فلسفه، فرهنگ و تمدن و شرایط و ویژگی آن در عصر ظهور/بخش چهارم
نقش اراده های انسانی در تمدن سازی
سوال: مبنای تمدن طبق فرمایشات شما تعریف ویژه ای پیدا می کند و تمدنی شکل می گیرد، در واقع ظهور ظرفیت های تاریخی مبتنی بر این مبناست، پس اشکال ندارد بگوییم تمدن؟
جواب: اسمش را عیب ندارد بگوییم تمدن و من با این مخالف نیستم ولی ببینید دیگر تمدن خیلی صبغه مادی پیدا می کند، من می خواهم بگویم که وقتی حضرت ظهور پیدا می کنند، عالم یک عالم متعالی می شود. پس این نکته دوم بود که تمدن ها هم در بستر یک فرهنگ هایی شکل می گیرند و هم خودشان فرهنگ هایی را ایجاد می کنند و یک تعامل دو جانبه بین فرهنگ و تمدن وجود دارد و در مجموع اراده های انسانی بر محور پرستش، فرهنگ و تمدن را می سازد. این اراده های انسانی که بر محور پرستش حرکت می کنند؛ وقتی می گوییم بر محور پرستش یعنی حضور نوع پرستش ما، حضور الوهیت حضرت حق و ربوبیت حضرت حق را ما داریم و می بینیم، نمی خواهیم که بگوییم انسان ایجاد می کند یعنی انسان تابع نوع پرستشش مورد امداد خدای متعال قرار می گیرد «كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاَءِ وَ هَؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَ مَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً»(إسراء/20)، تابع نوع پرستشش امداد می شود و بر اساس امدادی که می شود فاعل های مسخرش معلوم می شوند. اگر انسانی دنبال شیطنت بود، عالم ملائکه مسخر او نیست و عالم شیاطین مسخر او می شوند و بلکه گاهی عالم شیاطین بر او ولایت پیدا می کنند. اگر کسی است که دنبال بندگی خداست، عالم ملائکه همکارش می شوند و گاهی مسخرش می شوند. بنابراین جهانی که انسان در آن زندگی می کند حتی جهان فیزیکیش متفاوت می شود. این قند را مؤمن تناول می کند، از جهاز هاضمه اش عبور می کند و انرژی بدن او می شود و با آن نافله شب می خواند و وارد بهشت و انوار عالم ملکوت می شود. همین قند را یک کافر می خورد و وارد جهاز هاضمه اش می شود، آن های که باید دفع شود و سنخیت با کافر ندارد، بیرون می رود. لذا جهاز هاضمه هم به نظر من دو گونه هضم می کند؛ آن چیزی که مؤمن دفع می کند، غیر از آن چیزی است که کافر دفع می کند. بعد با این قند معصیت می کند و همین قند به جهنم می رود.
سوال: منظورتان در دنیا و در زمان حضرت هست؟
جواب: همین الان کسی که با این طعام نماز شب می خواند یا ذکر می گوید با کسی که دارد با این طعام معصیت می کند، فرق می کند و همین الان این طعام وارد محیط ظلمات و جهنم می شود و از بستر اراده انسان عبور می کند. تمدن هم اینگونه است، ما به آنچه مسخرمان هست رنگ می دهیم، صبغه اراده ما را پیدا می کند و اگر اراده ها ظلمانی بودند، ظلمانی می شود، می شود «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَیدِی النَّاسِ...»(روم/41) حقیقتا ظلمت در آن جاری می شود و حقیقتا تمدن، نورانی و ظلمانی دارد. پس یک نکته این است که اراده های انسانی بر محور پرستش، جامعه سازی می کنند و قبل از این هم که جامعه سازی کنند خدا را می پرستند، با خدای خودشان و با جهان بیرون خودشان و حتی با خودشان، با روحشان، انسان ارتباطی با خودش دارد و اصلا معنی تهذیب همین است که من بتوانم نفس خودم را تهذیب کنم یعنی در ارتباط با خودم می توانم قوای خودم را تهذیب کنم و می توانم در ارتباط با خودم شیطنت کنم. اینکه به ما می گویند «آمنوا» ایمان که یک امر جبری نیست، اختیاری است و من می توانم خودم ایمان برای خودم ایجاد کنم منتها در یک فرآیند پیچیده ای، یقین و صفات نورانی ایجاد کنم و می توانم ظلمت در خودم ایجاد کنم.
