اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لا حَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِکرِهِ وَ سَبَباً لِلْمَزِیدِ مِنْ فَضْلِهِ وَ دَلِیلًا عَلَى آلَائِهِ وَ عَظَمَتِهِ، ثم الصلاه و السلام علی حبیبه و خیرته حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سیدنا و نبینا ابی القاسم محمّد و علی آله الطّیبین الطّاهرین المنتجبین سیما بقیه الله فی الارضین
قال الله تبارک و تعالی: یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین.
بحث من امروز که منسوبش حضرت زهرا (سلام الله علیها) است، راجع این مطلب نیست، من یک عنوان را می خواهم در زندگی حضرت زهرا (سلام الله علیها) با یک مقدمه ای چند دقیقه ای پیرامان آن صحبت بکنم. و آن عنوان که به نظر خودم عنوان مهمی است جا دارد چند منبر بر روی این موضوع بحث بشود. بحث تعصب شکنی های حضرت زهرا (سلام الله علیها) در جامعه است، ببینید چه می خواهم عرض کنم؛ حضرت زهرا (سلام الله علیها) نقش های زیادی داشته است، ولی یکی از نقش های مهم حضرت زهرا (سلام الله علیها) به نظر من تعصب شکنی های حضرت زهرا (سلام الله علیها) است که کمتر روی آن بحث شده است، بالاخره ایشان در جامعه ای متولد شده است که تعصب های عجیبی داشتند، گرایش های عجیبی داشتند، لااقل نسبت به زن و دختر دید متحجرانه ای داشتند، من به نظرم می رسد حضرت زهرا (سلام الله علیها) تولدش، ازدواجش، خطبه هایش، حضورش در صحنه های اجتماعی، احترام پدرش از او، این تحجر را شکست. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمود که: دختر ریحانه است باید بوسید، بوئید، می فرمود: زن چنین است، قرآن می فرمود: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاهً طَیبَهً » اما برای این گفتار یک الگوی عملی می خواست که این سنت ها بشکند، این تعصب ها را بشکند، این تعصب شکن، فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بود که در ازدواجش، در تولدش، در رفتارش، در احتجاجاتش، (که حالا عرض خواهم کرد مواردش را) به نظر من این شاخص ترین ویژگی است که ما می توانیم در باره اش بحث کنیم. تعصب شکنی های حضرت زهرا (سلام الله علیها) . اول کمی برویم در قرآن ببینیم تعصب به چه معناست؟؛ من دو، سه آیه بخوانم برایتان، یکی آیه ی ۲۶ سوره ی فتح؛ قرآن در این آیه خیلی زیبا می فرماید، می فرماید: «إِذ جَعَلَ الَّذینَ کَفَروا فی قُلوبِهِمُ الحَمِیهَ حَمِیهَ الجاهِلِیهِ» حمیه یعنی چی؟حنی، یعنی حرارت. حُمّا: کسی که تب دارد را می گویند حُمّا. حمیه الجاهلیه، که این حمیه الجاهلیه بدل باشد برای الحمیه یا مفعول مطلق باشد؛ مرحوم علامه طباطبایی فرمود: اینجا هم یک محظوف است، بوده است: حمیه ملت الجاهلیه، می گوید الجاهلیه، صفتی است که جای موصوف نشسته است، بوده است« إِذْ جَعَلَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ اَلْحَمِیهَ حَمِیهَ مِلَتِ اَلْجاهِلِیهِ »، حالا من کاری به این بحث ندارم، عرضم این است، قرآن می فرماید: کفار، حمیه دارد، یعنی تعصب دارد، حرارت و اصرار بر خواسته های غیر منطقی دارند، تعصب یعنی این دیگه! یعنی یک کسی بر یک در خواست غیر منطقی اصرار کند.
اما مؤمن ها چی؟! « أَنَزلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ »، این سکینه در مقابل حمیه است، کافر حمیه دارد، مؤمن سکینه دارد، کافر حرارت در مسائل غیر منطقی دارد، مؤمن آرامش در دفاع دارد، «وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَه التَّقْوی» خیلی آیه زیباست(آیه ۲۶سوره فتح)، مؤمن تقوا دارد، سکینه دارد، آرامش دارد، دفاع می کند ولی دفاعش، دفاع با سکینه با آرامش است، ولی کافر، تعصب، حمیه، اصرار غیر منطقی دارد، این یک آیه.
آیه دوم: درباره ی حضرت نوح (علیه السلام) است، که مرحوم طبرسی در مجمع البیان روایت زیبایی هم ذیلش نقل می کند حالا می خوانم برایتان. قرآن می فرماید: نوح (علیه السلام) وقتی قومش را دعوت کرد « جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَأَصَرُّوا » اصروا یعنی تعصب، اصرار داشتند بر مخالفت با نوح (علیه السلام) ؛ مرحوم طربسی آن جا روایتی نقل می کند، می فرماید: مشرکین دست بچه هایشان را در کودکی می گرفتند می بردند پیش حضرت نوح (علیه السلام) می گفتند این آدم را می بینید، بابای ما به ما سفارش کرد با این رابطه نداشته باشیم، بابای ماهم باباش بهش سفارش کرد؛ ایشان از این روایت استفاده می کند که نوح (علیه السلام) چون عمرش طولانی بوده نسل های مختلفی را دیده، از کودکی می گوید بچه هایشان را می بردند پیش حضرت نوح (علیه السلام) می گفتند این را می بیینی ، منِ بابا به تو سفارش می کنم همان طور که بابام بهم سفارش کرد، مبادا دور این بچرخیا، اصلا بچه هایشان را با بغض نوح (علیه السلام) بزرگ می کردند، با اصرار بر دوری از نوح (علیه السلام) بزرگ می کردند. خب این چیزی غیر از تعصب است؟! قرآن کریم در سوره ی شعراء می فرماید: «وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ » البته این اعجمین یک (ی)حذف شده، اعجمیین بوده؛ اگر قرآن را بر غیر عرب نازل می کردیم « فَقَرَأَهُ عَلَیهِم » می خواند بر عرب، می خواند بر جامعه ی زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ، « ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ » ایمان نمی آوردند، می گفتند: ما متوجه نمی شویم، خب عربی نیست، رومی است، چون اعجمی به معنای فارسی نیست، یعنی غیر عرب. ما متوجه نمی شویم، حالا که قرآن را به زبان عربی فرستاده ایم، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را از میان جامعه ی عرب بر انگیختیم خب حالا چه بهانه ای دارید؟! حرفش را که متوجه می شوید، اگر قرار بود که مثلا بعثت رسول الله از ایران آغاز بشود، بعثت رسول الله از روم آغاز شود، یعنی پیامبر عرب زبان بیاید درون جامعه ای که عربی بلد نیستند، مثال عرض می کنم، بیاید درون جامعه ای که عربی نمی دانند، خب می گویند متوجه نمی شویم، ولی ایشان « مِنْ أَنْفُسِکُمْ » از جان خود شماست « عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم » حالا چرا بهش ایمان نمی آورید؟! این همان تعصب است، که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در خطبه قاصعه می فرماید: آن هایی که شیطان را دنباله رویی می کنند « صَدَّقَهُ بِهِ إِخْوَانُ الْعَصَبِیهِ وَ أَبْنَاءُ الْحَمِیه» فرزندان حمیه، برادران تعصب، این ها دنباله رو شیطان هستند، هر کس دنبال رو شیطان است، برادر عصبیه است، چرا؟ چون شیطان خودش تعصب دارد «تعصب لاصله» این خیلی نکته دقیقی است که تعصب یعنی تحجر، یعنی اجازه فهم به خود ندادن، یعنی بر غیر منطقی ترین در خواست ها اصرار ورزیدن و خود را رها نکردن از این تفکر، من دو حدیث قشنگ برایتان بخوانم، شاید معنای تعصب روشن بشود و دو، سه داستان را هم بگویم یک مقدار جا بی افتد.
روایت اول: «سئل رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : «عن العصبیه» از پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدند، تعصب چیست؟!
