رفتن به محتوای اصلی
روتیتر
تعداد کلمات: 1050 کلمه / زمان تقریبی مطالعه : 5 دقیقه

محرابِ جنگ؛ محراب عروج

تاریخ انتشار:
صدای حسین حسین یک لحظه قطع نمی­شود. شب به نیمه نزدیک است و هیاهوی دسته ها کوچه­ ها را پرکرده .. شب عاشورا است امشب.. کربلا غوغاست امشب..
شهید دستغیب , آیت الله دستغیب

آیت الله دستغیب / محرابِ جنگ؛ محراب عروج

در این نوشتار با بیان توضیحاتی در مورد مجاهدت و شهادت، شهید حضرت آیت الله سید عبدالحسین دستغیب شیرازی خواهیم پرداخت با ما همراه باشید...

صدای حسین حسین یک لحظه قطع نمی­شود. شب به نیمه نزدیک است و هیاهوی دسته­ ها کوچه­ ها را پرکرده ... شب عاشوراست امشب... کربلا غوغاست امشب... کاروان حسینی آمده ­اند، همه آمده اند جز یک نفر جز یک بنده!.. ناگهان سیدی از تبار امام سجاد علیه السلام به جمع یاران حسین علیه السلام می ­شتابد تا در عاشورای فردا ندای هل من ناصر امام حسین علیه السلام را جواب دهد.

آیت الله دستغیب

عارف نامی آیت الله سید عبدالحسین دستغیب شیرازی در شب عاشورای 1292 شمسی در شهر شیراز، محلّه­ ی بازار مرغ متولد شد. پدرش سید محمد تقی مرجع بزرگ شیراز بود که شب تولد فرزندش، در کربلا به سر می­برد.

سیدعبدالحسین دستغیب در سن 12 سالگی از نعمت پدر محروم شد و سرپرستی مادر، سه خواهر و دو برادرش را به عهده گرفت. خاندان دستغیب از خاندان اصیل و شریف استان فارس است که سابقه­ ی 800 ـ 700 ساله دارد. این خاندان با سی و سه واسطه به حضرت امام سجاد علیه السلام می­رسد.

در دوران کودکی مقدمات را تمام کرد و بعد از خواندن دروس سطح، امام جماعت مسجد باقرخان شد. بعد از آن برای ادامه تحصیلات راهی نجف اشرف شد. او خود در این باره می­فرماید:

در زمان رضاخان قلدر ملعون ما را چند بار زندانی کردند... بعد فشار آوردند که اصلاً باید از روحانیت بیرون بروی و بیست و چهار ساعت مهلت دادند که بنده اصلاً خلع لباس کنم و از روحانیت بیرون روم و مسجد و منبری نباشم. به ناچار فرار کردم و رفتم نجف و این هم به خواست خدا وسیله­ ی خیری شد برای استفاده از محضر بزرگان...[ مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب دهم، صفحه 6 مقدمه]

وی از محضر اساتیدی چون آیت الله موسوی اصفهانی، آیت الله اصطهبانی، آیت الله قاضی طباطبایی، کسب فیض نمود او در سن بیست و چهار سالگی از هشت نفر اجازه ا­ی اجتهاد داشت که از جمله آن­ها: حاج آقا ضیاء عراقی، شیخ کاظم شیرازی و سیدابوالحسن اصفهانی بودند.

پس از بازگشت از نجف ضمن اقامه نماز در مسجد جامع عتیق و تنویر افکار عمومی از ادامه فراگیری علم و دانش باز نماند و خدمت آیت الله شیخ جواد انصاری همدانی رسید و با نشست و برخاست با آیت الله نجابت علم خویش را با عمل آراسته کرد و مدارج تعالی و تکامل را در عرفان اسلامی طی نمود.

سیدعبدالحسین دستغیب زاهدی خالص و بی­ ریا بود و در خانه­ ای محقّر زندگی می­کرد. و هیچ­گونه ادعایی نداشت، خوراکش کم­تر از یک چهارم نان با پیاز و نمک بود. ریاضت­های شرعی و ترک شهوات او را مصداقی برای و اجسادهم نحیفه ﴿و بدن­هایشان [متقین] نحیف و رنجوراست﴾ بار آورده بود. شب­ ها را عبادت و تهجد می­ کرد و بسیار روزه می­ گرفت. صبور بود و اخلاق حسنه ­اش همه را به خود جذب می­ کرد.

به روضه­ ی اباعبدالله الحسین علیه السلام علاقه خاصی داشت. به نماز اول وقت اهمیت زیاد می­داد و حضور قلب عجیبی در نماز داشت. کمک به خلق مستضعف را وسیله­ ای برای تقرب به خالق می­دانست. خاموش بود و با متانت مشکلات مردم را حل می­کرد. به هیچ کس اجازه نمی­داد که از مخالفینش بدگویی کند و گاه با تعریف از مخالفان آن­ها را به اظهار شگفت وا می­داشت.

