کسی که غلبه بر نفس کند، قهرا بر شیطان غالب شده است، جهتش هم این است که شیطان برای اغوای انسان از طریق نفس اماره اش وارد می شود؛ یعنی ابزار عمل شیطان، نفس اماره است. شیطان گفته قسم به عزت تو، من همه را اغوا می کنم (فبعزتک لاغوینهم اجمعین) مگر بندگان مخلص را (الا عبادک منهم المخلصین). مخلص (با فتحه) یعنی خدا آنها را برای خود خالص گردانیده، تخلیص شده از جانب پروردگار. مخلص (با کسره) آن است که خودش، خودش را خالص کند. انسان از مخلص به مخلص (با فتحه) می رسد.
کسی که خودش را تهذیب نکرده است (منظور نفس اماره نیست، تهذیب نفس،جان و روح است) از عقلش سود نمی برد.
اَسلِم تَسلِم
در برابر دستورات خدا و رسول و ائمه علیهم السلام تسلیم باش، سالم بمانی (درآن طرف که خیلی نزدیک است و با مرگ شروع می شود).
اَلمَعصیةُ تَمنَعُ الاِجابَة
گناه مانع اجابت دعاست. حال یا به گناه، دعا کننده بر می گردد یا به گناه دعا شونده، یا به هر دو، یا به گناه حاکم در جامعه. اما فقط نباید این روایت را در نظر گرفت که اگر این طور شد و برای کسی فقط این را بیان کردیم، آن طرف، ممکن است سؤالاتی برایش پیش بیاید؛ مثلا شده که کسی معصیت کار بوده و دعایش مستجاب شده یا اینکه این همه گفته شده دعا کنید، اینها چه معنایی پیدا می کند. باید روایات دیگر را نیز در نظر گرفت، مانند آن کسانی نباشیم که مثلا فقط یک آیه را در نظر می گیرند و به نفع خود یا دیگران تفسیر می کنند و از آیات دیگر غافلند؛ باید روایات دیگر را نیز در نظر گرفت.
اَلمَکرُ بِمَن اِئتَمَنَکَ کُفرٌ
غررالحكم جلد2 ص427
کسی که امانت به او سپرده شود و با خدعه و مکر پیش آید، کفر است.من شما را امین بدانم و چیزی به شما بسپارم؛ داخل زندگی ام می کنم، حرفی را، پولی را، مالی را کاری را؛ همه اینها را شامل می شود؛ بالاتر از همه اینها احکام الهی به ما به امانت سپرده شده؛ همه ما گرفتاری را داریم؛ کفر است؛ مکر، خدعه و حیله با کسی که تو را امین دانسته است، کفر است؛ این یکی از مراتب کفر است؛ کفر به خدا، پیامبر و ائمه (ع) یک مرتبه از کفر است؛ چطور شرک مراتب دارد؛ نفاق مراتب دارد؛ کفر نیز مراتب دارد.
لا دینَ لِمسوف بِتوبَتِهِ
غررالحكم جلد1 ص174
برای کسی که توبه را امروز و فردا می کند، دین نیست.توجه داشته باشید در محضر خدا و در توبه هم هیچ چیز مانند اعتراف به گناه نیست؛ در محضر خدا در مقام توبه هیچ چیزی به اعتراف به گناه نمی رسد؛ اما فقط در محضر خدا نه پیش دیگران.
لا عَدُوَّ کَالهَوی
غررالحكم جلد2 ص601
هیچ دشمنی برای انسان مانند هوی نیست. رسول الله (ص) می فرمایند که اعداء عدوکم نفسکم التی بین جنبیکم. هوی به اشکال گوناگون جلوه می کند، انسان توجیه می کند؛ اگر هزار توجیه هم به راه بیندازد، راه جهنم را می رود. آثاری که از عید برای ما مانده، خوردن است؛ امروز روز عید الله الاکبر است؛ روز عهد معهود؛ ما آنجا عهد بستیم مانند عهدهای دیگر، اما اینجا شکسته ایم. ولایت علی علیه السلام یعنی تبعیت؛ ما فقط محبت می گوئیم؛ دوست داشتن یعنی کاری نکند حضرت ناراحت شود؛ اینها همه حرف است از ما !!
کیست مولی آنکه آزادت کند بند رقیت ز پایت بر کند
مسئله اصلی در پیش است؛ اینجا همه بی خبری است؛ غصه آنجا را بخورید.حضرت امیر علیه السلام فرمود: علی قدر الهمم تکون الهموم. هر که نگرانیش بالاست، همتهای بالای آن سویی دارد.
لا عَقلَ مَعَ شَهوَةٍ
غررالحكم جلد1 ص602
شهوت در زبان قرآن و روایات معنای جامع و کلی دارد؛ یعنی غیر خدا؛ فقط شهوت جنسی را نمی گوید، این یکی از مصادیق آن است؛ شهوت منزل، باغ، خانه، زن، مرد ... غیرخدا؛ کسی که این چیزها در وجودش بود، عقلش کار نمی کند که از آن بیانات نتیجه گیری کند. شهوت نمی گذارد انسان حساب و کتاب کند و نتیجه گیری کند؛ بروید فکر کنید، می فهمید؛ منتهی مانند آن که حقیقت ها را می شنویم، در قلب ما جا نمی کند. وجود ما پر از فریب انسانهاست اما چون عقل ما کار نمی کند، نمی فهمیم. عقل باعث می شود فکر کنیم و حساب و کتاب کنیم
بس کنم گر این سخن افزون شو د خون جگر چه بود که خارا خون شود
این جگرها خون نشد از سختی است غفلت و مشغولی و بدبختی است
خون شود روزی که خونش سود نیست خون شو آنوقتی که خون مردود نیست
وقتی مرد خون می شود ولی چه فایده؟! صالحان که خون دل و گریه دارند، چرا دارند؟حقایق در دلشان جای کرده.
اَکیَسُ الناس مَن رَفَضَ دُنیاه[غررالحكم جلد1 ص370]
-----------------------
زیرکترین و زرنگترین مردم کسی است که دنیا را یک دفعه کنار بگذارد؛ هر چه غیر خداست با خودتان تطبیق کنید، با عملتان؛ اینها برای تطبیق است، اگر کسی بخواهد دنبال قضیه را بگیرد. این « خودتان » گفتن باعث می شود انسان خودش را تطبیق نکند؛ « خودمان ».
پس کلام پاک دردلهای کور
می نپاید می رود تا اصل نور
کلام پاک وقتی به دل من رسید، اگرجای خود را ندید، می رود به اصل خود. باید گوش شنوا باشد نه از آن گوشهایی که بین دو گوش سوراخ است؛ از این می شنود و از آن بیرون می رود.
هر کلام پاکی، قرآن فرمایشات معصومین علیهم السلام، همه حقایق عبودی، حِکَم هستند؛ حال بخشی از سخنان حضرت علی علیه السلام را حِکَــم نامیده اند ولی همه حکم هستند .
مَن یُوت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا(سوره بقره 269)
لقد اتینا لقمان الحکمة ( لقمان 12)
پس کلام پاک دردلهای کور
می نپاید می رود تا اصل نــــور
وان فسون دیو دردلهای کـژ
می رود چون کفش کژدرپای کژ (مولوی)
این مال ماست در مقابل آن کلام پاک.
اگر دیدید اینها که شنیده ایم از قرآن و روایات، در دل ما جا نکرده و ما عوض نشدیم، ( من همان خاکم که هستم، البته عوض شدن نیست، بدتر شدن است ) این جور هم هست؛ چرا؟ پس کی، پس چطور؟ اگر اینها حقیقت است پس چه باید کرد؟
گریه کردن از ترس، باب رحمت را بازمی کند. انسان در خلوت با ترس گریه کند، در خلوت؛ در خلوت کسی نفهمد؛ از خشیت گریه کند. با گریه اینها را بخواهید باب رحمت به رویتان باز می شود؛ خدا دعایتان را مستجاب می کند.
اَوفَر الناسِ حَظاً فی الاخرةِ اَقَلُهُم حَظاً فِی الدّنیا [غرر الحکم ج2 ص 442]
آنهایی که در آخرت حظ زیادی می برند آنهایی هستند که در دنیا حظ کم داشته باشند. هر چه حظش در دنیا کمتر باشد در آخرت حظش بیشتر است. روی همین حساب فرموده:
اَعقَلُکُم اَطوَعُکُم
عاقل ترین شما، مطیع ترین شماست.
لا تُـحصَلُ الجَنةُ بالتَمَنّي[غررالحکم ج1 ص193 ]
بهشت با آرزوها به دست نمی آید. به نجات اخروی رسیدن، از آتش نجات پیدا کردن و به جنت راه پیدا کردن، حاصل نمی شود و به دست آورده نمی شود، با آرزو.
با آرزو که مسئله به جایی نمی رسد؛ آرزو نه؛ مجاهدت، عمل.
مَن لَم یُـجاهِد نَفسَهُ لَم یَنَل الفُـوز [غررالحکم ج2 ص428]
کسی که با نفسش به جهاد نپردازد، هرگز فائز نمی شود؛ نائل نمی شود به رستگار شدن، نجات پیدا کردن. در قرآن هست: « اولئک هم الفائزون » یعنی آنها که نجات پیدا می کنند و به جنت می رسند.
لا اَمانَـةَ لِمَكُـوِرٍ[غررالحکم ج2 ص509]
آدمی که مکر می کند، انسان نباید به او اعتماد کند؛ امانتی برای مکور نیست؛ امین نیست.
غدور همان بیان دیگری است؛ مکر و غدر در یک ریزه کاری هایی با هم فرق دارند. حِکم حضرت، پُر است در این موارد و در هر حکمتی به چیزی اشاره شده است.
حیله گر فریب می دهد، کسی که برای کسی کاری می کند، قدمی برمی دارد، معامله ایی می کند، رفتاری با او می کند که او را از آنچه که مصلحت یک انسان بهشتی و نجات یافته است، باز می دارد.
انسان کاری بکند با کسی، قدمی بردارد در خصوص کسی، راهی نشان دهد، پیشنهادی کند، در حقیقت او را از راه انسان بازداشتن است و لو آن طرف نفهمد، و فکر کند به مصلحتش است ولی خود این طرف می فهمد؛ این انسان ایمان ندارد. این کار انسان را از انسانیت باز می دارد که چه راهی باید داشته باشد.
حکم5
----------------------------
لا یَنـفَـعُ عَمَــلٌ بِـغَیرِ عِــلمٍ
هیچ عملی فایده ندارد ، اگر انسان علمی نداشته باشد.
در وقت احتضار و برزخ و سؤال، انسانها عقاید را از دست می دهند. سؤالها حالت تشکیکی دارد که اگر انسانها ثابت نباشند، عقاید را از دست می دهند. عامه فکر می کنند که دو موجود می آیند و اینها هم می فهمند که آنها ملک هستند و اینها هم که به خدا عقیده دارند، پس مشکلی نیست!!
اصلا انسان نمی داند که آنها ملکند و از ناحیه خدا هستند؛ این جور نیست که معلوم شود آنها ملک هستند؛ شکل آنها هم ترس آور است، قیافه شان مهیب است؛ انسان دست و پایش را گم می کند؛ اصلا انسان نمی داند که آنها ملکند، مگر حضرات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین و اوحدی ها. مومنین معمولی نمی دانند؛ همه چیز آنجا عوض می شود؛ عالم، عالم دیگری است، معلومات طور دیگری است.
نکته دیگر اینکه نوع سؤال آنها امتحان است که در روایات، ممتحن قبر می گویند. طوری سؤال می کنند که درون انسان را بیرون می کشند که در درون و ته دل چیست و حقایق چه اندازه در سرّ وجود هست؛ آیا تثبیت شده یا نه؟
عقاید فقط با عمل تثبیت می شود، و عمل هم با علم بالا به نتیجه می رسد. توصیه می کنم به آنچه عقیده دارید عمل کنید و اگر توبه نکردید یعنی ایمان ندارید؛ اگر آسمان به زمین بیاید از لوازم ایمان دست برندارید؛ از خدا عمر بخواهید و توبه کنید و عمل کنید.
لا اِعتِــذارَ اَنجی لِذنبٍ مِن الاِقــرار
هیچ اعتذاری برای نجات انسان، به پای اقرار نمی رسد.
