معایب و آسیبهای ازدواج سفید
معایب و آسیبهای ازدواج سفید
حمید نعمت الله کارگردان فیلم رگ خواب، با به تصویر کشیدن مینا، زنی مطلقه (زن طلاق گرفته)، با موهایی پریشان، چهره ای آشفته و پوشش بی قیدانه در جهت معرفی شخصیت متزلزل، لرزان و وابسته ی وی به خوبی عمل می کند؛ شخصیتی متزلزل، که بر پله های وجود کامران قدم بر می دارد و ناگهان در پی سست شدن این پله های هفت رنگ در زیر پای خود، به شدت به پایین سقوط می کند. در این نوشتار با ضیاءالصالحین همراه باشید تا در مورد معایب و آسیبهای ازدواج سفید در فیلم رگ خواب بیشتر بدانید.
شرح داستان فیلم رگ خواب با موضوع ازدواج سفید
سکانس ابتدایی فیلم نمایشگر زنی است که از دادگاه تنها بیرون می آید. مینا (لیلا حاتمی) بعد از جدایی از همسر معتادش، زنی تنها، بی سرپناه و شکست خورده است که به دلیلی نامعلوم حتی تصمیم بازگشت به خانه پدریش را نیز ندارد و پدرش را، که بلیط فروش است، هر روز صبح در ایستگاه اتوبوس از دور می بیند.
وی به دنبال شغل و سکونت گاهی است تا بتواند استقلال گذشته خود را بدست آورد و در واقع در جستجوی یک منبع و تکیه گاه آرامش برای قلب زخم خورده خود است. مینا به دلیل اعتماد به نفس پایین، نمی تواند در شغل خود بصورت بلند مدت حضور داشته باشد و هر بار پس از مدت کوتاهی حضور، از کار اخراج می شود.
در این میان با کامران (کوروش تهامی) مدیر فست فودی که در آنجا کار می کند، آشنا می شود. کامران، که مردی مهربان، جذاب و با شخصیت بنظر می رسد، از همان اولین سکانس برخورد با مینا، توجه ویژه های به وی دارد. وی در تلاش است تا مینا در کار خود موفق عمل کند؛ اما بعد از مدت کوتاهی مینا به خاطر اشتباهی در کار، از رستوران اخراج می شود. و باز هم تنها کسی که در میان دوستان و آشنایان، دست او را می گیرد؛ کامران است. کامران او را به سوییتی کوچک که در طبقات بالایی یک آپارتمان قرار دارد ، می برد.
سوییتی که برای رسیدن به آن باید بصورت یواشکی ، از یک ورودی دیگر جز ورودی اصلی آپارتمان، عبور کرد و از پله های مارپیچ اضطراری بالا رفت. از این لحظه به بعد رابطه کامران و مینا در مسیر عاشقانه ی قرار می گیرد؛ کامران از هر فرصتی برای جذب کردن مینا به خود استفاده می کند.
از خرید لوازم آشپزخانه برای وی گرفته ، تا دعوت های رمانتیک غیر منتظره از مینا برای صرف صبحانه در رستوران، و رفتن به پیست اسکی. لحظه اوج این دلدادگی، زمانی است که کامران در کوچه پس کوچه های دربند، متوجه سابقه علاقه مینا به خوردن خاک می شود ؛ بنابراین برای ابراز علاقه خود به مینا، همراه با او خاک می خورد . اینجا همان جایی است که مینا به کامران دل می بازد و هنگام بازگشت به آپارتمان در پشت چراغ قرمز در ماشین کامران، به عشق او پاسخ مثبت می دهد و ....
اینجا در واقع همان نقطه شروع افول دلدادگی آنها است؛ چرا که در واقع از سکانس بعدی، نیمه دوم فیلم که با فضای فانتزی و رمانتیک نیمه اول بسیار متفاوت است، آغاز می شود. و نقطه اوج این آغاز، در صحنه ی که کامران همراه با مهمانش از سفر خارج بازمی گردد متجلی می شود؛ مینا که در انتظار بازگشت کامران، خود و خانه را برای او و مهمان او، آراسته بود با تمسخر و تحقیر کامران روبرو می شود.
مهمانی که کامران به مینا وعده داده بود، گربه ای به نام «تئودور» بود که وظیفه نگهداری و مراقبت از این مهمان تازه وارد، قرار بود که به مینا سپرده شود. خنده های کوتاه و تلخ مینا در مقابل قهقهه های سرمستانه کامران، دلالت بر فهم مینا از برگشتن ورق زندگی پنهانی و سفیدش می کند. [ازدواج سفید» زندگی مشترک زن و مرد بدون ازدواج رسمی و قانونی است؛ یعنی به گونه ای که زن و مرد بدون اینکه خطبه عقد یا صیغه بینشان جاری شود برای زندگی زیر یک سقف میروند]
طوفانی که در میانه فیلم در خانه مینا می بینیم، نیز تداعی کننده آشفتگی، شکست و سقوط تدریجی شخصیت اصلی فیلم است. با این وجود مینا باز در تلاش است تا به صفحات آغازین عشق خود برگردد و در مسیر این عشق بیمارگونه، همیشه در انتظار دریافت یک پیام یا تلفن از کامران، است؛ اما کامران گربه صفت، رنگ عوض کرده است.
اما بلاخره مینا دلش را به دریا میزند؛ و تصمیم می گیرد قبل از سفر کامران، در فرودگاه با وی حرف بزند، اما مشاهده همراهی کامران با خانم منصور صاحب رستوران در عزیمت به سفر، او را از این تصمیم باز می دارد. در این لحظه، تمام دنیای مینا فرو می ریزد؛ دنیایی که از ابتدا، خشت خشت آن را بر پایه عشقی بی سرانجام بنا کرده بود دیر یا زود باید از هم می پاشید.
تعارض صحنه عاشقانه خاک خوردن کامران به خاطر مینا در نیمه فانتزی ابتدای فیلم، با تلاش کامران برای خفه کردن مینا بعد از شنیدن خبر بارداری ناخواسته مینا در رستوران در جلوی دیگر همکارانش نشان دهنده پایان این عشق و ازدواج سفید است؛ و البته ازدواجی که به صرف دوست داشتن متقابل مینا و کامران در ماشین، از خط قرمزها عبور کرده بود، پایانی جز این برایش نمی توان متصور بود.
اکنون مینا، زنی که به امید ترمیم زخم قبلیش، وارد یک رابطه عاطفی دیگر شده بود، با زخمی عمیق تر مواجه شده است؛ تنها، آواره کتک خورده، درمانده، بیخانمان، با پیکری خمیده که در سوزان برف و زمستان در اتوبانهای تهران سرگردان است، تصادف می کند، و در اثر این اتفاق جنینش را از دست می دهد. در سکانس پایانی فیلم، مینا بر سر قبر پدر حاضر می شود و در نهایت یاد پدر است که میتواند او را از فضای مسموم خود ساخته نجات دهد.
بررسی فیلم رگ خواب با موضوع ازدواج سفید
حمید نعمت الله کارگردان فیلم رگ خواب، با به تصویر کشیدن مینا، زنی مطلقه (زن طلاق گرفته)، با موههایی پریشان، چهره آشفته و پوشش بی قیدانه در جهت معرفی شخصیت متزلزل، لرزان و وابسته ی وی به خوبی عمل می کند؛ شخصیتی متزلزل، که بر پله های وجود کامران قدم بر می دارد و ناگهان در پی سست شدن این پله های هفت رنگ در زیر پای خود، به شدت به پایین سقوط می کند. کارگردان در واقع با به رهگیری از نمادهایی چون رنگ سیاه و سفید محیط، آشفتگی ها و درهم ریختگی های خانه و شخصیت مینا و همچنین اوج نمایش این فضای آشفته با طوفانی که در فیلم اتفاق میافتد، در تلاش است که به نقد ازدواج سفید بپردازد.
از سوی دیگر تحول مثبت شخصیت اصلی فیلم در سکانس پایانی اتفاق میافتد؛ در حالی که معمولا ذهنیت مخاطبان در سکانسهای ابتدایی و میانی فیلم شکل می گیرد. بنظر می رسد با توجه به شکل گیری ذهنیت مخاطبان در ابتدای فیلم، وجود چند حدیث نفس مینا در انتهای فیلم در جهت نمایش تحولات مثبت نگرشی وی، کافی نخواهد بود و در ذهن مخاطب باقی نخواهد ماند. بنابراین کارگردان برای تاثیر بیشتر فیلم بر مخاطب، می توانست درجهت به تصویر کشیدن آسیبهای ازدواج سفید، از تکنیک فلاش بک استفاده کند. [ارجاع به گذشته و یا بازگشت به گذشته را با قطع نمایش زمان حال روایی فیلم، فلاش بک میگویند. در واقع شگردی سینمایی در بیان داستان فیلم است که طی آن فیلم، واقعة زمان حاضر را رها می کند و به نمایش حوادث گذشتة داستان می پردازد]
حمید نعمت الله کارگردانی است که در تمام آثار سینمایی اش بعنوان فیلم نامه نویس در کنار دیگران حضور داشته است، اما در ساخت فیلم رگ خواب، به دنبال فیلم نامه ی رفته است که در نوشتن آن هیچ نقشی ایفا نکرده است؛ و نکته مهم در اینجا همین است که در فیلمنامه سیر علی و معلولی دقیقی برای حوادث ارائه نمی شود.
شدت ضعف شخصیت وابسته مینا در مقابل شخصیت به ظاهر حامی و پشتیبان کامران، برای بیننده غیر قابل باور بنظر می رسد؛ گویی تمام وجود مینا به یک لبخند یا اخم کامران وابسته شده است. از سوی دیگر شخصیت کامران نیز، به خوبی پردازش نشده است؛ کامران در حالی که از قبل با خانم منصور صاحب رستوران آشنایی دارد، بدون هیچ دلیل قانع کنندهای که در فیلم ارائه شود، علاقمند به لیلا می شود و در نتیجه به ایجاد رابطه دوستانه با مینا مبادرت می ورزد؛ و در چرخشی ناگهانی، رابطه آنها رو به سردی می نهد.
گویی مینا و خانم منصور ناخواسته در یک مثلث عشقی قرار گرفته اند که در راس آن، کامران قرار دارد. کامرانی که یک لحظه عاشق و یک لحظه فارغ است. اما در مجموع کارگردان توانسته است به خوبی، به نقد رابطههای غیر ثبتی بپردازد و با نگاهی جامعه شناسانه، بحران زندگی یک زن را در اینگونه روابط به چالش بکشاند.
احساس حقارت و شکستی که مینا در طول این رابطه خارج از عرف و شرع، بتدریج با کامران تجربه می کند، تلنگری است برای زنانی که رگ خوابشان را بدست مردان سپرده اند؛ و همچنین تلنگری بزرگتر برای جامعه ی که در لایه های پنهانی خود، بصورتی نامحسوس در مسیرازدواج سفید قدم بر می دارد.
بیشتر بخوانید:
افزودن دیدگاه جدید