خطر بی آیندگی/مطالعه

ضرورت مطالعه و نحوه‌ی آن/استاد طاهرزاده
خطر بی‌آیندگی
ما باید بدانیم، جدا از اندیشه ی اندیشمندانِ واقعی كه در طول تاریخ برای ما ذخیره شده ، نمی توانیم زندگی كنیم و آینده ی خود را به ثمر برسانیم، ما با رسوخ در تفكر عالمانی آنچنانی می توانیم امكان زندگی امروز و فردای خود را فراهم كنیم، وگرنه گرفتار گسست تاریخی

سؤال: اگر خواستیم خودمان درباره ی موضوعات قابل مطالعه فکر کنیم، شما چه زوایایی را پیشنهاد می کنید که بر مبنای آن ها به کتب اساتید عالَم دار رجوع کنیم؟
جواب: باید به بحثی که شد برگردیم، به ما گفته اند: عده ای از انسان های عالِم، در این دنیا هستند که این ها عالَم دارند، ما باید برویم دامن آن ها را بگیریم. حالا سؤال  شما این است که بعد از این بحث ما در موضوعات قابل مطالعه، چه موضوعاتی را دنبال کنیم که مطالعات خود را از آن زوایا مدیریت کنیم؟ می خواهم بگویم بعد از بحثی که گذشت دیگر نباید چنین سؤالی در میان باشد؛ زیرا روشن شد مطالعه ی حقیقی یعنی هم افق شدن با عالِمانی که در شرایط خلوت خود با خدایشان هدیه های جبرائیل را برای اتحاد با حقایق قدسی گرفته اند و به کتابت درآورده اند. فعلاً همین کتابت ها است که مسائل ما را حل  می کند و به ما افق می دهد و به زندگی ما معنی می بخشد. خداوند آقای «جبران خلیل جبران» را رحمت  کند، در آن کتابِ بسیارخوب «پیامبر»شان که کتاب زنده  و ارزنده ای است در آخر کتاب می گوید هر کسی از آن پیامبر مسائل خود را سؤال می کرد، آن که کارگر بود می گفت: «ما چه کار کنیم تا در کار خود موفق باشیم؟» زن خانه دار می گفت: «ما چه کار کنیم؟» آن که تاجر بود می پرسید: «ما چه کار کنیم؟». و پیامبر(صلی الله علیه وآله) تكلیف هر كدام را روشن می نمودند و چگونگی ادامه ی راه را برای آن ها معنی می كردند. می گوید: «آنگاه كشیش پیری وی را گفت: از دین بگو! و او گفت: من امروز مگر هیچ غیر آن گفته ام؟». تذکر جبران خلیل جبران با طرح سخن کشیش آن است که شما عادت نداشته باشید باز از مطالعه سؤال كنید، زیرا بحث روی مطالعه عادت شما می شود و در نتیجه همواره از واردشدن در مطالعه باز می مانید. به گفته ی عطّار:
تو پـای به راه در نِه و هیچ مپرس            خود راه بگویدت كه چون باید كرد
باید میدان عمل و آن هم عملِ مطالعه كردن را به نحوی كه عرض شد بگشاییم.
ما باید بدانیم، جدا از اندیشه ی اندیشمندانِ واقعی كه در طول تاریخ برای ما ذخیره شده ، نمی توانیم زندگی كنیم و آینده ی خود را به ثمر برسانیم، ما با رسوخ در تفكر عالمانی آنچنانی می توانیم امكان زندگی امروز و فردای خود را فراهم كنیم، وگرنه گرفتار گسست تاریخی می شویم و تحت تأثیر فرهنگ مدرنیته از تاریخ بیرون می افتیم.
