3.2. حرکت حبی انسان به سوی خدا و شناخت عوالم وجود
۸- حرکت حبی انسان به سوی خدا و شناخت عوالم وجود
حرکت انسان به سوی خدا، یک حرکت حبی است. اما در این حرکت حبی باید عوالم وجود را هم که شامل «عالم هاهوت»، «عالم جبروت»، «عالم ملکوت» و «عالم ناسوت» است را بشناسیم.
حرکت همه ما به سوی حق تعالی، مثل سایر موجودات که به سوی کمال خود حرکت می کنند، یک حرکت حبّی است. «حرکت حبّی»، یعنی حرکتی که مبتنی بر «عشق به حق تعالی» باشد و همین راه نجات ما است. بنابراین، باید با مطلوب و معشوق خودمان پیوند برقرار کنیم و از او جدا نشویم.
در مسیری که ما به سمت حق تعالی داریم حرکت می کنیم، عوالمی را طی می کنیم. مرحله ی ذات که هنوز متجلی نشده را «هاهوت» می گویند؛ اما مرحله ی «اسماء» که خداوند تجلی می کند، اسمش «لاهوت» است. خداوند در اولین تجلی اش عالم «جبروت» را خلق کرد و بعد عالم «ملکوت» و بعد هم عالم «ناسوت» که همین عالم طبیعت است را خلق کرد. این همان مسیری است که «روح» به عنوان «مثل اعلی» در سیر صعودی خود به سوی الله طی می کند. «نفخت فیه من روحی=از روح خودم در او دمیدم»، یعنی روحی که خداوند خلق کرده و در وجود انسان دمیده و شبیه ترین مخلوق به حق تعالی است.
انسان در قوس نزول، عالم جبروت و ملکوت را طی کرده و در عالم ناسوت یعنی همان نظام طبیعت مستقر شده است. ما الان در طبیعت هستیم و برای اینکه به حقیقت اولیه خودمان برگردیم، باید سیر صعود را طی کنیم. چون ما از آنجا آمده ایم و وطن مان آنجاست، دوست داریم به همان جا برگردیم. برای همین است که در این عالم، هیچ چیزی غیر از حقیقت اولیه مان ما را ارضاء نمی کند. باید برگردیم به وطن اصلی و این قوس صعود را که در ادیان به اسم معاد یعنی بازگشت از آن یاد شده را طی کنیم.
«معاد یعنی بازگشت» و این خود، بیانگر آن است که قبلاً یک رفت وجود داشته است که حالا داریم بر می گردیم. از اینجا که عالم دنیا است و ما در آن قرار داریم، می خواهیم حرکت کنیم به سوی حق تعالی. این حرکت، همان حرکت حبی است. حرکتی است که فقط با عشق می شود طی کرد. یعنی عشق به مبدأ متعال؛ یعنی عشق به حقیقت اولیه و وطن خودت. این را باید بدانیم و باورمان بشود که وطن ما آنجا بوده است. اگر این را با چیزهای دیگر اشتباه بگیریم، حرکت مان فقط در طبیعت صورت می گیرد و در همین جا خواهیم ماند. قرآن این را تقبیح کرده و از آن با عنوان «اخلاد الی الارض=جاودانه شدن در زمین» و باقی ماندن در زمین یاد کرده است. یعنی شخص می خواهد خودش را در روی زمین جاودانه کند. در جای دیگر از آن با عنوان سنگین شدن بر روی زمین یاد کرده و می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِیلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الْآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ = اى كسانى كه ایمان آورده اید! شما را چه شده كه تا به شما گفته مى شود در راه خدا بسیج شوید و حرکت کنید، كندى به خرج مى دهید؟ آیا به جاى آخرت، به زندگى دنیا دل خوش كرده اید؟ متاع زندگى دنیا در برابر آخرت جز اندكى نیست». «اثاقلتم» از ثقل به معنی سنگینی است. یعنی سنگین می شوید و بر روی زمین و در طبیعت می مانید و برای همیشه در آن باقی می مانید. اما اگر انسان بفهمد که معشوقش کیست، این مسیر را با عشق طی می کند. کمال انسانی این است که با عشق حرکت کند و نظام عالم را هم خداوند براساس عشق خلق کرده است. حرکت حبی یعنی این.
