رفتن به محتوای اصلی

عشقی که درد عشق وطن بود درد او / شاعر : شهریار

تاریخ انتشار:

عشقی که درد عشق وطن بود درد او / شاعر : شهریار

عشقی که درد عشق وطن بود درد او
او بود مرد عشق که کس نیست مرد او

چون دود شمع کشته که با وی دمیست گرم
بس شعله ها که بشکفد از آه سرد او

بر طرف لاله زار شفق پر زند هنوز
پروانه تخیل آفاق گرد او

او فکر اتحاد غلامان به مغز پخت
از بزم خواجه سخت به جا بود طرد او

آن نردباز عشق که جان در نبرد باخت
بردی نمی کنند حریفان نرد او

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
عشقی نمرد و مرد حریف نبرد او

در عاشقی رسید بجائی که هرچه من
چون باد تاختم نرسیدم به گرد او

از جان گذشت عشقی و اجرت چه یافت مرگ
این کارمزد کشور و آن کارکرد او

آن را که دل به سیم خیانت نشد سیاه
با خون سرخ رنگ شود روی زرد او

درمان خود به دادن جان دید شهریار
عشقی که درد عشق وطن بود درد او

موضوع انجمن

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا