اعتکاف و جلوت
شاید دلیل اینکه اعتکاف فقط در مساجد جامع قابل انجام است، همین مطلب باشد که انسان در جمع مؤمنین قرار بگیرد؛ همان گونه پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
خَیْرُ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ کَانَ مَأْلَفَةً لِلْمُؤْمِنِینَ، وَ لَا خَیْرَ فِیمَنْ لَا یَأْلَفُ وَ لَا یُؤْلَفُ؛ بهترینِ مؤمنان کسی است که جایگاه انس برای مؤمنین باشد و خیری نیست در کسی که نه با دیگران انس می گیرد و نه اجازه می دهد که با او انس بگیرند.
بسم الله الرحمن الرحیم
انگیزه سازی:
دین مبین اسلام همان گونه که مؤمنین را به داشتن اوقاتی برای خلوت با خداوند و خلوت با خود توصیه می نماید، اوقاتی را نیز برای حضور در اجتماعات مسلمین قرار داده و بر روی این حضور نیز تأکیدات فراوان نموده است. فلذا در کنار مطرح نمودن ثواب های فراوان و ترفیع درجات برای حاضرین در عبادات اجتماعی، از عدم حضور مؤمنین نیز به شدت نهی فرموده است. در همین زمینه داستانی از وجود مقدس خاتم انبیاء محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم) را نقل می نماییم.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) تصمیم گرفت تا خانه های گروهی از مردم را که در خانه شان نماز می خواندند ولی در نماز جماعت شرکت نمی کردند، آتش بزند. پس مردی که نابینا بود نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا همانا من نابینا هستم و چه بسا اذان را می شنوم ولی کسی را که مرا به سوی جماعت و نماز با شما بیاورد نمی یابم. پس پیامبر به او فرمود: از منزل خویش به مسجد طنابی وصل کن و در جماعت حاضر شو.[محمد بن الحسن الطوسی، تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج۳، ص: ۲۶۶]
همچنین از وجود نازنین امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در این زمینه روایتی وارد شده است.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به امام علی(علیه السلام) خبر رسید که گروهی از مردم برای نماز در مسجد حاضر نمی شوند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) برای مردم سخنرانی کرده و در ضمن آن فرمود: «گروهی که برای نماز خواندن با ما در مسجد حاضر نمی شوند، حق ندارند با ما غذا بخورند و بیاشامند و مشورت کنند و با ما ازدواج نمایند و حق ندارند از بیت المال مسلمین استفاده کنند، مگر این که در نماز جماعت ما حاضر شوند. نزدیک است که اگر آنها از کار خود دست برندارند، فرمان دهم تا خانه های آنان را به آتش بسوزانند.
آن گاه امام صادق(علیه السلام) فرمود: «مسلمانان از خوردن و آشامیدن و ازدواج با آن ها خودداری کردند تا این که آنان در نماز جماعت مسلمین حاضر شدند.»[محمد بن الحسن الطوسی، الأمالی ، النص، ص: ۶۹۷]
اقناع اندیشه:
اعتکاف همان گونه که محلی برای خلوت با خود و خدا می باشد، تمرینی برای ایجاد یک رابطه انسان ساز با دیگر مؤمنین و نیز تمرین مساوات با ایشان است. همانطور که مطرح کردیم، حضور در این اجتماعات و تلاش برای ایجاد رابطه ای سازنده بین مؤمنین از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
شاید دلیل اینکه اعتکاف فقط در مساجد جامع قابل انجام است، همین مطلب باشد که انسان در جمع مؤمنین قرار بگیرد؛ همان گونه پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
خَیْرُ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ کَانَ مَأْلَفَةً لِلْمُؤْمِنِینَ، وَ لَا خَیْرَ فِیمَنْ لَا یَأْلَفُ وَ لَا یُؤْلَفُ.
بهترینِ مؤمنان کسی است که جایگاه انس برای مؤمنین باشد و خیری نیست در کسی که نه با دیگران انس می گیرد و نه اجازه می دهد که با او انس بگیرند.[محمد بن الحسن الطوسی، الأمالی ؛ النص ؛ ص۴۶۲]
لذا فرد با اعتکاف در مساجد پر رفت و آمد و انس با مؤمنین می تواند بهتر به خودسازی بپردازد، چرا که امیر بیان حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند:
یَا کُمَیْلُ، الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ لِأَنَّهُ یَتَأَمَّلُهُ فَیَسُدُّ فَاقَتَهُ وَ یُجْمِلُ حَالَتَه.[حسن بن علی بن شعبه حرانی، تحف العقول، النص، ص: ۱۷۳]
اى کمیل، فرد مؤمن آینه مؤمن است، او را به دقّت مىنگرد و برانداز مىکند تا حاجتش را برطرف نماید و وضعش را اصلاح کند.
