مایه حسن ندارم که به بازار من آئی / شاعر : شهریار
مایه حسن ندارم که به بازار من آئی
جان فروش سر راهم که خریدار من آئی
مایه حسن ندارم که به بازار من آئی
جان فروش سر راهم که خریدار من آئی
ای ماه شب دریا ای چشمه زیبائی
یک چشمه و صد دریا فری و فریبائی
کار گل زار شود گر تو به گلزار آئی
نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آئی
نوشتم این غزل نغز با سواد دو دیده
که بلکه رام غزل گردی ای غزال رمیده
سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه
ای آفتاب هاله ای از روی ماه تو
مه برلب افق لبه ای از کلاه تو
یادم نکرد و شاد حریفی که یاد از او
یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او
عشقی که درد عشق وطن بود درد او
او بود مرد عشق که کس نیست مرد او
باز شد روزنی از گلشن شیراز به من
میکشد نرگس و نارنج سری باز به من
این همه جلوه و در پرده نهانی گل من
وین همه پرده و از جلوه عیانی گل من