مقامات انسانى
مقام انسان، در مراتب وجود، مقام جمع است؛ یعنى هر سه مرتبه وجودى را دارد.
مقام تعقّلش بهازاء عالم جبروت است و مقام تخیلش بهازاء عالم ملكوت است، و مقام و مرتبه بدنىاش بهازاء عالم ماده یا عالم ناسوت است. پس؛ انسان، هر سه مقام هستى را یكجا دارد، منتها به شدّت و ضعف، یعنى مقام عقل انسانى، مظهرى از عقل كل است، و مقام مثال و خیال انسانى، مظهرى از مقام و عالم مثال منفصل و یا برزخ است و انسان در هنگام خواب كه جنبه بدنى و مادّى آن ضعیف مىشود، به نشئه مثال مىرود و همین انسان در جنبه بدنىاش در مقام مادّى و طبیعت، در عالم مادّه است.
______________________________
(1)- «كَما هِى» یعنى همانطور كه هست و همانطور كه مقصد و مقصود خداوند بوده است.
مبانى معرفتى مهدویت، ص: 62
این حالت را كه انسانْ بِوَحْدَتِهِ در هر سه مقام و مرتبه عقل و خیال و بدن حاضر است، حالت جمع گویند، این است كه به اصطلاح عرفان انسان داراى مقام «كون جامع» است و به عبارت دیگر، انسان در مقام «حضرت خمس» است كه حضرت و مقام جامع است.[1] از آن جایى كه انسان كامل جامع این مقامها به نحو اتَمّ مىباشد، محور همه این مقامها است. دقّت بفرمایید! «مقام انسان، مقام كون جامع است؛ یعنى مقامى كه همه مراتب هستى را یكجا دارد».
______________________________
(1)- حضرات خمس به این اعتبار است كه چهار حضرت داریم كه انسان به عنوان یك واقعیت جامعِ واحد، به تنهایى جامع این چهار حضرت است و به آن حضرات خمس گویند كه آن چهار حضرت عبارتاست از:
1- «حضرت ذات» كه از آن به غیب الغیوب و عُنْقاءِ مُغْرَب تعبیر كرده اند، در این مقامِ شامخ نه از اسم خبرى است و نه از اعیان و مظاهر، همان مقام احدیت است كه به مقام «اوْ ادْنى» تعبیر مىكنند.
2- عالم «شهادت مطلقه» عالم ملك و ناسوت است كه مقابل مرتبه غیب الغیوب است.
بین عالم غیب مطلق و شهادت مطلقه را «حضرت غیب مضاف» گویند كه خودش نیز دو عالم و یا دو حضرت است، یكى از آن جهت كه نزدیك است به غیب مطلق كه «عالم ارواح جبروتیه و ملكوتیه» است، یعنى عالم عقول و نفوس مجرد كه این سومین عالم است. و یكى از آن جهت كه نزدیك به عالم شهادت است كه «عالم مثال» است كه چهارمین عالم محسوب مىشود. تا اینجا چهار عالم یا حضرت شد. پنجمین حضرت كه جامع چهار عالم مذكور است، عالم «انسان كامل» است و آن را حقیقت محمدى (صل الله علیه و الهی وسلم) مىنامند.
و در همین راستا و با اشاره به مقام جامع آن حضرت است كه گفته اند:
دو سر هر دو حلقه هستى به حقیقت به هم تو پیوستى
انسان كامل، كتابى است جامع جمیع كتب الهیه، به اعتبار روح و عقلاش، مقام ام الكتاب دارد، و به اعتبار قلبش كتاب لوح محفوظ است و به اعتبار نفسى كه تعلق تدبیرى به بدن دارد «كتاب محو و اثبات» است.
مبانى معرفتى مهدویت، ص: 63
عینالانسان، یعنى انسان كامل كه مغز و عصاره كلّ هستى است، حقیقت این مقامات است و سه نشئه عالم عقل و عالم مثال و عالم ارض را مطلقاً در قبضه دارد.
