محرابِ جنگ؛ محراب عروج
آیت الله دستغیب / محرابِ جنگ؛ محراب عروج
در این نوشتار با بیان توضیحاتی در مورد مجاهدت و شهادت، شهید حضرت آیت الله سید عبدالحسین دستغیب شیرازی خواهیم پرداخت با ما همراه باشید...
صدای حسین حسین یک لحظه قطع نمیشود. شب به نیمه نزدیک است و هیاهوی دسته ها کوچه ها را پرکرده ... شب عاشوراست امشب... کربلا غوغاست امشب... کاروان حسینی آمده اند، همه آمده اند جز یک نفر جز یک بنده!.. ناگهان سیدی از تبار امام سجاد علیه السلام به جمع یاران حسین علیه السلام می شتابد تا در عاشورای فردا ندای هل من ناصر امام حسین علیه السلام را جواب دهد.
عارف نامی آیت الله سید عبدالحسین دستغیب شیرازی در شب عاشورای 1292 شمسی در شهر شیراز، محلّه ی بازار مرغ متولد شد. پدرش سید محمد تقی مرجع بزرگ شیراز بود که شب تولد فرزندش، در کربلا به سر میبرد.
سیدعبدالحسین دستغیب در سن 12 سالگی از نعمت پدر محروم شد و سرپرستی مادر، سه خواهر و دو برادرش را به عهده گرفت. خاندان دستغیب از خاندان اصیل و شریف استان فارس است که سابقه ی 800 ـ 700 ساله دارد. این خاندان با سی و سه واسطه به حضرت امام سجاد علیه السلام میرسد.
در دوران کودکی مقدمات را تمام کرد و بعد از خواندن دروس سطح، امام جماعت مسجد باقرخان شد. بعد از آن برای ادامه تحصیلات راهی نجف اشرف شد. او خود در این باره میفرماید:
در زمان رضاخان قلدر ملعون ما را چند بار زندانی کردند... بعد فشار آوردند که اصلاً باید از روحانیت بیرون بروی و بیست و چهار ساعت مهلت دادند که بنده اصلاً خلع لباس کنم و از روحانیت بیرون روم و مسجد و منبری نباشم. به ناچار فرار کردم و رفتم نجف و این هم به خواست خدا وسیله ی خیری شد برای استفاده از محضر بزرگان...[ مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب دهم، صفحه 6 مقدمه]
وی از محضر اساتیدی چون آیت الله موسوی اصفهانی، آیت الله اصطهبانی، آیت الله قاضی طباطبایی، کسب فیض نمود او در سن بیست و چهار سالگی از هشت نفر اجازه ای اجتهاد داشت که از جمله آنها: حاج آقا ضیاء عراقی، شیخ کاظم شیرازی و سیدابوالحسن اصفهانی بودند.
پس از بازگشت از نجف ضمن اقامه نماز در مسجد جامع عتیق و تنویر افکار عمومی از ادامه فراگیری علم و دانش باز نماند و خدمت آیت الله شیخ جواد انصاری همدانی رسید و با نشست و برخاست با آیت الله نجابت علم خویش را با عمل آراسته کرد و مدارج تعالی و تکامل را در عرفان اسلامی طی نمود.
سیدعبدالحسین دستغیب زاهدی خالص و بی ریا بود و در خانه ای محقّر زندگی میکرد. و هیچگونه ادعایی نداشت، خوراکش کمتر از یک چهارم نان با پیاز و نمک بود. ریاضتهای شرعی و ترک شهوات او را مصداقی برای و اجسادهم نحیفه ﴿و بدنهایشان [متقین] نحیف و رنجوراست﴾ بار آورده بود. شب ها را عبادت و تهجد می کرد و بسیار روزه می گرفت. صبور بود و اخلاق حسنه اش همه را به خود جذب می کرد.
به روضه ی اباعبدالله الحسین علیه السلام علاقه خاصی داشت. به نماز اول وقت اهمیت زیاد میداد و حضور قلب عجیبی در نماز داشت. کمک به خلق مستضعف را وسیله ای برای تقرب به خالق میدانست. خاموش بود و با متانت مشکلات مردم را حل میکرد. به هیچ کس اجازه نمیداد که از مخالفینش بدگویی کند و گاه با تعریف از مخالفان آنها را به اظهار شگفت وا میداشت.
مبارزات سیاسی شهید دستغیب از وقتی شروع شد که با آمدن رضاخان احساس خطر کرد، بویژه در جریان کشف حجاب او آنقدر افشاگری و روشنگری کرد که از منبر رفتن بطور جدی منع شد، ولی باز هم از پای نایستاد و در جلسه هایی که در خانه داشت بر روی زمین می نشست و مردم را موعظه میکرد و در جواب مزدوران میگفت: مرا از منبر رفتن منع کرده اید، نه از روی زمین نشستن.
پس از طرح انجمن های ایالتی و ولایتی اولین اعلامیه امام خمینی رضوان الله علیه به دست شهید دستغیب رسید و سید شهید صریحاً اعلام کرد که کلاً و دربست در خدمت اسلام هستم و بعد جهت هماهنگی به خانه تک تک علما رفته و جز دو سه نفر همه را به حضور در جلسه های عمومی مسجد جامع شیراز آورد و با سخنرانی های آتشین خود مردم را روشن و آماده برای مبارزه با طاغوت و فساد کرد. وی دامنه ی مبارزه را به حدی رساند که به شهادت اسناد ساواک در جایی می گوید:
تا به حال دوبار از آیت الله حکیم اجازه جهاد خواسته ام، اما جوابی نرسیده است. همچنین مردم را به جهاد و کفن پوشی ترغیب میکرد تا جایی که در سال 42 پاکروان حکم تبعید وی را صادر نمود.
ولی شهید دستغیب از پا نمی افتد و با روشنگریهای خود همچنان ضربات مهلکی بر رژیم وارد می کند. در یکی از سخنرانی ها آمده: شما را به خدا بگویید چرا زنی که دین ندارد یا بهتر بگویم بهایی است معلم تاریخ یا دینی باشد؟ این فرهنگ نیست! خانه فساد است. رییس دانشگاه که یهودی باشد و زنش بهایی آیا اولاد شما دیندار میشود؟!...
پس از دستگیری و تبعید حضرت امام (ره) در سال چهل و دو همان شب مأمورین در شیراز به خانه یالله شهید دستغیب هجوم بردند و چون مردم از قبل می دانستند؛ درگیری شدیدی بین مردم و ساواک روی داد. همسر ایشان به شدت مضروب شد و خواهرزاده شان نیز شهید گشت. آیت الله دستغیب پس از زد و خورد چنین پیامی داد:
اگر به خاطر من مردم را این طور اذیت میکنید، من حاضرم به دو شرط خودم را معرفی کنم: اول همه کسانی که زندانی شده اند آزاد شوند، دوم اینکه حاضر به تهران رفتن و محاکمه شدن نیستم. از طرف رژیم جواب آمد که هر دو شرط را می پذیریم، اما چون شخص شاه مکرراً دستور داده، شما را برای راحتی با هواپیمای اختصاصی میفرستیم. وی پس از فرود در تهران مستقیماً روانه زندان عشرت آباد شد و بعد از آزادی مدت سه روز میهمان امام خمینی (رضوان الله علیه) بود.
شهید محراب حضرت آیت الله دستغیب چنان عظمت وجودی حضرت امام خمینی (رضوان الله علیه)و اتّصان ایشان به مبدأ وحی را دریافته بود که اطاعت از ایشان را همان اطاعت از خداوند سبحان میدانست و سرپیچی از فرمان امام را نافرمانی خدای تعالی.
او عارفانه میگفت: من أطاع الخمینی فقد أطاع....
بیانات آیت الله شهید دستغیب در جریان جشن فضاحتبار هنر شیراز [ جشن هنر شیراز در سال 1356 توسط فرح پهلوی افتتاح شد. در این جشن نمایشنامهای تحت عنوان خوک، بچه، آتش به معرض نمایش درآمد که صحنههایی از آن برخلاف عفت عمومی بود ] باعث شد که بعد از دو روز با تشکیل شورای امنیت استان این بساط برچیده شود. گزیده ای از سخنان ایشان چنین است:
وظیفه مردم است که خودشان بریزند و بساطشان را به هم زنند... از هم اکنون من، مجرم را معرفی میکنم؛ خود مقامات حکومتی مجرم اند که مردم را اینگونه تحریک میکنند و باعث آشوب و ناامنی میشوند... جشن خوک، جشن خوک، عجب اسمی هم دارد، اینها آنجا میروند، نر و ماده، از خوک هم پست ترند... خدا آنها را لعنت کند... مؤسس آنها هم خوک است... تا کِی این مملکت و این جوانها را می خواهید گمراه کنید و بدست استعمار بدهید و منحرف کنید... خدا لعنت کند افتتاح کننده ی جشن هنر را... برای سومین بار اخطار میکنم که امسال نباید جشن هنر یا بی هنر در شیراز برگزار شود، آنها می خواهند با برگزاری این جشن مردم را از راه دین منحرف سازند.
عالم وارسته پس از این ماجرا مدتی در منزل خود در محاصره افراد ساواک بود که پس از کشتار 5 رمضان و جریان 17 شهریور و حکومتهای نظامی دژ استوار مقاومت از بین رفت و آیت الله شهید دستغیب توقیف و برای مدت کوتاهی تبعید شد که در بازگشت به شیراز استقبال پرشکوهی از وی بعمل آمد.
در زمان تبعید حضرت امام (ره) به نجف، چندین نوبت به ملاقات حضرت امام رفت و اخبار و اطلاعات ایران را به عرض ایشان رساند و با کسب رهنمودهای ارزشمند به ایران باز گشت. در جریان انقلاب و دهه سرنوشت ساز آن، شهید دستغیب با رییس شهربانی تماس گرفت و فرمود که خود را تسلیم کنید و به فکر جان خود و مردم باشید که به دنبال آن منزل شهید محل رفت و آمد افسران و درجه داران نظامی شد.
پس از پیروزی انقلاب نیز نمایندگی مردم فارس در مجلس خبرگان را عهده دار شد و در پی درخواست اهالی شیراز با امضای طوماری هشتاد متری، از سوی امام خمینی (رضوان الله علیه) به امامت جمعه ی شیراز منصوب شد.
نیز در جریان جنگ تحمیلی جوانان شیراز را برای رفتن به جبهه ها تشویق میکرد و با اطلاعیه های گوناگون جوانان را به دفاع از دین و اصالت خویش بر می انگیخت.
به شهید توصیه کرده بودند بیشتر مواظب خودتان باشید. فرموده بود: شهادت افتخار ماست، مگر شما حسودی اتان میشود که من به مقامی برسم، افتخاری نصیبم بشود. [جشن هنر شیراز در سال 1356 توسط فرح پهلوی افتتاح شد. در این جشن نمایشنامهای تحت عنوان خوک، بچه، آتش به معرض نمایش درآمد که صحنههایی از آن برخلاف عفت عمومی بود. ص 19 ]
نیمه های شب یعنی ساعاتی قبل از روی دادن فاجعه ناگهان آقا از خواب بیدار شد و در بستر نشست، دستها را بر پیشانی نهاد و مرتّب لا حول ولا قوة الاّ بالله را میخواند. حالتش از یک خواب هولناک خبر میداد. به اطرافیان میگوید که امروز جز با اشاره سخن نمیگویم. ساعت 11:30 صبح جمعه 20 آذرماه 1360 طبق معمول عازم میعادگاه نماز جمعه میشود.
از پاسدار ایشان نقل است که وی به هنگام خروج از خانه، لحظه ای می ایستد، شالش را محکم میکند و میگوید: لا حول ولا قوة الاّ بالله العلی العظیم. انّا لله و انّا الیه راجعون بعد از پلّه ها پایین می آید و در حالی که یک دست بر سینه دارد و با دست دیگر به سوی بالا اشاره میکند، به راه می افتد.
لحظاتی بعد یک دختر 19 ساله از گروهک خائن منافقین با چند کیلو تی.ان.تی به بهانه داشتن نامهای که شخصاً باید بدست آقا برساند، به طرف ایشان میدود و سپس با یک انفجار مهیب، سید عبدالحسین دستغیب همچون مولای مظلوم خویش حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلامبا بدن تکه تکه به لقاءالله می پیوندد. دیوارهای کوچه، درهای منازل، کف کوچه و پشت بامها غرق در خون میشود و شناسایی بیشتر اجساد غیر ممکن میگردد. از آن پس نمازگزاران ناله سر میدهند که؛ دیده ها بارد، سینه ها نالد دستغیب صد پاره شد، دیگر نمی آید.
امام خمینی (ره) نیز پیامی زیبا برای شهادت این شهید بزرگوار(شهید دستغیب)میدهند و در آن میفرمایند:
رحمت خدا بر این مجاهدان عظیم الشأن که شهادتشان پیروزی اسلام را بیمه میکند...
و شهید ( شهید دستغیب) چنین وصیت می فرمایند:
وصیت می کنم فرزندان خود را به تقوا و سعی در اینکه واجبی از آنها فوت نشود و مرتکب حرامی نشوند و در هر حال خدا را ناظر بدانند، دنیا محل عبور و آخرت را محل قرار بدانند و این ضعیف را از دعا فراموش ننمایند. [ جشن هنر شیراز در سال 1356 توسط فرح پهلوی افتتاح شد. در این جشن نمایشنامهای تحت عنوان خوک، بچه، آتش به معرض نمایش درآمد که صحنههایی از آن برخلاف عفت عمومی بود. صفحه 21 ]
افزودن دیدگاه جدید