رفتن به محتوای اصلی
آصف سلطان‌پور 00:05 - 2018/07/14

رودی از کنار کوهی در جریان بود و کوه چشم در گذر رود حیران و سرگردان،ندایی در درونش و شوق رفتن در جانش اوفتاد ولی نهپای رفتن داشت و نه قصد ماندن؛چه کند؟با آرزویش زندگی کند و یا دل از آرزویش برکشد؟در آن لحظه بود ذره ایی از کوه جدا شد و در جویبار همراه رود در جریان شد و جام زهر سفر را بر جانش کشید؛

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا