شهید محراب آیت الله دستغیب، اسوه تبلیغ و مجاهدت
شهید محراب آیت الله دستغیب، اسوه تبلیغ و مجاهدت
در این نوشتار قصد داریم درباره اسوه تبلیغ و مجاهدت شهید محراب آیت الله دستغیب مطالبی را بنگاریم. با ما همرا باشید...
تولد
شهید محراب ، شهید دستغیب در عاشورای سال 1332 هـ.ق در شیراز کودکی به دنیا آمد که چون آن ایام، روزهای پرسوز شهادت سالار شهیدان، امام حسین علیه السلام بود، نامش را «عبد الحسین» نهادند. خاندان وی از سادات حسنی و حسینی به شمار می رفتند که از چهار قرن پیش در شیراز به «دستغیب» معروف شده بودند. سیادت، نشان افتخار این خانواده بود و حلقه های نورانی، پیوند او را با 32 واسطه، به حضرت «زید شهید» فرزند امام سجاد علیه السلام می رساند.
تحصیل و اساتید
شهید محراب آیة اللّه دستغیب رحمه الله درس را از مکتب خانه شروع کرد و با فراگیری قرآن و نصاب الصبیان و خواندن چند کتاب منظوم و منثور فارسی، دوره مکتب را پشت سر گذاشت.
سپس تحصیل در علوم اسلامی را آغاز نمود و دروس اولیه و مقدماتی حوزه را نزد پدرش خواند و از محبتهای استادانه پدرش بهره مند شد. در سال 1342 هـ.ق در حالی که یازده ساله بود، پدر را از دست داد و این چنین در نوجوانی روح لطیفش سخت آزرده گشت.
وی پس از این واقعه، تحصیلات را در مدرسه خان شیراز ادامه داد و از روحانیت و نورانیت مدرسه نیز بهره برد. مدتها دراین مدرسه به تحصیل پرداخت و نزد اساتیدی همچون شیخ اسماعیل، ملا احمد دارابی و آیة اللّه ملا علی اکبر ارسنجانی دوره مقدمات و سطح را به پایان رساند.
پایان یافتن دروس سطح حوزه او همزمان با غائله کشف حجاب رضاخانی بود و شهید دستغیب در سن جوانی (حدود 25 سالگی) به مبارزه با این تهاجم بزرگ پرداخت؛ اما مأموران او را زیر فشار قرار دادند و او نیز در سال 1314 هــ.ش مجبور به حرکت بسوی نجف شد.
در نجف اشرف تحصیلات خود را ادامه داد و با تلاش پی گیر در طول هفت سال به مقام شامخ اجتهاد نایل آمد.
از اساتید علمی آن روحانی مبرّز و مبلّغ نمونه در حوزه نجف می توان به آیات عظام: سید ابو الحسن اصفهانی، آقا ضیاء عراقی، آقا سید باقر اصطهباناتی و شیخ محمد کاظم شیرازی اشاره نمود.
روح جستجوگر آن شهید فرزانه، وی را بر آن داشت که در پی یافتن صاحب دلی باشد که او را به وادی ایمن رسانده، در معرفت خویش و خدای خود به کمال برساند. بدین جهت، در همان ایام، این توفیق و موهبت نصیب وی گشت و به محضر پرفیض استاد اخلاق حوزه نجف، عارف بالله و سالک الی اللّه، حضرت آیة اللّه سید میرزا علی قاضی طباطبایی رحمه الله راه یافت و در مکتب عرفانی او رشد کرد.
پس از گذشت چند سال مرحوم قاضی به سرای باقی شتافت و او به خود را به ساده زیستن عادت داده و همیشه معتقد بود که مبلّغ و دعوت کننده مردم بسوی حق باید از هوا و هوس و زرق و برق دنیا دور باشدو وصل به یاد حق، با سلاح دعا و مناجات باشد.
محضر آیة اللّه شیخ محمدجواد انصاری همدانی رحمه الله راه یافت و مدتها تحت نظر وی راههای ظریف و لطیف معرفت نفس را طی کرد.
اقدامات و مجاهدت شهید محراب (شهید دستغیب)
آیت خدایی و عارف سالک شیرازی در سال 1321 هــ.ش به توصیه استادانش به ایران بازگشت. وی که با گرفتن اجازه اجتهاد از استادانش به شیراز مراجعت نمود، از ابتدا در مسجد طالبیون به اقامه نماز جماعت و ایراد منبر پرداخت.
پس از چندین سال تلاش پی گیر آیة اللّه دستغیب رحمه الله و مردم خوب شیراز کار تکمیل بنای مسجد جامع عتیق پایان یافت. سپس ایشان کار فرهنگی وسیعی را در آنجا آغاز کرد و با فعالیتها و منابر غنی خویش و با پشتوانه عظیم اخلاقی اش بسیاری از انسانها را بدان محیط جذب نمود.
از دیگر خدمات ایشان به مردم شیراز و به میهن عزیز اسلامی می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
این مبارزات و اقدامات شجاعانه تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز ادامه داشت تا اینکه در سال 1358 هــ.ش حضرت امام رحمه الله ایشان را به امامت جمعه شیراز منصوب کردند که تا آخرین لحظات حیات در سنگر مقدس نماز جمعه به دفاع از ارزشهای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران پرداخت.
