رفتن به محتوای اصلی
روتیتر
گفت وگو با حجت الاسلام والمسلمین شیخ جعفر ناصری​

ساکنان عالم غیب

تاریخ انتشار:
حجت الاسلام والمسلمین شیخ جعفر ناصری​

ساکنان عالم غیب

حجت الاسلام و المسلمین شیخ جعفر ناصری از جمله محققان و مبلغان معارف اخلاقی و مهدوی و از جملة شاگردان اخلاقی آیت الله سید عبدالکریم کشمیری(ره) و همچنین پدر گرامی شان آیت الله ناصری دولت آبادی می باشند. ایشان در حال حاضر مسئولیت مدرسة علمیه صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اصفهان و نیز مؤسسه فرهنگی دارالهدی (در زمینه مباحث اخلاقی و مهدوی) را به عهده دارند. با توجه به اهمیت موضوع ارتباط با عالم غیب، رؤیت و مشاهدة امام غایب(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در عصر غیبت کبری، با ایشان به گفت وگویی صمیمانه پرداختیم که آن را به حضور خوانندگان موعود تقدیم می کنیم؛باشد که راهنمای صادقی برای محک مدعیان این امر باشد.

 با تشکر از قبول زحمت این گفتگو  لطفا بفرمایید ساکنان عالم غیبی چه موجوداتی را شامل می شوند؟

 باید توجه داشته باشیم که عالم سیر خودش را دارد؛ چه در ملک و چه در ملکوت. و خدای متعال انسان را مأمور به ایمان و عمل صالح کرده برای اینکه به شهود حقایق برسد و ساکنان عوالم غیبی منحصر به ملائکه نیستند. موجودات برزخی موجوداتی هستند که عالم جداگانه ای دارند، ارواح هم موجودات لطیفی هستند که عالم جداگانه ای دارند. روح مؤمن در عالم برزخ در قالبی است که آن قالب به ایام حیات و زندگانی او بسیار شبیه است اما مجرد و لطیف است. ملائکه اجسام لطیفی هستند اما ارواح قالب دیگری دارند. اصلاً بخشی از ملکوت، اعمال مجسم انسان ها را صورت می دهد؛ یعنی نماز مؤمن، روزة مؤمن، حج مؤمن به صورت فردی درمی آید که تا مقام قرب الهی عروج پیدا می کند.[1]

این قالب های عبادی که صور ممثلة عبادات و اعتقادات هستند عالم جداگانه ای دارند. در اینجا باید متذکر این مطلب هم بشویم که شیاطین هم جنس لطیفی از آتش دارند و آنها عمل انسان ها را می بینند و به همین خاطر اخلاص مؤمن همیشه در خطر است. چون خود مؤمن هنوز به شهود نرسیده است، نمی داند نمازی را که می خواند به چه صورت درآمد و کجای آن نقص داشت ولی شیاطین بلافاصله حاضر می شوند. وقتی عبد صالحی نماز شبی می خواند همان موقع این نماز صورت ملکوتی پیدا می کند و ممثّل به صورتی می شود. ملائکه آن را برمی دارند و تا مقام قرب الهی بالا می برند ولی شیطان بلافاصله خودش را می رساند ببیند آیا می تواند عمل مؤمن را مخدوش کند و به اخلاص مؤمن آسیب بزند و عملش را از بین ببرد؟ آیا می تواند مؤمن را به عجب و ریا مبتلا کند؟ وقتی مؤمن دچار عجب و ریا شد آن صورت ممثل مخدوش می شود و قدرت ارتقا و طیّ طریق تا مقام قرب را نخواهد داشت. شیطان این مسئولیت را به عهده خودش و ابنائش گذاشته است. شیطان همانند خون در رگ و ریشة بنی آدم در سریان و جریان است. اصلاً دیدن شیطان کار هر کسی نیست. دیدن شیطان که  از اجسام مجرد به شمار می آید، کار اولیای شیطان است. چنانکه فرعون شیطان را می دید و شیطان سراغ او می آمد و یا کار انبیا و کسانی است که اهل شهود باشند. آنها هستند که می توانند او را و خراب کاری او را ببینند.[2]

شیاطین خوب می دانند که چگونه عمل مؤمن را خراب کنند. بالاخره شیطان مسیری را طی کرده و به فرمایش امیرالمؤمنین سجده های شش هزارساله داشته است. شما ببینید که در ابتدای خلقت وقتی شیطان وقت و فرصت از خداوند خواست، خدای متعال فرمود تو را تا «روز وقت معلوم» فرصت خواهیم داد درحالی که او تا  قیامت فرصت خواسته بود ولی خدای متعال تا زمان ظهور حضرت بقیه الله ـ روحی له  الفداء ـ به او فرصت داد و او قسم یاد کرد که « فبعزّتک لأغوینّهم أجمعین إلّا عبادک منهم  المخلَصین؛ خدایا من به عزت و جلال تو اینها را گمراه خواهم کرد مگر بندگان مخلَصت را»[3] آن زمان که هنوز بندگان مخلَص به دنیا نیامده بودند. ابتدای خلقت حضرت آدم بود ولی او به کار خودش و کیفیت کارش احاطه داشت. او می داند هر عمل صالحی وقتی از مؤمن صادر می شود قابل خدشه  است مگر عملی که از روی اخلاص صادر شود. که آن عمل در زاویه ای صادر خواهد شد و ارتقا پیدا خواهد کرد که شیطان نمی تواند آن عمل را ببیند لذا از همان اول آن عمل خالص و عمل مخلصین را استثنا کرد. به دلیل اینکه آن عمل برای او نامریی خواهد بود و او نمی تواند بر آن احاطه داشته باشد. شیاطین احاطة زیادی به کار دارند و کیفیت خراب کردن را خوب بلد هستند. آنها جنس و مواد کارشان مواد دیگری است.[4]

شیطان مواد کار خودش یعنی حلم، ایمان، نماز و ... را می تواند ببیند و به آنها آسیب وارد کند از آن طرف کسی که اهل شهود شده و چشمان او آن قدر لایق و پاک شده است که موجودات مجرد  ملکوت را می تواند درک کند، یا به فضل خدا می تواند اعمال خود را از آفت نگه دارد.

 آیا عوالم غیبی و ساکنان آنها قابل دسته بندی هستند یا خیر؟ و در صورتی که قابل دسته بندی هستند، به چه صورت دسته بندی می شوند؟

 به هر حال عوالم غیب و ساکنان آنها دارای مراتب هستند و از نظر قرآن و روایات این موضوع امری بدیهی است. یکی از ساکنان غیب حضرت جبرئیل(علیه السلام) است که به تعبیری ایشان را باید سلطان ملکوت بخوانیم و طبیعی است که ایشان زیرمجموعه های متعددی داشته باشد. روایاتی که ملائکه را معرفی می کنند در ضمن این روایات درجات و مقام آنها را می توان فهمید. طبیعی است که ملائکه ای که موکل فرود آوردن قطره های باران هستند درجه و مقامشان با حضرت جبرئیل(علیه السلام) که همیشه در محضر انبیای عظام و استادش امیرالمؤمنین(علیه السلام) بوده است، فرق می کند.

دسته بندی ساکنان ملکوت کار آسانی نیست و یک تحقیق وسیع و رجوع به آیات و روایات می طلبد. به طور کلی باید بگوییم که دسته بندی ساکنان عوالم غیب به حسب مراتب آنهاست و مراتب آنها هم به حسب معرفت آنها و مسئولیت آنها. ملائکه ای که به شیعیان اهل بیت(علیهم السلام) خدمت می کنند و سلام شیعیان را به حضرت اباعبدالله (علیه السلام) می رسانند. ملائکه ای که نماز را ارتقا می دهند و به مرتبة قرب الهی می رسانند. اینها در جای خودش دسته بندی و درجه بندی شده هستند و مهم آن است که انسان قوه بصیرتی پیدا کند و بتواند ببیند که در آیات بسیاری به این معنا اشاره شده و مردم و مؤمنین را به این ترغیب کرده اند که دارای بصیرت باشند و یکی از مراتب بصیرت، شهود ساکنان ملکوت است.

برای حضرت ابراهیم(علیه السلام) این شهود در حد بسیار وسیعش پیدا شد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز می فرماید: «لوکشف الغطاء ما ازددت یقیناً؛ اگر پرده ها کنار بروند برای من یقینی بیش از آنکه دارم پیدا نخواهد شد.» برای اینکه آن بزرگوار دائم پشت پرده را می بیند. پرده برای ما پرده است و الّا برای آن بزرگوار که تا منتهای 

معراج پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را دیده و در شب معراج به سبب داشتن بصیرت آن حضرت را همراهی کرده و آزادی روح، روح آن بزرگوار به همراه جسم رسول خدا مشرف به نزدیک ترین قرب ربوبی شده است، هیچ پرده و غطائی نخواهد بود.

 ارتباط و اتصال انسان با موجودات عالم غیب چگونه حاصل می شود؟آیا این ارتباط در اختیار ا نسان هست؟

 در مورد نحوة ارتباط و اتصال با این موجودات بود، باید گفت که فقط با ایمان، عمل صالح و رسیدن به شهود می توان به این مقام رسید. 

ما همان طور که دو چشم ظاهر داریم، دو چشم باطن هم داریم و این دو چشم باطن باید باز و روشن شوند برای درک حقائق باطنیة برزخیة ممثّله. باید چشم باز شود تا بتواند ارتباط و اتصال برقرار کند. برخی اولیای خدا بوده اند که به این شهود  رسیده اند. گاهی در شب قدر برای بعضی از اولیای خدا (پرده ها) کنار می رفته و مشاهده می کرده اند. گاهی به دلایلی نصیب یکی از اولیای خدا شهود زیاد بوده و مشاهده می کرده اند.[5]

بعضی از اولیا نقل می کنند که در بیابان می گفته اند اذان صبح شد و وقتی از آنها می پرسیدند آقا شما از کجا فهمیدید؟ می فرمودند که ملائکة شب رفتند و ملائکة روز آمدند. وقتی انسان به شهود رسید برکات بی حدّ و حصری خواهد داشت. 

خلاصه اینکه ارتباط انسان با موجودات غیبی (البته با آن دسته از موجودات که امکان دارد در قلمرو حس انسان قرار بگیرند) به دوگونه تصور می شود:

اول، گاهی با موجودات مجرد همچون ملائکه است که این اختیاری نیست، به این معنا که هروقت انسان اراده کند بتواند با آنها رابطه برقرار کند، بلکه علاوه بر فراهم آمدن مقدمات اذن خداوند متعال هم باید به آن تعلق گیرد. در صورت مشاهده چه بسا به صورت انسان ظاهر می شوند همچون ظهور ملک روح که برای حضرت مریم (س) به صورت بشر متمثل شد: 

«فتمثّل لها بشراً سویّاً».[6]

دوم، برخی هم ممکن است در تسخیر انسان قرار گیرند چه بسا احتمال اختیاری بودن ارتباط با آنها مطرح باشد

دایرة حضور این موجودات در حیات انسان ها، چه در خواب و چه در بیداری، چگونه است؟ 

 دایرة حضور موجودات برزخی بسیار وسیع است و به قول بعضی از حکما، اطراف هر انسانی بی حد و حصر ملائکه و قوای نامرئی ملکوت در حال رفت و آمد هستند و گاهی در خواب برای بعضی از اهل مراقبه نقطة شروعی ایجاد می شود و بابی از فضل الهی مفتوح می گردد. اما همین جور که عرض کردم اینها بسیار متعدد و متنوع هستند. غیر از اینکه موجودات عالم ملکوت انواع دارند، هر نوعی هم دارای مسئولیتی خاص هستند و این بحث جای کار بسیار دارد و اگر انسان در آیات و روایاتی که در این زمینه آمده، تدبر داشته باشد برکات زیادی برای او خواهد داشت. ظهور قوای عالم ملکوت از یک نظر و به یک اعتبار همه جا را گرفته است. هر برگی ظهور در توحید دارد و دفتری است از توحید الهی. 

هر گیاهی که از زمین شعر روید 
وحــده لاشــریک لـه گـویـد

 طبیعی است گیاهی که از زمین می روید قوای ملکوتی برای تربیت همراه او هستند و این ما هستیم که باید چشم و دل باز کنیم و ببینیم که در عالم چه اتفاقاتی دارد می افتد. و این بخش اگر برای انسان باز شود راهی به سمت امام شناسی خواهد بود، راهی متقن و محکم. بخشی از مقام امام بعد از این جریان برای انسان روشن می شود. انسان یک مقدار پیش برود، قوای ملکوتی را بشناسد، عظمت آنها را درک کند، انواع و مراتب آنها را احساس کند، با چشم باطن بعضی از این مسائل را ببیند و بعد ببیند که همه اینها مأمورند و به امر و فرمان امام هستند. وقتی که توانست دلی زلال و چشمی باز داشته باشد آن وقت می توان بخشی از مقام امام را بشناسد. وگرنه حرکت های اولیه هم نمی تواند دور باشد از ارتباط اولیه با امام(علیه السلام). این حرکت، حرکتی است که با امام(علیه السلام) شروع می شود و با امام پایان می یابد. آن بزرگواران که فرمودند: «نحن حجاب الله الاکبر» یعنی ای انسان پایان راه تو، امام شناسی خواهد بود. تو خداشناسی را بیرون از امام شناسی نمی توانی بیابی. «نحن حجاب الله الاکبر» یعنی پرده داری خداشناسی ما هستیم. نمی توانی دور بزنی و به سمت خداشناسی از غیر طریق امام شناسی بروی. تمام اینها در امام شناسی است. 

به روایتی بسیار زیبا برخورد کردم که از محضر امام صادق(علیه السلام) سؤال شد که «یابن رسول الله! آیا این روایت صحیح است که  امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به من هزار باب از ابواب را تعلیم دادند که از هر بابی هزار باب مفتوح می شد؟» حضرت فرمودند: «آری صحیح است، این چنین بوده است.» راوی گویا تعجب کرده و خواست در یک مقایسه به یک نتیجه گیری برسد. عرض کرد: «یابن رسول الله شیعیان و محبان شما چه مقدار از این باب ها را دارند؟» حضرت فرمودند: «یک باب یا دو باب» شاید هم لف و نشر مرتب باشد؛ یعنی شیعیان خالص دو باب از این باب ها را دارند و محبین یک باب. یعنی حتی شیعیان کاملی که خودشان دریای بی پایان بوده اند، از این یک میلیون باب دو باب را دارند. بقیه مخصوص به امام است و اینجاست که تا حدودی تکلیف ما روشن می شود که آنچه از معارف که بزرگان ما به آن رسیده اند قطره ای ناچیزی از این دریای بی پایان است. دریای بی پایان امامت، بی حد و حصر درّ و گوهرهایی دارد که به شیعیان خالص قطره ای از آن دریا رسیده ولو آن قطره نسبتاً دریای بی پایان باشد.

 چگونه امر بر انسان مشتبه می شود و این اشخاص را با اشخاص دیگر مثل ائمه معصومین(علیه السلام) اشتباه می گیرد؟

 این موضوع، موضوع مبتلا به ولازمی است. تأثیر قوة خیال در قضایایی که انسان در خواب می بیند فراوان است و اصولاً موجودات مجرد چه شیاطین چه ملائکه برای مردم تجلی و ظهور زیاد دارند. شما نگاه بکنید خواب عزیز مصر در قرآن بیان شده. او فردی کافر بود اما تکلیف چهارده سال آینده را در خواب دید. رؤیای او صادقه و صحیح بود. پس ممکن است فردی کافر باشد و قضایای برزخی صحیح و اتفاقات آینده را بتواند ببیند. یا آن دو نفر زندانی که هم سلولی حضرت یوسف بودند، هردو خوابشان صحیح بود. یکی گفت: «إنی أرانی أعصِرُ خمراً؛ من دیدم انگور می فشردم برای درست کردن شراب.» حضرت گفتند: تو ساقی شراب پادشاه خواهی شد و به همین سمت هم رفت. دیگری گفت: « إنّی أرانی أحمل فوق رأسی خبزاً تأکل الطیرمنه[7]؛ من دیدم روی سرم نان حمل می کردم و پرنده ها می آمدند و می خوردند» حضرت فرمودند: تو را اعدام می کنند. این دو نفر با اینکه هردو کافر بودند ولی باز خواب هایشان خواب های صحیحی بود.

چه مؤمن و چه کافر هردو خواب صحیح و سقیم می بینند. مؤمنین زیادی هم داریم که تحت تأثیر قوه خیال، صحنه هایی را که در روز یا روزهای گذشته دیده اند و حتی گاهی قضایایی را که می خواهند ببینند به صورتی در خواب می بینند ولی این امتیازی نیست. مؤمن و کافر مساوی هستند. سه نمونه را عرض کردم که مسلمان هم نبودند و خواب صحیح دیده بودند. آن طرف هم فراوان است، کسانی که مسلمان اند ولی خواب غیرصحیح می بینند. به سختی می توان اعتماد کرد مخصوصاً قضایایی که خارج از قاعده باشد. دیدن حضرت بقیه الله و دیدن ائمه  معصومین(علیهم السلام) در باید در کمال خواب بیننده خوابش را نقل می کند، معلوم می شود این خواب مشکل دارد و صحیح نیست. تأثیر قوة خیال در این خواب زیاد است. مشکلی که الان مردم ما زیاد دچار آن می شوند این است که گاهی امر مشتبه می شود، فردی را می بیند، و آن فرد فرمایشی می کند. وقتی طرف بیدار می شود، یا حتی در خواب به این نتیجه می رسید که آن فرد یکی از ائمه معصومین(علیهم السلام) بود. اگر مسئله شخصی باشد امری است و یک برخورد باید با آن بشود و اگر مسئله عمومی باشد به نحو دیگری باید با آن برخورد کرد. کمال احتیاط را باید در این مسائل انجام داد. مبادا ما پیغام حضرت بقیه الله ـ روحی له الفداء ـ را مستند به یک خواب کنیم. مسئله تشرف در خواب و بیداری کار بسیار حساب شده و سنگینی است و متأسفانه الان این قضیه دارد لوث می شود. به این معنا که هرکسی مدعی شهود امام در خواب و حتی در بیداری می شود. در یکی از توقیعاتی که امام زمان برای جناب شیخ مفید صادر فرموده اند، شیخ مفیدی که به بالاترین درجة  علم حقیقی و خدمات اجتماعی به شیعیان اهل بیت (علیهم السلام) و به درجه اخلاص رسیده بود. حضرت ضمن این توقیع به او می فرمایند: «ما عبادات شما را دیدیم و اجازه یافتیم که شما را به مکاتبه ای مشرف کنیم.» جناب شیخ مفید بعد از آن  همه سعی و تلاش، مشرف به یک مکاتبه می شود. بعضی از داستان ها و جریان هایی که اخیراً گفته می شود که شما در جریان هستید و شنیده اید، چه عوارضی پیدا می کند، خیلی زود مستند به امام می شود در حالی که در بین اتقیا، صلحا، اولیای خدا و در بین علمای راه یافته از این حرف ها نبوده است.

خدا رحمت کند مرحوم آیت الله کشمیری را. یک وقتی در محضرشان از شخصی که تشرفی پیدا کرده بود و یک داستان بسیار طولانی را در آن تشرف گنجانده بودند، صحبت شد. مرحوم آیت الله کشمیری فرمودند که من به نظرم می رسد که این مکاشفه باشد نه تشرف در عالم بیداری. اکثر قضایایی که اتفاق می افتاده صحنه هایی بوده از مکاشفات قوی و مکاشفات گاهی آن قدر ظهور و تجلی دارند که برای خود طرف قابل تشخیص نیستند. آیا این قضیه در عالم خارج اتفاق افتاد یا قضیه ای بود که من به صورت مکاشفه دیده ام؟ وقتی این تشرف را که داستان طولانی ای داشت در محضر ایشان گفتند، ایشان فرمودند: به نظر من کشفی بود که برای او حاصل شده و شبیه به خواب است. اما این جمله را هم فرمودند که زیبا بود، فرمودند: «این نوع قضایا از فردی مثل آیت الله بهجت شنیده می شود که اینها هم مدعی این قضایا نیستند» و بزرگان از علمای ما پرهیز داشته اند که این مسئله تشرف لوث شود. الان هر فردی از کوچه و بازار می رسد مدعی تشرف و مدعی نیابت می شود که حضرت مسائل اجتماع را به من می گویند و به من پیغام می دهند که به دیگران بگویم. خوشبختانه در چند مورد با آنها برخورد شده بود و بلافاصله اظهار ندامت کرده بودند و اظهار کرده بودند که شیطان بر ما مسلط شد و ما این نسبت های ناروا را دادیم. لذا از گسترش و توسعة این مطلب باید پرهیز کرد. گاهی این قضیه واقعاً مشتبه می شود و گاهی هم افراد خطرناکی این قضایا را به بازی می گیرند. فردی مثل «سیدمحمدعلی باب» شیطان در خوابش نفوذ می کرد. در تاریخ هست که چگونه شیطان بر او چیره می شد و دستور و پیغام داد تا بالاخره او را به دام انداخت و شیطان بیکار ننشسته است. منتها ما علمایی داریم که سبک و روش و منش آنها برای ما حجت هست. این جور بیان ها از بزرگانی شنیده می شد که این ادعاهای مکرر و اضافی را نداشتند ولی از مرحوم قاضی شنیده نشد. از خود مرحوم آیت الله کشمیری شنیده نشده. از مرحوم آیت الله بهجت شنیده نشده است. اینها اگر هم بوده است در دل خودشان است. و جمله دیگری مرحوم آیت الله کشمیری داشتند که خالی از لطف نیست فرمودند: اگر در عالم خواب یک بابی برای یک سالکی باز شود (فرض کنید که یک آیه ای را می خواند و سحر بیدار می شود و یا مورد عنایتی خاص قرار می گیرد که هر وقتی خواست یک ذکری یا توسلی پیدا می کند  و یک ارتباطی پیدا می کند که یک چیزی را در خواب به او می گویند و او را راهنمایی می کنند) اگر دو جا نقل کند آن حال از او گرفته می شود و آن را از دست می دهد. چگونه است که بعضی ها هرچند وقت یک بار یک تشرفی را نقل می کنند و با آن کرّ و فرّی را انجام می دهند، پیغام می آورند و می برند و هیچ اتفاقی هم نمی افتد. شاید مشکلی در گوشه و کنار قضیه بوده باشد. البته نفی نمی توان کرد  تشرفات بوده و هست، در بین علمای خالص بوده اما کمال دقت و احتیاط برای این قضیه لازم است.

 فرق میان رؤیت، مکاشفه و رؤیا چیست؟ حد و مرز آنها چیست و با چه مقدمات و تمهیداتی می توان به مراتب عالیه از رؤیای صادقه تا دیدار رسید؟

 خدای متعال نصیب انسان از خزانه غیب خودش را فراوان کند. از این جهت که گویا این قضیه نصیبی خاص است. اما عمل صالح و نیت خالص بی تأثیر نیست و خواست فراوان و عشق بی حد و مرز انسان را نزدیک می کند و ابوابی را از ناحیة خداوند باز می کند و طبیعی است برای مؤمن از رؤیا شروع می شود. آرام آرام ایمان و عمل صالح در درون انسان تأثیری خاص می گذارد و مؤمن وقتی به خواب می رود، روح او امکان صعود و عروج به عوالم لطیف را پیدا می کند «لهم  البشری فی  الحیوة  الدنیا و فی الاخرة»[8]، بشارت هایی به مؤمن می رسد که از عالم خواب و رؤیا شروع می شود. به خاطر اینکه در عالم خواب و رؤیا بخش زیادی از تعلقات انسانی حذف می شود. اشتغالات نفسانی کم می شود. طبیعی است که در عالم بیداری، روح به بدن تعلق دارد و در شئون مختلف و ابعاد متفاوت و زوایای بسیار زیادی مشغول ساماندهی است. اما در عالم خواب برای مؤمنی که در مسیر تهذیب و طریق تقوا گام برمی دارد، خیلی از آن اشتغالات نفسانی می رود یا کم رنگ یا محذوف است و این باعث می شود که روح مؤمن در عالم خواب برای نیل به مقاصد عالی سبک باشد تا حقایق برزخی را درک کند و بزرگان عالم معنا را مشهود کند و خدمت اولیای خدا و ائمه اطهار(علیهم السلام) شرفیاب شود. اینها دست به دست هم می دهد، روح مؤمن هم که در عالم خواب سبک بال تر است آماده عروج و تشرف به محضر اولیا می شود. خلاصه امکان تشرف در خواب مخصوصاً برای نفوس صادق و مخلص که سعی و اهتمام روزانه شان در طریق تهذیب و تبلیغ است بیشتر است. مخصوصاً تبلیغ ولایت امیرالمؤمنین و به ویژه در مسیر حضرت بقیه الله، روحی له الفداء.

به هر حال این امر خطیر و بزرگی است که در این زمان انسان طریق مستقیم را انتخاب بکند. انگیزه های نفسانی را کنار بگذارد و هدفش فقط تبلیغ و ترویج حضرت بقیة الله(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد و این را هم عرض کنم که این کار سخت خواهد بود اما ارزش دارد که فعالیت های مهدوی به گونه ای پی گیری شود که برای آیندگان از برکات و توجهات به حضرت بقیه الله(عجل الله تعالی فرجه الشریف) فراوان میوه به بار بیاورد. این وظیفة همة ماست.  

اصولاً در رؤیا برای بعضی از مؤمنین تشرف به محضر اولیای خدا، انبیا و دیدن حقائق برزخی که عوالم مختلف و متفاوتی دارند شروع می شود. بخش بعدی رسیدن به حالت مکاشفه است. برای کسانی که ابتدا در رؤیا به حقایقی می رسند مرحله بعد این است که آن قطع تعلقی را که ابتدا در خواب باید حاصل می شد، آرام آرام در اثر کثرت اشتغال به ذکر خدا و کثرت یاد محبوب و توجه دل به حضرت بقیه الله و ائمه اطهار(علیهم السلام) و پیامبر اکرم(ص) این حال عدم تعلق در بیداری حاصل می شود و نفس به گونه ای مشغول به محبوب می شود که در عالم بیداری هم می تواند فارغ بنشیند و صور برزخی را با چشم دل ببیند و خواب نباشد و صحنه ها و اتفاقات برزخی را درک کند و خواب نباشد.

بخش مکاشفات از اینجا برای اولیا و برای کسانی که در این مسیر زحمت کشیده اند شروع می شود. علی رغم سختی های فراوانی که دارد تا مؤمنی صور برزخی را در خواب یا در بیداری به صورت مکاشفه ببیند ولی تا اینجا نسبتاً آسان پیش می رود. بعضی چیزها هست که آثار وضعیشان این است که چشم دل را بینا می کنند و قوت و قدرت درک معانی لطیف را به انسان می دهند. بعضی اعمال زودتر انسان را به این مرتبه می رساند یکی از آن اعمالی که زودتر انسان را به مرحله مشاهده می رساند، گریه زیاد است یا از خوف و محبت خدا و یا به عشق اهل بیت و مخصوصاً گریه برای حضرت سیدالشهداء. گریه برای حضرت سیدالشهدا چشم دل را باز می کند. چشم را  زلال و درک را لطیف می کند و به روح انسانی قدرت می دهد تا بتواند قضایای لطیف و صور برزخی را حتی صورت های ارواح اولیا و ائمه درک و دریافت. گریه برای حضرت سیدالشهدا خیلی مؤثر است و به فرمایش بعضی از اساتید، بیداری شب هم خیلی مؤثر است، حداقل بیداری بخشی از شب که همان سحر باشد و خواندن قرآن در نیمه شب هم خیلی مؤثر است. زود انسان را به درک بعضی از حقایق موفق می کند تا مرتبه بعدی که رسیدن خدمت حضرت و رؤیت است و این کار آسانی نیست. 

شما در جریان تشرف علی بن مهزیار نکات و لطائف زیادی می بینید. این بزرگوار حدود بیست سفر به حج رفت یک سفر واجب، بقیه فقط به عشق حضرت بقیه الله(عجل الله تعالی فرجه الشریف). ما یک چیزی می شنویم اما قضیه بسیار سخت بوده است. از اهواز به عشق حضرت بقیه الله(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و زیارت ایشان راه می افتاد. دیدم بعضی جاها نقل می کند که من از اهواز که حرکت می کردم می رسیدم نجف، در حرم ائمه اطهار، وادی السلام، مسجد کوفه، مسجد سهله، مانند مجنونی می گشتم و گریه می کردم و عبادت می کردم و توسل پیدا می کردم تا حضرت بقیه الله(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ببینم. به مدینه که می رفتیم حرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه بقیع(علیهم السلام) را زیارت می کردم،  التماس می کردم ولی توفیق حاصل نمی شد. می آمدم مکه، اعمال حج، قسمت به قسمت، منا، مشعر، مسجدالحرام، سعی، مطاف، بازهم نمی شد. اعمال حج تمام می شد و بازهم نمی شد. برمی گشتم اما با چه غم و اندوهی! تا دوباره سال دیگر به همین منوال، نوزده سفر این گونه رفتن و سختی ها و آمد و شد را تحمل کردن برای زیارت حضرت بقیه الله(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود تا اینکه بالاخره حضرت بقیه الله(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را زیارت کردند. تازه وقتی آن واسطه را در مسجدالحرام می بیند، ابتدا گمان می کند آن واسطه خود حضرت بقیه الله ـ روحی له الفداء ـ هستند ولی ایشان جواب می دهد نه من واسطه ای هستم که آمده ام شما را به محضر حضرت ببرم. وقتی ایشان علی بن مهزیار را برد، پشت در خیمه او را نگاه داشت که باید باز اجازه بگیریم. شخص واسطه داخل خیمه رفت و  اندکی بعد بیرون آمد، به او گفت خوشحال باش که اجازه تشرف و ملاقات یافتی. وقتی علی بن مهزیار وارد شد شما گمان می کنید کار آسانی است، بعد از بیست سفر شخص عاشق حالی دارد که در ابتدا گمان می کند که معشوق به او جفا کرده است. وقتی وارد خیمه شد طبیعی است که یک عاشق حال طلبکاری عجیبی داشته باشد که یکی از نکات و دقائق بسیاری این تشرف همین بخش ملاقات اولیه است. امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) با یک جمله صحنه را تغییر دادند. حال علی بن مهزیار حال عشق است، حال کسی است که هر زحمتی می باید بکشد، کشیده و معشوق به او جفا کرده ولی حضرت با یک جمله فرمودند: 