می گویند عصبیت، تعصب بد است، چی هست؟! «فقال: أن تُعینَ قَومَک عَلَی الظُّلمِ » عصبیت این است ، تو ببینی رئیست دارد ظلم می کند، ازش حمایت کنی، ببینی تیمت دارد زور می گوید، ازش حمایت کنی، ببینی کاندید های مورد نظرت دین ندارد، ازش حمایت کنی، ببینی گزینه مورد نظرت دارد زور گویی می کند، چون طرف دارش هستی حالا یا زبانت به او می خورد یا منطقه ات یا شهرت بهش می خورد، یا شکمت را سیر کرده، « أن تُعینَ قَومَک عَلَی الظُّلمِ» یعنی من دیدم که در روایات در لشکر عمر سعد کسانی روز عاشورا می جنگیدند ولی امام حسین (علیه السلام) را هم دعا می کردند، می گفتند خدایا این ها را پیروز کن، یعنی آن تعصبش باعث شده بی آید در سپاه عمر سعد، اما قلبش با امام حسین (علیه السلام) است، این همان است « أن تُعینَ قَومَک عَلَی الظُّلمِ» فرمود: عصبیت این است، قوم خودت را بر ظلم یاری کنی.
روایت دوم: امام صادق (علیه السلام) فرمود: عصبیت این است « أَنْ یرَی الرَّجُلُ شِرَارَ قَوْمِهِ خَیراً مِنْ خِیارِ قَوْمٍ آخَرِینَ » آدم بدهای خودش را از خوب های بقیه بهتر بداند، مفضول را بر افضل ترجیح بدهد، شرار است، خیلی جالبه این روایت فرمود: عصبیت این است: شرار قومت را از خیار قوم دیگر(یعنی تو می دانی این بد است، این را بیایی بر امام صادق (علیه السلام) ترجیح بدهی، بر امیرالمؤمنین (علیه السلام) ترجیح بدهی، عمر سعد را بر امام حسین (علیه السلام) ترجیح بدهی، با فرض اینکه این ها خیلی هایشان عمر سعد را می شناختند)فرمود : عصبیت این است ، کسی روی شرار قوم خودش، روی بدی های قوم خودش دفاع کند و آن را بر خوب های قوم دیگر ترجیح بدهد، البته بعضی ها بودند که این تعصب را می شکستند.
داستان را بگویم، روشن بشود این تعصب شکنی؛ طفیل بن عمرو می گوید من آمدم مکه، من از جایی خبر نداشتم، می گوید تا رسیدم، اول کسی که من را دید گفت حواست جمع باشد، پیامبری آمده می گوید من پیامبرم، دوتا پنبه تو گوش هایت بگذار صدایش را نشنوی؛ هرکسی هر کجا رفتم همین را گفت، من هم ترسیدم دیگر، آدم بالاخره به احتمال ضرر هم بهش بگویند غذا مسموم است غذا را نمی خورد. می گوید پنبه گذاشتم تو گوشم و رفتم در مسجدالحرام، مدتی گذشت دیدم این آقا نشسته دارد نماز می خواند، پنبه ها را در آورد، رفت نشست کنارش، یک مقداری حرفای رسول خدا را گوش داد، گفت این ها که حرفای بدی نیست! به من می گویند این ساحر است، این مجنون و…، اینکه آدم بدی نمی زنند، می گوید: زنا نکنید، دروغ نگویید.
(شما بیایید صحیفه سجادیه امام سجاد (علیه السلام) را ببین، بیا نهج البلاغه را ببین، بیا صحیفه حضرت زهرا (سلام الله علیها) را ببین؛ مطالب دنیا پسند درونش هست).
می گوید من دیدم حرفا خیلی قشنگ است بلا فاصله مسلمان شد، تعصب را شکست. رئیس قبیله دوس بود، بلند شد آمد در قبیله اش، باباش آمد جلو، گفت بابا برو آن طرف، پیش من نیا، رابطه ی من از امروز با تو قطع است، گفت: پسرم چی شده؟ گفت: من مسلمان شدم، به پیامبر آخرالزمان ایمان آوردم، یا شما مسلمان می شوی، من تحقیق کردم (چون شاعر بود، ادیب بود)، گفت بابا باشه من حرفت را قبول دارم، پدرش مسلمان شد. آمد خانه، زنش آمد استقبالش، گفت از خانه برو بیرون، اینجا یا جای من است یا جای تو، من نمی توانم با یک زن مشرک زندگی کنم، من تحقیق کردم بررسی کردم، این بت ها نه ثمره ای برای ما دارد نه حرف مارا می شنود و اصلا تولد ما قبل از این هاست، چطور می شود این ها خدای ما باشند؟!!! من مسلمان شده ام، زنش هم مسلمان شد؛ خبر پیچید، حالا یکی یکی می آمدند، پسر عمو، دختر عمو، فامیل، می آمدند خانه، ۸۰ نفر را در یک روز مسلمان کرد، اما قبیله دوس مسلمان نشدند. یک سفر دیگر آمد مکه رفت خدمت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد یا رسول الله آمده ام از قبیله ام گله کنم، هرچی دعوتشان می کنم گوش نمی دهند، زن و بچه خودم را حریف شدم، پدرم را حریف شدم، اطرافیانم را دعوت کردم، ولی حریف قبیله نمی شوم، شما دعا کنید، پیامبر گرامی اسلام دعا کردند «اللَّهُمَّ اِهْدِ دَوْسًا الی» خدایا این قبیله ی دوس را به سوی من هدایت کن، بعد هم برایش دعا کردند و فرمودند تو وظیفه ات بیان کردن است، برو کارت را انجام بده، البته ایشان بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم زنده بود، در نبرد یمامه شهید شد. تعصب را شکست، دین آبائی را گذاشت زیر پا. نمونه های متعدد داریم.
این یک داستان را هم بگویم برایتان، این را استلقابه نقل کرده اَبان بن سعید مشرک بود، با چهارتا از برادرهایش در جنگ بدر با پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) جنگید، یعنی پنج نفری. با چهارتا از برادرهایش که دو تا از آن ها کشته شدند در جنگ بدر، خودش هم با فرض اینکه دو تا از برادر هایش به دست مسلمانان کشته شدند یک کینه ای هم از مسلمان ها دارد، به هیچ وجه حاضر نبود اسلام بی آورد، برای اینکه از بحث اسلام و مسلمان ها دور باشد، حرکت کرد به طرف شام، با یک راهبی ملاقات کرد، آن راهب نصیحتش کرد، گفت این نشانه هایی که تو میگی نشانه های پیامبر آخرالزمان است، این هایی که تو میگی، اول قدرت نداشته بعد قدرت پیدا کرده، دورش را گرفتند، چنین است و چنان است، من جای تو باشم میروم مسلمان می شوم.
بعد از صلح حدیبیه، اَبان بن سعید آمد مدینه و مسلمان شد، دو تا از برادر های دیگرش که هنوز بودند، آن ها را هم آورد خدمت رسول الله مسلمان کرد.
پدر مشرک، دو تا از برادرهایش در جنگ به دست سپاهیان اسلام کشته شدند، آمد مسلمان شد؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم حکم فرمانداری بحرین را برایش زد، گفت برو آن جا فرماندار باش. گفت چشم. مسئولیت بهش داد، کسی که می آید در راه باید شخصیت بهش داد. یک جوانی که نماز خواندن را شروع می کند باید تشویقش کرد، یک جوانی که گناه را کنار می گذارد باید تشویقش کرد، یک کاری بهش واگذار کرد، شخصیت دادن به جوان یک راه جذب جوانان به دین است، با تحقیر و… نمی شود، روایت داریم « اَلاِْفْراطُ فِى الْمَلامَهِ تَشُبُّ نیرانَ اللَّجاج »، افراط و سرزنش و مقایسه، این ها موجب می شود که جوان لجوج بار بیاید، یک علت لجاجت و تعصب، افراط در سرزنش هاست، رَوِش دارد. آقا بلافاصله، هم به خودش مسئولیت داد و هم به جفت برادرهایش، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای سه نفرشان حکم زد، رفت بحرین ماند، تا روزی که بهش خبر دادند رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت، اَبان بن سعید راه افتاد آمد مدینه، رفت مسجد دید جانشین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را تعیین کردند، گفت من قبول ندارم، من این را قبول ندارم، برای اینکه به ما چیز دیگری گفته بودند، ماچیز دیگری شنیده بودیم، من از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیده بودم. هرچی اصرار کرد خلیفه اول که تو برگرد کارت را ادامه بده، گفت من از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمانداری را قبول کردم، از کس دیگری هم نمی پذیرم جز جانشین برحق او، علی بن ابی طالب باشد قبول می کنم، و زیر بار نرفت و از آن کسانی هست که با سقیفه رسما ایستاد و مخالفت کرد، در بحار روایتش هست در منابع هم هست، ایستاد و رسما مخالفت کرد. این ها تعصب ها را شکستند، این دو مثال، یکی جناب اَبان بن سعید، که این گونه موضع گیری کرد، یکی هم طفیل بن امر طوسی.