بعضی از عادات و رسوم گذشته را که مربوط به شرایط زندگی آن زمان بوده، می توان ترك كرد اما آثار عالِمان عالَم دار، شرایط روحی و روحیه ای است كه از گذشته در وجود ما زنده مانده و به ما توانایی فکرکردن می دهد، و امكان زندگی در آینده را برایمان فراهم می سازد.  بنا براین جامعه ای كه از چنین ذخیره هایی جدا شود نه فقط پیوندش با گذشته قطع می شود بلكه راهی به آینده نیز ندارد. وقتی من موقعیت تاریخیِ تفكری را كه سال ها پدرانم با آن زندگی كرده اند نشناسم به کلی بی آینده خواهم شد. مسأله خیلی مهمتر از دانستن یا ندانستن چند كتاب است. مسئله ی بی عالَم بودن یا عالَم داشتن است، آن هم در شرایطی كه مدرنیته می خواهد ریشه ی تفكر ما را و همه ی بشریت را بخشكاند.
ما اگر راهیانِ راه آینده ایم باید بیش از آنكه عزم رفتن كنیم بدانیم كجا ایستاده ایم و با چه حال و هوایی می خواهیم وارد آینده ی خود شویم، مگر بدون تفكری كه حاصل خلوت علماء بوده حرکت به سوی آینده ممکن است؟ راهرو حقیقی نمی تواند چنین گذشته و سنتی را رها كند، چنین سنتی مَركب ما است و بدون آن، راه رفتن و آینده داشتن ممكن نیست. ما و تفكر علمای گذشته به هم پیوسته ایم و اگر از آن جدا شویم اصلا از راه رفتن جدا شده ایم.
وقتی فكر كنیم احتیاجات امروز ما جدا از خلوتِ علمای عالَم دارِ گذشته است، باید بدانیم آینده را از دست می دهیم، همان طور كه غرب با رنسانس، از گذشته ی علمای خود، گسسته و بی آینده شد. گره خوردن با عالَم علماء، شرط درست اندیشیدن و درست عمل كردن است. نوری است كه از پشت سر ما بر ما می تابد و آینده را روشن می كند. درست است آن تفکرات در پشت سر ما قرار دارند، ولی آینده را می نمایانند و می توانند در فكر و عمل و عقل و تدبیرهای امروز و فردای ما حضور پیدا كنند و ما را راه ببرند، مانع ها را به ما بنمایانند و نگذارند مأیوسانه از حركت باز ایستیم. این است كه باز تأكید می كنم هركس آینده می خواهد، باید با چنین گذشته ای كه عرض شد، متذكر و همراه باشد وگرنه تباه می شود. انبوه روایات عمیق معرفتی سرمایه ای است تا آینده ی خود را در بستر تمدن اسلامی به عالی ترین نحوه شکل دهیم. باید به آن ها به عنوان راه سازماندهی به آینده نگریست تا معنی حقیقی خود را بنمایانند.
پیدا است كه شخص متفكر تنها است و تفكر در خلوت صورت می گیرد. ولی كسی خلوت دارد كه با دیگران باشد. تفكر، راه صحیح واردشدن بین انسان ها است تا روزمرگی ها ارتباط ها را ضایع و آینده را پوچ ننمایند. علمای ما تنهایی و خلوتِ تفكر را پس از باهم بودن به دست آورده اند و برای ارتباط های صحیح، حاصل آن خلوت و تفكر را به كتابت آورده اند. آری آن خلوت ها بریدن از دیگران برای برقراری پیوند مستحكم با انسان هایی است كه تشنه ی تفكر و پیوند علمی اند برای زندگی در آینده ای که ماوراء امروز است.
آنچه در آخر فقط تذکر می دهم و نمی توانم به شرح آن بپردازم؛ توجه به عالمان عالَم دار در علم فقه است که ما به جهت نوع مخاطبمان متذکر امثال شیخ انصاری ها نشدیم که آن بزرگان شاخصه ی کاملی از عالمان عالَم دار اند و عموماً تا مجتهدان در رشته ی خاص خود عالَم دار نشوند دارای ملکه ی اجتهاد نمی شوند و لذا طلاّب عزیز باید از ورود به عالَم عالمان علمِ فقه غافل نگردند، تا لذّت دروس فقهی برایشان صدچندان شود. إن شاءالله.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»

 

Share