یَزید بن نُبَیط؛ از بصره تا کربلا!
یَزید بن نُبَیط از شیعیان بصری امام حسین(ع) است.شیعیان در این شهر در اقلیت بودند و اکثریت طرفدار امویان بودند.با این حال هیچ سدی نتوانست مانع راه ایشان در پیوستن به امام حسین (ع)گردد، در حالیکه کوچکترین سدها مانع پیوستن مردم کوفه به امام (ع)گردید.
زید بن نُبَیط از مردم عبد القيس[1]، از اشراف بصره و از اصحاب[2] امام حسین(ع) است که منابع اسامی دیگری چون زید بن ثبیط عبدی[3]، یزید بن ثبیط[4]، زید بن ثبیت القیسی،[5] بدر بن رقید یا رقیط[6] نیز برای او ثبت کرده اند.
بررسی زندگانی ابن نبیط نشان می دهد که وی نسبت به خاندان رسالت دارای معرفت عمیق بوده است و در این مسیر هیچ کوتاهی و توجیحی را نمی پذیرفت.
امام حسین(ع) به هنگام حرکت از مکه به سمت کوفه، نامه هایی به بزرگان و اشراف مناطق و شهرهای مختلف از جمله کوفه و بصره نوشتند که یکی از این نامه ها را امام به شیعیان بصری خود نوشتند. این در حالی بود که در تقسیم بندی شهرهای اسلامی بر اساس انگیزه های مختلف، این شهر معروف به طرفداری از خلیفه سوم بود. از اینرو شیعیان .و پیروان امام حسین(ع) در این شهر در اقلیت بودند.
شیعیان بصره هم با آگاهی از حرکت امام و نامه ایشان، تجمعات پنهانی برگزار کردند و به مشورت و تصمیم گیری در این موضوع پرداختند. محل تجمع شيعيان بصره، خانه زنى از عبد القيس به نام "ماريه دختر سعد يا منقذ"[7] بود. او از شیعیان[8]امام حسین(ع) بود.
اندکی از دریافت نامه امام توسط شیعیانش در بصره نگذشته بود که عبیدالله بن زياد از آمدن نمایندگان امام حسین(ع) و نامه ایشان به بصره آگاه شده بود، برای همین منظور به عامل خويش در بصره نوشت كه جاسوسانی را در شهر قرار دهد و مراقبت ها را شدیدتر نماید و راهها را کنترل و بارزسی نماید.[9]
در جلسه مشورتی که شیعیان بصری برگزار کردند، یزید بن نبیط اعلام آمادگی کرد[10] و تصمیم به خروج از بصره و پیوستن به امام را گرفت و این تصمیمی بود که در همان جمع اعلام شد.[11] این در حالی بود که دیگر یاران و دوستانش وی را از خطر سربازان و جاسوسان عبیدالله بن زیاد آگاه نموده و به وی هشدار می دهند که جان خود را به خطر نیندازد. این هشدار برای کسی که درخواست از امام زمان خود دریافت کرده غیر قابل توجیه می باشد از اینرو می گوید: "وقتى مركب من در دشت به راه افتد هر كه خواهد از پى من برآيد."[12]
وی به عنوان یکی از شیعیان به نام و از سوی به عنوان یکی از اشراف بصره، حجت را بر دیگر شیعیانان و یارانش تمام می کند و در نهایت این حق را در اختیار خودشان می گذارد که به امام زمان(ع) بپیوندند و یا اینکه از ترس خطرات احتمالی نظاره گر اتفاقات باشند که تا چه بر سر نواده رسول خدا(ص)و اهل بیتش خواهد آمد.
ابن نبیط با علم و آگاهی و معرفت به آینده، قدم در این راه پر خطر گذاشت که آزمونی بس سخت برای سنجش بصیرت بود. وی موضوع رفتن خود را با فرزندانش نیز در میان گذاشت و از آنها خواست که هر کسی تمایل دارد با او همراه شود که از میان ده فرزندش، دو تن از پسرانش به نام های "عبد الله و عبيد الله" [13] آماده و همراه پدر به سمت امام حسین (ع) حرکت نمودند.
البته در بعضی از منابع از غلامش و عامر و سيف بن مالك و ادهم بن اميه که در این مسیر همراهی اش نموده اند نیز نام برده اند.[14] آنان با سرعت و شتابان به سمت مکه رفتند تا در منطقه " ابطح "[15] به اردوگاه امام حسین(ع) رسیدند. امام که از آمدن یزید بن نبیط و همراهانش آگاه شده بودند، برای استقبال از آنان به نزدشان آمدند . این در حالی بود که یزید بن نبیط خواسته بود زودتر امام را ببیند به همین دلیل یه محل اسقرار امام رفته بود که در آن هنگام موفق به دیدار امام نمی شود و به او می گویند که امام به منزلگاه شما رفته اند.
یزید بن نبیط بلافاصله بر می گردد و با دیدن امام این آیه از کلام الهی را تلاوت می کند که: " بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا . . . [16]: به كرم و رحمت خداوند بايد شادمان بود." [17] با شادمانی و خوشحالی به امام سلام می نماید و مدتی در نزد امام می نشیند و هدف خود از آمدن به نزد امام و پیوستن و همراهی با ایشان را بیان میکند. امام نیز برای او دعای خیر می نماید.[18]
یزید بن نبیط از مکه تا کربلا همراه امام حسین(ع) بود و در روز دهم محرم، عاشورای سال شصت و یکم هجری در کربلا بعنوان سپاهی و شیعه وفادار در رکاب و کنار امام قرار داشت و با سپاه یزید به فرماندهی عمر سعد به همراه دو فرزندش عبدالله و عبیدالله جنگ و مبارزه نمود و سرانجام آنان با سربلندی در پاسخ به ندای هل من ناصر ینصرنی امام زمانشان، به فیض شهادت[19] رسیدند. در بعضی از مقاتل بیان شده است که آنان در نخستین مرحله جنگ با سپاه دشمن شرکت نموده و به شهادت رسیده اند.[20]
₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪
منبع: فرهنگ نیوز
-----------------------------------
پی نوشت ها:
[1] - رسان ، ص 153
[2] . محمد تقي التستري ، ج 11 ، ص 95
[3] . محمد السماوی ، ص 190 ، 191.
[4] . ابن صباغ المالكي ،ج2،ص824؛ شبراوى ، ص148
[5] . مجلسی، ج 45 ، ص 72 و ج 98، ص 273 ؛ جزائري ،ج1، ص317
[6] . شهيد اوّل، ص 152؛ سيد الخوئي ، ج 21 ، ص 116.
[7] . أبو مخنف الأزدي ، ص17-18؛ طبري ، ج 4 ، ص 262 – 264؛ محمد تقي التستري، 1425، ج 12 ، ص 343
[8] . أبو مخنف الأزدي ، همانجا ؛ ابن الأثير ، ج 4 ، ص 21
[9] . أبو مخنف الأزدي ، همانجا .
[10] . همانجا
[11] . همانجا
[12] . همانجا
[13] . أبو مخنف الأزدي ، همانجا ؛ ابن صباغ المالكي ،ج2،ص824
[14] . ابن صباغ المالكي ، همانجا .
[15] . أبو مخنف الأزدي ، همانجا ؛ طبري ، همانجا
[16] - یونس/58
[17] . أبو مخنف الأزدي ، همانجا ؛ طبري ، همانجا ؛ محمد تقي التستري ، همانجا .
[18] . همانجاها
[19] . همانجاها
[20] . ابن صباغ المالكي ، همانجا
افزودن دیدگاه جدید