روضه شب عاشورا/ امام حسین (علیه السلام) و روضه قتلگاه

محرم,عاشورا,امام حسین,گنجینه تصاویر ضیاءالصالحین

شب عاشورا
امام حسین (علیه السلام) و روضه قتلگاه
آه! از آن لحظه ای که دیگر کسی برای امام نمانده است. میدان شهدای خویش می رود با آنها درد دل می کند و یاری می خواهد : حبیب ـ علی اکبر ـ برادرم عباس ـ زهیر ـ...... چرا شما را صدا می کنم ولی مرا اجابت نمی کنید. از همه برای آخرین بار وداع کرد و پا به میدان نهاد.
آه آن مظلوم تشنه، با آن حال طلب شربت آبی نمود؛ و هر چه می خواست روانه فرات شود و اسب را به جانب شریعه می برد همه لشکر بر آن حضرت حمله می کردند، تا اینکه میان او و آب حائل شوند، آخر الامر نگذاشتند که قطره ای آب به لب تشنه اش برسد.
و در آن هنگام شمر ملعون صدا می زد:
به خدا به آب نمی رسی تا به جهنم وارد شوی!! یکی دیگر می گفت:
ای حسین! آیا نمی بینی که آب فرات، چگونه مثل شکم ماهی می درخشد، به خدا قسم! از آن نخواهی چشید، تا از تشنگی جان دهی. و آن حضرت فرمود:
خدایا او را از تشنگی سیراب نکن؛ و البته چنین شد.
آنگاه آنقدر جنگ کرد تا جراحات عظیمی بر بدن شریفش رسید؛ در گوشه ای ایستاد که ساعتی استراحت کند و به حال آید؛ که سنگی بر پیشانی حضرت آمد، جامه اش را گرفت تا خون از روی مبارکش پاک کند ناگاه تیر زهرآلودی که سه شعبه داشت بر سینه اش خورد که حرملة به این امر متعرف شد.
پس ناچار این تیر از پشت بیرون کشید؛ چون این کار کرد، خون مانند ناودان از جای تیر جاری گردید، دست را بر دهان زخم می گذاشت و چون پر می شد به آسمان می انداخت و قطره ای از آن خون برنمی گشت و سرخی آسمان از آن وقت دیده می شد، سپس مشتی از خون را گرفت بر سر و محاسن خود مالید و فرمود:
همچنین جدّ بزرگوار خود را ملاقات می کنم و حال آنکه به خون خود رنگین باشم و به او گویم که چه کسانی مرا کشتند.
دیگر تاب جدال و قوّت قتال نداشت، در جای خود ایستاد و هر کس از آن قوم بی حیا به نزد او می یامد بر می گشت که مبادا خون او به گردنش باشد.
و بنا بر روایات مالک بن یسیر به آن مظلوم دشنام داد و ضربتی بر سر شریفش زد که کلاهی که بر سر داشت مملو از خون گشت.
سپس لشکر او را احاطه کردند که خولی اصبحی تیری بر حنک حضرت نمود و به روایتی صالح بن وهب نیزه ای بر تهی گاه امام زد که از اسب تکانی خورد و از طرف راست بر زمین افتاد.
بلند مرتبه شاهی از صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
آه؛ آن زمانی که حضرت بر زمین افتاد، لشکریان کفر«الله اکبر» می گفتند.
در آن هنگام عبدالله بن حسن به میدان شد و بر پیکر کم جان عمویش رسید در حالی که حرملة بن کاهل شمشیر حواله آن امام مظلوم می کرد، عبدالله فریاد زد:
وای بر تو ای ولدالزنا آیا می خواهی عموی مرا بکشی؟
آن ملعون در غضب شد و شمشیری را حواله آن مظلوم نوجوان کرد که بر دستش فرود آمد و دستش را پوست تا پوست برید و بر بدنش معلق شد، فریاد زد: وا عمّاه!
جناب سیدالشهدا (علیه السلام) آن طفل را در بر کشید و فرمود: ای نور دیده من و ای پسر برادرم! بر آنچه بر تو واقع می شود صبر کن که به زودی به آباء صالحین خود ملحق شوی.
آن حضرت او را دلداری می داد که حرملة بن کاهل ملعون تیری بر گلوی نازنینش زد که در کنار پیکر کم جان عموی خود شهید شد.
پس سنان بن انس ملعون به جهت کشتن آن حضرت آمد، چون خواست شمشیر بر او زند، آن امام عالی مقام چشم باز کرد، آن بی حیا شرم کرده و برگشت.
شبث بن ربعی پا پیش گذاشت، حضرت گوشه چشمی باز کرد، شمشیر از دست او افتاد و گفت:
معاذ الله یا حسیت! أن القا الله بدمکا
عمر بن حجاج از اسب فرود آمد، پای جرئت در میدان بی دینی گذاشت، همین که نظرش بر چشم های آن حضرت افتاد برگشت و سوار اسب شد.
شمر ولدالزنا گفت: چرا برگشتی؟
گفت: چشمهای او مانند چشمهای جدّش به نظرم آمد، نخواستم خون او گردن گیرم باشد.
پس آن ملعون خود خنجری در دست گرفت و...
هلال بن نافع گوید:
من با اصحاب عمر بن سعد ایستاده بودم، ناگاه مردی فریاد زد:
« ای امیر! بشارت باد تو را که شمر حسین (علیه السلام) را کشت »
می گوید:
من از صف تا نزدیکی حسین (علیه السلام) بیرون رفتم و قبل از اینکه روح مقدّسش از پیکر مطهرّش پرواز کند می فرمود:
آیا پیش از آنکه روح از بدن جدا شود، شربت آبی به من نمی دهید؟
ناگاه یکی در جوابش گفت:
به خدا قسم! قطره ای از آب نخواهی چشید، تا وارد جهنم شوی و از حمیم جهنم نوشی!!
آن حضرت تبسّم کرده فرمودند:
آیا من وارد جهنم می شوم و از حمیم جهنم می نوشم؟
نه، بلکه بر جدّم رسول خدا وارد می شوم و در منزل او ساکن می شوم و از شراب طهور بهشت می آشامم و به سوی آن جناب، از ظلم و ستمی که به من کردید و ظلمی که به اهل بیت من و یاوران من نمودید، شکایت می کنم.
می گوید:
همه آنان در غضب شدند، گویا که رحم در دلهای سنگ ایشان ننموده و او با آنها تکلّم می کرد که او را شهید کردند.
پس از آنکه عدّه ای از جدا کردن سر مبارک اباعبدالله (علیه السلام) ، وحشت زده بازگشتند، شمر ملعون گفت:
این کار جز از من ساخته نیست، شمشیر بر دست گرفته و به پیش آمد و بر سینه آن مظلوم نشست.
امام به شمر فرمود:
تو کیستی؟ که در جایگاه بلندی نشسته ای که پیامبر بسیار و فراوان این جایگاه را می بوسید. آیا مرا می شناسی؟
شمر گفت: آری،به طور کامل می شناسم، تو پسر علی مرتضی و مادرت فاطمه زهرا و جدّت محمّد مصطفی و جدّه ات خدیجه کبری است.
امام حسین (علیه السلام) فرمود:
اکنون که تو به طور کامل مرا می شناسی، چرا می خواهی مرا بکشی؟
شمر گفت: به خاطر جایزه کلان یزید.
امام حسین (علیه السلام) فرمود: تو شفاعت جدّم محمّد را می خواهی یا جایزه یزید را ؟!
شمر گفت: جایزه یزید برایم محبوب تر از شفاعت جدّ و پدر تو است.
امام حسین (علیه السلام) فرمود: اکنون که از کشتن من دست بر نمی داری، شربت آبی به من برسان.
شمر گفت: هیهات! سوگند به خدا آب نمی چشی تا مرگ را جرعه جرعه بنوشی.
ای پسر ابو تراب! مگر نمی گویی که پدرم ساقی حوض کوثر است و به هر کس که او را دوست می دارد از آب کوثر می دهد، صبر کن تا پدرت از آب کوثر به تو بدهد.
امام حسین (علیه السلام) فرمود: تو را به خدا سوگند می دهم، که روی بند خود را برداری تا به چهره ات بنگرم.
پس شمر روی بند چهره اش را برداشت، امام به او نگریست، که او لوچ و دارای بیماری (پیسی) بود. و پوزی چون پوز سگ، و مویی مانند موی خوک داشت.
امام حسین (علیه السلام) فرمود: جدّم رسول خدا راست فرمود که...
شمر گفت : چه فرموده؟
امام حسین (علیه السلام) فرمود:
« جدّم به پدرم علی فرمود: این پسرت را مردی ابرس و لوچ که پوزی مانند سگ و مویی مانند خوک دارد، می کشد.»
شمر خشمگین شد و گفت: به کیفر آنکه جدّت مرا همانند سگ نموده، سرت را از پشت سر خواهم برید.
آنگاه شمر آن حضرت را با روی به زمین افکند، و با شمشیر سر مبارک آن حضرت را از قفا برید، سپس اشعاری به این معنا خواند:
« امروز تو را می کشم، ولی پشیمان خواهم شد و فردای قیامت جایم در دوزخ می باشد و یقین دارم که پدرت بعد از پیامبر برترین مردم است»
سپس آن سر را به سر نیزه ای بلند کرد و آن لشکر ظالم سه بار تکبیر گفتند.
پس از شهادت آن حضرت، منادی حق از آسمان چنین ندا داد:
سوگند به خدا، امام بعد از امام، پدر امام، حسین بن علی فرزند ابوطالب کشته شد.[1]
اَللّهُمَ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمِ ظَلَمَ حَقَ مُحمّدِ وَ آلِ مُحمّد وَ آخِرَ تابِعْ لَهُ عَلی ذالِکْ
 

پی نوشت:
---------------------------------

۱.روضه الحسین ص۹۷تا ۱۰۴

Share

دیدگاه‌ها

سلام طبق نظر شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی این روایت از مقتل و طلب آب ملتمسانه ابا عبدالله الحسین علیه السلام کاملا تحریف شده است