ویژگیها و نمودهای تبلیغی شهید محراب (شهید دستغیب)
شهید محراب آیة اللّه دستغیب رحمه الله علاوه بر اقدامات فرهنگی و مبارزاتی و بسیاری از کارهای خیر و حسنه در شیراز، از مشرب تبلیغی والایی برخوردار بود و با منبرهای غنی از معارف الهی و ارزشهای اخلاقی بدین مهم نیز مبادرت ورزید. از ویژگیها و نمودهای تبلیغی اش می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
در اوصاف و احوالات معنوی و کرامات آن شهید در این خصوص چنین آمده است:
یکی از طلاب حوزه علمیه شیراز می گوید: «من در حوزه شیراز درس می خواندم و اندیشه ازدواج در سر داشتم؛ اما از نظر اقتصادی دچار مشکل بودم و آیة اللّه دستغیب رحمه الله نیز مرا خوب نمی شناخت تا از ایشان استمداد کنم. با خود اندیشیدم که نامه ای بی نام و نشان خدمت آقا نوشته، درد دل خود را با ایشان در میان بگذارم. این کار را کردم؛ ولی دلهره ای داشتم.
چند روز بعد آقا به مدرسه آمدند و از طلاب احوال پرسی و دل جویی کردند. هنگام رفتن رو به من کردند و گفتند: «آقای... حاجتت برآورده است. بعدا به منزل بیایید!» دهانم از تعجّب باز ماند. اگر چه در دل غرق سرور شده بودم؛ ولی نمی دانستم که او چطور فهمیده و از کجا خبر داشته که نامه را من نوشتم.
بعدا به منزل آقا رفتم و ایشان مقداری پول مرحمت فرمودند. با آن پول ازدواج کردم و دیدم مقدار پولی که آقا داده اند، درست به اندازه مخارج ازدواج است؛ نه کم تر و نه زیادتر.»
مسلخ عشق
در سال 1360 هــ.ش منافقین طرح ترور آیة اللّه دستغیب رحمه الله را تهیه کرده، مدتها برای جمع آوری اطلاعات تلاش کردند. تشکیلات منافقین زمان ترور را روز جمعه 13 آبان 1360 هــ.ش تصویب کرد؛ اما این برنامه ناکام ماند. آنها در پی فرصتی دیگر برآمده، نقشه یک ترور انتحاری را کشیدند.
حالات و واردات روحی شهید محراب آیة اللّه دستغیب رحمه الله به او خبر از یک واقعه مهم می داد. گاهی به ایشان گفته می شد: آقا! بیشتر مواظب خودتان باشید! می گفت: «شهادت افتخار است. مگر شما حسودی تان می شود که من به این مقام برسم و افتخاری نصیبم شود!»
ایشان معمولاً شبها در ساعت معینی از خواب برمی خاستند؛ ولی شب جمعه پس از ساعتی استراحت، ناگهان از خواب بیدار می شوند، سرشان را در دستانشان می گیرند و مرتب «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللّهِ» می گویند. همسرش می گوید: آقا! آب همیشه در سخنرانیهای خویش بر روان و ساده گویی مطالب و قابل فهم بودن برای عموم مستمعین تکیه داشت و این شیوه را از روشهای موفقیت آمیز در هدایت و ارشاد و از شرایط مطلوب و مهمّ تبلیغ و سخنرانی ایده آل می دانست
می خواهید؟ ناراحتی دارید؟ جوابی نمی شنود. اصرار می کند و آقا می گوید: «دیگر جز به اشاره سخن نمی گویم!»
مشهدی حیدر خادم می گوید: «صبحها که می رفتم، ایشان همیشه پشت میز نشسته بود؛ ولی آن روز جمعه در اتاق قدم می زد و «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللّهِ» می گفت.»
همه این حالات حکایت از این داشت که گویا بار سنگین معرفتی در جانش ریخته اند و او در تحمّل آن از زلال یاد حق استمداد می کند. و همسرش می گوید: آن گاه که خواست برای نماز جمعه خارج شود، دو اشاره کرد که من بعدها فهمیدم یعنی چه. و آن دو اشاره، یکی به خود و دیگری بسوی آسمان بود؛ یعنی که روز پرواز من به آسمان فرا رسیده است.
آقا روز جمعه بیستم آذرماه به طرف نماز جمعه حرکت کرد. ناگهان در بین راه خانمی از در خانه ای به طرف آقا آمد. چون معمولاً افراد در راه به آقا نامه می دادند و آقا سخت پروا داشت که پاسداران مانع شوند. آن خانم خیلی سریع خود را به آقا رساند و در ساعت 11:25 دقیقه بود که در یک لحظه زمین و زمان و کوچه پس کوچه های اطراف خانه آقا مملوّ از آتش شد. انفجاری مهیب رخ داد و پس از لحظه ای آقا غرق در خون شد و آیت نیک کردار حق، دستغیب، صدپاره بسوی دوست عروج کرد.
روحش شاد و یادش گرامی> پایان مقاله با ذکر صلوات و قرائت فاتحه بر جمیع شهدا
افزودن دیدگاه جدید