فریدالدین ابوحامد محمد بن ابوبکر ابراهیم بن اسحاق عطار کَدکَنی نیشابوری مشهور به شیخ عطّار نیشابوری (زاده ۵۴۰ در کدکن – درگذشته ۶۱۸ هجری قمری در شادیاخ نیشابور) یکی از عارفان و شاعران ایرانی بلندنام ادبیات فارسی در پایان سده ششم و آغاز سده هفتم است. او در سال ۵۴۰ هجری برابر با ۱۱۴۶ میلادی در کدکن زاده شد.[1]
زندگی نامه[2]
نام او «محمّد»، لقبش «فریدالدّین» و کنیه اش «ابوحامد» بود و در شعرهایش بیشتر عطّار و گاهی نیز فرید تخلص کرده است. نام پدر عطّار ابراهیم کدکنی (با کنیه ابوبکر) و نام مادرش رابعه بود.
او دارو سازی را از پدرش آموخت و در عرفان مرید شیخ یا سلسله خاصی از مشایخ تصوف نبوده است و به کار عطّاری و درمان بیماران می پرداخت. او را از اهل سنت دانسته اند، اما در دوران معاصر، شیعیان با استناد به برخی شعرهایش بر این باورند که وی پس از چندی به تشیع گرویده یا دوست دار اهل بیت بوده است[3][4]. هر چند که ایشان در مقدمه منطق الطیر (مقامات طیور) به نکوهش متعصبان پرداخته اند و به این افراد توصیه کرده اند که هم محب اهل بیت باشند و هم دوستدار خلفای راشدین.
شعر عطار در نکوهش متعصبان:
ای گرفتار تعصب مانده
دایماً در بغض و در حب مانده
گرتو لاف از عقل و از لب می زنی
پس چرا دم در تعصب می زنی[5]
عطار و وصف مادر
عطار در خسرو نامه، پس از مرگ مادر، او را انسانی معنوی و اهل اشک و آه سحر و راز و نیاز شبانه می شناساند و در رثای او چنین می سُراید:
مرا گر بود اُنسی در زمانه
به مادر بود و او رفت از میانه
اگر چه «رابعه» صد تَهْمَتَن بود
و لیک او ثانی آن شیر زن بود
نه چندان است بر جانم غم او
که بتوان کرد هرگز ماتم او[6]
پیشه عطار[7]
شیخ عطار داروخانه ای داشته که در آن به کار طبابت می پرداخته است:
به داروخانه پانصد شخص بودند
که در هر روز نبضم می نمودند[8]
و در همان ایام، شعر هم می سرود و گاهی نیز لفظ «فرید» را که مخفف لقبش فریدالدین است، برای تخلص می آورد.
و دو کتاب معروف «مصیبت نامه» و «الهی نامه» را در داروخانه آغاز کرد:
مصیبت نامه کاندوه جهان است
الهی نامه کاسرار عیان است
به داروخانه کردم هر دو آغاز
چه گویم زود رستم زان و این، باز[9]
ظاهرا اشتغال به کار طبابت و اداره کردن داروخانه ای پر رونق که هر روز پانصد شخص در آنجا نبض می نمودند، عطار را از هر کس بی نیاز می کرد:
بحمدا... که در دین بالغم من
به دنیا از همه کس فارغم من
هر آن چیزی که باید بیش از آن هست
چرا یازم به سوی این و آن دست؟[10]
ظاهراً وی روزانه بسیاری از بیماران را معاینه و با داروهای گیاهی مداوا می کرده است. خود در چند مورد از اشعارش به این پیشه اشاره می کند؛ در اسرار نامه می گوید:
به شهر ما بخیلی گشت بیمار
که نقدش بود پنجه بَدْره دینار
مرا نزد بخیل آورد آن مرد
یکی صد ساله ای دیدم در آن درد
دلش با مرگ نزدیکی گرفته
همه سوییش تاریکی گرفته[11]
زهد و زندگی وی
درباره به پشت پا زدن عطّار به اموال دنیوی و راه زهد، گوشه گیری و تقوا را پیش گرفتن وی داستان های زیادی گفته شده است. مشهورترین این داستان ها، آن ست که عطار در محل کسب خود مشغول به کار بود که درویشی از آنجا گذر کرد. درویش درخواست خود را با عطار در میان گذاشت، اما عطار همچنان به کار خود می پرداخت و درویش را نادیده گرفت. دل درویش از این رویداد چرکین شد و به عطار گفت: تو که تا این حد به زندگی دنیوی وابسته ای، چگونه می خواهی روزی جان بدهی؟ عطار به درویش گفت: مگر تو چگونه جان خواهی داد؟ درویش در همان حال کاسه چوبین خود را زیر سر نهاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. این رویداد اثری ژرف بر او نهاد که عطار دگرگون شد، کار خود را رها کرد و راه حق را پیش گرفت.
چیزی که نمایان است این است که عطار پس از این جریان مرید شیخ رکن الدین اکاف نیشابوری می گردد و تا پایان عمر (حدود ۷۰ سال) با بسیاری از عارفان زمان خویش هم سخن گشته و به گردآوری داستان های صوفیه و اهل سلوک پرداخته است؛ و بنا بر داستانی وی بیش از ۱۸۰ اثر گوناگون به جای گذاشته که حدود ۴۰ عدد از آنان به شعر و دیگر نثر است. عطار در سال ۶۱۸ یا ۶۱۹ و یا ۶۲۶ در حمله مغولان، کشته شد.
ماجرای مرگ عطار از غم انگیزترین رخدادهای روزگار است که در روان خواننده اثری دردناک به جای می گذارد. تذکره نویسان در این خصوص نگاشته اند که: پس از تسلط چنگیز خان مغول بر بلاد خراسان شیخ عطار نیز به دست لشکر مغول اسیر گشت. گویند مغولی می خواست او را بکشد، شخصی گفت: این پیر را مکش که به خون بهای او هزار درم بدهم. عطار گفت: مفروش که بهتر از این مرا خواهند خرید. پس از ساعتی شخص دیگری گفت: این پیر را مکش که به خون بهای او یک کیسه کاه ترا خواهم داد. شیخ فرمود: بفروش که بیش از این نمی ارزم. مغول از گفته او خشمناک شد و او را از پای در آورد.
مناعت طبع عطار[12]
عطار از راه دارو فروشی و معالجه بیماران، روزگار می گذراند و به سبب همین، برای طلب روزی به دربار پادشاهان نمی رفت و لب به ستایش آنان نمی گشود و تا آخر عمر عزت نفس و مناعت طبع و بزرگ همتی او به جا ماند. در کتاب منطق الطیر می آورد:
چون زِ نانْ خشک گیرم سفره پیش
تر کنم از شوربا چشم خویش
من نخواهم نان هر ناخوش منش
بس بود این نانم و آن نان خورش
هر توانگر کین چنین گنجیش هست
کی شود در منّت هر سفله پست
شکر ایزد را که در، باری نیم
بسته هر نا سزاواری نیم
من ز کس بر دل کجا بَندی نهم
نام هر دُون را خداوندی نهم
نه طعام هیچ ظالم خورده ام
نه کتابی را تخلص کرده ام
همت عالیم ممدوحم بس است
قُوت جسم و قوّت روحم بس است [13]
سرودن شعر هم زمان با درمان
عطار همزمان با دارو فروشی و درمان بیماران به سرودن شعر می پرداخت که حاصل آن دو کتاب «مصیبت نامه» و «الهی نامه» است.
مصیبت نامه کاندوه جهان است
الهی نامه کاسرار عیان است
به داروخانه کردم هر دو آغاز
چه گویم زود رَستم ز این و آن باز [14]
وی به دلیل اشتغال به طبابت، سه سال از سرودن شعر دوری گرفت و دست به قلم نبرد تا آن که روزی انگار ندایی غیبی او را متوجه می کند:
به من گفت ای به معنا عالم افروز
چنین مشغول طب گشتی شب و روز
طب از بهر تن هر ناتوان است
و لیکن شعر و حکمت قُوت جان است [15]
عطار پس از آن روی به شعر و حکمت آورد و سرودن شعر را ادامه داد.[16]
انقلاب روحی[17]
دولتشاه و جامی و دیگر تذکره نویسان، برای ورود شیخ به حوزه عرفان و پیوستن او به حلقه صوفیان، داستانی بافته و ساخته اند که قابل قبول نیست. دولتشاه می نویسد: «شیخ روزی خواجه وش بر سر دکان نشسته بود و پیش او غلامان چالاک کمر بسته، ناگاه دیوانه ای بلکه در طریقت فرزانه ای به در دکان رسید و تیز تیز در دکان او نگاهی کرد بلکه آب در چشم گردانیده آهی کرد، شیخ درویش را گفت: چه خیره می نگری؟ مصلحت آن است که زود درگذری. دیوانه گفت: ای خواجه من سبکبارم و به جز خرقه هیچ ندارم.
ای خواجه کیسه پر عقاقیر
در وقت رحیل چیست تدبیر؟
من زود از این بازار در می توانم گذشت؛ تو تدبیر اثقال و احمال خود کن! و از روی بصیرت فکری به حال خود کن. گفت: چگونه می گذری؟ گفت: این چنین و خرقه از بر کنده، زیر سر نهاده جان به حق تسلیم کرد. شیخ از سخن مجذوب پر درد گشت و دل او از خشکی بوی مشک گرفت. دنیا بر دل او همچون مزاج کافور سرد شد و دکان را به تاراج داد و از بازار دنیا بیزار شد. بازاری بود، بازاری شد. در بند سودا بود، سودا در بندش کرد. نه که این سودا موجب اطلاق است و مخرب بارنامه و طمطراق.»
و بنا به روایت جامی، سبب گرایش عطار به تصوف آن بود که: «روزی در دکان عطاری مشغول و مشغوف معامله بود. درویشی آنجا رسید و چند بار شیء لله (چیزی در راه خدا) گفت. وی به درویش نپرداخت، درویش گفت: ای خواجه تو چگونه خواهی مرد؟ عطار گفت: چنانکه تو خواهی مرد. درویش گفت: تو همچون من می توانی مرد؟ عطار گفت: بلی. درویش کاسه چوبین داشت، زیر سر نهاد و گفت: الله و جان بداد. عطار را حال متغیر شد و دکان بر هم زد و به این طریق درآمد.»
همانگونه که اشاره شد، این سخنان به دلایلی قابل قبول نیست. نخست آنکه شیخ عطار از آغاز عمر و زمان کودکی به سخن صوفیان متمایل بوده است و ایشان را دوست می داشته است و این مطلب از مقدمه تذکره الاولیاء حاصل است.
دو دیگر آنکه وی (همانگونه که اشاره شد) مصیبت نامه و الهی نامه را در داروخانه به نظم کشیده و این هر دو منظومه، به اسرار معرفت و رموز طریقت آمیخته است و قطعا عطار به هنگام سرودن آنها رسوخی در تصوف داشته و گامها در سیر و سلوک عرفانی برداشته است.
چنانکه از ظاهر آثار عطار بر می آید، او بر مذهب اهل سنت بوده است. اظهار ارادت فراوانی که عطار نسبت به خلفای سه گانه و شافعی و ابوحنیفه در مثنوی خسرونامه و کتاب تذکره الاولیاء دارد، به نحوی است که تردید در مذهب او را از بین می برد و جایی برای تأویل باقی نمی گذارد. با این حال نسبت به خاندان اهل بیت خصوصا مولی الموحدین علی بن ابیطالب(علیه السلام) اخلاص و ارادتی توأم با صدق نیت و حسن اعتقاد دارد. و همین اخلاص و ارادت او سبب شده است تا قاضی نورالله شوشتری به اشعار او تمسک جوید و او را در زمزه شیعیان بداند. عطار را بر هر مذهبی که بدانیم باید او را مردی مخلص و مؤمن، خداشناس و خداترس، زاهد و عاشق و سالک و اصل دانست.
انقلاب درونی عطار را به گونه ای دیگر نیز بیان کرده اند؛ می گویند:
روزی درویشی به دکان دارو فروشی عطار رفت، نگاهی خیره به دکان افکند و چشمش پر اشک شد و آه بلندی کشید. عطار گفت: چرا خیره می نگری؟ بهتر این است که راه خود را بگیری و بروی، گفت: بار من بسیار سبک است، زیرا که جز این لباس کهنه چیزی ندارم، اما تو با این کیسه های پر از دواهای گران بها، چون گاه رفتن شد، چه می کنی؟ من می توانم به شتاب از این بازار بیرون روم، اما تو هم بهتر است از پیش، در صدد بستن بار خود برآیی و بهتر آن است که در کار خود اندیشه کنی.
عطار، پس از شنیدن سخنان درویش، دست از کسب مال برداشت و به حلقه عارفان پیوست.
دیدار عطار با مولوی
پدر مولوی در سفری که به مغرب ایران کرد، فرزند خردسال خود را، جلال الدین محمد، که بعدها به «مولوی» شهرت یافت، به همراه آورد، آنان از شهرهای نیشابور، بغداد، مکه و شام گذشتند و سرانجام در «قونیه» که از شهرهای فعلی ترکیه است، اقامت گزیدند. در طول این سفر و هنگام عبور از نیشابور، به دیدار شیخ فرید الدین عطار نیشابوری رفتند، هر دو حدود هفتاد سال داشتند، عطار «اسرار نامه» خود را به «مولوی» که در آن هنگام شش ساله ای بیشتر نبود، تقدیم کرد و درباره او با پدر چنین گفت: «این فرزند را گرامی دار، زود باشد که از نفس گرمش، آتش در سوختگان عالم زند.» این پیش بینی عطار بعدها به راستی پیوست و آن کودک خردسال شاعری پر آوازه شد.
عطار در نگاه دیگران
وی یکی از پرکارترین شاعران ایرانی به شمار می رود و بنا به نظر عارفان در زمینه عرفانی از مرتبه ای بالا برخوردار بوده است؛ که یک بیت شعر مشهور در مورد عطار هست که به مولوی نسبت داده اند ولی باید گفت که قطعا این بیت از مولانا نیست و یک اشتباه مشهور است که باید ماهیت آن مشخص و مورد بررسی قرار گیرد. بسیاری از بزرگان هم دچار این اشتباه شده اند و این بیت را به مولانا نسبت داده اند:
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم[18]
ولی شیخ محمود شبستری نیز در مورد عطار بیت زیر را سروده است:[19]
که تا صد قرن چون عطار ناید
مرا از شاعری خود عار ناید[20]
آثار عطار نیشابوری
فهرست دقیقی از آثار عطار در دست نیست. تعداد کتابهایی را که به او نسبت داده اند، از صد جلد متجاوز است و به عدد سور قرآن مجید 114 اثر دانسته اند. در پرگویی عطار حرفی نیست. خود او هم به این نکته اشاره داد:
ز هر در گفتم و بسیار گفتم
چو زیر چنگ شعری راز گفتم
کسی کو چون منی را عیب جویست
همین گوید که او بسیار گویست[21]
اما انتساب مجموعه ای صد جلدی به او هم چندان درست نمی نماید. خود او در خسرو نامه از مصیبت نامه، الهی نامه، اسرار نامه، مختار نامه، مقامات طیور یا منطق الطیر و خسرو نامه و جواهر نامه و شرح القلب یاد کرده است. و ضمنا به قصاید و غزلیات و قطعات سروده شده خود هم اشاره دارد. بنابراین آثار مسلم عطار را می توان این قرار دانست:
1ـ مصیبت نامه، 2ـ الهی نامه، 3ـ اسرار نامه، 4ـ مختار نامه، 5ـ مقامات طیور (منطق الطیر)، 6ـ خسرو نامه، 7ـ جواهر نامه، 8ـ شرح القلب، 9ـ دیوان قصاید و غزلیات.
* منطق الطیر
این مثنوی، که حدود 4600 بیت دارد مهم ترین و برجسته ترین مثنوی عطار و یکی از مشهورترین مثنویهای تمثیلی فارسی است.
این کتاب که در واقع می توان آن را "حماسه ای عرفانی" نامید، عبارت است از داستان گروهی از مرغان که برای جستن و یافتن سیمرغ – که پادشاه آنهاست- به راهنمایی هدهد به راه می افتند و در راه از هفت مرحله سهمگین می گذرند.
در هر مرحله گروهی از مرغان از راه باز می مانند و به بهانه هایی یا پس می کشند تا این که، پس از عبور از این مراحل هفتگانه که بی شباهت به هفت خان در داستان "رستم" نیست، سرانجام از این گروه انبوه مرغان که در جستجوی "سیمرغ" بودند تنها "سی مرغ" باقی می مانند و چون به خود می نگرند در می یابند که آنچه بیرون از خود می جسته اند- سیمرغ- اینک در وجود خود آنهاست.
منظور عطار از مرغان، سالکان راه و از "سی مرغ" مردان خدا جویی است که پس از عبور از مراحل هفت گانه سلوک – یعنی طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فقر و فنا- سرانجام حقیقت را در وجود خویش کشف می کنند.
* اسرارنامه
اسرارنامه یکی از مثنوی های مسلم السند فریدالدین عطار نیشابوری و احتمالاً از جمله نخستین آثار او بوده است. این اثر مشتمل است بر ۳۳۰۵ بیت در ۲۲ مقاله. سه مقاله نخستن آن به ترتیب درباره توحید و نعت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله و سلم) و فضائل خلفای راشدین است. از مقاله چهارم به بعد درباره موضوعات گوناگون تصوف است. مقاله پنجم درباره اهمیت عشق و برتری آن از خرد با ابیات معروف ذیل آغاز می شود:
دلا یک دم رها کن آب و گل را
صلای عشق در ده اهل دل را
ز نور عشق شمع جان برافروز
زبور عشق از جانان درآموز.[22]
* الهی نامه
این کتاب سرشار از داستان های دلکش کوتاه و بلند است که همگی در بین یک داستان اصلی فوق العاده گنجانده شده اند.
این کتاب مانند کتب دیگر با ستایش خداوند و نعت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله و سلم) و خلفای چهارگانه آغاز می شود و سپس در هشت بیت روح انسان را مورد خطاب قرار می دهد و برای او شش فرزند: نفس، شیطان، عقل، فقر، علم و توحید ذکر می کند.
* مصیبت نامه
در بیان مصیبت ها و گرفتاری های روحانی سالک و مشتمل است بر حکایات جذاب و خواندنی.
* مختارنامه
دارای پنجاه باب در موضاعات مختلف
* دیوان اشعار
مجموعه قصاید و غزلیات عطار که بیشتر آن ها عرفانی و دارای مضمون های بلند صوفیانه است.
* تذکرة الاولیاء
کتاب ارزش مند و گران سنگ دیگری که از او بر جای مانده و به نثر نوشته شده، تذکرة الاولیا نام دارد که شرح حال و سرگذشت مربوط به نود وهفت تن از اولیاء و مشایخ تصوف است که با نام امام جعفر صادق علیه السلام آغاز می شود و با نام امام محمد باقر علیه السلام پایان می گردد.
این کتاب را نیز بر این مجموعه بیفزاییم تعداد آثار مسلم او به ده کتاب بالغ می گردد. با این حال نمی توان همه آثار را یکدست دانست. از این رو منطق الطیر، الهی نامه، مصیبت نامه و اسرار نامه در یک سطح می باشند و گوینده او بی شک عطار است. وآثاری چون خسرو نامه، جواهرالذات، اشترنامه، مظهرالعجایب، لسان الغیب، کنزالاسرار، مفتاح الفتوح و وصیت نامه منتسب به عطار هستند و آثاری مانند هیلاج نامه، منصور نامه، خیاط نامه، وصلت نامه و بیسر نامه بی گمان مجعول است و نمی توان آنها را در شمار سخن عطار آورد.
ویژگی سخن عطار نیشابوری
عطار، یکی از شاعران بزرگ متصوفه و از مردان نام آور تاریخ ادبیات ایران است. سخن او ساده و گیراست. او برای بیان مقاصد عرفانی خود بهترین راه را که همان آوردن کلام ساده و بی پیرایه و خالی از هرگونه آرایش است انتخاب کرده است. او اگر چه در ظاهر کلام و سخن خود آن وسعت اطلاع و استحکام سخن استادانی همچون سنایی را ندارد ولی آن گفتار ساده که از سوختگی دلی هم چون او باعث شده که خواننده را مجذوب نماید و همچنین کمک گرفتن او از تمثیلات و بیان داستانها و حکایات مختلف یکی دیگر از جاذبه های آثار او می باشد و او سرمشق عرفای نامی بعد از خود همچون مولوی و جامی قرار گرفته و آن دو نیز به مدح و ثنای این مرشد بزرگ پرداخته اند، چنانکه مولوی گفته است:
عطار روح بود و سنایی دو چشم او
ما از پی سنایی و عطار آمدیم[23]
ادامه دارد...
پی نوشت:
[1] منطق الطیر ناشر: انتشارات ماد.
[2] کتاب منطق الطّیر اثر عطار با تصحیح و مقدمهٔ احمد خوشنویس و میرزا محمد حسین خان ذکاالملک.
[3] «عطار و رساله سی فصل». روزنامه رسالت.
[4] «ادبیات عاشورا». وبگاه حوزه.
[5] منطق الطير عطار، درتعصب گويد.
[6] خسرونامه، در خاتمت کتاب گويد.
[7] نوشته محمد شجاعی.
[8] خسرونامه، در پرداختن اين داستان.
[9] خسرونامه/ در پرداختن اين داستان.
[10] الهي نامه عطار/ پايان کتاب/ حکايت شاگردان مکتب.
[11] اسرار نامه عطار، المقاله التاسعه عشر،الحکايه و التمثيل.
[12] نوشته محمد شجاعی.
[13] «منطق الطير» ص 322.
[14] خسرونامه/ در پرداختن اين داستان.
[15] خسرونامه/ سبب نظم کتاب.
[16] نوشته محمد شجاعی.
[17] برگرفته از: برگرفته از منطق الطیر به اهتمام احمد خاتمی و منطقالطیر عطار دكتر محمد جواد مشكور.
[18] بعید نیست که این شعر از سلطان ولد، پسر مولوی باشد.
[19] کتاب گلشن راز شیخ محمود شبستری.
[20] گلشن راز/ سبب نظم کتاب.
[21] خسرونامه/ در خاتمت کتاب گويد.
[22] اسرار نامه عطار/ المقاله الخامسه/ آغاز.
[23] منسوب به مولوی.