«کنّا نتوقـّعک لیلاً و نهاراً یا اباالحسن![9] ؛ پسر مهزیار! ما شبانه روز منتظر آمدن تو بودیم چه امری موجب دیر آمدن تو شد، چرا دیر آمدی؟» پسر مهزیار متحیر شد. عجیب که من که نوزده سفر به عشق حضرت آمدم، حالا حضرت می فرمایند شبانه روز منتظر تو بودیم؟ چطور اینها را جمع بکند؟ یک جوابی داد که شاید شما هم بودید همین جواب را می دادید، عرض کرد: «یابن رسول الله، آقا من کسی را نیافتم که مرا به وجود شما دلالت کند.» می گوید حضرت چهار زانو نشسته بودند و با انگشت سبابه به سمت زمین اشاره ای می کردند این جمله را که عرض کردم سرشان را بلند کرد فرمودند: یا اباالحسن. دلیلش این نیست. نه، آن کسی که الان کسی را به دنبال تو فرستاد بیست سال پیش هم می توانست بفرستد و من متحیر بودم پس چه دلیلی دارد که حضرت شروع کردند سه دلیل برای این قضیه آن هم خطاب به علی مهزیار، کسی که عاشق است، کسی که نوزده سفر حج کرده به خاطر زیارت آقا. سفر اولش سفر واجب بوده و نوزده سفر دیگر فقط به خاطر آقا. آقا نخواستند که تکدّر خاطر برای او حاصل شود و خطاب را تمام کردند نسبت به همه شیعه. فرمودند: «ولکنّکم کثّرتم الأموال.» ای پسر مهزیار شماها درصدد زیاد کردن اموال بوده اید یعنی اگر کسی بخواهد تشرف محضر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پیدا کند باید تمام وجودش و تمام دلش امام زمانی باشد. ببینید حضرت کجا را دست می گذارند. «و لکنکم کثرتم الأموال و قطعتم الرّحم.» شما مراعات رحم و سفارشاتی که برای حق و حقوق بین شما شده است را نکردید. حق و حقوق دینی و عاطفی بین خودتان را مراعات نکردید. این مسئله دومی بود که حضرت سفارش کردند که اگر تشرفی برای تو حاصل نشد دلیلش یکی زیاده خواهی بود که نسبت به اموال داشتی. نه زیاده خواهی حرام، آنکه خارج است و بلکه حلال. یعنی باید امام زمانی خالص بود و حتی این مسئله را هم کنترل کرد و زاهد شد و بعد هم مسئله صله رحم و رسیدگی به ارتباط های عاطفی بین کسانی که حقی بر گردن انسان دارند. «و قطعتم الرحم و تجبّرتم علی فقراء المؤمنین.» اگر یک وقت نسبت به فقرای مؤمنین بی توجهی هایی صورت گرفت. شما آنها را به استخدام گرفتید، یا به گونه ای نسبت به آنها ظلم روا داشتید که آنها را متحیر کردید در بعضی از تعابیر دارد که (تحیّرتم)، شما حق و حقوق فقرا را خلط کردید. این هم باز به مسئله اول برمی گردد یعنی شما وقتی فقر را در مؤمن حس کردید باید به ایمان  او نگاه می کردید و همه ارزش های انسانی را طبق ایمان او باید قائل می بودید و توجه شما به این مسئله نبود و اگر پای خود را بر پای فردی ضعیف گذاردید و دیدید که مشکلی نیست فشار می دادید. حضرت این را خطاب به همه مؤمنین بیان می کنند که علی بن مهزیار روی زمین نشست و شروع کرد به گریه کردن که «التوبه  التوبه سیدی الإقاله الإقاله» حضرت فرمودند «لابأس علیک» اینجا بود که دلگرمی ای شد برای علی بن مهزیار.

جریان های تشرفات کار خیلی مشکلی است. یا رزقی خاص است که نصیب بعضی افراد می شود و یا افرادی که می خواهند در مراتب عالی ایمان سیر کنند و بر اثر خواست فراوان، خدای متعال رزق آنها می کند که در همین زمان هم بوده است که بعضی این رزق را داشته اند و این عنایات به آنها شده و این مسئله را انکار نمی توان کرد که اکنون هم تشرف محضر حضرت بقیة الله ممکن است. و بزرگانی بوده اند از علما و بزرگان دلسوخته که نصیبی از این معنا داشته اند و رزقی از این سفره برداشته اند. مقدمات و تمهیداتی که انسان را ارتقا می دهد نهایتاً بازگشتن به تقوا و رسیدن به مراتب عالی تری از تقوا و حضور در محضر حق تعالی و حضرت بقیة الله(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. 

آیا اساساً مسئلة تشرف در عصر غیبت وجود دارد یا خیر؟ اگر این جواب مثبت است آیا این امکان برای عموم است یا خصوص؟

 بله تشرف در زمان غیبت امکان دارد، اولاً بهترین دلیل بر امکان آن وقوعش است و ثانیاً در برخی از دعاها که درخواست دیدار شده، عبارت مطلق است. نظیر عبارتی که در دعای عهد عرضه می داریم: «ألّلهم أرنی الطلعة الرّشیدة» امکان تشرف به نظر بزرگان هم وجود دارد اما خواص این مسئله، خواصی که رزق تشرف دارند، افراد دلسوخته هستند پیرمرد دل شکسته ای ممکن است نصیبش شود، دلسوخته زحمت کشیده ای که تمام همّ و غمّش عشق به حضرت بقیه الله ـ روحی له الفداء ـ است  

و در عین حال ممکن است شخصی که به صورت ظاهری دارای موقعیتی اجتماعی است نصیب پیدا نکند. این رزق برای افراد ممکن است گرچه به ندرت اتفاق می افتد اما بوده اند افرادی که درک محضر آن بزرگوار را کرده اند و بهره برده اند.

 

 آیا شرط یا شرایطی خاص برای نیل به تشرف ذکر شده است؟ این شرائط کدامند؟

 البته مسئلة تشرف به گونه ای پیچیده است که در زمان خود امام عسکری که حضرت چندساله بودند حضرت احیاناً حضرت بقیه الله(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به بعضی از خواص شیعه نشان می دادند برای اتمام حجت و شرطی که از مجموع قضایای تشرفات در چند جمله به نظر می آید شرائط اولیه را باید دارا بود به اضافة ایمان و تقوا و عمل صالح. 