مبارزات سیاسی شهید دستغیب از وقتی شروع شد که با آمدن رضاخان احساس خطر کرد، بویژه در جریان کشف حجاب او آن­قدر افشاگری و روشنگری کرد که از منبر رفتن بطور جدی منع شد، ولی باز هم از پای نایستاد و در جلسه­ هایی که در خانه داشت بر روی زمین می ­نشست و مردم را موعظه می­کرد و در جواب مزدوران می­گفت: مرا از منبر رفتن منع کرده­ اید، نه از روی زمین نشستن.

پس از طرح انجمن­ های ایالتی و ولایتی اولین اعلامیه امام خمینی رضوان الله علیه به دست شهید دستغیب رسید و سید شهید صریحاً اعلام کرد که کلاً و دربست در خدمت اسلام هستم و بعد جهت هماهنگی به خانه تک تک علما رفته و جز دو سه نفر همه را به حضور در جلسه­ های عمومی مسجد جامع شیراز آورد و با سخنرانی­ های آتشین خود مردم را روشن و آماده برای مبارزه با طاغوت و فساد ­کرد. وی دامنه ی مبارزه را به حدی ­رساند که به شهادت اسناد ساواک در جایی می­ گوید:

تا به حال دوبار از آیت الله حکیم اجازه جهاد خواسته­ ام، اما جوابی نرسیده است. همچنین مردم را به جهاد و کفن پوشی ترغیب می­کرد تا جایی که در سال 42 پاکروان حکم تبعید وی را صادر ­نمود.

ولی شهید دستغیب از پا نمی ­افتد و با روشن­گری­های خود همچنان ضربات مهلکی بر رژیم وارد می­ کند. در یکی از سخنرانی­ ها آمده: شما را به خدا بگویید چرا زنی که دین ندارد یا بهتر بگویم بهایی است معلم تاریخ یا دینی باشد؟ این فرهنگ نیست! خانه فساد است. رییس دانشگاه که یهودی باشد و زنش بهایی آیا اولاد شما دین­دار می­شود؟!...

پس از دستگیری و تبعید حضرت امام (ره) در سال چهل و دو همان شب مأمورین در شیراز به خانه یالله شهید دستغیب هجوم بردند و چون مردم از قبل می­ دانستند؛ درگیری شدیدی بین مردم و ساواک روی داد. همسر ایشان به شدت مضروب شد و خواهرزاده­ شان نیز شهید گشت. آیت الله دستغیب پس از زد و خورد چنین پیامی داد:

اگر به خاطر من مردم را این طور اذیت می­کنید، من حاضرم به دو شرط خودم را معرفی کنم: اول همه کسانی که زندانی شده­ اند آزاد شوند، دوم این­که حاضر به تهران رفتن و محاکمه شدن نیستم. از طرف رژیم جواب آمد که هر دو شرط را می ­پذیریم، اما چون شخص شاه مکرراً دستور داده، شما را برای راحتی با هواپیمای اختصاصی می­فرستیم. وی پس از فرود در تهران مستقیماً روانه زندان عشرت آباد شد و بعد از آزادی مدت سه روز میهمان امام خمینی (رضوان الله علیه) بود.
شهید محراب حضرت آیت الله دستغیب چنان عظمت وجودی حضرت امام خمینی (رضوان الله علیه)و اتّصان ایشان به مبدأ وحی را دریافته بود که اطاعت از ایشان را همان اطاعت از خداوند سبحان می­دانست و سرپیچی از فرمان امام را نافرمانی خدای تعالی.

محرابِ جنگ؛ محراب عروج

او عارفانه می­گفت: من أطاع الخمینی فقد أطاع....

بیانات آیت الله شهید دستغیب در جریان جشن فضاحت­بار هنر شیراز [ جشن هنر شیراز در سال 1356 توسط فرح پهلوی افتتاح شد. در این جشن نمایش­نامه­ای تحت عنوان خوک، بچه، آتش به معرض نمایش درآمد که صحنه­هایی از آن برخلاف عفت عمومی بود ] باعث شد که بعد از دو روز با تشکیل شورای امنیت استان این بساط برچیده شود. گزیده ­ای از سخنان ایشان چنین است:

وظیفه مردم است که خودشان بریزند و بساطشان را به هم زنند... از هم ­اکنون من، مجرم را معرفی می­کنم؛ خود مقامات حکومتی مجرم ­اند که مردم را این­گونه تحریک می­کنند و باعث آشوب و ناامنی می­شوند... جشن خوک، جشن خوک، عجب اسمی هم دارد، این­ها آن­جا می­روند، نر و ماده، از خوک هم پست­ ترند... خدا آن­ها را لعنت کند... مؤسس آن­ها هم خوک است... تا کِی این مملکت و این جوان­ها را می­ خواهید گمراه کنید و بدست استعمار بدهید و منحرف کنید... خدا لعنت کند افتتاح کننده­ ی جشن هنر را... برای سومین بار اخطار می­کنم که امسال نباید جشن هنر یا بی ­هنر در شیراز برگزار شود، آن­ها می­ خواهند با برگزاری این جشن مردم را از راه دین منحرف سازند.

عالم وارسته پس از این ماجرا مدتی در منزل خود در محاصره افراد ساواک بود که پس از کشتار 5 رمضان و جریان 17 شهریور و حکومت­های نظامی دژ استوار مقاومت از بین رفت و آیت الله شهید دستغیب توقیف و برای مدت کوتاهی تبعید شد که در بازگشت به شیراز استقبال پرشکوهی از وی بعمل آمد.

در زمان تبعید حضرت امام (ره) به نجف، چندین نوبت به ملاقات حضرت امام رفت و اخبار و اطلاعات ایران را به عرض ایشان رساند و با کسب رهنمودهای ارزشمند به ایران باز ­گشت. در جریان انقلاب و دهه سرنوشت ­ساز آن، شهید دستغیب با رییس شهربانی تماس گرفت و فرمود که خود را تسلیم کنید و به فکر جان خود و مردم باشید که به دنبال آن منزل شهید محل رفت و آمد افسران و درجه ­داران نظامی ­شد.

پس از پیروزی انقلاب نیز نمایندگی مردم فارس در مجلس خبرگان را عهده ­دار شد و در پی درخواست اهالی شیراز با امضای طوماری هشتاد متری، از سوی امام خمینی (رضوان الله علیه)  به امامت جمعه ی شیراز منصوب شد.

نیز در جریان جنگ تحمیلی جوانان شیراز را برای رفتن به جبهه­ ها تشویق می­کرد و با اطلاعیه­ های گوناگون جوانان را به دفاع از دین و اصالت خویش بر می­ انگیخت.

به شهید توصیه کرده بودند بیشتر مواظب خودتان باشید. فرموده بود: شهادت افتخار ماست، مگر شما حسودی ­اتان می­شود که من به مقامی برسم، افتخاری نصیبم بشود. [جشن هنر شیراز در سال 1356 توسط فرح پهلوی افتتاح شد. در این جشن نمایش­نامه­ای تحت عنوان خوک، بچه، آتش به معرض نمایش درآمد که صحنه­هایی از آن برخلاف عفت عمومی بود. ص 19 ]

نیمه­ های شب یعنی ساعاتی قبل از روی دادن فاجعه ناگهان آقا از خواب بیدار شد و در بستر نشست، دست­ها را بر پیشانی نهاد و مرتّب لا حول ولا قوة الاّ بالله را می­خواند. حالتش از یک خواب هولناک خبر می­داد. به اطرافیان می­گوید که امروز جز با اشاره سخن نمی­گویم. ساعت 11:30 صبح جمعه 20 آذرماه 1360 طبق معمول عازم میعادگاه نماز جمعه می­شود.

از پاسدار ایشان نقل است که وی به هنگام خروج از خانه، لحظه­ ای می ­ایستد، شالش را محکم می­کند و می­گوید: لا حول ولا قوة الاّ بالله العلی العظیم. انّا لله و انّا الیه راجعون بعد از پلّه­ ها پایین می­ آید و در حالی که یک دست بر سینه دارد و با دست دیگر به سوی بالا اشاره می­کند، به راه می ­افتد.

لحظاتی بعد یک دختر 19 ساله از گروهک خائن منافقین با چند کیلو تی.ان.تی به بهانه داشتن نامه­ای که شخصاً باید بدست آقا برساند، به طرف ایشان می­دود و سپس با یک انفجار مهیب، سید عبدالحسین دستغیب همچون مولای مظلوم خویش حضرت ابی­ عبدالله الحسین علیه السلامبا بدن تکه تکه به لقاءالله می­ پیوندد. دیوارهای کوچه، درهای منازل، کف کوچه و پشت بام­ها غرق در خون می­شود و شناسایی بیشتر اجساد غیر ممکن می­گردد. از آن پس نمازگزاران ناله سر می­دهند که؛ دیده ­ها بارد، سینه ­ها نالد دستغیب صد پاره شد، دیگر نمی ­آید.

محرابِ جنگ؛ محراب عروج

امام خمینی (ره) نیز پیامی زیبا برای شهادت این شهید بزرگوار(شهید دستغیب)می­دهند و در آن می­فرمایند:

رحمت خدا بر این مجاهدان عظیم الشأن که شهادتشان پیروزی اسلام را بیمه می­کند...

و شهید ( شهید دستغیب) چنین وصیت می ­فرمایند:

وصیت می­ کنم فرزندان خود را به تقوا و سعی در این­که واجبی از آن­ها فوت نشود و مرتکب حرامی نشوند و در هر حال خدا را ناظر بدانند، دنیا محل عبور و آخرت را محل قرار بدانند و این ضعیف را از دعا فراموش ننمایند. [ جشن هنر شیراز در سال 1356 توسط فرح پهلوی افتتاح شد. در این جشن نمایش­نامه­ای تحت عنوان خوک، بچه، آتش به معرض نمایش درآمد که صحنه­هایی از آن برخلاف عفت عمومی بود. صفحه 21 ]

 

موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا