غدیر؛ ماوراء بن بست های تاریخی/ بخش دوم
برای رسیدن به تمدن اسلامی چه وظایفی پیش رو داریم که باید برای تک تک آن ها برنامه ریزی کرد؟ آیا با علوم انسانیِ غربی می توان نسل موجود را در فضای نظام اسلامی حفظ کرد؟ اگر نه، از کجا شروع کنیم که توانسته باشیم هرچه می گذرد قدمی به جلو برداشته باشیم. وقتی هدف اصلی را درست نشناسیم خود را مطابق آن هدف تربیت نمی کنیم و در نتیجه زمان رسیدن به هدف همچنان به تأخیر می افتد، غافل از این که با رجوع جدّی به فرهنگ اهل البیت«علیهم السلام»و تدبّر در سیره و گفتار آن ها نه تنها می توانیم انقلاب اسلامی را محقق کنیم و در تجاوز هشت ساله ای که دنیای استکبار به کمک صدام بر ما تحمیل کرد، پیروز بیرون بیائیم، بلکه می توانیم از شرایط تاریخی که فرهنگ غربی بر ما تحمیل کرده نیز به راحتی آزاد شویم، به شرطی که جهت گیری خود را با در نظرگرفتن سیره ی انسان های معصوم مدیریت کنیم و بفهمیم از کجا باید شروع کرد
راز تأخیر پیروزی
کسانی مانع پیروزی اهل البیت«علیهم السلام»هستند که نمی توانند خودداری لازم را داشته باشند. حضرت باقر«علیه السلام» به یکی از یاران خود می فرمایند: «يَا ابْنَ النُّعْمَانِ... فَلَا تَعْجَلُوا فَوَ اللَّهِ لَقَدْ قَرُبَ هَذَا الْأَمْرُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَأَذَعْتُمُوهُ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ وَ اللَّهِ مَا لَكُمْ سِرٌّ إِلَّا وَ عَدُوُّكُمْ أَعْلَمُ بِهِ مِنْكُم»؛[18] مبادا عجله كنيد به خدا قسم اين امر سه مرتبه نزديك شد ولی شما افشا كرديد و خداوند آن را به تأخير انداخت، خدا را سوگند ياد مي كنم كه شما اسرارى نداريد مگر اين كه دشمنِ شما بهتر از آن اطلاع دارد. حضرت باقر«علیه السلام» در این روایت از شیعیان گله مندند که با عدم خودداری و کنترل خود پیروزی فرهنگ تشیع را به تأخیر انداختند. حضرت صادق«علیه السلام» در همین رابطه می فرمایند: «كَانَ هَذَا الْأَمْرُ فِيَّ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ وَ يَفْعَلُ بَعْدُ فِي ذُرِّيَّتِي مَا يَشَاء»؛[19] ظهور دولت آل محمد را خداوند در من قرار داده بود، ولى آن را به تأخير انداخت و بعد از من هر طور صلاح بداند، در باره ی ذرّيهام عملى مي سازد. ابو حمزه ثمالی می گوید: «قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ«علیه السلام» إِنَّ عَلِيّاً«علیه السلام» كَانَ يَقُولُ إِلَى السَّبْعِينَ بَلَاءٌ وَ كَانَ يَقُولُ بَعْدَ الْبَلَاءِ رَخَاءٌ وَ قَدْ مَضَتِ السَّبْعُونَ وَ لَمْ نَرَ رَخَاءً فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ«علیه السلام» يَا ثَابِتُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى كَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِي السَّبْعِينَ فَلَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ إِلَى أَرْبَعِينَ وَ مِائَةِ سَنَةٍ فَحَدَّثْنَاكُمْ فَأَذَعْتُمُ الْحَدِيثَ وَ كَشَفْتُمْ قِنَاعَ السِّتْرِ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَقْتاً عِنْدَنَا وَ يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ وَ قُلْتُ ذَلِكَ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ«علیه السلام» فَقَالَ قَدْ كَانَ ذَاك»؛[20]به امام محمد باقر«علیه السلام» عرض كردم: امير المؤمنين«علیه السلام» فرموده اند تا هفتاد سال بلا هست و بعد از بلاها آسايش خواهد بود، در صورتى كه هفتاد سال گذشت و ما آسايشى نمىبينيم؟ حضرت فرمود: خداوند مدت ناراحتى را تا هفتاد سال قرار داده بود ولى چون امام حسين«علیه السلام» كشته شد، غضب الهى بر مردمِ روى زمين شدت يافت وآن مدت را تا سال صد و چهل به تأخير انداخت. ما اين مطلب را به شما گفتيم و شما اين راز را آشكار نموديد، خداوند هم آن مدت را به تأخير انداخت و ديگر وقتى براى آن تعيين نكرد. «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ»[21]خداوند آنچه را بخواهد از ميان مي برد و آنچه را بخواهد باقى مي گذارد و اُمّ كتاب در نزد اوست. حضرت صادق«علیه السلام» می فرمایند: «قَدْ كَانَ لِهَذَا الْأَمْرِ وَقْتٌ وَ كَانَ فِي سَنَةِ أَرْبَعِينَ وَ مِائَةٍ فَحَدَّثْتُمْ بِهِ وَ أَذَعْتُمُوهُ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَل»؛[22] ظهور دولت آل محمّد وقت معينى داشت كه سال يك صد و چهل بود، ولى شما آن را بازگو كرديد و منتشر ساختيد خداوند هم آن را به تأخير انداخت.
چنانچه ملاحظه می فرمائید خداوند راهی برای رسیدن به اهداف بلند برای ما قرار داده که البته مشروط به آن است که آن راه را درست طی کنیم و بدانیم هرگونه افراط و یا تفریطی نتیجه را به تأخیر می اندازد. و زمان شناسی به معنی آن است که همواره متوجه باشیم در کجای تاریخ هستیم و چگونه باید موقعیت خود را نسبت به اهداف بزرگمان بازخوانی کنیم که نه از ادامه ی راه مأیوس شویم و وضع ظلمانی موجود را بپذیریم و نه برای آبادکردن دِهی، شهری را خراب کنیم و با درگیر شدن در مسائل جزئی هدف بزرگ زندگی را به حاشیه برانیم.
اگر در داشتن تحلیلِ درست نسبت به رابطه ی خود با اهداف بزرگ الهی دچار بحران شده ایم و حسّ می کنیم به بن بست رسیده ایم باید خود را ملامت کنیم که راه را درست تشخیص نداده ایم زیرا نفهمیدیم راه ما از طریق معرفت به جایگاه هدایتگرانه ی اهل البیت«علیهم السلام»گشوده می شود و صادقانه باید آن ها را راه رسیدن به مقصد بدانیم و در راستای اظهار اعتقاد خود به خدا عرض کنیم: «هُمُ السَّبیلُ اِلَیْک» آن ها راه های رسیدن به تو هستند. امیرالمؤمنین«علیه السلام» در جای دیگر می فرمایند: « فَانْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبَدُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فَانْصُرُوهُم...»؛[23]همواره به اهل البیت پیامبرتان بنگرید، اگر آنان ساکت شدند و در خانه نشستند، شما نیز سکوت کرده به زمین بچسبید، و اگر از شما یاری طلبیدند، به یاری آنان بشتابید. همه ی این تأکیدات برای آن است که عالی ترین نتیجه و کامل ترین تلاش نصیب انسان ها بشود و این ممکن نیست مگر از طریق فهم جایگاه اهل البیت«علیهم السلام»و رعایت حقی که آن ها در راهنمایی بشریت دارند.
از کجا شروع کنیم؟
اگر ملّتی به دنبال رسیدن به هدفی بزرگ است باید ابتدا شرایط تاریخی خود را بشناسد و بفهمد در چنین شرایطی چه موانعی در میان است و چگونه باید با درک شرایط تاریخی، آن موانع را برطرف کند. سپس باید شرایطی که آن هدف بزرگ در آن تحقق می یابد را درست ترسیم کند تا دست و زبان و روح و روان ملت همه هماهنگ با هدفی شوند که باید به آن دست یافت. آیا این تصور، تصوری خام نیست که فکر کنیم بدون عبورِ روح ها از تمدن غربی، تمدن اسلامی رخ می نماید؟ اگر چنین است آیا نباید از خود بپرسیم برای رسیدن به تمدن اسلامی چه وظایفی پیش رو داریم که باید برای تک تک آن ها برنامه ریزی کرد؟ آیا با علوم انسانیِ غربی می توان نسل موجود را در فضای نظام اسلامی حفظ کرد؟ اگر نه، از کجا شروع کنیم که توانسته باشیم هرچه می گذرد قدمی به جلو برداشته باشیم. وقتی هدف اصلی را درست نشناسیم خود را مطابق آن هدف تربیت نمی کنیم و در نتیجه زمان رسیدن به هدف همچنان به تأخیر می افتد، غافل از این که با رجوع جدّی به فرهنگ اهل البیت«علیهم السلام»و تدبّر در سیره و گفتار آن ها نه تنها می توانیم انقلاب اسلامی را محقق کنیم و در تجاوز هشت ساله ای که دنیای استکبار به کمک صدام بر ما تحمیل کرد، پیروز بیرون بیائیم، بلکه می توانیم از شرایط تاریخی که فرهنگ غربی بر ما تحمیل کرده نیز به راحتی آزاد شویم، به شرطی که جهت گیری خود را با در نظرگرفتن سیره ی انسان های معصوم مدیریت کنیم و بفهمیم از کجا باید شروع کرد و همچون امام صادق«علیه السلام» که در سال های 148 تا 105 طوری برنامه ریزی می کنند که حضرت مهدی«عجل الله تعالی فرجه» در آینده در امور خود به مشکل نیفتند، عمل کنیم به طوری که در مورد حضرت مهدی«عجل الله تعالی فرجه» می فرمایند: «لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ حَيَاتِی»؛[24] اگر او را درک کنم در خدمت او قرار می گیرم. در حالی که امامت حضرت مهدی«عجل الله تعالی فرجه» در سال 260 شروع شد و هنوز شرایط حاکمیت حضرت فراهم نشده تا ظهور کنند ولی حضرت صادق«علیه السلام» کار را طوری شروع کردند که حضرت مهدی«عجل الله تعالی فرجه» در حاکمیت خود بتواند بهترین نتیجه گیری را بکنند.
وقتی فهمیدیم برای عبور از زمانه ای که حقیقت انسان را به حجاب می برد، باید ابتدا افق شخصیت ها را تغییر داد، در آن صورت می فهمیم رجوع به انسان های معصوم چه اندازه راه گشا است و هرگز گرفتار انواع یأس هایی که روشنفکران ما را در بر گرفته نمی شویم و چون رزمندگان دفاع مقدس مطمئن به پیروزی و امیدوار به عبور از وضع موجود خواهیم بود و با امیدواریِ زایدالوصفی به آینده نظر می اندازیم، در چنین شرایطی است که اگر در رختخواب هم بمیریم شهید مرده ایم و عالی ترین نتیجه را از خداوند دریافت می کنیم و پاداش تحقق صالح ترین عمل را نصیب خود خواهیم کرد، یعنی: «ثَوَابَ مَا نَوَى مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ»؛ پاداش آن عمل صالحی که در نیت دارد به او داده می شود.
مهم ترین عامل پیش برنده ی یک جامعه نظریه ها و نظریه پردازان هستند که بر فراز مسیرها ارائه ی طریق می کنند. سر در گمی در جهت گیری همه ی انرژی ها را از بین می برد و فرسوده می کند. نظریه پردازان باید ظرفیت ها را درست بشناسند و هدف اصلی را همواره مدّ نظر داشته باشند تا تزلزل روانی در جامعه ایجاد نشود و افراد احساس خستگی نکنند. اگر به گذشته ی انقلاب اسلامی بنگریم در مواقعی که نظریه پردازان با تمام وجود به فرهنگ اهل البیت«علیهم السلام»رجوع و تعهد داشتند، هم رعایت ظرفیت و توان مردم شد و هم چشم ها از هدف بزرگ انقلاب اسلامی به جای دیگری نیفتاد. ولی در مواقعی که نظریه پردازان با تئوری های دیگری به میدان آمدند نه طاقت مردم را در نظر گرفتند و نه اهداف اصلی انقلاب اسلامی را، زیرا این نوع تئوری ها نه ریشه در جان انسان ها دارد و نه به سنت های جاری در هستی توجه می کند. با توجه به چنین آفاتی است که حضرت می فرمایند به «حقّ رب» و «حقّ رسول» و «حقّ اهل بیت» باید معرفت پیدا کنید. یا بفهمید دوری از این جایگاه انسان ها را سرگردان می کند و نزدیکی به چنین جایگاهی چگونه نتیجه ی نهایی را به نفع شما تمام می کند و آن جایی که پایان حادثه ها ظاهر می شود پیروز معرکه شما خواهید بود.
آفات غفلت از حقّ اهل البیت«علیهم السلام»
اگر معاویه توانست بر گرده ی مسلمین سوار شود به جهت آن بود که مردم معرفت به حقوق ائمه علیهم السلام نداشتند و با توجه به این امر امام حسن«علیه السلام» به معاویه نامه نوشتند: «أَنَّ هَذَا الْأَمْرَ لِي وَ الْخِلَافَةَ لِي وَ لِأَهْلِ بَيْتِي وَ إِنَّهَا لَمُحَرَّمَةٌ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ«صلواة الله علیه وآله» لَوْ وَجَدْتُ صَابِرِينَ عَارِفِينَ بِحَقِّي غَيْرَ مُنْكِرِينَ مَا سَلَّمْتُ لَكَ وَ لَا أَعْطَيْتُكَ مَا تُرِيدُ»[25] حكومت و خلافت، مال من و خاندان من است و براى تو و خاندان تو حرام است، اين را از رسول خدا«صلواة الله علیه وآله» شنيدهام. مسلّم اگر اشخاصى صابر و عارف به حق خود مىيافتم هرگز خلافت را به تو تسليم نمىكردم و آنچه را مىخواستى به تو نمىدادم. در روایات ما تأکید زیادی شده بر شناخت حقوق اهل البیت«علیهم السلام»تا آن جایی که حضرت صادق«علیه السلام» در ثواب زیارت قبر امیرالمؤمنین«علیه السلام» می فرمایند: «مَنْ زَارَ جَدِّي عَارِفاً بِحَقِّهِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حَجَّةً مَقْبُولَةً وَ عُمْرَةً مَقْبُولَةً وَ اللَّهِ مَا يُطْعِمُ اللَّهُ النَّارَ قَدَماً تَغَيَّرَتْ فِي زِيَارَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ«علیه السلام» مَاشِياً كَانَ أَوْ رَاكِبا»[26] هركس جدّ مرا زيارت كند، و عارف به حقّ او باشد، خداوند براى هر قدمش ثواب يك حج و عمره ی مقبوله مىنويسد، سوگند به خدا خداوند قدمى را كه در راه زيارت امیرالمؤمنین«علیه السلام» برداشته شده، طعمه ی آتش نمىكند، چه سواره برود و چه پياده.
باید با دقت هر چه بیشتر به این نکته توجه شود که حضرت امیرالمؤمنین«علیه السلام» در خطبه ی صد و نود که بحث این جلسه بر آن متمرکز است می فرمایند: وقتی آن حقوق شناخته شد انسان در مقام شهداء قرار می گیرد و با توجه به این که «حقّ رب» و «حقّ رسول» به عنوان رعایت شریعت الهی معلوم است، بیشترین توجه باید بر روی «حقّ اهل البیت علیهم السلام » قرار گیرد و تمام ضرباتی که بر جامعه ی مسلمین وارد شد از ناحیه ی غفلت از این حق بود و به اندازه ی عدم رعایت این حق، مسلمانان نتوانستند از برکات اسلام در امور فردی و اجتماعیِ خود برخوردار شوند و وارد آن نوع زندگی نشدندکه نتیجه ی آن شهادت باشد هرچند در رختخواب بمیرند. حساسیت موضوع آنقدر زیاد است که حضرت می فرمایند غفلت از آن موجب می شود که مسلمانان گرفتار عمل زدگی و افراط شوند و در معرکه هایی قدم بگذارند که خداوند برای آن ها نخواسته و معلوم است که در آن صورت چگونه گرفتار کلاف سر درگمی می شوند که هیچ راه گریزی در آن نیست و به جای آن که در شرایطی قرار گیرند که هر جا قدم می گذارند راهی گشاده در جلو خود بیابند، در شرایطی فرو می روند که هر جاده ای که انتخاب کنند بن بست است. اعم از آن که آن جاده در امور عبادی و فردی باشد - مثل سلوکی که امام معصوم راهنمای آن نباشد- و یا در امور اجتماعی و سیاسی - مثل مسائل اجتماعی که امروزه جهان اسلام با آن روبه رو است.
مسلّم همچنان که حضرت امیرالمؤمنین«علیه السلام» می فرمایند: «إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ مُدَّةً وَ أَجَل»؛ هر چیزی اعم از یک درخت یا یک حادثه و پیش آمد، مدتی و پایانی دارد و تا پایان آن فرا نرسیده می تواند برای اطرافیان خود مفید باشد، هرچند ممکن است برای خودش سراسر ضرر به همراه داشته باشد، مثل وجود شیطان که با وسوسه های خود موجب کمال اولیاء خواهد بود. در همین رابطه هم خداوند می فرماید: «ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى»؛[27] ما آسمان و زمین و آنچه در بین آن دو است را خلق نکردیم مگر به حق و با سرآمدی از قبل تعیین شده. پس به این اعتبار هر چیزی در جای خودش «حق» است و به مشیت الهی در صحنه است، حال انسانی که گرفتار شتابزدگی نیست می فهمد چگونه با آن شیئ یا آن حادثه بر خورد کند تا قبل از آن که پایان آن فرا رسد بهترین برخورد را با آن کرده باشد ولی انسان شتابزده از ابتدای امر تمام تلاش خود را انجام می دهد که آن حادثه را نادیده بگیرد و همین امر موجب می شود تا بدون آن که ساعتی در به پایان رساندن آن حادثه نقشی داشته باشد، نه تنها هیچ بهره ای از وجود آن حادثه نبرده بلکه خود را خسته و فرسوده کرده است.
این موضوع را که هر شیئ و حادثه ای سرآمد و پایانی دارد، در کلمات اهل البیت«علیهم السلام»می توان یافت که چگونه از آیند ه ی خود و دیگران خبر دارند[28] و از آن طریق می دانستند تکلیف مسلمانان نسبت به آن حادثه یا آن شخص در هر زمانی چگونه باید باشد، چون جایگاه هر چیزی را می شناختند و بر آن اساس روح و روان انسان ها را کنترل می کردند که برخورد شتاب آلود با آن حادثه یا آن شخص ننمایند و فقط در حدّ وظیفه ای که امامان تعیین می نمودند موضع گیری کنند. علي«علیه السلام» در ميان لشكر خود صداي غوغاي شديدي را شنيدند، پرسيدند اين صداي چيست؟ عرض كردند: معاويه كشته شده. حضرت فرمودند: «كَلَّا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَنْ يَهْلِكَ حَتَّى تَجْتَمِعَ عَلَيْهِ هَذِهِ الْأُمَّة» ابداً اين طور نيست، كشته نمي شود تا همه ی امت بر او گرد آيند. گفتند: يا اميرالمؤمنين! پس چرا با او مي جنگيم؟ فرمودند: «أَلْتَمِسُ الْعُذْرَ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَ اللَّه» براي اتمام حجت و يافتن عذر در پيش خود و خدا با او جنگ می کنیم.[29] وقتی حضرت در مقابل معاویه فقط انجام وظیفه کنند و با توجه به آینده ای که از معاویه می شناسند مسلمانان را به جنگ با او تشویق نمایند، نتیجه بسیار فرق می کند با این که مثل یک انسان عادی، فکر کنند می توانند همه چیز را در اختیار بگیرند و با ناآرامیِ تمام هر چه بیشتر شتاب به خرج دهند تا بیشتر آینده رادر اختیار داشته باشند. خداوند برای بشریت چنین رهبرانی بصیر را پرورانده است تا بتوان در زیر سایه ی رهبری آنان بهترین موضوع گیری ها را انجام داد و به بهترین سرنوشت ها که شهادت است دست یافت، چه در معرکه ی جهاد بمیریم و چه در رختخواب.
خدایا! به حقیقت آن نوری که در نزد اهل البیت«علیهم السلام»به ودیعت گذاردی تا انسان ها بتوانند با اطاعت از آن ها با آرامش تمام و بدون هرگونه شتابی، زندگی کنند و به زیبایی تمام بمیرند، ما را توفیق رعایت «حقّ ربّ» و «حقّ رسول«صلواة الله علیه وآله»» و «حقّ اهل البیت علیهم السلام» عطا بفرما.
«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»
منبع: لب المیزان
...........................................
پی نوشت ها:
18- تحف العقول، ص: 310.
19- بحار الأنوار، ج52، ص: 106
20- بحار الأنوار، ج52، ص: 105.
21 - سوره ی رعد، آیه ی 39.
22- بحار الأنوار، ج 52، ص: 117.
23 - بحارالأنوار، ج 34، ص 118 و ج40، ص 353.
24 - بحار الأنوار، ج 51، ص 148.
25 - قطب راوندى، الخرائج و الجرائح، ج2، ص: 576
26 - إرشاد القلوب إلى الصواب، ج2، ص: 443
27 - سوره ی احقاف، آیه ی 3.
28 - به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 2، صفحات 286 به بعد رجوع شود.
29 - الخرائج و الجرائح، ج1، ص: 199.
افزودن دیدگاه جدید