اشعاری در فراق استاد

موضوع نوشتار: 
شهید مرتضی مطهری(ره)

عقل سرخ - غلامعلی حداد عادل

كمت حكايتي ز لب دلرباي توست
جان كلام در سخن جانفزاي توست

اشراق اگر به مدرسه نوري فكنده است
آن نور، نور شعله چشم‌هاي توست

دست شفا نجات نبخشد به درد و رنج
داروي درد عشق به دارالشفاي توست

حاجت به فهم شرح اشارات شيخ نيست
تا چشم ما به چشم اشارت‌نماي توست

با عقل سرخ، هستي و مستي به هم نساخت
خون جاي باده قسمت جام بلاي توست

يك قصه بيش نيست غم عشق و اين عجب
كز هر زبان كه مي‌شنوم، ماجراي توست

«عادل» بگو چگونه دم از عشق مي‌زني
آنجا كه آفتاب برآيد نه جاي توست


​مجاهد شهيد مطهر - شاعر: حميد سبزواري

اي مجاهد شهيد مطهر
مرتضي را چون آيينه مظهر
اي شهيد ره حكمت و علم
خون تو حافظ دين و دفتر
در عزاي تو اي بحر تقوا
ديده در خون دل شد شناور
گريه بر ناله ره بسته و غم
مي گدازد دلم را به مزمر
خامه لرزد در كف من از غم تو
چون سرايم ماجراي ماتم تو
در شگفتم من چه گويم خدايا
تا كه غم نشكند داغ من را
در عزاي جانگزايت
سينه سوزد چو كانون اخگر
بشكند دست آن كس كه بر كند
زين چمن آن درخت تناور
حيف از آن نوبهارآفرين باد
كز خزان ستم گشته پرپر

هر شب و روز ديده بارد گوهر پاك
از غم تو اي اميد خفته در خاك

خشم امت ز سوگ تو جوشيد
بي تو رهبر سيه جامه پوشيد
خود نميري كه مردن تو را نيست
زنده‌اي زنده تا صبح محشر
نقش هر دفترت زندگي ساخت
زندگي از تو زايد مكرر

اي خطيب دلنواز نكته پرداز
عندليب نغمه ساز كرده پرواز

اي دريغا! مكتب از علم
جانفزا نكته هايت ز منبر
در غم تو من چه گويم
زان كه اين گونه فرموده رهبر:
حاصل عمر من رفته از دست
پاره‌ي قلب من رفته از بر
رفتي و مانده داغ تو در دل
رفتي و مانده ياد تو در سر


روح مطهر - حبیب الله معلمی

از آسمان عرفان، تابنده اختری رفت
وز کنج علم و ایمان، ارزنده گوهری رفت
سرباز پیشتازی از خیل عشقبازان
از صفحه ی شجاعت یکتا دلاوری رفت
استاد علم و حکمت، جوینده ی حقیقت
از کرسی فصاحت، والا سخنوری رفت
دُرّ گرانبهایی از بحر فضل و دانش
از بوستان تقوا سرو و صنوبری رفت
گوینده ی شهیری، ارزنده فیلسوفی
روحانی فقیهی، فرهنگ گستری رفت
مرد جهاد و تقوا، وارسته ای ز دنیا
شب زنده پارسایی، روح مطهری رفت
سرچشم ی معارف از علم و فضل و بینش
دانشوری توانا، استاد اکبری رفت
« عدل الهی » او خورشید جاودانی است
تا ملک جاودانی با چهر انوری رفت
فرمود امام امت پژمرده نوگل من
از دست رهبر افسوس فرزند دیگری رفت
«وحی و نبوت» او سرچشمه ی معانی است
از مرتضی به دوران مرآت و مظهری رفت
با گریه گفت رهبر: او پاره ی تنم بود
صد حیف کز کنارم رزمنده یاوری رفت

Share