در این مسیر که ما به سمت حق تعالی داریم حرکت می کنیم، اول باید مبدا و مقصد را خوب بشناسیم و بعد عشقمان را به حق تعالی حفظ کنیم و نگذاریم چیزی بین عشق ما و خداوند تبارک و تعالی حایل شود، تا بتوانیم مسیر را تا آخر درست طی کنیم.
اگر ما بخواهیم به جای انسانی که ظرفیت نامحدود دارد، به دنبال کمالات حیوانی و گیاهی و جمادی باشیم، و استعدادهایمان را صرف این کمالات کنیم، موهبت زندگی را باخته ایم. این در حالی است که انسان برای مطلق شدن و رسیدن به مطلق خلق شده است. این مقصد، تعابیرش مختلف است: مطلق شدن، صمدیت، خلیفة اللهی، تشبّه به حق تعالی و مثل خدا شدن. برای همه اینها سند روایی یا آیات قرآنی داریم. یعنی در نهایت ما می خواهیم مثل خداوند تبارک و تعالی شویم. این در نهاد همه ما هست و عاشق این هم هستیم که خداگونه بشویم. برای همین است که از محدودیت بدمان می آید.
اگر ما در مسیری که لایقش هستیم و برایش خلق شده ایم، حرکت کنیم، به حیات انسانی یا «حیات طیبه» می رسیم. حیات طیبه حیاتی است که با وجودی که انسان در طبیعت دارد زندگی می کند، می تواند رفته رفته میل به زندگی در طبیعت را پشت سر بگذارد و خودش را وارد عالم ملکوت کند و بعد این مسیر را طی کند تا با اختیار خودش و با عشق خودش به حق تعالی ملحق و نائل شود و به لقاء حق تعالی برسد. این می شود حرکت انسانی؛ چنین حرکتی ویژه انسان و درشان او است. سایر موجودات این حرکت را به این صورت و بطور کامل ندارند.
۹- چرا ماهی قزل آلا جانش را به خطر می اندازد تا به محل تولدش برسد؟
ماهی قزل آلا وقتی که به رشد و کمال می رسد، تلاش می کند که به موطن تولد خود برگردد. برای رسیدن به این هدف، با قدرت محیر العقولی برخلاف جریان رودخانه های خروشان شنا می کند و در مسیر خود، خطرهای صید شدن توسط صیادان مختلف را به جان می خرد تا خودش را برساند به جایی که در آن متولد شده است.
این را همه ماهی های قزل آلا می دانند که در کجا به دنیا آمده اند. این از عجایب خلقت این ماهی است و هنوز هیچ محققی علتی برای حرکت عجیب این ماهی ذکر نکرده است. راستی «چه عاملی این حیوان را اینچنین به تحرک وادار می کند که خود را به موطن و محل تولدش برساند و سپس از دنیا برود؟».
اگر انسان بتواند از این حرکت ماهی که برای رسیدن به محل تولدش اصلا وقتش را تلف نمی کند و فرصتها را از دست نمی دهد، عبرت بگیرد، درس بزرگی خواهد بود برای او در حرکت د ر مسیر قوص صعود الی الله.
۱۰- تنها کسی که می تواند سیر الی الله را به ما یاد دهد، خداست
سیر الی الله، یک مسیر تخصصی است و برای طی کردن آن، به 7 تخصص احتیاج هست که هیچ کدام از آنها در دست انسانهای معمولی نیست. این که انسان قبل از اینکه به طبیعت و این دنیا بیاید، چه عوالمی را طی کرده و اکنون در طبیعت چه وظیفه ای دارد و به کجا می خواهد برود؛ نیازمند اطلاعات تخصصی است. انسان برای فهم وظیفه اش در طبیعت، به 5 نوع اطلاعات تخصصی نیاز دارد. هیچ کس جز خدا این مسیر را نمی شناسد.