برای ارتباط با معصوم باید سنخیت وجود داشته باشد. یعنی عصمت نسبی برای شخصی حاصل شده و با گناه بیگانه باشد. در توقیع آن حضرت(علیه السلام) به شیخ مفید آمده است:

ولو أنّ أشیاعنا وفّقهم  الله لطاعته علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم لما تأخّر عنهم الیمن بلقائنا و لتعجّلت لهم السعادة بمشاهدتنا علی حقّ  المعرفة 

و صدقها منهم فما یحبسنا عنهم إلّا مایتّصل بنا ما نکرهه و لانؤثره منهم[10]

غیر از این یک دل شکستگی و دلسوختگی فراوان و اشک فراوان می خواهد. باید یک عمر در این مسیر سعی کرده باشد. این تاجی است که به طور طبیعی سر هر کسی نمی گذارند. اینکه کلاسی بگذارند، کما اینکه شنیدم که در بعضی از شهرستان ها گذاشته اند تا در بعد از چند ترم حضرت را نشان بدهند، اصلاً در بین بزرگان شنیده  نشده است. این یک ارتباطی است که برای افراد دلسوخته به حسب موقعیتی خاص و ارتباطی خاص، خدای متعال نصیب می کند و تصور این است که افرادی که رزق خاص دارند به نحوی مورد توجه هستند و از ابتدای زندگی شان مورد توجه بوده اند. اینها محفوظ می مانند و یک دلشکستگی خاصی دارند. اینها مورد توجه هستند تا به محبوب خودشان برسند. حتی برای تشرفاتی که غیر از اصحاب حضرت و خواص حضرت دارند. نه، تشرفاتی که عموماً گاهی پیش آمده در یک نوع عصمت و حفظ الهی بوده اند، یک سری گناهان سنگین دوش اینها را سنگین نکرده و این دلسوختگی در آنها بوده و این عشق در جانشان موج می زده است.

 اساساً دامنة اختیار غیرمعصوم برای امر تشرف چقدر است؟ اگر دیداری در بیداری حاصل شود چگونه می توان مطمئن شد که آن شخص امام است؟

 البته مجموع تشرفات خدمت حضرت بقیه الله(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را نمی توان برایش تضمینی قائل شد که حتماً خود حضرت بوده اند مگر در مواردی که شواهد صدقی بر قضیه بوده است و این کار متخصصین از علمای راه رفتة ما بوده است. جریان حاج علی بغدادی را نگاه کنید، مرحوم حاج شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح الجنان نقل می کنند. ولی حاصل این تشرف سفارش هایی است که همین سفارش ها را ائمة دیگر به زبان های مختلف داشته اند، نتیجه این تشرف سوق دادن مردم است به نافله، عاشورا و زیارت جامعه، امور شخصی و امور مالی حاصل آن نبوده است که الان جامعه را دچار مشکل بکند. اگر نتیجه ای و حاصلی در تشرف می بود همان نتیجه را ائمه دیگر به زبان دیگر بیان می کرده اند و بعید به نظر می آید که در این قضیه بتوان اختیاری برای غیرمعصوم تلقی کرد مگر حضرت خضر که باب حضرت بقیه الله(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و مورد توجه ایشان و انیس و مونس حضرت بقیه الله ـ روحی له الفدا ـ هستند و چه بسیار مناسب است کسانی که توسل به حضرت بقیه الله(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دارند و عشق آن بزرگوار در دلشان موج می زند توجهی هم به حضرت خضر داشته باشند چرا که آن بزرگوار فعلاً باب حضرت بقیه الله(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند و حضرت با ایشان مأنوسند. 

به هر حال دامنه تشرفات به گونه ای نیست که اختیاری باشد و محدودیت هایی در این قضیه هست، برای اینکه قضیه تشرفات لوث نشود و هر کسی مدعی نشود و هر کاری را خواستند بکنند از این کانال وارد نشوند. بالاخره این هست ولی محدود به خواص از اهل ایمان و تقوا و مراقبه های بالا.

 راجع به حلقه های گرد حضرت نظیر: اوتاد، ابدال و رجال الغیب؛ ضمن معرفی این حلقه ها دائرة وظائف، اختیارات این افراد چگونه است؟ آیا جز اینها هم ممکن است عده ای از طرف امام مأموریت داده شوند؟

 این سؤال احتیاج به فرصت دیگری دارد که جدا مورد صحبت قرار بگیرد. اما آنچه که از روایات به دست می آید این است که بله، افرادی در اطراف آن جناب هستند و اسامی یا مراتب مختلفی دارند. «ابدال» کسانی هستند که در جامعه هم هستند و با مردم زندگی می کند. خدا رحمت کند مرحوم آقای مولوی قندهاری نقل می کردند که در نجف که بوده اند با بعضی از ابدال برخورد می کنند. ایشان نقل می کردند: من جای دیگر نشنیده ام کسی را که می خواهند به مقام ابدالی برسانند حضرت بقیه الله(عجل الله تعالی فرجه الشریف) برای او پیغامی و ذکری و دستوری را می فرستند که او مشغول شود و ممکن است حضوری یا با پیغام برنامه ای را برای او می فرستند و کم کم ارتقا پیدا می کند تا خود بتواند محضر حضرت را درک کند و این تعبیر از ایشان بود که برای یکی از بزرگانی که ایشان می شناختند که پیغامی از طرف حضرت بقیه الله ـ روحی له الفداء ـ رسیده بود و حضرت اسمی از اسماء حق تعالی را بر برگی از زیتون نوشته و برای او فرستاده بودند که این ذکر و دستور را انجام بدهد تا ابواب رحمت الهی بر او مفتوح شود و بیشتر بتواند در این مسیر موفق باشد. به هر حال جریان اوتاد، ابدال و رجال الغیب، جریان مفصلی است که اگر ما فقط به بعضی از آنها بتوانیم اشاره کنیم با این ضیق وقت مناسب است.