فلذا انسان مؤمن می تواند با بهره بردن از توصیه های مؤمنین و همچنین دقت در رفتارهای خوب ایشان و یافتن عیوب و نقائص خویش، راه خودسازی و سعادت را در این محیط معنوی بیش از پیش برای خویش هموار نماید.
از دیگر فواید حضور در جمع مؤمنین، آگاه شدن از حال ایشان و برآوردن حوائج آن ها است، که خود جلوه ای از مساوات می باشد و توسط پیامبر گرامی اسلام جزء بهترین اعمال شمرده شده است. آن جا که فرمودند:
یَا عَلِیُّ سَیِّدُ الْأَعْمَالِ ثَلَاثُ خِصَالٍ إِنْصَافُکَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِکَ وَ مُسَاوَاةُ الْأَخِ فِی اللَّهِ وَ ذِکْرُ اللَّهِ عَلَى کُلِّ حَال.[حسن بن علی ابن شعبه حرانی، تحف العقول، النص، ص: ۷]
یا على، بهترین کارها سه چیز است: خود درباره مردم انصاف دادن، با برادر دینى مساوات کردن و خدا را در هر حال بیاد آوردن.
آری! ثمره این حضور در جمع مؤمنین، کمک به دیگران و حل مشکلات مؤمنین است و ارزش این کار حتی از خود اعتکاف نیز والاتر است؛ همان گونه که امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
عَنْ إِبْرَاهِیمَ الْخَارِقِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) یَقُولُ مَنْ مَشَى فِی حَاجَةِ أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ یَطْلُبُ بِذَلِکَ مَا عِنْدَ اللَّهِ حَتَّى تُقْضَى لَهُ کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِذَلِکَ مِثْلَ أَجْرِ حَجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ مَبْرُورَتَیْنِ وَ صَوْمِ شَهْرَیْنِ مِنْ أَشْهُرِ الْحُرُمِ وَ اعْتِکَافِهِمَا فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ مَنْ مَشَى فِیهَا بِنِیَّةٍ وَ لَمْ تُقْضَ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِذَلِکَ مِثْلَ حَجَّةٍ مَبْرُورَةٍ فَارْغَبُوا فِی الْخَیْرِ.[محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج۲ ؛ ص۱۹۴]
ابراهیم خارقى، گوید: شنیدم امام صادق(علیه السلام) مىفرمود: هر که در انجام حاجت برادر مؤمن خود راه برود و مزد خود را از خدا بخواهد تا زمانی که حاجت برادرش برآورده شود، خداى (عز و جل) براى او در برابر آن، مانند پاداش یک حجّ و یک عمره پذیرفته شده را بنویسد و روزه دو ماه از ماه هاى حرام و اعتکاف دو ماه در مسجد الحرام، و هر که با قصد رضای خدا در آن راه بکوشد و حاجت برادرش برآورده نشود، خدا در برابرش براى او یک حجّ پذیرفته بنویسد. پس در کار خیر رغبت کنید.
با توجه به مطالب مذکور، اهمیت اعتکاف در مساجد و توجه به ثمرات اجتماعی آن معلوم گردید و در پرتو همین مباحث می توان به روشنی، تفاوت بین عرفان اسلامی که عرفانی حقیقی و مفید برای رشد و تعالی اجتماع و اشخاص است را با عرفان های کاذب درک نمود. زیرا عرفان های کاذب غالباً تشویق به جمع های خصوصی و مراسمات عجیب و بی ثمر می نمایند، درحالی که اسلام عزیز عرفان حقیقی را در پرتو حضور در جمع مؤمنین و یاری ایشان می داند و به آن تشویق می نماید. البته همان طور که قبلاً مطرح شد داشتن خلوت با معبود منافاتی با این حضور اجتماعی و عبادات متعدد اجتماعی از قبیل نماز جماعت و حج و ... نخواهد داشت و مجموعه آن خلوت با معبود و این حضورِ مؤثر و یاریِ دیگران است که انسان را به سعادت و عرفان واقعی می رساند.
رفتارسازی:
ابن عباس می گوید: من و حسن بن على(علیهماالسلام) در مسجد الحرام بودیم و او در حال اعتکاف بود و خانه خدا را طواف مىکرد. یکى از شیعیان به خدمتش رسید. عرضه داشت: یابن رسول الله! من به فلانى قرضى دارم. اگر مىشود آن را ادا کن. حضرت فرمود: به خداى این خانه سوگند که هیچ چیزى ندارم. عرضه داشت: اگر مىشود از او مهلت بخواه! زیرا مرا به حبس تهدید کرده.
ابن عباس گفت: دیدم حضرت طواف را قطع کرد و با او روانه شد. عرضه داشتم: یابن رسول الله، آیا فراموش کردى که معتکف هستى؟ فرمود: خیر! ولى از پدرم شنیدم که مىفرمود: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمودند: هر کس حاجت مؤمنى را برآورد، همانند کسى است که نُه هزار سال، هر روز روزه دار باشد و هر شب براى عبادت قیام کند.[احمد بن محمد بن فهد حلی، عدة الداعی و نجاح الساعی، ص ۱۹۲]
این ماجرا از میمون بن مهران نیز روایت شده است.[محمد بن علی بن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۱۸۹]
آری! کمک به مؤمنین این قدر مهم است که فرد حتی می تواند از اعتکاف خویش خارج شده و بعد از رفع احتیاج ایشان بازگردد و بدین وسیله در مسیر سعادت دنیا و آخرت قرار گیرد.
البته این کار همان طور که گفته شد از ثمرات انس با مؤمنین است و این انس نیز در مراسمات اجتماعی مثل نماز جماعت و حضور در مسجد و اعتکاف صورت می پذیرد.
پرورش احساس:
روزى حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) فرمود: آیا نزد تو طعامى هست که با آن صبحانه بخورم؟
فاطمه(سلام الله علیها) گفت: به حق آن خداوندى که پدرم را گرامى داشته است به پیغمبرى، و تو را گرامى داشته است به وصایت، که در این بامداد نزد من هیچ طعامى نیست تا براى تو حاضر کنم. دو روز بود که طعامى نداشتم به غیر از آنچه نزد تو مى آوردم، از خود و فرزندان خود باز مى گرفتم و تو را بر خود و ایشان مقدّم مى کردم.
حضرت علی(علیه السلام) فرمود: اى فاطمه! چرا در این دو روز مرا با خبر نمى کردى که طعام در خانه نیست تا براى شما طعامى طلب کنم.
فاطمه(سلام الله علیها) گفت: اى ابوالحسن! من شرم مى کنم از خداى خود که تو را تکلیف کنم بر چیزى که قادر بر آن نیستى. حضرت علی(علیه السلام) از خانه بیرون آمد با اهتمام تمام و وثوق عظیم به خداوند خود، یک دینار قرض کرد. خواست از براى عیال خود طعامى بگیرد. ناگاه در بین راه مقداد را ملاقات کرد، در روز بسیار گرمى که حرارت آفتاب از بالاى سر و از زیر پا او را فرو گرفته بود و حالش را متغیر گردانیده بود.
چون حضرت او را در آن وقت با آن حال مشاهده کرد، گفت: اى مقداد! در این ساعت گرم براى چه از خانه بیرون آمده اى؟
مقداد گفت: اى ابوالحسن! از من درگذر و از حال من سؤال مکن. حضرت فرمود: اى برادر! مرا جایز نیست که از تو درگذرم، مادامى که بر حال تو مطلع نگردم.
باز مقداد مضایقه کرد. حضرت اصرار فرمود، پس مقداد گفت: به حق آن خداوندى که گرامى داشته است محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را به پیغمبرى و تو را وصى او گردانیده است که از خانه بیرون نیامده ام، مگر براى شدت گرسنگى و عیال خود را در خانه گرسنه گذاشته ام، چون صداى گریه ایشان را شنیدم تاب نیاوردم، و با این حال از خانه بیرون آمدم.
چون حضرت بر حال مقداد مطلع گردید، اشک از دیده هاى مبارکش فرو ریخت و آن قدر گریست که محاسن مبارکش تر شد و فرمود: سوگند یاد مى کنم به آن خداوندى که تو به او سوگند یاد کردى که من نیز از براى این کار از خانه بیرون آمده ام و یک دینار قرض به هم رسانیده ام. اکنون تو را ایثار مى کنم بر نفس خود. پس دینار را به مقداد داد و از شرم به خانه نرفت و به مسجد آمد و نماز ظهر و عصر و مغرب را با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ادا کرد.
چون حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) از نماز مغرب فارغ شد، به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گذشت که در صف اول نشسته بود، پس به پاى مبارک خود اشاره کرد که برخیز! پس حضرت برخاست و از پى حضرت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) روان شد، و بر در مسجد به آن حضرت رسید و سلام کرد. حضرت رد سلام او کرد و فرمود: یا على! آیا طعامى دارى که ما امشب تناول کنیم؟
پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) از شرم ساکت شد و جواب نفرمود.
حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) به وحى الهى دانسته بود آنچه بر آن حضرت در آن روز گذشته، و حق تعالى او را امر کرد تا در آن شب نزد على بن ابى طالب(علیهماالسلام) افطار کند. چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) او را ساکت یافت فرمود: ای ابوالحسن! چرا جواب نمى گویى؟ یا بگو نه، تا من برگردم؛ یا بگو آرى، تا بیایم.
پس على(علیه السلام) از روی شرم و برای تکریم رسول خدا، گفت: تشریف بیاورید.
سپس پیامبر اکرم دست او را گرفت و با یکدیگر روانه شدند تا به خانه فاطمه(سلام الله علیها) رسیدند.
فاطمه(سلام الله علیها) در جاى نماز خود نشسته بود، از نماز فارغ شده و در پشت سرش کاسه اى گذاشته بود که بخار از آن برمى خاست.
چون صداى حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) را شنید، از جاى نماز خود بیرون آمده و بر آن حضرت سلام کرد، و فاطمه عزیزترین مردم نزد آن حضرت بود. پس حضرت جواب سلام او گفت و دست مبارک خود را بر سر او کشید و گفت: اى دختر! خدا تو را رحمت کند، امشب را چگونه گذراندی؟
فاطمه(سلام الله علیها) گفت: به خیر و خوبى گذراندم.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: طعامى براى ما بیاور که تناول کنیم تا خدا تو را رحمت کند و کرده است. پس فاطمه(سلام الله علیها) آن کاسه را برداشت و نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) گذاشت.
چون امیر مؤمنان على(علیه السلام) آن طعام را مشاهده نموده و بوی آن را استشمام کرد، از روى تعجب به فاطمه(سلام الله علیها) نظر نمود. فاطمه(سلام الله علیها) گفت: سبحان الله! چه بسیار از روى تعجب و شدت به من نظر مى کنى. آیا بدى کرده ام که مستوجب سخط و غضب تو گردیده ام؟
حضرت علی(علیه السلام) فرمود: از آن تعجب مى کنم که امروز سوگند یاد کردى که دو روز است طعام تناول نکرده ای و هیچ طعام در خانه نداری و اکنون چنین طعامى نزد من آورده اى.
پس حضرت فاطمه(سلام الله علیها) به سوى آسمان نظر کرد و گفت: پروردگار آسمان و زمین مى داند سوگندى که یاد کردم حق بود.
حضرت علی(علیه السلام) گفت: اى فاطمه! از کجا آورده اى این طعام را، که مانند این طعام در رنگ و در بو ندیده ام، و از این نیکوتر طعامى نخورده ام.
پس حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) دست مبارک خود را در میان دو کتف على(علیه السلام) گذاشت و از روى لطف فشرد و فرمود: یا على! این بدل دینار تو است که به مقداد دادى و این طعام، جزاى دینار تو است از جانب خدا، و خدا روزى مى دهد هر که را مى خواهد، بدون حساب.
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گریان شد و گفت: حمد و سپاس خداوندى را که شما را از دنیا بیرون نبرد تا آن که تو را به منزله زکریا گردانید و فاطمه را به منزله مریم دختر عمران.[محمد بن الحسن الطوسی، الأمالی، النص، ص۶۱۶]
آری! اهل بیت عصمت: این گونه در خلوت و جلوت در فکر یاری دیگران بودند و از حق خود به مؤمنین ایثار می نمودند و خداوند متعال نیز پاداش بی نهایت به ایشان کرامت فرموده است. حال ما به عنوان شیعیان ایشان وظیفه داریم تا در پیروی از آن انوار مقدسه در انصاف و مواسات با مؤمنین کمال تلاش خویش را نموده و باعث زینت اهل بیت(علیهم السلام) باشیم.
منبع: پایگاه تخصصی مسجد
افزودن دیدگاه جدید