قبلا گفتیم که اطلاعات مربوط به این مسیرتخصصی، در اختیار ما نیست و این مسیر هم ابدی و مسیری است که برای ما قرار داده شده تا به عنوان یک انسان خوشبخت باید آن را طی کنیم. کسی می تواند ما را راهنمایی کند که اطلاعات آن را داشته باشد و به کل مسیر و آن چه در آن است، علم داشته باشد. می بینیم که این یک حرف عقلی است و هر عقلی این را می پسندد که کسی باید راهنمای ما در این راه باشد که به کل مسیر آگاهی داشته باشد. تنها کسی که به این مسیر آگاهی دارد خود خداست که بشر را خلق کرده است و دائماً در قرآن علم خودش را به ما یاد آور می شود و می فرماید: «والله یعلم و انتم لا تعلمون= خدا می داند و شما نمی دانید».
واقعا هم ما چه می دانیم و از کدام یک از این 7 تخصص اطلاع داریم که ادعایی کنیم؟ هیچ کس در طول تاریخ پیدا نشده است که این اطلاعات را داشته باشد، غیر از خود خداوند و کسانی که خدا علمشان را تضمین کرده است. خداوند تضمین کرده و گفته این اطلاعات تخصصی 7 گانه را فقط آنها دارند. خوب بر خداست که به انسان عاشق خودش مسیر عشق و عشقبازی را بیاموزد و به انسان بگوید که چگونه می توانی خودت را به من برسانی و خودت را اشباع کنی؛ راه عشق را فقط باید خدا بیاموزد. اگر راهنمایی معشوق نباشد، کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد.
۱۱- رهبران الهی، مردم را با عشق به سوی خدا می برند
خداوند تبارک و تعالی انبیاء و رهبران الهی را فرستاد تا با بیّنات و معجزات ثابت کنند که از طرف خدا آمده اند و اطلاعات تخصصی را از طرف خدا دارند و می توانند شما را به هدف خلقت تان برسانند. از این رو می فرماید:
« قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی = بگو این راه من است که شما را بر اساس بصیرت، دعوت می کنم به سوی خدا». «بصیرت» یعنی به مردم بگو که تو تخصص داری.
این مسیر، در بردارنده مجموعه مقرراتی است که خداوند تبارک و تعالی توسط انبیاء فرستاده تا ما از عالم ناسوت، به عالم اله راه پیدا کنیم. به این می گویند دین. دین مقرراتی است برای اینکه راه عشق را به ما بیاموزد. این راه را که چگونه با خدا عشق بازی کنیم؟ برای همین هم در قرآن می فرماید دین را ما برای کسانی فرستادیم که عاشق خداوند هستند و خدا را دوست دارند.
انسانهایی که خودشان را به فرستادگان الهی می سپارند، یعنی طالب حرکت انسانی و حیات انسانی هستند. اما کسانی که خودشان را به این نظام نمی سپارند، از حرکت و حیات انسانی محروم هستند.
این آیه باز هم با قل شروع می شود:« قل ان کنتم تحبوّن الله فتّبعونی یحببکم الله= بگو اگر خدا را دوست دارید، از من تبعیت کنید تا خدا شما را دوست داشته باشد». ببینید حرف، حرف عشق است و می فرماید بگو اگر من خدا را دوست دارید، از من تبعیت کنید تا خدا شما را دوست داشته باشد. اگر کمال مطلق یعنی خدا انسانی را دوست داشته باشد، می دانید یعنی چی؟ این خیلی لذت بخش است که خداوند انسان را دوست داشته باشد و بگوید ای بنده ی من! دوستت دارم و از تو راضی هستم. بله همه چیز برای انسان همین است که خدا به انسان بگوید: دوستت دارم و از تو راضی هستم. خداوند کسی را که از او راضی است، اولین کاری که با او می کند، این است که همه چیز خودش را به او می دهد و می گوید تو را مثل خودم می کنم؛ حالا تو هم هر اراده ای که بکنی، همان می شود.
