توجه امیرالمؤمنین علیهالسلام به مرگ و معاد
امّ کلثوم دختر امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند:
شب نوزدهم ماه مبارک رمضان برای پدرم دو قرص نان جو، مقداری نمک و مقداری شیر آوردم. حضرت، زمانی که به این طعام نگاه کردند، گریه کردند و فرمودند: «گمان نمی کنم دختری باشد که برای پدرش بدی و گرفتاری بخواهد». عرض کردم: «من کاری نکردم». حضرت فرمودند: «دو نوع خورشت آوردی. آیا طول وقوف مرا در قیامت، نزد خدا می خواهی؟! دخترم! بدان اگر خوراک و لباس، طبق مشتهیات نفسانی شد، روز قیامت نزد خدا طول وقوف دارد».[۱]
وقتی حضرت خواستند از خانه بیرون بروند، مرغابی ها اطراف حضرت آمدند و بال بال می زدند. حضرت فرمودند: «این ها به شهادت من خبر می دهند». ام کلثوم عرض کرد: «آقا چرا تطیّر [فال بد] می زنید؟» فرمودند: «نه دخترم. ما اهل بیتی هستیم که نه تطیّر می زنیم و نه کسی می تواند به ما تطیّر بزند». بعد از آن، کمربندشان به درِ خانه اصابت کرد و باز شد. حضرت، کمربندشان را محکم بستند و این شعر را خواندند:
اشدد حیازیمک للموت فانّ الموت لاقیکا و لا تجزع من الموت اذا حلّ بنادیکا
و لا تغترّ بالدهر و ان کان یؤاتیکا کما اضحکک الدهر کذاک الدهر یبکیکا
یعنی کمربندت را برای مرگ محکم ببند؛ زیرا مرگ تو را ملاقات می کند و در برابر مرگ هنگامی که می آید جزع و ناله مکن و به دنیا مغرور نشو، هرچند با تو همراهی کند؛ [زیرا] روزگار همچنان که تو را به خنده می آورد، همین طور می گریاند.[۲]
در همین روایت نقل شده است که آن حضرت به ام کلثوم فرمودند:
دخترم من شجاعان عرب را به هلاکت رساندم و از هیچ کدام، خوفی در دل من راه پیدا نکرد؛ اما امشب در دلم خوف و رعب، وجود دارد. بعد حضرت فرمودند: انا لله و انا الیه راجعون.[۳]
انسان باید به این نکته توجه داشته باشد که او را به کجا می برند؟ وقتی سرنوشت، ما را به سمت مرگ می برد، چرا برای بهترشدن، برای معرفت و برای ارتباط با خدا، سعی نکنیم؟
——————————
پی نوشت:
[۱]. بحار الانوار، ج ۴۲، ص ۲۷۶.
[۲]. همان، ص ۲۷۸.
[۳]. همان، ص۲۷۷.
-------------------------------
منبع : بنیاد هاد
افزودن دیدگاه جدید