من و شما باید دوباره بنشینیم مثل بچه مدرسه ایی ها از الفبا شروع کنیم و دین را یاد بگیریم، حقیقت این است.
لا یَزکو مَعَ الجَـهل مَـذهَبٌ [غررالحكم جلد1ص213]
هیچ مذهبی پیش نمی رود اگر جهل باشد و علم نداشته باشد.
حكم6
------------------------------------------
« مَن لَم یُجـاهد نَفسه لَم یَنل الفُــوز»[غررالحكم جلد 2 ص509]
یعنی هر کس با نفس خود جهاد نکرد، هرگز به مقصد نایل نشد و فائز نگشت.
در این بین خدعه عجیبی هست و آن اینکه انسان فریب می خورد و آنچه از شرّ نفس و مهلکه های آن در خصوص کسانی می شنود، همه را مخصوص آنان می پندارد و چنین گمان میکند که او از این مهلکه ها در امان است و این قبیل مهلکه ها او را تهدید نمی کند، غافل از اینکه او خود نیز، یا به این مهلکه ها اگر چه در مرتبه پایین تر باشد، گرفتار است و نمی داند، و یا اگر فعلا هم گرفتار نباشد، زمینه آن در وجود او هست که اگر مراقب نفس خود نبوده و مراقبت و جهاد دائم نداشته باشد، به آنها گرفتار شده و به همان وادی ها کشیده خواهد شد.
چه بهتر به این نکته دقیق توجه داشته باشیم که این خدعه عجیب هم از نفس است تا انسان را فریب دهد و نگذارد او به مراقبت و جهاد با نفس بپردازد و مانع کار نفس بشود و آن را از خواسته ها و هواهای آن باز دارد. (دقت شود)
بسیار بوده اند و هستند کسانی که به نظر خود مراقب نفس خود بوده اند، لکن بدون اینکه خود بدانند در طول حیات دنیوی مشمول مکاید نفس گردیده و بعد از مرگ و وقتی کار از کار گذشته است متوجه قضیه می شوند. اَللهم ّ أعوذُ بک مِن شرّ نفسـی.
آنچه در فرعون بود انــدر تو هست
لیـک اژدرهات محــبوس چَـه است
ای دریغ آن جمله احــوال تو هست
تـو بر آن فرعـون بر خواهیش بست
آنچه گفتــم جملگی احــوال توست
خود نگفتم صـــد یکی ز آنها درست
گـــر ز تــو گوینــد وحشت زایـدت
ور ز دیــــگر آن فســـــــــان آیـدت
چه خرابت مــی کند نفس لعیـــــن
دور می اندازدت سخت این قریــــن
این جراحت ها همه از نفس توست
لیک مغلوبی ز جهل ای سخت سست
آتشت را هیـــزم فرعـــون نیســت
ز آنکه چون فرعون او راعون نیست
گلخــن نفس تـو را خاشـاک نیست
و رنه چون فرعون او شلعه زنی است (دفترسوم مثنوی)
شکایت از نفس خود را به سوی پروردگار خود ببریم و از جناب او مدد بخواهیم و چه بهتر در این مقام، مناجات الشّاکین امام زین العابدین صلوات الله و سلامه علیه را زیاد بخوانیم و با حال تضرّع و حضور قلبی بخوانیم و به عبارتی، با حال شکایت دردمندانه بخوانیم که علاوه بر شکایت از نفس، شکایت از دل سخت خود، از چشم بی اشک خود، و از شیطان سرکش را به پیشگاه پروردگار برده ایم و از او مدد خواسته ایم، و او اجابت کننده فقیران و دل شکستگان است، علی الخصوص آنجا که با گریه و اشک چشم است.
رحمتم موقوف آن خوش گریه هاست
چون گِرست از بحر رحمت موج خاست(دفتردوم مثنوی)
مَن غَلبَ نفسَه فقد غَلبَ الشیطان
کسی که غلبه بر نفس کند، قهرا بر شیطان غالب شده است، جهتش هم این است که شیطان برای اغوای انسان از طریق نفس اماره اش وارد می شود؛ یعنی ابزار عمل شیطان، نفس اماره است. شیطان گفته قسم به عزت تو، من همه را اغوا می کنم (فبعزتک لاغوینهم اجمعین) مگر بندگان مخلص را (الا عبادک منهم المخلصین). مخلص (با فتحه) یعنی خدا آنها را برای خود خالص گردانیده، تخلیص شده از جانب پروردگار. مخلص (با کسره) آن است که خودش، خودش را خالص کند. انسان از مخلص به مخلص (با فتحه) می رسد.
مَن اَسخطَ نَفسَه فَقد اَرضی رَبَه
کسی که بر نفس اماره خودش سخط بکند، خدا را راضی می کند؛ سخط بر نفس اماره، راضی کردن خداست.
مَن لَم یُهَذِب نَفسَه لَم یَنتَفِع بِالعَقل
غررالحكم جلد2 ص510
کسی که خودش را تهذیب نکرده است (منظور نفس اماره نیست، تهذیب نفس،جان و روح است) از عقلش سود نمی برد.
اَسلِم تَسلِم
در برابر دستورات خدا و رسول و ائمه علیهم السلام تسلیم باش، سالم بمانی (درآن طرف که خیلی نزدیک است و با مرگ شروع می شود).
اَلمَعصیةُ تَمنَعُ الاِجابَة
گناه مانع اجابت دعاست. حال یا به گناه، دعا کننده بر می گردد یا به گناه دعا شونده، یا به هر دو، یا به گناه حاکم در جامعه. اما فقط نباید این روایت را در نظر گرفت که اگر این طور شد و برای کسی فقط این را بیان کردیم، آن طرف، ممکن است سؤالاتی برایش پیش بیاید؛ مثلا شده که کسی معصیت کار بوده و دعایش مستجاب شده یا اینکه این همه گفته شده دعا کنید، اینها چه معنایی پیدا می کند. باید روایات دیگر را نیز در نظر گرفت، مانند آن کسانی نباشیم که مثلا فقط یک آیه را در نظر می گیرند و به نفع خود یا دیگران تفسیر می کنند و از آیات دیگر غافلند؛ باید روایات دیگر را نیز در نظر گرفت.
اَلمَکرُ بِمَن اِئتَمَنَکَ کُفرٌ
غررالحكم جلد2 ص427
کسی که امانت به او سپرده شود و با خدعه و مکر پیش آید، کفر است.من شما را امین بدانم و چیزی به شما بسپارم؛ داخل زندگی ام می کنم، حرفی را، پولی را، مالی را کاری را؛ همه اینها را شامل می شود؛ بالاتر از همه اینها احکام الهی به ما به امانت سپرده شده؛ همه ما گرفتاری را داریم؛ کفر است؛ مکر، خدعه و حیله با کسی که تو را امین دانسته است، کفر است؛ این یکی از مراتب کفر است؛ کفر به خدا، پیامبر و ائمه (ع) یک مرتبه از کفر است؛ چطور شرک مراتب دارد؛ نفاق مراتب دارد؛ کفر نیز مراتب دارد.
لا دینَ لِمسوف بِتوبَتِهِ
غررالحكم جلد1 ص174
برای کسی که توبه را امروز و فردا می کند، دین نیست.توجه داشته باشید در محضر خدا و در توبه هم هیچ چیز مانند اعتراف به گناه نیست؛ در محضر خدا در مقام توبه هیچ چیزی به اعتراف به گناه نمی رسد؛ اما فقط در محضر خدا نه پیش دیگران.
لا عَدُوَّ کَالهَوی
غررالحكم جلد2 ص601
هیچ دشمنی برای انسان مانند هوی نیست. رسول الله (ص) می فرمایند که اعداء عدوکم نفسکم التی بین جنبیکم. هوی به اشکال گوناگون جلوه می کند، انسان توجیه می کند؛ اگر هزار توجیه هم به راه بیندازد، راه جهنم را می رود. آثاری که از عید برای ما مانده، خوردن است؛ امروز روز عید الله الاکبر است؛ روز عهد معهود؛ ما آنجا عهد بستیم مانند عهدهای دیگر، اما اینجا شکسته ایم. ولایت علی علیه السلام یعنی تبعیت؛ ما فقط محبت می گوئیم؛ دوست داشتن یعنی کاری نکند حضرت ناراحت شود؛ اینها همه حرف است از ما !!
کیست مولی آنکه آزادت کند بند رقیت ز پایت بر کند
مسئله اصلی در پیش است؛ اینجا همه بی خبری است؛ غصه آنجا را بخورید.حضرت امیر علیه السلام فرمود: علی قدر الهمم تکون الهموم. هر که نگرانیش بالاست، همتهای بالای آن سویی دارد.
لا عَقلَ مَعَ شَهوَةٍ
غررالحكم جلد1 ص602
شهوت در زبان قرآن و روایات معنای جامع و کلی دارد؛ یعنی غیر خدا؛ فقط شهوت جنسی را نمی گوید، این یکی از مصادیق آن است؛ شهوت منزل، باغ، خانه، زن، مرد ... غیرخدا؛ کسی که این چیزها در وجودش بود، عقلش کار نمی کند که از آن بیانات نتیجه گیری کند. شهوت نمی گذارد انسان حساب و کتاب کند و نتیجه گیری کند؛ بروید فکر کنید، می فهمید؛ منتهی مانند آن که حقیقت ها را می شنویم، در قلب ما جا نمی کند. وجود ما پر از فریب انسانهاست اما چون عقل ما کار نمی کند، نمی فهمیم. عقل باعث می شود فکر کنیم و حساب و کتاب کنیم
بس کنم گر این سخن افزون شو د خون جگر چه بود که خارا خون شود
این جگرها خون نشد از سختی است غفلت و مشغولی و بدبختی است
خون شود روزی که خونش سود نیست خون شو آنوقتی که خون مردود نیست
وقتی مرد خون می شود ولی چه فایده؟! صالحان که خون دل و گریه دارند، چرا دارند؟حقایق در دلشان جای کرده.
اَکیَسُ الناس مَن رَفَضَ دُنیاه[غررالحكم جلد1 ص370]
-----------------------
زیرکترین و زرنگترین مردم کسی است که دنیا را یک دفعه کنار بگذارد؛ هر چه غیر خداست با خودتان تطبیق کنید، با عملتان؛ اینها برای تطبیق است، اگر کسی بخواهد دنبال قضیه را بگیرد. این « خودتان » گفتن باعث می شود انسان خودش را تطبیق نکند؛ « خودمان ».
پس کلام پاک دردلهای کور
می نپاید می رود تا اصل نور
کلام پاک وقتی به دل من رسید، اگرجای خود را ندید، می رود به اصل خود. باید گوش شنوا باشد نه از آن گوشهایی که بین دو گوش سوراخ است؛ از این می شنود و از آن بیرون می رود.
هر کلام پاکی، قرآن فرمایشات معصومین علیهم السلام، همه حقایق عبودی، حِکَم هستند؛ حال بخشی از سخنان حضرت علی علیه السلام را حِکَــم نامیده اند ولی همه حکم هستند .
مَن یُوت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا(سوره بقره 269)
لقد اتینا لقمان الحکمة ( لقمان 12)
پس کلام پاک دردلهای کور
می نپاید می رود تا اصل نــــور
وان فسون دیو دردلهای کـژ
می رود چون کفش کژدرپای کژ (مولوی)
این مال ماست در مقابل آن کلام پاک.
اگر دیدید اینها که شنیده ایم از قرآن و روایات، در دل ما جا نکرده و ما عوض نشدیم، ( من همان خاکم که هستم، البته عوض شدن نیست، بدتر شدن است ) این جور هم هست؛ چرا؟ پس کی، پس چطور؟ اگر اینها حقیقت است پس چه باید کرد؟
اَلبُکاءُ مِن خَشیَةِ الله مِفتاحُ الرَّحمَةِ[ غرر الحکم ج2 ص 121]
گریه کردن از ترس، باب رحمت را بازمی کند. انسان در خلوت با ترس گریه کند، در خلوت؛ در خلوت کسی نفهمد؛ از خشیت گریه کند. با گریه اینها را بخواهید باب رحمت به رویتان باز می شود؛ خدا دعایتان را مستجاب می کند.