دین در مراحل ابتدایی صحبتی از بهشت و جهنم و تکلیف و این حرفها نمی کند. حرف و نهاد دین براساس عشق و آزادی است. آزادی مطلق، آزادی انسان. می گوید ای پیامبر! بگو آی مردم! من از طرف خدا آمده ام و به شما می گویم که تخصص دارم. این هم مدارک من که از طرف خدا آمده ام. حالا هر کس خدا را دوست دارد، بسم الله. هر کس خدا را دوست دارد و می خواهد برود پیش خدا و در آغوش خدا و معشوقش قرار بگیرد، دنبال من بیاید. من رهبر عاشقان هستم و آمده ام تا آنان را ببرم نزد معشوق شما.
بعد هم خدا علم پیغمبر و ائمه را تضمین کرد و فرمود: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا=[آیه 33 سوره احزاب] محققا خدا اراده کرده است تا رجس را از شما اهل بیت ببرد و شما را تطهیر کند. چه تطهیر کردنی». انگار خدا دارد اعلام می کند که آی مردم! اینها معصوم مطلق هستند و اشتباه، خطا اصلا در آنها راه ندارد. پس مطمئن باشید و خودتان را بسپارید به اینها و هر چه گفتند، حقیقت همان است. پس دنبال اینها راه بیفتید و بیایید.
پس دین مبتنی بر عشق و محبت است. برای همین فرمود: «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ=[مستدرك الوسائل، محدث نوری، ج 12، ص 226، 14، باب وجوب الحب في الله و البغض] آیا دین جز محبت چیز دیگری هست؟». حضرت فرمود: دین یعنی عشق و راه آدمهای عاشق. تاکید روی آدمهای عاشق است؛ نه حیوانات عاشق، نه گیاهان عاشق، نه جمادات عاشق. اصلا دین برای آدمهای عاشق آمده و مبتنی بر این است که هر کس عاشق است و معشوقش را پیدا کرده است بیاید. عاشق که همه ی ما هستیم؛ ولی معشوق را هم باید پیدا کرده باشی. انسان عاشق، خودش را به راهنمای معشوق می سپارد و می آید تا خودش را به معشوق خودش برساند.
۱۲- هر کس حیات انسانی می خواهد، از پیامبر صلی الله علیه وآله تبعیت کند
خداوند می فرماید اگر شما می خواهید غیر از حیات انسانی و حیات گیاهی و حیات جمادی، حیات جدید دیگری هم داشته باشید، دستتان را به دست پیغمبر بدهید. در سوره انفال آیه ی 29 می فرماید: «استجیبوا لله و للرّسول اذا دعاکم لما یحییکم= اجابت کنید خدا و رسول را هنگامی که شما را دعوت می کنند به چیزی که آن چیز به شما حیات می دهد». یعنی پیغمبر آمده به شما حیات بدهد. اما چه حیاتی؟ حیات انسانی. اگر می خواهید زندگی کنید به حیات انسانی اسم این حیات انسانی را خداوند یک جای دیگر در قرآن «حیات طیبه» گذاشته است.
«فلنحییّنه حیاه طیّبه» حیات پاک، حیات سالم، حیات طیب، حیات طیبه، یعنی حیات انسانی که از عوارض طبیعت پاک و منزه است. مثل ذات خود انسان. انسان ذاتش معصوم و پاک و منزه است. زیرا ذاتش از خداوند تبارک و تعالی است. در حقیقت ذات خودش پاک و منزه و مبرّای از طبیعت است.
عاشقانی دین را قبول می کنند که معشوق خودشان را می شناسند و راهنمای معشوق را هم می شناسند و با عشقی که به راهنما دارند، راه خدا را طی می کنند.