براى تقریب به ذهن مىتوان گفت: مَثَلِ انسان كامل در عالم هستى، مَثَل نفس است در بدن.[2]
به سیطرهاى كه نفس بر بدن دارد دقّت بفرمایید. ملاحظه مىكنید كه بدن شما بهطور كامل در قبضه نفس شماست. ابتدا خود شما، یعنى نفس شما كارى را اراده مىكند، سپس بدن آن را انجام مىدهد. شما چگونه بر بدن خود سیطره و قدرت دارید؟ شما بدنتان را تماماً در اختیار دارید و در همه جاى آن هم تماماً حاضرید. انسان كامل هم تمام هستى را در قبضه خود دارد، همانگونه كه نفس، بدن را در قبضه خود دارد. از طرفى دو نحوه حضور براى نفس در بدن هست: یكى اینكه در همهجاى بدن حضور «كامل» دارد، یعنى در همهجاى آن حاضر است و جایى از بدن نیست كه نفس در آنجا حاضر نباشد، دیگر اینكه در همهجاى بدن «تماماً» وجود دارد. یعنى همهجا هست و همهجا تماماً وجود و حضور مىیابد، پس حضورى كامل و تمام دارد. یعنى شما مىگویید: «من تماماً خودم مىبینم و تماماً خودم مىشنوم»، اینطور نیست كه یك طرفِ نفس شما ببیند و طرف دیگر آن بشنود، بلكه نفس شما تماماً در همه اعضاى
______________________________
(1)- احاطه وجود مافوق در نظام طولى، نسبت به وجود مادون از احاطه نفس بر بدن حتى بسیار شدیدتر است، چراكه هویت موجودِ مادون نسبت به وجود مافوق در نظام طولى، هویت تعلقى است و تماماً در قبضه موجود مافوق است. مثال دقیقتر براى رابطه بین وجود مقدس انسان كامل با عالَم، مثل رابطه خود انسان است با قواى او.
مبانى معرفتى مهدویت، ص: 64
بدن خود حاضر است.[3] انسان كامل كه محور هستى است، حضور كل است. قطب عالم امكان است، حضور كل است، یعنى جایى نیست كه نباشد و یا درآنجا حضورش «تمام» نباشد. ممكن است شبهه شود كه پس تفاوتش با خدا چیست؟! مىگوییم تفاوت در این است كه انسان كامل مخلوق خدا است، منتها یك مخلوق برین و برتر؛ و البته حفظ مراتب سر جاى خودش محفوظ است، و حضرت حق حضور احدى ذاتى در عالم دارد، و انسان كامل، حضور انسانى در عالم دارد.
[1] ( 1)- حضرات خمس به این اعتبار است كه چهار حضرت داریم كه انسان به عنوان یك واقعیت جامعِ واحد، به تنهایى جامع این چهار حضرت است و به آن حضرات خمس گویند كه آن چهار حضرت عبارتاست از:
1-« حضرت ذات» كه از آن به غیب الغیوب و عُنْقاءِ مُغْرَب تعبیر كرده اند، در این مقامِ شامخ نه از اسم خبرى است و نه از اعیان و مظاهر، همان مقام احدیت است كه به مقام« اوْ ادْنى» تعبیر مىكنند.
2- عالم« شهادت مطلقه» عالم ملك و ناسوت است كه مقابل مرتبه غیب الغیوب است.
بین عالم غیب مطلق و شهادت مطلقه را« حضرت غیب مضاف» گویند كه خودش نیز دو عالم و یا دو حضرت است، یكى از آن جهت كه نزدیك است به غیب مطلق كه« عالم ارواح جبروتیه و ملكوتیه» است، یعنى عالم عقول و نفوس مجرد كه این سومین عالم است. و یكى از آن جهت كه نزدیك به عالم شهادت است كه« عالم مثال» است كه چهارمین عالم محسوب مىشود. تا اینجا چهار عالم یا حضرت شد. پنجمین حضرت كه جامع چهار عالم مذكور است، عالم« انسان كامل» است و آن را حقیقت محمدى( ص) مىنامند.
و در همین راستا و با اشاره به مقام جامع آن حضرت است كه گفته اند:
دو سر هر دو حلقه هستى به حقیقت به هم تو پیوستى
انسان كامل، كتابى است جامع جمیع كتب الهیه، به اعتبار روح و عقلاش، مقام ام الكتاب دارد، و به اعتبار قلبش كتاب لوح محفوظ است و به اعتبار نفسى كه تعلق تدبیرى به بدن دارد« كتاب محو و اثبات» است.
[2] ( 1)- احاطه وجود مافوق در نظام طولى، نسبت به وجود مادون از احاطه نفس بر بدن حتى بسیار شدیدتر است، چراكه هویت موجودِ مادون نسبت به وجود مافوق در نظام طولى، هویت تعلقى است و تماماً در قبضه موجود مافوق است. مثال دقیقتر براى رابطه بین وجود مقدس انسان كامل با عالَم، مثل رابطه خود انسان است با قواى او.
[3] ( 1)- به نكته 6 و 7 از كتاب« دهنكته از معرفت نفس» رجوع شود.