اراده از آنجایی که در خودش تصرف می کند تا آنجایی که در بدنش تصرف می کند تا آنجایی که در محیطش تصرف می کند، حول پرستش است یعنی حول ارتباط با خدا است. انسانی که دنبال توحید است همه روابطش می شود نورانی، امدادی هم که می شود، امداد نورانی است. انسان همین که شروع به کار می کند - حالا من قبل از جامعه بگویم هنوز جامعه ای هم درست نکرده - ولو در وحدانیت خودش با یکی از دو عالم مرتبط می شود یا عالم نور یا عالم ظلمت. آدم که جزیره ای زندگی نمی کند، همین که نیتش با خدا بد شد در عالم شیاطین قرار می گیرد و اگر نیتش با خدا خوب شد در عالم ملائکه قرار می گیرد یعنی روابط ما با جهان بسیار پیچیده تر است و از بستر اراده های ما می گذرد و وقتی اراده ما در ارتباط با خدای متعال موضع گرفت، جهان در ارتباط با انسان موضع می گیرد. اگر اراده نورانی بود عالم ملائکه و اگر ظلمانی بود عالم شیاطین، امداد می کنند. موطن خودشان را پیدا می کنند یعنی همان هم افزایی شیاطین یا ملائکه و آن وقت سراغ مسخرات می آید. لایه هایی از این جهان را خدای متعال مسخر اراده های شیطانی می کند حتی تا انرژی هسته ای را، ولی لایه هایی از قوای این عالم مسخر کافر نمی شوند و این همانی است که در دوره ظهور ایمان ظاهر می شود و به اذن ولی الله هم ظاهر می شود که «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ...»(أعراف/96) یعنی لایه ای از حقایقی که در متن عالم است به هیچ وجه مسخر کافر نمی شود و مسخر نظام کفر هم نمی شود یعنی در این تصرف امداد نمی شود. در پیچیده ترین مرحله اش هم که مرحله امتلاء عالم از جور است و تمدن مادی به مرحله امتلاء می رسد، آنجا هم باز امداد، امداد محدودی است وهیچ وقت خدای متعال، شیطان را مثل نبی اکرم صلی الله علیه وآله امداد نمی کنند و عالم نور و بهشت را که برای او نیافریده اند.
پس بنابراین تمدن از اراده انسانی شروع می شود، این اراده انسانی وقتی جامعه پردازی می کند، حول چیست؟ حول بیشتر خوردن، بیشتر لذت بردن، نیازهای غریزی، ضرورت های... یا نه حول پرستش که اسمش را ما می گذاریم و می گوییم حول نیازهای غریزی. نیازهای غریزی انسان حول انتخاب معبود شکل می گیرند؛ اینکه من طعام می خورم، این طعام خوردن فرع بر پرستش من است و دارم یک چیزی را می پرستم، پرستش به طور مطلق تعطیل بردار نیست.
نکته دیگر این است که ولایت هم تعطیل بردار نیست. همینطور که توحید و ولایت حق تعطیل بردار نیست، بت پرستی و شرک و ولایت باطل هم تعطیل بردار نیست. انسان وقتی می خواهد رو به خدای متعال حرکت کند و زندگی اجتماعی کند، حتما حول یک ولایتی حرکت می کند و ما دو دسته ولات داریم؛ ارواح و اراده هایی که کاملا در پرستش حضرت حق هستند و اراده هایی که در استکبار پیچیده و ظلمانی هستند. آن ها محور جامعه حق و این ها محور جامعه باطل می شوند. محال است که کسی بگوید من می خواهم به طرف خدا بروم و کاری به اولیاء خدا ندارم. اینکه گاهی در نگاه های عرفانی هست که هر آدمی خودش راه می افتد و می رود به خدا می رسد و انبیاء آمده اند که حداکثر آدرس را نشان بدهند، نه اینطور نیست، اراده انبیاء بستر ولایت الله است و اولیاء طاغوت بستر ولایت باطل هستند. انسان در مسیر زندگی شخصی خودش یا زندگی اجتماعی اش تا آنجایی که به تمدن سازی می رسد حتما بر محور ولایتی پرستش می کند. پرستش بدون ولایت ممکن نیست کما اینکه بدون مناسک ممکن نیست که مناسکش می شود شریعت؛ شرایع، مناسک تولی هستند و تولی مناسک پرستش است. این آیات در قرآن مکرر آمده است که خدای متعال می فرماید: «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّی الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ...»(أعراف/33). ذیل این آیه آمده که قرآن ظهر و بطن دارد، حرام در ظهر قرآن همان محرمات است و در بطن قرآن، ولایت ائمه جور است یعنی باطن محرمات، ولایت ائمه جور هستند و مناسبات ولایت آن ها می شود حرام و تولی به ولایت آن ها حرام است. حلال در بطن قرآن، ولایت ما است و در ظهر قرآن همین محرمات است یعنی کسی که راست می گوید متولی به امیرالمؤمنین علیه السلام است و کسی که دروغ می گوید متولی قوای شیطانی است. قوای شیطانی طریق جریانشان کذب و خیانت و دروغ و فجور است و... قوای رحمانی هم طریق جریانشان سجود و عبادت و صدق و صفات حمیده است و وقتی می خواهند در قلوب جاری شوند از طریق صفات حمیده خود جاری می شوند و وقتی جاری در رفتار می شوند از طریق رفتار حسنه و وقتی جاری در افکار می شوند از طریق افکار حمیده جاری می شوند. بنابراین فکر ما، قلب ما و رفتار ما حتما تحت ولایتی عمل می کند که یا حق است و یا باطل و سه هم ندارد «اللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ...»(بقره/257). اصل ایمان، ایمان به توحید است آیه اول آیه الکرسی توضیح الوهیت و توحید است اما «لاَ إِكْرَاهَ فِی الدِّینِ»(بقره/256) شما نسبت به الوهیت حضرت حق مکرَه نیستید و اگر قبول کردید، ولایت بر شما اعمال می شود و اگر کفر به الوهیت ورزیدید، ولایت دیگری بر شما اعمال می شود «وَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»(بقره/257). طریق ولایت الله، ولایت اولیاء معصوم علیهم السلام است «وَلَایتُنَا وَلَایه اللَّهِ الَّتِی لَمْ یبْعَثْ نَبِیاً قَطُّ إِلَّا بِهَا»(1) بنابراین انسان وقتی حرکت می کند، حرکتش مناسک دارد و باطن مناسک تولی است که باطن تولی یا استکبار است یعنی پرستش نفس و شیطان و اولیاء طاغوت یا سجود است. طرفداران تمدن غرب به قانون عمل می کنند، این قانون چیست؟ قوانین اجتماعی است. قوانین اجتماعی تجسد اراده ها است، اراده ها برای رسیدن به مقاصدشان جاده درست کرده اند و برای حرکت اراده ها شبکه سازی کرده اند، قوانین ساختار حرکت اراده اجتماعی برای مقاصد است. این ساختار را چه کسی تولید کرده است؟ اراده ها. نظام اراده ها حول محور اولیاء باطل، متفکرین و ثروتمندان و سیاستمدارانشان و ولات باطل جامعه پردازی کرده اند، قانون درست کرده اند، فرهنگ درست کرده اند و صبغه آن ارواح در فرهنگ و قانون و همه جا هست.
بنابراین تمسک به قوانین و در چهارچوب قوانین آن ها حرکت کردن، پذیرش قوانین بین المللی و پذیرش ولایت اولیاء طاغوت است البته اگر آن ها قانون می گذارند. بنابراین قوانین که می شوند مناسک، این مناسک اعم از مناسک اخلاق، اعتقاد و رفتار هستند. برای تولید دانش قانونگذاری می کنند، سطح آن قانون با قانون راهنمایی و رانندگی متفاوت است. مثلا وزارت آموزش و پرورش برای آموزش قاعده می گذارد، برای تولید دانش هم قاعده می گذارد یعنی پژوهشگاه های آنها هم مدیریت می شود. قوانین سطوحی دارد، قوانین تجسد اراده هاست کدام اراده؟ اراده های اجتماعی بر محور ولات. بنابراین نظام قوانین می شوند شرایع. قوانین برای رفتار هست، برای اخلاق هست، برای افکار هست، قانون می گذارند. باطن این قوانین چیست؟ ولایت است یعنی جریان ولایت از طریق قانون واقع می شود یعنی الان غرب که می خواهد بر جهان سلطه پیدا کند، اراده خودش را چگونه جاری می کند؟ از طریق قوانین جاری می کند و مناسک برایش درست می کند که البته پشت قوانین، ساختارهای اجتماعی را هم درست می کند؛ سازمان ملل درست می کند، دستگاه حقوقی درست می کند، لاهه درست می کند و این ها ساختارهایی هستند که متناسب با قوانین شکل می گیرند. بنابراین پشت این ظواهر، نظام ولایت است و حرکت در چهارچوب قوانین، حرکت در یک نظام ولایت تولی و خاص است، حال باطن آن نظام ولایتی چیست؟ استکبار علی الله است یعنی مستکبرین برای حکومت خودشان، برای تمامیت استکبارشان بر جهان یک کارهایی می کنند. آن طرف هم باطن کسی که در چهارچوب شرایع دین حرکت می کند، تولی به ولایت نبی اکرم صلی الله علیه وآله و اهل بیتشان علیهم السلام است. باطن آن ولایت چیست؟ الوهیت حضرت حق است یعنی آن ها عین بندگی هستند. بنابراین تجسد امداد الهی و جریان اسماء الهی از طریق ولات حق، تمدن الهی می شود.
مطالب تکمیلی:
فلسفه، فرهنگ و تمدن و شرایط و ویژگی آن در عصر ظهور/بخش اول
فلسفه، فرهنگ و تمدن و شرایط و ویژگی آن در عصر ظهور/بخش دوم
فلسفه، فرهنگ و تمدن و شرایط و ویژگی آن در عصر ظهور/بخش سوم
فلسفه، فرهنگ و تمدن و شرایط و ویژگی آن در عصر ظهور/بخش پنجم
فلسفه، فرهنگ و تمدن و شرایط و ویژگی آن در عصر ظهور/بخش ششم
فلسفه، فرهنگ و تمدن و شرایط و ویژگی آن در عصر ظهور/بخش هفتم
افزودن دیدگاه جدید