افزودن دیدگاه جدید

این بحث مبتنی بر یکی ازمسایلی است که از قدیم الایام میان فلاسفه و متکلمین مورد اختلاف بوده وآن مساله حدوث و یا قدم عالم از جهت زمان است.
معمولاً از طرف متکلمین بر حدوث عالم و از طرف فلاسفه بر قدیم بودن عالم از حیث زمان استدلال می شود.حال اگر ثابت کردیم که عالم همیشه بوده و زمانی نبوده که در آن زمان خدا وجود داشته و لکن عالم وجود نداشت، به طور طبیعی هر گونه شبهه بی اساس خواهد بود.
باید توجه داشت این که فلاسفه می گویند عالم قدیم زمانی است، منظورشان اصول و کلیات آن است، نه افراد و جزییات آن، زیرا جزئیات و مصداق ها به نوبه خود حادث هستند.علت این که فلاسفه به این نظریه قایل شده اند، این است که بر اساس نظر آنها وقتی که علتی را تامه فرض کردیم ،دیگر نمی توانیم معلولش را از او جدا فرض کنیم. از این رو نمی توان فاصله زمانی بین معلول و علت تامه فرض کرد.البته وجود معلول از این جهت که وجودی وابسته وفقیر دارد در همه حال بی نیاز از علت تامه نخواهد بود. پس گرچه عالم همانند خداوند قدیم است اما این تفاوت در بین آنها هست که عالم تنها قدیم زمانی است ولی خداوند علاوه بر قدیم زمانی بودن قدیم ذاتی (وجودغنی و غیر وابسته به دیگری) نیز دارد.(۱)
۳ـ چنان که در حکمت وعرفان ثابت گشته، خداوند وجود محض و مطلق است که هر کمالی را واجد است و امکان ندارد هیچ کمالی را فاقد باشد.
نیز به اثبات رسیده است که افعال چنین وجودی در دایرة زمان قرار نگرفته و به اصطلاح زمانی ومتغیر نخواهد بود.
از این دو سخن این مطلب را می توان استفاده نمود که پس معنای اراده و خلق حق همان عشق و حب به ذات و ظهور کمالات وشئون ذاتی اوست که به آن مرتبه تجلی حق گویند ؛ زیرا از طرفی فیض و فضل برای خداوند دایمی (یا دایم الفضل علی البریّه) است، و از طرف دیگرایجاد و ظهور او همیشه بدون زمان (احببت ان اعرف) است و از طرف سوم به لحاظ این که مقام مظاهر خلقی (ظهور و شئون کمالات الهی) همیشه متحقق و متحصل (فخلقت الخلق لکی اعرف) است.
از این رو، می توان گفت ذات خداوند ازلاً و ابداً حالت آفرینش دارد. اما امر خلقت و آفرینش به لحاظ این که به وجود محدود تعلق می گیرد، رنگ حدوث پیدا می کند.
بنابراین وجود خداوند در هیچ وقتی از اوقات ازعشق و پرتو افکنی و تجلی خالی نبوده است.(۲)
گفتنی است حدوث ذاتی عالم را همگان قبول دارند. حتی فلاسفه الهی و خداپرست با این که با متکلمان در باب حدوث زمانی عالم ،بحث و مناظر ه های چالش برانگیز دارند، ولی حدوث ذاتی عالم را قبول دارند . تنها در باب حدوث زمانی عالم با متکلمان اختلاف نظر دارند. بنابر حدوث ذاتی عالم هیچ محذوری شرعی و عقلی ندارد . پیامدی ندارد، ولی عکس مسئله ،یعنی کسی قایل به قدم عالم باشد، نادرست و بر خلاف مبانی فلسفی و عقلی و آموزه های شرعی است. از این رو گر چه فلاسفه فلاسفه الهی آن را قبول ندارند، گر چه آن ها (فلاسفه الهی) از طرف متکلمان متهم به آنند که آن ها قایل به قدم عالمند.
ولی حقیقت آن است که فلاسفه قایل به قدم ذاتی عالم نیستند، بلکه آن ها بر خلاف متکلمان اهل جدل قدم زمانی عالم را باور ندارند ،چون متکلمان گمان می کنند زمانی بوده که عالم وجود نداشته، بعد خلق شده، در حالی که فلاسفه معتقدند که زمان هم جزء عالم است. سخن متکلم درست نیست، از این رو عالم گرچه ذاتاً حادث است و علتی آن را آفریده ، ولی حدوث عالم ذاتی است و نه زمانی. این سخن فلاسفه را متکلمان به معنای قدم عالم تلقی کرده و آن ها را متهم می کنند. (۳)

پی نوشت ها:
۱. مرتضى مطهری، مجموعه آثار، ج ۶، ص ۱۰۵؛ مصباح یزدی،آموزش فلسفه، ج ۱ و ۲.
۲. محی الدین مهدی الهی قمشه ای، حکمت الهی، ج ۱، ص ۲۸۳.
۳-علامه حلی ،کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، جامعه مدرسین ، قم ، ص ۱۷۰، مسئله ۶.