رفتن به محتوای اصلی
روتیتر
آیت الله میرباقری

تحلیل زندگانی حضرت معصومه(سلام الله علیها) با توجه نگاه فلسفه تاریخی/بخش دوم

تاریخ انتشار:
آیت الله میرباقری

3-راه كارهای بررسی شخصیت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) بر پایه مدل شخصیت شناسی برگرفته از فلسفه تاریخ
حال اگر بخواهیم با این نحوه نگرش از فلسفه تاریخ، شأن و منزلت حضرت فاطمه معصومه را كه در رتبه بعد از معصومین قرار دارند بررسی كنیم، می بینیم كه تاریخ منبع كوچكی برای شناسایی از این منظر است. چون در مورد حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) بحث های فراوانی در تاریخ وجود ندارد و از روایات هم آن مقدار كه برمی آید، بیانگر شخصیت كلی ایشان است; نه تحلیل شخصیت آن بزرگوار. بر اساس این نگرش، به یقین می توان گفت كه حضرت معصومه (سلام الله علیها) از شخصیت های تأثیرگذار بر تاریخ در راستای ائمه معصومین بوده و ظرفیت ایشان، ظرفیت هدایت تاریخ است. بنابراین لازم است كه اساس ظرفیت شخصیتی مانند حضرت معصومه (سلام الله علیها) بر اساس این نحوه نگرش به فلسفه تاریخ و تكامل تاریخ به قرب الهی مورد توجه قراربگیرد.
و در این صورت دیگر نمی توانیم از منابع تاریخی جهت تتبع تاریخی به عنوان اصل لازم و كافی برای این كار استفاده نماییم، زیرا بیش از آنكه منابع تاریخی بتوانند در شناسایی شخصیت این بانوی بزرگوار مفید و مؤثر واقع شوند، شناسایی دقیق تأثیری كه شخص ایشان در تاریخ داشته اند، مثمر ثمر قرار خواهد گرفت. از اینجاست كه سیر مطالعه و بررسی شخصیت آن بزرگوار در مطالعه تأثیرگذاری وجود شریف آن حضرت در مسئله هجرت به قم و آثار و پیامدهای بعد از هجرت متعین و مبین می شود.
اول نكته ای كه در این مطالعه جدید لازم به ذكر است،این است كه در این نحوه تحلیل از نگاه های عامیانه به شدت بپرهیزید، تلقی شما از برخورد اولیه ای كه با اولیای خدا می شود، تلقی منفعلانه نباشد مثل اینكه ایشان برای برادرشان دلتنگ شده بودند و به قصد دیدار برادر هجرت كردند ولی در بین راه مریض شده و رحلت كردند و موفق به دیدار برادر نشدند و... البته این هم امر مهمی است ولی هدف بیش از آن است.
حركت ایشان را باید یك حركت آگاهانه، از سر یك بصیرت و احتمالاً با یك برنامه ریزی دقیق تاریخی دانست كه حضرت می آیند و در قم مدفون می شوند، گرچه این كار برای ایشان سخت و سنگین است ولی این كار را كردند و درواقع با آمدن خودشان، یك جابجایی در قطب معنویت ایجاد كرده اند. آمدن ایشان به قم منشأ پیدایش خیرات عظیمی در عالم بوده است، یعنی دقیقاً همان چیزی كه در مورد امام رضا (علیه السلام) نمونه بسیار روشن آن را سراغ داریم كه با آمدن حضرت به ایران یك جابجایی در جغرافیای عالم اسلام به وجود آمده و تشیع به ایران منتقل شده و محور پیدا كرده و از اینجا هم به دنیا منتشر شده است، حضور حضرت معصومه(سلام الله علیها) هم در قم تحولات عظیمی را با خود به همراه آورد و حضرت در حركت خود همه این عواقب را می دیدند. بر این كه این موضع گیری و این آمدن چه تأثیر تاریخی دارد آگاه بودند و برای ایجاد همین اثر هجرت كرده و به قم آمدند. تلقی نباید این باشد كه این پیامدها، یك پیامدهای تصادفی و مخفی از افق دید آنها بوده است. در اینجا یك موضع گیری می كردند و در جای دیگر نتیجه دیگری می گرفتند! یا اینكه حضرت اباعبدالله به كربلا رفتند تا دفاعی بكنند، ولی شهید شدند و نمی دانستند كه بعد از خودشان چه بر سر اهل و عیالشان می آورند و چه حوادثی اتفاق می افتد و بعد هم ائمه سفارش كردند كه گریه بر امام حسین فضیلت دارد، و باز هم نمی دانستند كه این زنده نگه داشتن عاشورا در طول تاریخ و ایجاد یك عواطف تاریخی بر محور این حادثه بزرگ و زنده نگه داشتن این اتفاق خونینی كه بین جبهه حق و باطل اتفاق افتاد، چه تأثیری در طول تاریخ خواهد داشت و همه این آثار و پیامدهای تاریخی را به طور تصادفی به دنبال خود آورده است! نه، هرگز این طور نیست. بلكه باید حركت ها و آثار حركت اولیای خدا را یك آثار آگاهانه بدانیم و بدانیم هم سید الشهداء(علیه السلام) كه به كربلا رفتند و هم ائمه بعدی كه در قالب زیارت و ذكر مصیبت و در قالب های دیگر، این حادثه را زنده نگه می داشتند، واقعاً به دنبال یك تصرف تاریخی در قلوب انسانی بودند و همین تهذیب نفس را در تاریخ و این جابجایی قدرت رامنظور نظر داشتند.
بنابراین اگر ما بتوانیم این آثار و پیامدهای تاریخی فعل معصوم را خوب شناسایی كرده و نظم و رشته تصرفات آنها را برطرف كنیم و هماهنگی بین آن تصرفات و این پیامدها را دقیقاً بررسی كنیم و آنها را از نگاه تصادفی بودن درآوریم و به نگاه تصرفات آگاهانه و با اشراف به همه تاریخ و برای تحقق پیامدهای مثبت تبدیل كنیم، خواهیم توانست بسیاری از خلجهایی را كه در نقل تاریخ وجود دارد، پر كنیم و طبیعی است كه مورخانی كه وقایع را ثبت كرده اند، نه توجهی به این عظمت ها داشتند و نه یك نگاه فلسفه تاریخی، كه بخواهند بر اساس فلسفه تاریخ، تاریخ نگاری كنند. آنها یك حوادثی را كه در نظرشان مهم می آمده ثبت می كردند، از حوادثی كه تأثیرگذار بر تاریخ و از افق دید آنها خارج بوده و احیاناً می باید هم كه خارج باشد، غفلت می كردند. به خصوص افق تصرفاتی كه اولیای الهی در تاریخ می كردند خارج از محدوده ادراك مورخان و امثال آنها بوده است. آن افق، افقی نیست كه آنها بخواهند تصرف كنند. ما هم بر پایه معارفی كه از اهل بیت (سلام الله علیها)به دست ما رسیده، می توانیم یك شخصیتی اجمالی از آنها تعریف كرده و نظر دهیم كه فرضاً ظرفیت موضع گیری این شخصیت، چه ظرفیتی است؟ سطح موضع گیری او چیست؟ در مقابل چه شرایط بیرونی موضع می گیرد؟ چه تأثیری را می خواهد بر درون دنیای اسلام و در تاریخ دنیا بگذارد؟ چه تأثیری را می خواهد در شكل گیری جامعه تشیع در تاریخ ایجاد كند؟ كجای جامعه تشیع را می خواهد تسخیر نماید؟ طبیعی است كه این موضوعات را فقط با روایات و منابع معرفتی می توانیم تحلیل كنیم نه با منابع تاریخی! بعد از آنكه آن منابع معرفتی، ظرفیت و افق شخصیت فرد را معرفی كرد، متوجه آثار موضع گیری و تصرفات آن شخصیت شده و آنها را به صورت یك منظومه منظم و منسجم نظام می دهیم. در این صورت فی الجمله می توان استناد داده و بگوییم آفاق تصرف این معصوم، یا این ولّی تاریخ، یا این شخصیت بزرگ تاریخی اینها بوده است. جبهه ای را كه مقابل خودشان می دیدند این جبهه بوده است و این تصرفات را می خواستند در درون دنیای اسلام و این تصرفات را در بیرون آن ایجاد كنند. این تحلیل را در باب شخصیت هایی كه مشرف به تاریخ هستند به دقت می شود بیان كرد.

حال ممكن است بعضی اشخاص غیر معصوم سطح موضع گیری های بسیار بالایی داشته باشند، هرچند همه پیامدهای موضع گیری آنها برای خودشان واضح و قابل تحلیل نباشد، باز هم می توانیم با تحلیل پیامدها و آثار فعالیت های آنان، كل شخصیت آنها را تحلیل كنیم; یعنی بگوییم این شخصیت، شخصیتی است كه آفاق تصرفش چنین آفاقی است ولو اینكه احیاناً خود آگاه بر پیامدها هم نبوده.
این آگاهی نسبت به آثار موضع گیری درمورد غیر معصوم به نسبت تقرب و نزدیكی ایشان به محور مراتب و درجاتی دارد. ولی معصومین مشرف به همه تاریخ هستند و طبیعتاً شخصیتشان شخصیت تأثیرگذار بر تاریخ است و آفاق تصرف آنها هم، همان آفاق آگاهانه است. سید الشهدا (علیه السلام) همه شرایط تاریخی و پیامدهای تاریخی كار خود را تا رسیدن به عصر ظهور می دیدند و لذا در روایتی هم كه اهداف مختلف حركت حضرت را بیان می كند، می فرمایند »قتیل العبرات« یعنی حضرت برای تحریك عواطف به شهادت رسید. بعضی می فرمایند »لیستنقذ عبادك من الجهالْ« و بعضی روایات بحث شفاعت اخروی را مطرح می كنند. همه اینها سطوحی از اشراف حضرت است. هم می دانستد كه به دنبال این حادثه، فورانی از عواطف تاریخی پیدا می شود و هم آگاه بودند كه فوران عاطفه چه پیامدهایی را به دنبال دارد و هم می دانستند كه چگونه این عمل و موضع گیری به غلبه حق بر باطل تبدیل می شود و هم می دیدند كه این ارتباط چگونه به شفاعت اخروی در عوالم مختلف ختم می شود. اشراف معصوم نه فقط اشراف تاریخی است بلكه اشراف به عوالم بعدی هم هست، یعنی معصوم، محصول كار خود را در عوالم مختلف تا آخر می بیند.
همان گونه كه بیان شد، آگاهی نسبت به آثار موضع گیری در بعضی اشخاص غیر معصوم هم به نسبت وجود داشته و درجاتی دارد. شخصیت هایی مانند زینب كبری (سلام الله علیها)و فاطمه معصومه (سلام الله علیها)شخصیت هایی هستند كه بر تأثیر حركت خود آگاهی داشتند، یعنی اگر آمدن ایشان به قم منشأ پیدایش یك محور برای تشیع شده و بعد از آن به كانونی برای حركت شیعی در عالم و تدریجاً به مركز نشر معارف اهل بیت در عالم تبدیل شده، تصور نشود كه همه این پیامدها تصادفی بوده است. وجود ایشان در این شهر، مكمل این واقعیت است كه این حركتی خودآگاهانه و از سر بصیرت بوده است. چنین وقایع عظیمی حول هجرت حضرت معصومه (سلام الله علیها)به تبع هجرت امام رضا (علیه السلام) به ایران، اتفاق افتاده است. اینها همه ظرفیت شخصیت حضرت و ظرفیت نفوذ و تصرف و ظرفیت هجرت آن حضرت را نشان می دهد كما اینكه هجرت نبی اكرم اسلام از مكه به مدینه، منشأ تحولات عظیم تاریخی می شود، هر هجرتی چنین ظرفیتی را ندارد، افراد مختلفی ممكن است هجرت كنند، ولی از آن نظر كه شخصیت آنها، شخصیت بالایی نیست، هجرت آنان هیچ گاه منشأ یك تحولات عظیم نمی شود.

گفته شد كه چون در مورد شخصیت و عملكرد حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)در تاریخ مطلب زیادی در دست نیست می توان با استفاده ازفلسفه تكامل الهی به شناخت زندگی ایشان و دیگر معصومین دست یافت. علاوه بر این مطرح شده كه می توان با شناسایی تأثیرات حضور حضرت، شخصیت ایشان را روشن تر شناخت. سؤال این است كه اولاً چگونه می توان جریاناتی را كه بعد از حضور ایشان در قم و در عالم تشیع به وجود آمده، به حضرت منتسب كرد؟ ثانیاً در مورد موضع گیری فردی، اجتماعی و تاریخی حضرت، در تاریخ و در روایات مطلبی وجود ندارد؛ چگونه می توان استناد كرد كه حركت ایشان مقابله ای با عملكرد حاكمان وقت بوده؟

4- شخصیت حضرت معصومه و هجرت تاریخی ایشان به قم جریانات پدید آمده در عالم تشیع
در رابطه با شخصیت حضرت معصومه و هجرت تاریخی ایشان واقعاً اسنادی در دست نیست و برای ما مشكل ایجاد می كند، كه چگونه می شود آن جریانات پدید آمده در قم و عالم تشیع را بعد از حضور آن حضرت منتسب به ایشان دانست. در بعضی از این موارد محتاج به مطالعات تاریخی مفصلی است كه اگر بخواهیم برای آن تنذیر كنیم به نوعی تحقیق میدانی با شیوه فرضیه ها احتیاج است تا بتواند پدیده هایی را كه اتفاق افتاده است تحلیل كرده و عوامل دیگر را بر آن فرض نماید، سپس تفكر كند كه اگر آن عوامل در كار دخیل بودند چه لوازمی دارد و اگر این عوامل مؤثر نبودند و فقط منسوب به حضرت بوده است چه لوازمی دارد.
سپس اثبات كند كه این آثار نمی تواند دال بر عدم حضور حضرت باشد؛ پس در مجموع، اثبات این مدعا نوعی تحقیق میدانی را می طلبد تا پدیده هایی را كه اتفاق افتاده با شرایط قبل و بعد از وقوع و عوامل مؤثر در آن را به تدریج با یك فرضیه ای شناسایی كند و بعد امكان نسبت آن را به حضرت و عدم انتساب آن را به غیر تمام نماید. پس لازم است كه یك روش جدید برای مطالعات تاریخی ایجاد كنیم، تا به وسیله آن بتوانیم در مواردی كه اطلاع مستقیم از یك حادثه نداریم از طریق اطلاعات جانبی، موضوع بحث را شناسایی كنیم.
برای مثال، باید بتوانیم همراه با ظهور یك شخصیت كه احتمالاً در رفتار خود تقیه داشته است، ببینیم كدام حوادث جانبی می تواند نمایانگر حضور آن فرد در این حوادث باشد. رسیدن به این امر شیوه جدیدی را در انجام مطالعات تاریخی می طلبد كه ما باید این شیوه را ابداع كنیم. فكر نمی كنم حتی در غرب هم روشی برای انجام مطالعات تاریخی وجود داشته باشد. در دستگاه مسلمانان ظاهراً چنین شیوه ای به شكل مدرن و منطقی وجود نداشته و چنین تتبعاتی هم انجام نگرفته است.

بنابراین در قدم اول به پی ریزی روشی جهت انجام مطالعات تاریخی نیازمندیم. زمانی كه نسبت به شخصی در متون، استنادات قوی وجود ندارد، از طریق آثار می توانیم جایگاه آن شخصیت را بشناسیم. این روش شیوه ای جدید در مطالعه تاریخ است كه باید طراحی شود. یعنی باید دید با چه روشی می توان آثار و قرائن یك شخص را بررسی كرد تا به تأثیرگذاری او بر حوادث تاریخ پی برد.
اما در مورد سؤال دوم، آنچه كه بنده در تتبعات خود و ملاحظه برخی كتب بدان رسیده ام این است كه در روایات و تاریخ نسبت به سطح موضع گیری حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)هیچ گونه مطلبی نیامده است كه بتوان مستقیماً به وسیله آن به نتیجه رسید. به نظر بنده باید از طریق تتبع در آثار به این مطلب رسید كه آیا موضع گیری ایشان یك موضع گیری تاریخی است و با اشراف به تاریخ انجام گرفته است. یعنی ما فرضیه ای را مطرح می كنیم كه در آن، تاریخی بودن سطح موضع گیری حضرت، ادعا می شود. معنی موضع گیری تاریخی این است كه ایشان با اشراف و آگاهی به تاریخ از یك طرف و با اشراف به تأثیرگذاری فعل خودشان در تاریخ و از سر اختیار و آگاهی از طرف دیگر، موضع گیری كرده است. در این مدعا سه خصوصیت وجود دارد:

الف) محدوده ای كه ایشان در آن تصرف داشته، محدوده تاریخ بوده است.
ب) حركت ایشان از روی آگاهی به لوازم فعل بوده و می دانسته اند كه این فعل چه نقشی را ایفا خواهد كرد.
ج) این فعل از سر اختیار بوده است. یعنی این موضع گیری، یك برنامه ریزی غیرارادی نبوده بلكه با آگاهی و از سر مسؤولیت، برای هدایت خاصی در تاریخ صورت پذیرفته است. اما چگونه می توان این مدعا را اثبات كرد؟
برای اثبات فرضیه مذكور می توان بر اساس یك قاعده كلی از معارف استفاده كرد. در معارف، افراد دارای سطوح مختلف هستند، بعضی از آنها شخصیت های تأثیرگذار بر تاریخ هستند. این افراد چگونه باید معرفی شده باشند. برای پاسخ به این سؤال باید دید كه چگونه می توان ائمه: را شناخت. به نظر من قدم اصلی برای شناخت آنها رجوع به معارف است. گاهی ممكن است منابعی كه در آثار اهل بیت وجوددارد كلی بوده و در خصوص یك فرد نباشد. برای نمونه، روایاتی نسبت به حضرت حجْ (علیه السلام) وجود دارد كه معرف كل شخصیت حضرت است و برخی روایات نیز معرف امامی خاص است. نسبت به آقا زاده ها و امام زاده های جلیل القدر نیز به همین صورت است. گاهی بعضی آثار و روایات به اشخاص مربوط می شود و برخی دیگر نیز شخصیت های بزرگ معنوی را به صورت كلی معرفی می كند و آفاق تأثیرگذاری ایشان را از مؤمنین تا اولیای الهی بیان می كند
.
در مورد حضرت معصومه (سلام الله علیها) نمونه های كمی در دست است. بنابراین باید آن روایاتی را جمع آوری كنیم كه شخصیت ائمه را هم به لحاظ منصب تكوینی آنها در عالم و جایگاه آنان نسبت به ولایت الهیه و هم منصب آنان را نسبت به هدایت تاریخی انسان ها معرفی كرده باشد. قسمت عمده ای از این مطلب در زیارات آمده است و بخش دیگر هم در روایاتی در باب «كتاب الحجة و معرفة الائمه» در مجامع روایتی، از بحارالانوار و اصول كافی و كتاب های دیگر وجود دارد. به نظر می رسد، در این معارف، مصدر اصلی روایات و آیات قرآن است كه آنها دو دسته اند. برخی به نحو خاص و برخی به نحو عام بحث كرده اند. با جمع آوری آیات و روایات، بخشی از فرضیه خود را اثبات می كنیم.

بخشی از فرضیه با مطالعه در آثار (آثار ائمه و آثاری كه خود این فرد داشته است) و بخشی را نیز با ملاحظه روایات اثبات می شود. همان گونه كه عرض شد این كار، نیازمند مدل و روش خاص برای مطالعه است. روشی كه چگونگی منسوب كردن این آثار را به دست دهد.
اگر بتوانیم آثار را منسوب كنیم آن گاه می شود تحلیل كرد كه آیا این پیامدها، یك پیامدهای ناخودآگاه است یا آگاهانه. دو نوع تحلیل می توان مطرح نمود: اول آن كه گفته شود كسی فعلی را به غرض دیگری انجام داده پس این آثار به آن مترتب شده است و دوم آن كه بگوییم آثاری كه با یك نظم خاص بر یك فعل خاص مترتب می شود، قاعدتاً منظور نظر آن كسی بوده كه این فعل را ساماندهی كرده است. ابتدا باید قرائنی را كه دال بر هماهنگی و انسجام آثار هستند بیابیم تا بتوانیم از آن طریق اثبات كنیم كه این آثار منسوب به اراده فرد هستند.
در حال حاضر این روش در دست نیست اما می توان آن را با تخمین ایجاد كرد. روشی كه ما را به آن جا برساند كه آیا این آثار اولاً منسوب به این موضع گیری بوده یا نه؟ ثانیاً بر فرض مثبت بودن نتیجه آیا منظور نظر این فرد هم بوده است یا خیر؟ در واقع موضع گیری، یك موضع گیری آگاهانه برای دستیابی به این آثار بوده یا ناخودآگاه؟
به عنوان مثال، در ماجرای سیدالشهدا (علیه السلام) می بینیم یكی از كارهایی كه اهل بیت بر روی آن تأكید كرده اند، مسأله اقامه عزاداری ائمه و اقامه عزاداری سیدالشهداست؛ آنها با تمام وجود تلاش كرده اند كه این مسأله را زنده نگه دارند و از طرفی می بینیم كه پیامدهای عظیم تاریخی - اجتماعی نیز بر آن مترتب بوده است. نمونه آن انقلاب اسلامی و ایجاد عاطفه مذهبی نسبت به مظلومیت حق است كه این عاطفه، به موضع گیری اجتماعی و موضع گیری تاریخی تبدیل می شود و ثمره آن تجهیز لشكر حضرت بقی الله(عج) با انگیزه خون خواهی نسبت به ولایت الهی است
.

برای مسأله اقامه عزاداری ائمه دو احتمال را می توان مطرح كرد: یكی آن كه گفته شود زمانی كه ائمه: توصیه به گریه كردن می كردند، آگاهانه نبوده و واقعاً این پیامدها را نمی دیدند، بلكه فقط كسب ثواب های معنوی منظور نظر آنها بوده است و ناظر به این امر نبوده اند كه از این طریق می توان امر ولایت ائمه را احیا كرد تا تدریجاً در تاریخ منتهی شود به یك عاطفه تاریخی و پیداش موضع گیری! احتمال دیگر آن است كه بگوییم ائمه: ناظر به این جهت بوده اند و اصولاً ثواب ها را هم به این سبب نقل كرده اند، كه عامل حضور در اقامه است. در واقع اصلی ترین گام در مسیر ولایت الهیه در عالم، توجه به ولای اولیای خدا و آن ابتلای عظیمی است كه آنها در سیر اقامه دین طی كرده اند. این مطلب وجدان عمومی بشر را برای پذیرش ولایت الهیه آماده می كند و همه فضیلت های ذكر شده به خاطر این است كه در واقع این امر نوعی حضور در اقامه است .خوب دیدیم كه به دو شكل می توان تحلیل كرد.
اما چگونه می توانیم بگوییم كه موضع گیری های خاندان عصمت و طهارت از روی آگاهی و توجه به این پیامدها بوده است نه اتفاقی و ناخودآگاه، بلكه آنها قبل از وقوع، این پیامدها را پیش بینی می كرده اند و برای تحلیل این پیامدها، تحریص و ترغیب نیز كرده اند.
می توان نوع این تأكیدات را مورد توجه قرار داد كه بخشی از آنها در آثار آمده است و بخشی هم ممكن است در آثار نیامده باشد مثل این كه بگویند عزاداری امام حسین (علیه السلام) چه پیامدهای اجتماعی دارد. ممكن است دوره تقیه بوده و باید این اثر را كاملاً كتمان می كردند تا دشمن نفهمد كه چه كاری در حال رخ دادن است، بلكه گمان كند كه این كار صرفاً یك كار عاطفی است و احیاناً تأثیر جدی ندارد. كما این كه جز خواص متوجه نبوده اند كه این گریه منشأ حفظ و بقای تشیع است. در واقع حفظ عاشوراست و حفظ عاشورا هم باعث حفظ تشیع و مظهر بالندگی آن است. آیا به عزاداری امام حسین (علیه السلام) به عنوان یك پدیده برای تداوم عاشورا نگاه می شده است یا خیر؟ در صورتی كه فرض كنیم آگاهانه نبوده است چه لوازمی دارد و در صورتی كه آگاهانه باشد چه لوازمی دارد؟ به فرض می گوییم این تأكیدات و عناصر هماهنگ چیده شده است. ممكن است بگویید كه آنها تصادفاً هماهنگ شده است! و یا ممكن است بگویید اگر تصادفی بوده و آگاهانه نبوده است، نباید عناصر خاص به این كیفیت و با این تركیب كنار هم چیده شود. پس این نظم خاص و این آرایش، كه منتهی به این حوادث عظیم می شود آگاهانه بوده، اگرچه برای مردم آگاهانه نبوده است. در حال حاضر هم بسیاری از آثار آن برای ما روشن نیست.

بنابراین تحلیل نسبت به آگاهانه بودن آن بخشی از كار را در بر می گیرد كه به تتبعات ما نسبت به شأن ائمه یا حتی روایاتی كه مستقیماً آمده است مربوط می شود و بخشی از آن هم به تئوری كه ما می پردازیم مربوط می شود. اثبات این تئوری از طریق مطالعات میدانی و ایجاد شواهد صدق امكان پذیر است و البته نسبت به غیر معصوم همین بحث مطرح است. آیا می توان گفت كه این موضع گیری، موضع گیری غیرآگاهانه بوده است؟
بعد از اثبات منسوب بودن آثار به شخص، آیا می توان گفت كه موضع گیری اش آگاهانه نبوده است؟! در حالی كه اگر ببینیم این آثار دارای انسجام، نظم و هماهنگی هستند، قاعدتاً فرضیه تصادفی بودن آن دیگر قابل تحلیل نیست. بنابراین گام دوم اثبات انتساب آگاهانه بودن موضع گیری شخصیت مورد نظر است
.
فی الجمله می توان گفت كه شخصیت ایشان شخصیت تأثیرگذار بر تاریخ است. از نظر شخصیت درونی شخصیتی است كه در استغنای دورنی به مقام توحید رسیده است. آرمان وی در استعلای آرمانی، برتری كلمه توحید در تاریخ و تحقق ولایت الهیه و شكل گیری جامعه بر محور ولایت اهل بیت: بوده است و استقامت اجرایی ایشان هم مقاومتی است كه ظرفیت شكستن جبهه باطل و پیروزی حق را در افق بالایی داشته است. و شأنی از شؤون الهیه را دارا بوده اند. عبارت »شأن من الشأن« كه در زیارت آن حضرت آمده است به این معنی است كه شأنی از آن ولایت مطلقه الهیه كه حكومت بر همه هستی و تاریخ دارد، در این شخصیت بزرگ بوده است. به نظر می رسد اتصال ایشان به امام رضا (علیه السلام) چیزی شبیه اتصال حضرت زینب كبری (سلام الله علیها)به سیدالشهداست و موضع گیری تاریخی آن حضرت همانند موضع گیری زینب كبری (سلام الله علیها) كه مكمل موضع گیری امام حسین (علیه السلام) بوده است، مكمل حركت و موضع گیری امام رضا (علیه السلام) می باشد.

یكی از كارهای حضرت، هجرت ایشان است كه به دنبال هجرت امام رضا(علیه السلام) و به منظور ادامه حركت ایشان انجام گرفت و منشأ تحولات عظیم تاریخی شده است. لذا بسیاری از مصادر و منابعی كه شما برای تحلیل شخصیت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) نیاز دارید مصادیقی است كه نسبت به امام رضا(علیه السلام) در تاریخ آمده است و بیانگر نوع حركت و موضعگیری امام رضا (علیه السلام) و شرایط آن زمان است. در آن شرایط بار محوری بر دوش امام رضا(علیه السلام) و در درجه دوم و بعد از آن معصوم، بار اصلی بر دوش فاطمه معصومه (سلام الله علیها)است كه با آن حركت عظیم و هماهنگی هایی كه نیازمند یك تحول عظیم است همراه شده اند.
اصولاً تحلیل شخصیت اینگونه افراد به تبع تحلیل شخصیت معصوم است، چون تابع معصوم هستند تابع هم موضع می گیرند. باید دید معصوم چه موضعی گرفته است زیرا اقتضای بعدی این حركت در مرحله بعد به عهده شخصیت درجه دوم ولایی است كه چگونه موضع بگیرد. امام رضا(علیه السلام) هجرت را آغاز كردند و قدم بعد فاطمه معصومه برای تكمیل و تبعیت از همان هدف، از مدینه به ایران و قم هجرت نمودند.
تحقیقات میدانی به شما در این زمینه بشدت كمك می كند در اینكه جامعه تشیع، بر محور فاطمه معصومه (سلام الله علیها)شكل گرفته، حوزه عملیه و علما در این سرزمین جمع شده اند، محدثین و روّات دوام پیدا كردند، حال اگر چه قبل از هجرت ایشان هم قم ویژگی خاص داشت ولی دوام و بقا و محوریت یافتن آن بر تشیع علوی بعد از هجرت آن حضرت به قم بوده است.

****************************
منبع: 
پایگاه اطلاع رسانی آیت الله میرباقری

موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا