معرفی اصل ها و بدل ها در قرآن
ما باید به اصل و بدل همه مسائل آگاهی پیدا کنیم؛ همان طور که قرآن کریم در جریان حضرت موسی علیه السلام اصل و بدل هر دو را نشان می دهد.
قرآن کریم در مقابل حضرت موسی علیه السلام یک راهی را قرار می دهد و ابزار دشمن را به نام «سحر» تعریف می کند. سحر، آخرین حدّ علوم غریبه است که باطل است و با آن کارهای زیادی انجام می دادند. وقتی که ساحرانِ فرعون، مارها را انداختند، حضرت موسی علیه السلام هم عصا را انداخت که اژدها شد و آن ها را بلعید.[۱]
قرآن کریم اصل و بدل را همه جا می آورد تا کسی خلط نکند. سحر با اعجاز حضرت موسی علیه السلام همراه است. پشت این اعجاز، حضرت موسی علیه السلام وجود دارد که صاحب شریعت است و مرتبط با خدا است. این اعجاز یک حدّی دارد؛ ولی اگر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم پشت این کار بودند شاید کار به صورت قوی تر و بزرگ تر ارائه می شد، ولی آن اجتماع، بیش از این را نیاز نداشت. این اعجاز کماً و کیفاً برای از بین بردن آن بدل، کافی بود.
ما بدل اعجاز را هم نشناخته ایم که این بدل، علمی است به نام سحر و خیلی هم کار می کند. این برداشتی هم که از سحر داریم گاهی غلط است. شما نگاه کنید خیلی وقت ها اتهام سحر به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می زدند. از مصادیق و مواردی که اتهام سحر به رسول خدا می زدند، معلوم است که دایره اش بسیار وسیع است. مرتبه بسیار پایین سحر به قول مرحوم شیخ انصاری قدس سره «شعبده» است.
امام زمان علیه السلام در توقیعی به احمد بن اسحاق در مورد جعفر کذّاب فرمودند: خدا شاهد است که چهل روز نمازش را ترک کرد به گمان این که شعبده نصیب او شود؛ ولی نشد.[۲]
این ها علوم بدلی است که در طول راه می خواستند علیه حق استفاده کنند. قرآن اگر حق را نشان می دهد، از طرفی همه موارد بدلی را نیز نشان داده است. فرعون در داستان های قرآنی، آخرین الگوی بشری است که مجهّز به باطل های فراوانی بوده است. او در علوم غریبه باطل، بلعم را داشت که اسم اعظم به او عطا شده بود.[۳] بلعم کسی بود که قدرت هیچ کس غیر از حضرت موسی علیه السلام به او نمی رسید. حقانیت حضرت موسی علیه السلام او را از بین برد؛ و الا خودش در این طریق، صاحب اسم اعظم شده بود.
بلعم، یک الگوی باطل است و نشان می دهد که یک عالِم، تا کجا می تواند پیش برود، لطمه بخورد، جهنمی شود و حتی علمش را از دست بدهد:
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوین؛[۴]
و بخوان بر این مردم حکایت آن کس [بَلْعَم باعور] را که ما آیات خود را به او عطا کردیم؛ و او از آن آیات بیرون رفت، و شیطان او را تعقیب کرد تا از گمراهان عالم گردید.
«فَانْسَلَخَ مِنْها» یعنی به دلیل درگیرشدن بلعم با حقّ و حضرت موسی علیه السلام خداوند متعال علمش را از او گرفت.
قرآن کریم از یک طرف در علوم اسراری، بلعم را نشان می دهد و از یک طرف در شیطنت های سیاسی، سامری را نشان می دهد.[۵] سامری در کار خود، خبره است. او برای انحراف مردم می آید و به آن ها نمی گوید حضرت موسی علیه السلام را رها کنید؛ بلکه گوساله ای از طلا درست می کند و مردم را فریب می دهد. آن گوساله را هم با فوق العادگی هایی درست می کند؛ چون از آن صداهای عجیب و دل ربا شنیده می شد.[۶]
سامری برای به صدا درآوردن این گوساله از ابزار غیر عادی استفاده کرده بود. در روایتی نقل شده است: روزی که خداوند فرعون و یارانش را غرق کرد، سامری که از اصحاب حضرت موسی علیه السلام بود، همراه آن حضرت بود. سامری به جبرئیل نگاه کرد که بر حیوانی شبیه اسب سوار بود، و مقداری از خاک زیر قدم آن اسب را برداشت.[۷] او از این خاک در ترکیب گوساله استفاده کرده بود؛ لذا سر و صداهای عجیبی داشت.
قرآن کریم یک ساختار داستانی در مورد حضرت موسی علیه السلام را تعریف کرده است که تا قیامت بماند و زیبا باشد. هر زاویه ای از این داستان ها را نگاه کنید برای یک نفر یا برای یک گروه، درس است.
شما همان بخش بنی اسرائیل و بهانه جویی آن ها را از حضرت موسی علیه السلام نگاه کنید؛ یک دوره از حیث روان شناسی و روحی، کاملاً پیروی و عدم پیروی را معنا کرده است:
قالُوا یا مُوسى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً مادامُوا فیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُون؛[۸]
قوم گفتند: اى موسى! ما هرگز در آنجا درنیاییم، مادامى که آن ها در آنجا باشند. پس تو برو به اتفاق پروردگارت با آ ن ها قتال کنید؛ ما اینجا خواهیم نشست.
چرا آن ها این جمله را به حضرت موسی علیه السلام گفتند؟ از این مدل و هر مدلی را که هر کسی و هر پیروی می تواند بهانه بیاورد، قرآن آورده است؛ چرا؟ زیرا یک شاه کاری را درست کند که بخش بخش آن برای کسی که می خواهد راه را روشن ببیند قانون باشد:
إِنَّ فی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْب؛[۹]
در این [هلاک پیشینیان]، پند و تذکّر است برای کسی که قلب هوشیارى داشته باشد.
شما الآن یک فرعون می شنوید؛ در حالی که سلطنت فرعون واقعا خیره کننده بوده است. فرعون که این همه در قرآن ذکر شده است،[۱۰] شخصیت بسیار پیچیده ای بود و یک آدم نادان و جاهل نبود.
در زمان فرعون رودخانه نیل، بى آب شد. مردم چند مرتبه نزد فرعون آمده و گفتند: اى سلطان براى ما در آن، آب جارى کن. فرعون از آن ها فاصله گرفت و به جایى رفت که آن ها نه او را دیده و نه صدایش را مىشنیدند. وقتی مطمئن شد از انظار پنهان است، صورت بر خاک گذاشت و با انگشت سبابه اشاره کرد و به درگاه الهى عرضه داشت: بار خدایا همچون عبد ذلیل در درگاه ربّ جلیل به سوى تو آمده ام و مى دانم که احدى بر جارى کردن آب در این رودخانه غیر از تو قادر نمى باشد؛ پس از تو درخواست مى کنم آب را در آن جارى فرمایى. نقل شده است پس از نالیدن فرعون به درگاه خدا و تقاضا نمودنش، آب فراوانى که قبلا مانندش را کسى ندیده بود در رودخانه جارى شد.[۱۱]
این عمق علوم قرآنی است که به ابزار فرعونی اشاره می کند. اگر کسی بتواند قرآن را استنطاق کند، ابزاری که فرعون را بر ضدّ حضرت موسی علیه السلام پیش می برد، به دست می آورد. این ابزار هم دو نوع است؛ ابزار مادی و ابزار غیر مادی که قرآن به هر دو اشاره می کند. این به دلیل جامع و کامل بودن علوم قرآنی است؛ منتهی قرآن کاری کرده است که غیر اهلش نتوانند از آن علوم بهره مند شوند.
تکرار داستان حضرت موسی علیه السلام به این دلیل است که این داستان، زاویا و جهات مختلف دارد. قرآن، الگوی مثبت، الگوی منفی، ابعاد و زوایای هر کدام را آورده است.
خداوند به حضرت موسی علیه السلام می فرماید: ای موسی! تاج نبوت بر سر تو می آید. حضرت موسی علیه السلام عرض می کند: خدایا! این تاج نبوت را بر سر هارون بگذار:
وَ یَضیقُ صَدْری وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانی فَأَرْسِلْ إِلى هارُونَ؛ [۱۲]
سینه ام تنگ مى شود و زبانم روان نمى شود پس به هارون وحى فرست.
وَ أَخی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسانا؛[۱۳]
برادرم هارون از من گویاتر است.
اگر به ما بگویند: بیا تو را به بالای قلّه موفقیّت ببریم، چه کسی می گوید: دیگری را ببرید. حضرت موسی علیه السلام با این که می دانست این تاج، تاج منحصری است، ولی او چقدر بزرگوار بوده است که در آن ارتباطش با خدا می گوید: این افتخار را به برادرم بده. خداوند می فرماید
سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ؛[۱۴]
بازوان تو را به وسیله برادرت محکم مىکنیم.
آن ها به سمت فرعون رفتند. وقتی حضرت موسی علیه السلام بر فرعون وارد شد، همان عصای چوپانی اش دستش بود؛ اما این عصا خصوصیاتی داشت؛ عصای حضرت آدم علیه السلام بود که به حضرت شعیب علیه السلام رسید و بعد به حضرت موسی علیه السلام و در روایتی نقل شده است به اهل بیت علیهم السلام رسید.[۱۵] از طرفی عصای بسیار فوق العاده ای بوده است.[۱۶]
چه قواعدی هست که وقتی این عصا را رها می کنند، باید تبدیل به اژدها شود؟ قاعده دارد که وقتی این عصا را رها می کند، نهنگ دریایی نمی شود. معجزات هم طبق قواعدی مدوّن است؛ منتهی قواعدی از عالم مجردات و معارف است که قرآن برای آن ها حد و حدود می گذارد.
قرآن کریم با این تکرار داستان های حضرت موسی و فرعون، هیچ چیزی را فروگذار نکرده است. بخشی از معارف قرآن، خلاصه تورات و انجیل است که یکی از شاخه هایش جریان موسی علیه السلام و فرعون و بنی اسرائیل است.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
[۱]. وَ أَلْقِ ما فی یَمینِکَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ وَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتى. (سوره طه، آیه ۶۹)
[۲]. الغیبه للطوسی، ص ۲۸۹؛ دارالسلام، ص۳۹۰
[۳]. حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ الْحَسَنِ [الْحُسَیْنِ] بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ أُعْطِیَ بَلْعَمُ بْنُ بَاعُورَاءَ الِاسْمَ الْأَعْظَمَ، فَکَانَ یَدْعُو بِهِ فَیُسْتَجَابُ لَه. (تفسیرالقمی، ج۱، ص۲۴۸)
[۴]. سوره اعراف، آیه ۱۷۵.
[۵]. سوره طه، آیه ۸۸.
[۶]. سوره طه، آیه ۸۸.
[۷]. البرهان، ج۳، ص۷۷۲.
[۸]. سوره مائده، آیه ۲۴.
[۹]. سوره ق، آیه ۳۷.
[۱۰]. نام فرعون، ۶۶ بار در قرآن ذکر شده است.
[۱۱]. علل الشرائع، ج۱، ص۵۸.
[۱۲]. سوره شعراء، آیه ۱۳.
[۱۳]. سوره قصص، آیه ۳۴.
[۱۴]. سوره قصص، آیه ۳۵.
[۱۵]. بصائر الدرجات، ج۱، ص ۱۸۳.
[۱۶]. بحار الأنوار، ج۱۳، ص۶۰.
منبع : بنیاد هاد
افزودن دیدگاه جدید