تمام کسانی که دست نمی دهند به پیغمبر، یعنی طالب حیات انسانی نیستند و حرکت انسانی نخواهند داشت. برای همین است که خداوند از آنها تعبیر به مرده می کند و می گوید هر کس که حیات انسانی ندارد، مرده است. اما مرده ی حیات انسانی؛ نه مرده حیات حیوانی. یعنی از نظر حیوانی و گیاهی اینها حیات دارند، اما از نظر انسانی مرده هستند. بعد هم می فرماید: «إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ=[آیه 80 سوره نمل] تو مرده ها را نمی توانی چیزی بفهمانی». یعنی ای پیغمبر! تلاش بیهوده نکن؛ چون اینها مرده هستند.
اما کسانی که با پیامبر حرکت می کنند، یعنی ایمان می آورند به این حرکت، اسم قشنگی را خدا برایشان گذاشته و یکی از اسامی خودش را بر رویشان گذاشته و گفته «مومن». یعنی کسانی که این عشق را باور کرده اند و می خواهند بیایند به سوی خدا، اسمشان مومن است.
گروههای دیگر را خداوند اینگونه معرفی می کند نمی گوید مومن در مقابل، وقتی مومن را می آورد می گوید انسانها یا مومنند یا مرده. یعنی خدا حیات را برای مومنین قائل است و می گوید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ=[آیه 24 سوره انفال] ای مومنین! اجابت کنید خدا و رسول را هنگامی که دعوت می کنند شما را به چیزی که آن چیز به شما حیات می دهد». ایمان یعنی حیات انسانی. بقیه کسانی که ایمان ندارند یعنی خودشان را به این راه و به این مسیر نمی سپارند. اینها دیگر مرده هستند و بسته به میزان فعالیت شان درجه بندی می شوند.
۱۳- خداوند انسانها را در قرآن به 5 دسته تقسیم می کند
خداوند می فرماید بعضی از شما ارزش جمادی دارید و فقط به اندازه جماد ارزش دارید و نه بیشتر. «ثمّ قست قلوبکم من بعد ذالک فهی کالحجاره= قلب شما قسی شد، مثل سنگ». یعنی شما ارزشتان به اندازه ی سنگ است. بعد در ادامه همین آیه می فرماید: «او اشدّ قسوه= از سنگ هم سخت تر». پس دسته دوم از انسانها پست تر از جماد هستند. سنگ خصوصیاتی دارد و سه خصوصیات از سنگ را بیان می کند و می گوید هیچ کدام از این سه خصوصیت در شما وجود ندارد یعنی تقسیم، تقسیم چه بوده علمی و تجربی و ریاضی در اختیارمان می گذارد می گوید چون این سنگ این خصوصیات را دارد شما قلبتان این توانایی های سنگ را ندارد بنابراین شما قلبتان از سنگ چه بدتر است «و انّ من الحجاره لما یتفجّر» بعد بگذار از اول بخوانم که تا خصوصیت هم داشته باشید «ثم قست قلوبکم من بعد ذالک فهی کالحجاره او اشدّ قسوه و انّ من الحجاره لما یتفجّر و یخرج منه الماء» سنگ در مقابل آب منفجر می شود و از خودش مقاومتی نشان نمی دهد. (سوره بقره/ 70-74)
سنگها از خشیت خدا می ترسند. سنگ در مقابل اسم خدا واکنش نشان می دهد به مرحوم فیندرسکی گفتند چرا مساجد شما اینقدر مرتب شکسته شکسته است معابد ما اینقدر شیک و تر و تمیز است. ایشان که از اولیاء خدا بودند گفتند برای اینکه در مساجد ما دائماً اسم خدا برده می شود و سنگ تحمل این را ندارد. چون این اسم را دائماً می شنود ریزش می کند. گفتند اگر راست می گویی بیا در معبد ما اسم خدا را بگو. ببینم اگر اسم خدا اینگونه است. گفت: باشد. رفت اذان بگوید، تا گفت الله اکبر معبد ریخت سر همه. ریخت همه فرار کردند گفت من هنوز اذان تمام نکردم بگذارید دو رکعت نماز بخوانید. بله خداوند دارد گواهی می دهد من این را خلق کردم. این وقتی اسم من می آید واکنش نشان می دهد. ولی قلبهای شما با اسم خدا تکان نمی خورد. شما اینگونه هستید ارزشتان ارزش جمادی است. لذا خصوصیت دل زنده این است، اسم خدا یعنی اسم معشوق وقتی اسمش می آید دل آدم را می برد. قلب آدم واکنش نشان می دهد. ما عادتاً مرتب اسم خدا را شنیده ایم حواسمان نیست. این حجاب عادت خیلی روح های ما را فاسد کرده است.
