خرق عادات و کرامات عرفانی و جایگاه آن در عرفان
کرامات و خرق عادات عرفانی و جایگاه آن در عرفان :
ظهور کرامات و خرق عادات از اولیاء الله و مردان خدا، به مثابه گلى است که از گلستانى پرگل و وسیع آورده باشند؛ بوى و دیدار همین گل ما را بوجود گلستان دلالت و رهنمایى مى کند درون اولیا گلستان فیض نامحدود و باغ رحمت بى منتهاى الهى است.
در طول تاریخ تصوف و عرفان اسلامی، عارفان مسلمان و بزرگان مشایخ از اظهار بی دلیل اعمال و رفتارهای خارق العاده مانند: سخن گفتن با حیوانات و رام کردن حیوانات وحشی و درنده و اشراف بر درون افراد و حکایت از حوادث و اموری که برایشان در گذشته اتفاق افتاده و یا در آینده تحقق خواهد یافت، به شدت پرهیز می کردند و جریان کرامت پذیری را برای افراد سالک راه خدا حمل بر نوعی نقصان در طریقت کرده و پذیرفتن آن را برای مدعیان دروغین عرفان، به نوعی از مقوله عوام فریبی و جذب مریدان می دانستند که با انجام این قبیل امور خارق العاده دکانداری کرده و انسانهایی را که از ضعف ایمان و قوای عقلانی برخورداند، در راستای مطامع و اهداف اقتصادی و برخی موارد شیطانی فریب می دادند. از این جهت عارفان کامل و محققان راه رفته در مسیر توحید مگر در خصوص اموری بسیار نادر و قلیل، کرامت گریز بودند.
عزیزالدین نسفی یکی از منسوبان به سلک عارفان مسلمان است، وی در کتاب بیان التنزیل در باب معجزه و کرامت، آن دو را کمال ندانسته بلکه نوعی فضیلت می داند و معجزه را علامت و نشان نبوت و کرامت را که نوعی خرق عادت محسوب می شود علامت ولایت ولی خدا به حساب می آورد. البته لازم به ذکر است که ایشان شرط مهمّی برای پذیرش کرامت به عنوان علامت بودن ولایت یک ولی الهی قائل شده است.
کرامت در لغت و اصطلاح عرفانی :
کرامات؛ جمع کرامت. در لغت به معنى جوانمردى و بخشندگى و بزرگوارى است، و در اصطلاح [عرفانی] خرق عادت است، مثل اِخبار از غیب و اشراق بر ضمایر. خرق عادتى که به دست ولى اللّه صورت گیرد.[1]
کرامت زمانی مورد پذیرش و فضیلت است که در دست انسان دانا قرار بگیرد :
عزیزالدین نسفی عارف مشهور در این زمینه می نویسد:
«معجزه و کرامت علامت نبوت و ولایت شمرده مى شود. اهل شریعت، معجزه و کرامت را از افعال خدا و خارق عادت مستمر تعریف مى کنند که بر دست نبى و ولى ظاهر مى گردد... حکما و علما در ماهیت معجزه و کرامت اختلاف دارند. به اعتقاد اهل حکمت، اراده نفس، سبب بروز و ظهور حوادث در قالب و جسم مى گردد. اگر نفس کاملى، چیزى را در عالم کون و فساد اراده کرد که وجود آن ممکن باشد، به طور قطع به سبب اراده او، آن چیز حادث مى شود. از این نظر امکان دارد انسان به مقامى دست یابد که نسبت او با عالم کون و فساد همچون نسبت نفس به قالب انسان باشد. اهل وحدت [عرفا] در تفسیر معجزه و کرامت به خاصیت توجه مى نمایند و اشاره مى کنند که برخى از انسانها خاصیتى دارند که دیگران فاقد آنند. همه موجودات از جمله انسان داراى خاصیتند و خاصیت اثر زمان و مکان است و نمى توان آن را با کسب به دست آورد. معجزه و کرامت کارى خارق عادت به شمار مى آید و خرق عادت در انسان خاصیت است و معجزه انبیا و کرامت اولیا از خاصیات انسان محسوب مى گردد. این نکته مهم را اهل وحدت روشن مى سازند که خاصیت، کمال نیست و از این جهت معجزه و کرامت نیز کمال به حساب نمى آید و از فضائل شمرده مى شود: آن کس که داراى این احوال است، بر کسى که این احوال را ندارد، برترى و فضیلت دارد اما این فضل زمانى محمود است که در انسان دانا قرار داشته باشد زیرا این قدرت و توانایى در انسان دانا، سبب هدایت و راحت مردم و در انسان نادان سبب رنج و ضلالت مى گردد »[2].
اظهار کرامات به اختیار و هواى نفس ممنوعست!
لاهیجی در کتاب مفاتیح الإعجاز که در شرح کتاب گلشن راز شبستری نوشته است، کرامت را دلیل کمال نمی داند و در تأیید کلامش به صاحب کرامت بودن و انجام امور خارق العاده از ناحیه ابلیس استناد کرده و می گوید:
«ابلیس که صورت قوه واهمه است و مطرود و ملعون حق است و او را شهود معانى کلیه معقوله نیست با وجود این همه هزاران خرق عادت از او صادر مى شود که یکى از آنها را اگر عام کالأنعام از شخصى بینند همه فریفته و مرید او گردند و آن کمتر از ابلیس را کامل و مقرب حق تصور نمایند... شیطان گاهى از دیوار مى آید و دیوار حجاب او نمى شود و گاه از بام مى آید و گاهى در دل انسان مى نشیند و انواع وساوس در آن دل پیدا مى آرد و گاهى در اندام و اعضاء و جوارح در مى رود و او را به اعمال فاسده مى دارد و با وجود این همه خرق عادات مطرود و ملعون است... کرامات و خرق عادات که از تو صادر مى شود و به ظهور مى آید اگر غرض از آن خودنمائى باشد تا مردم گویند که او مرد بزرگست و قدرت به هرچه خواهد دارد و بدان سبب معتقد تو گردند پس هرآینه تو فرعونى و این دعوى خدائى است که تو دارى و اگر به امر و اشاره الهى باشد و به جهت ترویج امر دینى بود و موجب عجب و خودنمائى نباشد آن زمان حکم دیگر دارد که «انما الاعمال بالنیات» القصه اظهار کرامات به اختیار و هواى نفس البته ممنوعست»[3]
کرامات و خرق عادات که از تو صادر مى شود و به ظهور مى آید اگر غرض از آن خودنمائى باشد تا مردم گویند که او مرد بزرگست و قدرت به هرچه خواهد دارد و بدان سبب معتقد تو گردند پس هرآینه تو فرعونى و این دعوى خدائى است که تو دارى و اگر به امر و اشاره الهى باشد و به جهت ترویج امر دینى بود و موجب عجب و خودنمائى نباشد آن زمان حکم دیگر دارد که «انما الاعمال بالنیات» القصه اظهار کرامات به اختیار و هواى نفس البته ممنوعست!
اظهار کرامات و انجام دادن خرق عادات ، به جهت دعوت مردم و مرید کردن آنها، موجب ایجاد کبر و ریاء در انسان می شود:
ایشان (لاهیجی) در جای دیگری اظهار کرامات و انجام دادن خرق عادات را به جهت دعوت مردم و مرید کردن آنها دانسته و این مسئله را نوعی عوام فریبی بر می شمارد که موجب ایجاد کبر و ریاء در انسان می شود، امراضی که از بدترین نوع امراض معنوی به حساب می آیند. و در صورتی که شخص بخواهد برای خشنودی مردم دست به هر گونه خرق عادت و کرامتی بزند آنرا زهری که قاتل سالک راه خداست معرفی می کند[4].
کرامات اولیاء الله نمودار گلى است از گلستان فیض بى نهایت الهى :
جناب مولوى مى گوید ظهور کرامات و خرق عادات از اولیا و مردان خدا، به مثابه گلى است که از گلستانى پرگل و وسیع آورده باشند؛ بوى و دیدار همین گل ما را بوجود گلستان دلالت و رهنمایى مى کند درون اولیا گلستان فیض نامحدود و باغ رحمت بى منتهاى الهى است؛ گاهى از آن باغ انبوه، تحفه گلى بما مى رسد تا ما را بدان سوى جذب کند... اما باید دانست که معجزات و خرق عادات که از مردان خدا صادر مى شود؛ در مثل همچون دریاست؛ و ناقصان بشر مرغان خاکى اند که در آب هلاک مى شوند؛ برخلاف مرغ آبى که حیات و زندگى او در آب است و در خاک هلاک مى شود، نامحرم به منزله همان مرغ خاکى است که در مقابل دریا عاجز و ناتوان است؛ اما همدم همچون مرغ آبى است که از آب، قدرت و نیرو مى گیرد».[5]
کسانى که از راه معجزه و خرق عادت اظهار ایمان و ارادت کنند؛ در حقیقت مرید صادق و مؤمن راسخ نیستند؛ بلکه دنبال اعجاز و کرامت مى گردند؛ آن هم اغلب چنانست که کرامت را براى جلب سود و برآمدن آرزوهاى خود مى خواهند؛ وگرنه مى گویند «ما که از این امامزاده معجزه یى ندیدیم»؛ یعنى امام و امامزاده را براى معجزه اش مى خواهیم!
اندیشه جناب مولوی در مورد صدور کرامات و خرق عادات :
مولوى صدور معجزه و کرامت را ممکن مى داند؛ خوبست این نکته را هم از وى بشنوید که مى گوید آنچه موجب ایمان حقیقى و ارادت صادقانه مى شود جاذبه تجانس ذاتى ما بین رهبر و رهرو، و مرید و مراد است، نه خرق عادت و ظهور کرامات؛ و اکثر معجزات انبیا براى قهر و انذار و ارعاب منکران و دشمنان بوده است، دوستان حقیقى از معجزه بى نیاز بودند. راست است کسانى که از راه معجزه و خرق عادت اظهار ایمان و ارادت کنند؛ در حقیقت مرید صادق و مؤمن راسخ نیستند؛ بلکه دنبال اعجاز و کرامت مى گردند؛ آن هم اغلب چنانست که کرامت را براى جلب سود و برآمدن آرزوهاى خود مى خواهند؛ وگرنه مى گویند «ما که از این امامزاده معجزه یى ندیدیم»؛ یعنى امام و امامزاده را براى معجزه اش مى خواهیم که مثلا ناگهان ما را از حضیض فقر و تنگدستى و ذلت جاه، به اوج عزت و ثروت و مالدارى برساند؛ و حاجات ما را هرچه داریم مشروع و نامشروع برآورده کند؛ و اگر این هنرها از او نیاید او را به امامى و امامزادگى نمى شناسیم!
موجب ایمان نـبـاشــــد معجزات ▒▒▒▒▒ بـــوى جنسیت کنـــد جذب صفات
معجزات از بهر قهر دشمن است ▒▒▒▒▒ بوى جنسیت، سوى دل بردن است
قهر گردد دشمن ، اما دوست نى ▒▒▒▒▒ دوست کــى گــردد ببسته گـردنى[6]
باید باین نکته هم توجه داشت که آنچه گفته شد به طورى که اشارت رفت، حکم اکثر اغلب بود؛ گاه هم هست که صدور کرامات و خرق عادات براى جلب دوستان است نه قهر دشمنان؛ و این همانست که در نفحات الهى و گل و گلستان اولیا گفتیم. بارها گفته ایم که مطالب عرفانى و اخلاقى هرکدام حد و مرز، و محل و مقامى مخصوص دارد و «هر چیز بجاى خویش نیکوست» که نباید از آن تجاوز کرد؛ باید آن حدود و ثغور را خوب شناخت و خوب حفظ کرد؛ اشخاص عامى کم فهم که قوه تشخیص و بازشناخت حدود و مراتب سخنان عرفا و حکماى اخلاقى را ندارند اکثر آن مسائل را به هم خلط مى کنند و بدین سبب مطالب را ضد و نقیض مى بینند؛ و در دریافت حقایق امور گیج و سربگم مى مانند.[7]
منابع:
1. دزفولیان، شرح گلشن راز، ایران، تهران، انتشارات طلایه، چاپ اول، 1382ش.
2. نسفی، میرباقری فرد، بیان التنزیل، ایران، تهران، انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1379ش.
3. لاهیجی، مفاتیح الإعجاز فی شرح گلشن راز، هندوستان، بمبئی، 1312ش.
4. همایی، مولوی نامه؛ مولوی چه می گوید؟، ایران، تهران، انتشارات هما، چاپ دهم، 1385ش.
پی نوشت ها :
[1] دزفولیان، شرح گلشن راز،1382، ص 487.
[2] نسفی، بیان التنزیل،1379، صص 81 – 82.
[3] لاهیجی، مفاتیح الإعجاز فی شرح گلشن راز، 1312، ص 202.
[4] همان، ص 203.
[5] همایی، مولوی نامه؛ مولوی چه می گوید؟، 1385، صص 295-298.
[6] جلال الدین محمد بلخی معروف به مولانا، مولوی و رومی .
[7] همایی، مولوی نامه؛ مولوی چه می گوید؟، 1385، صص 298-299.
دیدگاهها
خوب
افزودن دیدگاه جدید