اَوفَر الناسِ حَظاً فی الاخرةِ اَقَلُهُم حَظاً فِی الدّنیا [غرر الحکم ج2 ص 442]
آنهایی که در آخرت حظ زیادی می برند آنهایی هستند که در دنیا حظ کم داشته باشند. هر چه حظش در دنیا کمتر باشد در آخرت حظش بیشتر است. روی همین حساب فرموده:
اَعقَلُکُم اَطوَعُکُم
عاقل ترین شما، مطیع ترین شماست.
لا تُـحصَلُ الجَنةُ بالتَمَنّي[غررالحکم ج1 ص193 ]
بهشت با آرزوها به دست نمی آید. به نجات اخروی رسیدن، از آتش نجات پیدا کردن و به جنت راه پیدا کردن، حاصل نمی شود و به دست آورده نمی شود، با آرزو.
با آرزو که مسئله به جایی نمی رسد؛ آرزو نه؛ مجاهدت، عمل.
مَن لَم یُـجاهِد نَفسَهُ لَم یَنَل الفُـوز [غررالحکم ج2 ص428]
کسی که با نفسش به جهاد نپردازد، هرگز فائز نمی شود؛ نائل نمی شود به رستگار شدن، نجات پیدا کردن. در قرآن هست: « اولئک هم الفائزون » یعنی آنها که نجات پیدا می کنند و به جنت می رسند.
لا اَمانَـةَ لِمَكُـوِرٍ[غررالحکم ج2 ص509]
آدمی که مکر می کند، انسان نباید به او اعتماد کند؛ امانتی برای مکور نیست؛ امین نیست.
غدور همان بیان دیگری است؛ مکر و غدر در یک ریزه کاری هایی با هم فرق دارند. حِکم حضرت، پُر است در این موارد و در هر حکمتی به چیزی اشاره شده است.
حیله گر فریب می دهد، کسی که برای کسی کاری می کند، قدمی برمی دارد، معامله ایی می کند، رفتاری با او می کند که او را از آنچه که مصلحت یک انسان بهشتی و نجات یافته است، باز می دارد.
انسان کاری بکند با کسی، قدمی بردارد در خصوص کسی، راهی نشان دهد، پیشنهادی کند، در حقیقت او را از راه انسان بازداشتن است و لو آن طرف نفهمد، و فکر کند به مصلحتش است ولی خود این طرف می فهمد؛ این انسان ایمان ندارد. این کار انسان را از انسانیت باز می دارد که چه راهی باید داشته باشد.
حکم5
----------------------------
لا یَنـفَـعُ عَمَــلٌ بِـغَیرِ عِــلمٍ
هیچ عملی فایده ندارد ، اگر انسان علمی نداشته باشد.
در وقت احتضار و برزخ و سؤال، انسانها عقاید را از دست می دهند. سؤالها حالت تشکیکی دارد که اگر انسانها ثابت نباشند، عقاید را از دست می دهند. عامه فکر می کنند که دو موجود می آیند و اینها هم می فهمند که آنها ملک هستند و اینها هم که به خدا عقیده دارند، پس مشکلی نیست!!
اصلا انسان نمی داند که آنها ملکند و از ناحیه خدا هستند؛ این جور نیست که معلوم شود آنها ملک هستند؛ شکل آنها هم ترس آور است، قیافه شان مهیب است؛ انسان دست و پایش را گم می کند؛ اصلا انسان نمی داند که آنها ملکند، مگر حضرات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین و اوحدی ها. مومنین معمولی نمی دانند؛ همه چیز آنجا عوض می شود؛ عالم، عالم دیگری است، معلومات طور دیگری است.
نکته دیگر اینکه نوع سؤال آنها امتحان است که در روایات، ممتحن قبر می گویند. طوری سؤال می کنند که درون انسان را بیرون می کشند که در درون و ته دل چیست و حقایق چه اندازه در سرّ وجود هست؛ آیا تثبیت شده یا نه؟
عقاید فقط با عمل تثبیت می شود، و عمل هم با علم بالا به نتیجه می رسد. توصیه می کنم به آنچه عقیده دارید عمل کنید و اگر توبه نکردید یعنی ایمان ندارید؛ اگر آسمان به زمین بیاید از لوازم ایمان دست برندارید؛ از خدا عمر بخواهید و توبه کنید و عمل کنید.
لا اِعتِــذارَ اَنجی لِذنبٍ مِن الاِقــرار
هیچ اعتذاری برای نجات انسان، به پای اقرار نمی رسد.
من و شما باید دوباره بنشینیم مثل بچه مدرسه ایی ها از الفبا شروع کنیم و دین را یاد بگیریم، حقیقت این است.
لا یَزکو مَعَ الجَـهل مَـذهَبٌ [غررالحكم جلد1ص213]
هیچ مذهبی پیش نمی رود اگر جهل باشد و علم نداشته باشد.
حكم6
------------------------------------------
« مَن لَم یُجـاهد نَفسه لَم یَنل الفُــوز»[غررالحكم جلد 2 ص509]
یعنی هر کس با نفس خود جهاد نکرد، هرگز به مقصد نایل نشد و فائز نگشت.
در این بین خدعه عجیبی هست و آن اینکه انسان فریب می خورد و آنچه از شرّ نفس و مهلکه های آن در خصوص کسانی می شنود، همه را مخصوص آنان می پندارد و چنین گمان میکند که او از این مهلکه ها در امان است و این قبیل مهلکه ها او را تهدید نمی کند، غافل از اینکه او خود نیز، یا به این مهلکه ها اگر چه در مرتبه پایین تر باشد، گرفتار است و نمی داند، و یا اگر فعلا هم گرفتار نباشد، زمینه آن در وجود او هست که اگر مراقب نفس خود نبوده و مراقبت و جهاد دائم نداشته باشد، به آنها گرفتار شده و به همان وادی ها کشیده خواهد شد.
چه بهتر به این نکته دقیق توجه داشته باشیم که این خدعه عجیب هم از نفس است تا انسان را فریب دهد و نگذارد او به مراقبت و جهاد با نفس بپردازد و مانع کار نفس بشود و آن را از خواسته ها و هواهای آن باز دارد. (دقت شود)
بسیار بوده اند و هستند کسانی که به نظر خود مراقب نفس خود بوده اند، لکن بدون اینکه خود بدانند در طول حیات دنیوی مشمول مکاید نفس گردیده و بعد از مرگ و وقتی کار از کار گذشته است متوجه قضیه می شوند. اَللهم ّ أعوذُ بک مِن شرّ نفسـی.
آنچه در فرعون بود انــدر تو هست
لیـک اژدرهات محــبوس چَـه است
ای دریغ آن جمله احــوال تو هست
تـو بر آن فرعـون بر خواهیش بست
آنچه گفتــم جملگی احــوال توست
خود نگفتم صـــد یکی ز آنها درست
گـــر ز تــو گوینــد وحشت زایـدت
ور ز دیــــگر آن فســـــــــان آیـدت
چه خرابت مــی کند نفس لعیـــــن
دور می اندازدت سخت این قریــــن
این جراحت ها همه از نفس توست
لیک مغلوبی ز جهل ای سخت سست
آتشت را هیـــزم فرعـــون نیســت
ز آنکه چون فرعون او راعون نیست
گلخــن نفس تـو را خاشـاک نیست
و رنه چون فرعون او شلعه زنی است (دفترسوم مثنوی)
شکایت از نفس خود را به سوی پروردگار خود ببریم و از جناب او مدد بخواهیم و چه بهتر در این مقام، مناجات الشّاکین امام زین العابدین صلوات الله و سلامه علیه را زیاد بخوانیم و با حال تضرّع و حضور قلبی بخوانیم و به عبارتی، با حال شکایت دردمندانه بخوانیم که علاوه بر شکایت از نفس، شکایت از دل سخت خود، از چشم بی اشک خود، و از شیطان سرکش را به پیشگاه پروردگار برده ایم و از او مدد خواسته ایم، و او اجابت کننده فقیران و دل شکستگان است، علی الخصوص آنجا که با گریه و اشک چشم است.
رحمتم موقوف آن خوش گریه هاست
چون گِرست از بحر رحمت موج خاست(دفتردوم مثنوی)