جناب ملافتح الله شوشتری که از شعرای بزرگ بوده اند و خودشان هم آدم راه رفته ای بوده اند، در یکی از کتاب هایشان ذکر می کنند که مرحوم آقاسیدعلی شوشتری (استاد اخلاق و عرفان مرحوم ملاحسینقلی همدانی) از ابدال بودند و خدمت حضرت بقیه الله(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می رسیده اند. برنامه هایی به عهده ایشان بود و به محضر حضرت تشرف داشتند. در بین علمای شیعه بوده اند کسانی که به این مرحله رسیده و خدمت حضرت را درک کرده بودند. من جمله از افرادی که گاهی از ناحیه مقدس حضرت مأموریتی به عهده ایشان بوده است در اصفهان یک زمانی دربارة حاج حسین کشیکچی این ماجرا مشهور شد که جریان مفصلی دارد و شخصی از تجار اصفهان عازم بیت الله  الحرام می شود. به عراق می رسد از قافله عقب می افتد و مدت ها گریه و زاری می کرده که من خداحافظی کرده ام و می خواهم بروم به مکه و روی برگشت به ایران را ندارم. در خواب می بیند که حضرت علی به او می فرمایند: برو مسجد سهله فرزندم تو را می فرستند. این تاجر اصفهانی به مسجد سهله می آید و ناگهان با شخص اسب سواری برخورد می کنند. آن بزرگوار می فرمایند: فلان بن فلان شما هستید؟ می گوید بله آقا! می فرمایند می خواستی بروی مکه و از قافله عقب افتادی؟ حضرت اشاره ای می کنند و صدا می زنند. حاج حسین! می گوید پیرمردی ظاهر شد. می گوید دیدم همان حاج حسین کشیکچی خودمان است. فرمودند این پیرمرد را به مکه برسان و بعد از اعمال هم او را به اصفهان برگردان که این جریان خود مفصل است خلاصه اینکه بوده اند کسانی که مأمورتی از ناحیه مقدسه به آنها واگذار می شده است.

إن شاءالله خدای متعال ما را از یاران و خاصّان و شیعیان خالص آن حضرت قرار دهد و رزق ما را هم قرار بدهد که محضر آن بزرگوار را درک کنیم و جمال نورانی اش را مشاهده کنیم و به فضل الهی در دنیا و آخرت از او جدا نشویم.

وصلی الله  علی  محمد و  آله  الطاهرین.

 

پی نوشت ها:

[1] در روایات متعدد اشاره به این مضمون شده که مؤمن در وقت احتضار می بیند که بالای سرش افراد بسیار زیبایی نشسته اند می پرسد تو که هستی؟ یکی می گوید من نماز توام. یکی می گوید من روزه توام. یکی می گوید من قرآنی هستم که می خوانده ای و معتقد بوده ای و یکی از آنها که از همه زیباتر است می گوید من ولایت تو به امیرالمؤمنین(علیه السلام) هستم.

[2] در حدیثی است که حضرت عیسی(علیه السلام) به داخل یک چهار دیواری بین راهی رفت تا استراحت کند. این بزرگوار بسیار زاهدانه زندگی می کرد. زاهد حقیقی بود و هیچ جایی حتی برای استراحت نداشت. نه خانه ای و نه اثاث البیتی، در آنجا نیمه خشتی را دید آن را به زیر سر کشید. بلافاصله شیطان حاضر شد. خطاب به شیطان فرمود: «ای ملعون کجا آمدی؟ چرا دفعتاً حاضر شدی؟ مگر من چه کردم که تو خودت را رساندی». شیطان گفت: «ای پیغمبر خدا! دیدم نیمه خشتی را به زیر سر کشیدی گفتم می روم و به او القا می کنم که می توان بهتر از این زندگی کرد و یک خشت را تبدیل به متکا کرد» و دنبال قضیه القائاتی است که شیطان دارد. حضرت عیسی روح الله فرمودند: «نیمه خشتی را هم به ما نمی توانی ببینی؟» نیمه خشت را کنار زدند و خوابیدند، او هم رفت.

[3] سورة حجر(15)، آیة 40.

[4] شما ببینید در شب عاشورا حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) نزدیک خیمه ها نشسته و به شمشیر تکیه داده بودند یا سر مبارکشان را روی دسته شمشیر گذاشته بودند و گویا مقداری خواب بر چشمان مبارک حضرت غلبه کرد. لشکر دشمن حمله کردند. حضرت زینب(س) هجوم دشمن را حس کردند، آمدند خدمت برادر و عرضه داشتند: «أخی أباعبد الله یا ابن امّی» حضرت چشم گشودند و فرمودند چه شده خواهرم؟ حضرت زینب عرض کردند: «قد قُرب منّا العدو» دشمن نزدیک شده است. چه می خواهند؟ حضرت اباعبدالله(علیه السلام) وقتی که دیدند اضطراب اهل بیت و حضرت زینب(س) را فرا گرفته فرمودند: خواهرم! «لایذهبنّ بحلمک الشیطان» .

[5] مرحوم حاج هادی ابهری که از دوستان و یا به تعبیری از اساتید بعضی بزرگان است. ایشان خیلی بکّاء بود. شاید خود من در سن کودکی خدمت ایشان رسیده بودم نجف می آمدند منزل ما و با پدرم دوست بودند. بعدها ما شنیدیم که چقدر این بزرگوار اهل شهود و مشاهده بوده و چشمانش باز بود. از ایشان نقل کرده اند که گاهی بعضی شب ها می خواسته بخوابد، پدرش که از دنیا رفته بود، روح او می آمده و می گفته پسرم دو رکعت نماز برای من بخوان و استراحت کن. بلند می شد. دو رکعت نماز برای روح پدرش می خواند، مادر، اقوام و همة امواع می آمده اند و می گفته اند دو رکعت نماز برای ما بخوان. شاید این اتفاق برای ما بیفتد ولی درک نکنیم، چون چشم باطن ما نمی تواند قالب لطیف آنها را درک کند. یا چشم ما نابیناست و یا مشکل دیگری در کار است که عمدتاً مربوط به خود انسان است.
[6] سورة مریم (19)، آیة 67.
[7] سورة یوسف (12)، آیة 36.
[8] سورة یونس (10)، آیة 64.
[9] اباالحسن کنیه پسر مهزیار است.
[10] احتجاج طبرسی، ج 2، ص 499.
----------------------------------------------------------
منبع: موعود - تیر 1385، شماره 65 - ساکنان عالم غیب / گفت وگو با حجت الاسلام والمسلمین شیخ جعفر ناصری

موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا