینب کبری جزء مخلصین نیست؟ مخلصین عدد ندارند. خودش به پروردگار گفت: به عزتت قسم! من به بندگان مخلصت دسترسی ندارم. این را کِی گفت؟ زمانی که خدا هنوز مرد و زن را خلق نکرده بود و صحبت از آدمیان نبود. همان اول های کار که خدا به ملائک فرمود: «انی جاعل فی الارض خلیفه»، یک دانه انسان آفریده بود و هنوز اصلاً هیچ خبری نشده بود؛ نه عبادتی، نه خدمتی، نه احکامی، نه حلال و حرامی در کار بود و فقط یک فقط آفریده بود. همانجا گفت: به عزتت قسم! در زندگی انسان ها دست اندازی می کنم؛ اصلاً انسانی خلق نشده بود! ولی من با همهٔ زورم، وسوسه ام، سفسطه ام، اصلاً به بندگان مخلصت دسترسی نخواهم داشت و نمی توانم به سراغ آنها بروم، نمی توانم! چون من از آنها فراری هستم، می ترسم و درمی روم. آنها یک انرژی عجیبی دارند که نمی گذارند من جلو بروم. انرژی آنها همین پنج تا چراغ است؛ چراغ روشن، چراغ پرنور و به قول قرآن مجید، سراج منیر و خورشید نورپخش کن! این اسم پیغمبر است که در سورهٔ احزاب است: «إِنّٰا أَرْسَلْنٰاک شٰاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً»[الفتح، 8]، به به! جمله اش آدم را مست می کند! «وَ دٰاعِیاً إِلَی اَللّٰهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرٰاجاً مُنِیراً»[الأحزاب، 46]، تو خورشید تابناک منِ خدا در این جهان هستی؛ مگر این نور پرقدرت اجازه می داد که شیطان به طرف پیغمبر بیاید، ابلیس به طرف پیغمبر بیاید، هواوهوس به طرف پیغمبر بیاید، شهوات نامعقول به طرف پیغمبر بیاید؟

بندگان من! من فقط راهنمایی تان می کنم و این کار خودتان است. این پنج تا چراغ را حالا یا با درس خواندن یا با مطالعهٔ درست یا کنار زبان عالمان نفس دار ربانی- می توانید وارد قلبتان کنید؛ برای واردکردن این پنج تا چراغ در قلب، درس و علم و معرفت می خواهد. بروند بیست سال در یک حوزهٔ علمیه، لله و خالص، برای خدا، بی نظرِ به چیزی نسبت به خودم؛ یعنی خودم را نبینم و اگر ببینم که به جایی نمی رسم. بیایم درس بخوانم و بگویم می خواهم مرجع تقلید شوم؛ می خواهم بالاترین نویسنده شوم؛ درس بخوانم، می خواهم بالاترین استاد بشوم؛ می خواهم بالاترین منبری بشوم؛ تقاضا می کنم برای خودمان تصمیم نگیریم! تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار، همین!

برای خودم تصمیم نگیرم! بیایم بیست سال بخوانم، اگر نشد بیایم، در کنار زبان های پاک عالمان ربانی بروم تا آنها این پنج تا چراغ پرنور را به قلب من انتقال بدهند؛ آنها بلد هستند و خدا آنها را راهنمایی کرده، هدایت کرده است، برای خاطر اینکه این پنج تا چراغ را به دل بندگانش انتقال بدهند؛ وگرنه حجت بر انسان تمام نبود. اصلاً خدا یک عده ای را از زمان آدم تا قیامت انتخاب کرده که این پنج تا چراغ را انتقال بدهند و این پنج تا پرنور پیش آنهاست، قابل انتقال هم هست.

چراغ اول: «آمن بالله»، ایمان به خدا، باورکردن خدا، گره خوردن دل به توحید؛ یک گره درست، یک ارتباط صحیح، یک باور پُربار، یک باور مؤثر. ایمانم جلوی زبانم نباشد، بلکه ایمانم در عمق دلم باشد و بعد از آن عمق دل، ایمان را به زبان جاری کنم؛ اول دلم «لا اله الا الله» بگوید و بعد نوبتِ گفتن را به زبان بدهم. همین با دل خالی «لا اله الا الله» بگویم که نمی ارزد و سود هم نمی دهد.

شش یا هفت نفر از مدینه قصد سفر کردند و سی یا چهل فرسخ که جاده را آمدند، یک روز ظهر، این چند نفر به آن بزرگ ترشان گفتند: یک چوپانی دارد اینجا گله می چراند، برو و یک بره بگیر، بیاور تا ذبح کنیم و یک کباب حسابی بخوریم. این چهل فرسخی که آمده ایم، یک غذای خوبی نخورده ایم. گفت: عیبی ندارد! پیش چوپان آمد، چهل تا پنجاه تا شصت تا گوسفند داشت می چراند، به او گفت: این بره چند است؟ این قضیه در یک کتابی به نام التصفیه است که این کتاب در هزارسال قبل نوشته شده است. التصفیه، اسم زیبایی است! گفت: این بره چند است؟ مثلاً گفت: ده دینار! گفت: به من بفروش! گفت: نمی فروشم! گفت: پانزده دینار! گفت: نمی فروشم! گفت: بیست دینار! گفت: نمی فروشم! گفت: پنجاه دینار! گفت: نمی فروشم! گفت: چرا نمی فروشی؟ گفت: من چوپانم و مالک این گوسفندها نیستم، مالکش پشت این تپه ها چادرنشین است و من کارمند هستم، کارگر هستم.

گفت: چقدر مزد می گیری؟ گفت: یک صبحانه و ناهار و شام مزدم است. گفت: خب این پنجاه دینار را بگیر و در جیبت بریز؛ غروب که برگشتی و مالک گوسفندها گفت بره کو؟ بگو گرگ حمله کرد و بره را پاره کرد. چیزی نیست، دروغ که خرجی ندارد، هزینه ای ندارد! تهرانی ها می گویند دروغ حناق نیست که آدم را خفه کند؛ روزی دویست تا را می توانی بگویی و می گویند! گفت: مالک این گوسفندها صد درصد به من اعتماد دارد، من اگر به او بگویم گرگ گوسفندت را خورد، صد درصد باورش می شود؛ ولی جنابعالی به من بگو در قیامت و در محضر خدا، این دروغی که می توانم به مالک گوسفندها بباورانم، این دروغ را چطوری به خدا بباورانم؟ اگر خدا بگوید آن بره کو؟ بگویم گرگ پاره کرد! به خدا هم می شود باوراند؟

این کتاب نوشته که این خریدار بره می گوید: من بعد از شصت سال، آن روز خداشناسی را فهمیدم یعنی چه! آن روز ایمان به خدا را فهمیدم یعنی چه! یک نفر این قدر زیبا به پروردگار عالم پیوند خورده که پروردگار را در همه چیز لحاظ می کند. خب اگر من، پروردگار را در همه چیز لحاظ بکنم، مرضی ندارم که دروغ بگویم، غیبت بکنم، تهمت بزنم، مال حرام بخورم، حق مردم را ناحق بکنم، به حقوق زن و بچه تجاوز بکنم. این باور است که می تواند من را در زبان و چشم و گوش و شکم و دست و قدم و وجودم منظم بکند. این یک چراغ است.

چراغ دوم: «آمن بالله و الیوم الآخر»، یک چراغ هم ایمان به قیامت است، کدام قیامت؟ قرآن هزار آیه راجع به قیامت دارد؛ اما اگر ما همین دو تا آیه را چراغ زندگی قرار بدهیم، همین دوتا دانه را: «وَ مَنْ یعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یرَهُ»[الزلزلة، 8] «فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ خَیراً یرَهُ»[الزلزلة، 7] اگر عمل خوبت به وزن دانهٔ ارزن باشد، اگر عمل بد تو به وزن دانهٔ ارزن باشد، در قیامت جلوی چشمت حاضر می کنند و می گویند: این عملت است! نمی گوید به عمل خوب، پاداش و به عمل بد جریمه می دهم؛ بلکه می گوید خود عمل را حاضر می کنم. این چراغ دوم است.

من پیوند با قیامت پیوند داشته باشم، از دیوار کاهگلی دهات ها هم یک دانه خلال نمی کَنَم تا دندانم را خلال بکنم؛ چون دغدغه پیدا می کنم و می گویم صاحبش نیست، شاید راضی نباشد! این کار را نمی کنم؛ ولی وقتی آدمی قیامت را قبول نداشته باشد، هر کلّه معلقی دلتان بخواهد می زند.

چراغ سوم: ایمان به فرشتگان؛ فقط همین دو تا آیه در ایمان به فرشتگان برایم بس است: «مٰا یلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّٰ لَدَیهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»[ق، 18] کلمه ای از دهانت در نمی آید، مگر فرشتهٔ رقیب من کلمه ای که از دهانت درآمد، می گیرد و نگه می دارد و در روز قیامت به او می گویم کلمه هایی که از این آدم در وجودت گرفته ای، همه را بیرون بریز! یک دفعه آن فرشته ده میلیون کلمهٔ زشت جلوی من می ریزد و می گوید: این حرف های توست؛ فحش هایی که دادی، غیبت هایی که کردی، تهمت هایی که زدی. ایمان به فرشتگان که فرشته کنار دست من است، کلمه از دهانم بیرون بیاید، می گیرد و نگه می دارد تا قیامت پس می دهد.

و آیهٔ دیگر: «وَ إِنَّ عَلَیکمْ لَحٰافِظِینَ»[الانفطار، 10]، «کرٰاماً کٰاتِبِینَ»[الانفطار، 11]، «یعْلَمُونَ مٰا تَفْعَلُونَ»[الانفطار، 12]، کل اَعمال ما علم فرشتگان است، کل!

چراغ چهارم: چراغ نبوت انبیا و ایمان به انبیاست. جوان ها ایمان به یوسف، نگویند نمی شود از یک دختر به این زیبایی چشم پوشید! دنبالم آمده، نامه داده، عکس داده، تلفن داده، نمی توانم نروم! چطور زیباترین جوان تاریخ خلقت در برابر زن زیبای مصریِ طنازِ عشوه گر در کاخ خلوت، هفت سال در برابر دعوت زلیخا گفت نه! ایمان به این انبیاست که نه گفتن به گناهان را بلد بشوم.

چراغ پنجم: ایمان به قرآن کریم است، «و الکتاب»، وقتی این پنج تا چراغ روشن در چراغ دان قلب قرار بگیرد، قلب می شود قلب سلیم؛ این قلب، قفل هفت درِ جهنم و کلید هشت درِ بهشت می شود.

امام علی علیه السلام/ منبر مکتوب10 (استاد انصاریان۹۶)
مطالب مرتبط:
پدیدآورنده: 
Share