از حجاب عادت دربیاییم و توجه داشته باشیم خدا یعنی که؟ آن وقت می بینیم که قلب ما چقدر واکنش نشان خواهد داد نسبت به این «و انّ منها لما یهبط من خشیه الله» سقوط می کنند از خشیت خدا، وقتی اسم خدا می شود می ریزند باید قلبهایمان را به هر حال مورد بازرسی قرار بدهیم ببینیم که چگونه هستیم. انسان باید دائماً خودش را محاسبه کند. ببینیم ما واقعاً وقتی اسم خدا می آید تکان می خوریم یا نمی خوریم میزان مستی خودمان و خواب بودن و غفلت خودمان دستمان بیاید.
اولین قدم در سلوک چه هست؟ یقظه، یقظه یعنی بیداری. بیداری در رابطه با یاد خدا و اینکه یاد خدا با دل انسان چه می کند ان شاءالله بیشتر توضیح خواهیم داد چون بحث ما بحث زیارت است نمی دانیم یعنی چه زیارت، زیارت عاشورا دیگر بحث ما بحث ملاقات است بحث هم آغوشی است همه اش بحث عشق است همه اش بحث انس است بحث محبت است خدا بیدار کند نمی گویم لعنت بکند بیدار کند آنهایی که می گویند زیارت عاشورا خشن است زیارت عاشورا تمامش لطافت است تمامش عشق است و حراست از یک عشق پاک، محافظت از خودمان که از معشوق جدا نشویم.
بعد می فرماید که سومین گروه شما مثل حیوان است «اولئک کالانعام» بعد می فرماید پست تر از حیوان، پست تر از حیوان «بل هم اضلّ » بلکه پست تر از حیوان این چهار دسته پنج انسان حقیقی که فقط خداوند تحت عنوان چه اسمش را می گذارد مومن اینها انسانهای حقیقی هستند.
دلی که در آن عشق خدا نیست حتماً در ورطه یکی از این چهار نوع می افتد. انسان یا عاشق خداست یعنی حقیقتاً محبت خدا را دارد یا جماد است یا پست تر از جماد یا حیوان است یا پست تر از حیوان فقط دلی که خدا را دوست دارد حقیقتاً محبت دارد به خدا محبت هم علامت دارد.
تبعیت معلول عشق است معلول ترس از جهنم و شوق به بهشت نیست. دوستم دارید از پیغمبری که برایتان فرستاده ام، تبعیت کنید. پیامبری که خیلی شما را دوست دارد. چقدر هم به شما علاقه دارد حرص می خورد که شما را پیش من بیاورد. کتک می خورد حضرت از دست مردم کتک می خورد سرش را بالا می کرد نفرین می کرد می گفت «اللّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِی، فَإنَّهُمْ لایَعْلَمُونَ»[الشفا بتعریف حقوق المصطفی؛ ج 1، ص 137ـ138] خدایا اینها را ببخش اینها نمی دانند. خدایا غضب نکنی بله یک چنین کسی را که اینقدر شما را دوست دارد «عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ»[آیه 128 سوره توبه] سخت است بر او اگر به شما سختی برسد تحمل سختی شما را ندارد. اگر کسی محبتی ندارد واقعاً سقوط می کند در یکی از این چهار حیطه فعالیتی انسانی بله باید محبت داشته باشیم.
افزودن دیدگاه جدید