مثال سوم: عروه بن مسعود . عروه بن مسعود جد مادری علی اکبر است، عروه بن مسعود از پول دارها و رؤسای طائف است، مرحوم طبرسی در مجمع البیان نوشته ، مشرکین می گفتند چرا این قرآن بر یک آدم پول دار نازل نمی شود، منظورشان همین عروه بن مسعود و ولید بود « لَوْلا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیتَینِ عَظِیمٍ »، « الْقَرْیتَینِ عَظِیمٍ» منظورشان همین عروه بن مسعود از طائف و ولید از مکه بود، این آدمی که یک عمر در شرک بوده، آمد خدمت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مسلمان شد، رفت طائفی ها را جمع کرد، او را زدند به شهادت رساندند، به شهادت رسید اما سد تعصب را شکست و غلبه کرد بر آن دیدگاهی که طائفیان داشتند. عزیزان این سه تا مثال را زدم برای اینکه بدانید تعصب شکنی خیلی مهم است، که یک کسی بیاید تعصب شکنی بکند، یک عقیده ای که پنجاه سال داشته، اگر می بیند غلط است قبول نکند زیر پا بگذارد، خیلی اهمیت دارد، زیر بار یک مسئله ی علمی برود، زیر بار یک مسئله تحقیقی برود، ما الان مشکلی که در دنیا داریم همین است، خیلی از مسائل را می دانند، خیلی از مسائل را دیدند، اما تعصبات گاهی اجازه شفاف سازی اش را نمی دهد، فلذاست که قرآن کریم و روایات ائمه معصومین و سخنان رسول خدا حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ، یکی از چیز هایی که درش مذمت شده بحث همین عصبیت، تعصب و اصرار غیر منطقی بر خواسته های غیر منطقی است، البته امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه می فرماید: « فَإِنْ کانَ لاَبُدَّ مِنَ الْعَصَبِیهِ فَلْیکُنْ تَعَصُّبُکُمْ عَلَى مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ » آدم روی کرامت های اخلاقی تعصب داشته باشد عیب ندارد، در دفاع از امیرالمؤمنین (علیه السلام) در دفاع از ولایت در دفاع از صداقت در دفاع از دین ؛ اما تعصب در دفاع از بت پرستی، تعصب در دفاع از شخصیت هایی که جایگاهی ندارند، تعصب در دفاع از ظلم، این تعصب غلط است.
تعصب شکنی های حضرت زهرا (سلام الله علیها) .
چطور تعصب ها را شکست؟ فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در جامعه ای متولد شد که دختر محلی از اعراب نداشت، در این جامعه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دست فاطمه (سلام الله علیها) را می بوسید، در جامعه ای متولد شد که طرف آمده پیش پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می گوید یا رسول الله هفده تا اولاد خدا به من داده یک بار نبوسیدمشون، حضرت فرمود خیلی بی رحم هستید « مَن لا یرحَم لا یرحَم » کسی رحم نکند خدا بهش رحم نمی کند، اگر در یک روز چند بار فاطمه (سلام الله علیها) نزد پیامبر می آمد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دست اورا می بوسید، احترام می کرد، تکریم می کرد، این یک تعصب شکنی که مقام دختر و زن را تولد حضرت زهرا (سلام الله علیها) بالا برد.
تعصب شکنی دیگر بحث ازدواج است.
می دانید شما در جاهلیت یک کتابی نوشته دکتر جواد علی ، کتاب خوبی است به نام المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ایشان در این جا می نویسد که جامعه ی عرب قبل از اسلام چه ویژگی هایی داشت، ده، دوازده نوع ازدواج فقط آن جا شمرده است، ازدواج استبقاء، کسی بیاید از رحم دیگری استفاده کند برای اولاد دار شدن. ازدواج شغار، ازدواج هایی که قالبا بدون مهریه بدون هماهنگی با فرزند، اولاد، تحمیلی، به عنوان برخورد های نظامی پیش می آمد، این تعصب را حضرت زهرا (سلام الله علیها) شکست، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شکست، وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمد خواستگاری، فرمودند من اول باید بروم با دخترم مشورت بکنم، وقتی با فاطمه زهرا (سلام الله علیها) مطرح کردند، فاطمه (سلام الله علیها) سکوت کردند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود الله اکبر «سکوتا رضاها»، سکوت نشانه رضایت است. سومین تعصبی که فاطمه زهرا (سلام الله علیها) شکست، تعصب ازدواج به منزله ثروت اندوزیست، فاطمه زهرا (سلام الله علیها) ثروتمندانی آمدند خواستگاری، اما خانه ی فقیر امیرالمؤمنین (علیه السلام) را انتخاب کرد، حتی گاهی دو روز در این خانه گرسنه می ماند، می فرمود: «لاَسْتَحْیی مِنْ اِلهی اَنْ تَکَلَّفَ نَفْسَکَ ما لا تُقَدِّرُ عَلَیه» از خدا شرم می کردم تکلیفی گردن تو بگذارم که تو توانش را نداری، ببینید این تعصب شکنی نیست. تعصب شکنی دیگر، زندگی صمیمانه این زن و شوهر بود، بریم کنار بسترش مثل دیشب یا امروزی بود، وقتی نشست اشک ریخت، فرمود: «والله ما اغضبت لی» به خدا قسم فاطمه (سلام الله علیها) یک بار باعث غضب و عصبانیت من نشد؛ کدام مردی می تواند بعد یک عمر زندگی این جمله را ادعا کند؟! با فرض کم بود ها، با فرض سختی ها، نه این که شما بگویید امیرالمؤمنین (علیه السلام) یک زندگی مرفهی برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) فراهم کرده بود که می فرماید مرا هیچ وقت غضب ناک نکرد، نه زندگی که گاهی دو روز در این خانه غذا نیست، زندگی که خانه ی محقر، ساده، امیرالمؤمنین (سلام الله علیها) قالبا در جنگ ها گاهی با ۶۰ زخم میاید خانه، در این دوران، خب کدام همسری این طور حاضر است با همسرش زندگی کند و آن وقت او هم آخر عمر بگوید:
« والله ما اغضبت لی». این تعصب ها را حضرت زهرا (سلام الله علیها) شکست، این ها الگو
باید بشود. ما به جوان ها و نوجوان ها باید بگوییم که اصرار بر مهریه زیاد، ازدواج با ثروتمندان، خانه ی فلان و…. ، این ها تعصب های غلطی است که سن ازدواج در جامعه را بالا برده، تعصب های غلطی است که باعث شده است جامعه دچاره فسادها و مشکلاتی بشود که گوشه و کنار شما می شنوید.
تعصب شکنی دیگر حضرت زهرا (سلام الله علیها) حضورش در جامعه بود.
آن ها اصلا برای زن حسابی باز نمی کردند، حتی می گفتند اولاد فقط اولا پسراست، «بنوا ابنائِنا ابنائُنا» بچه ی پسر اولاد ما است، ، بچه ی دختر را اولا نمی دانستند، می گفتند برای کس دیگری است، فامیلی اش چیز دیگری است، این طور بود؛ آن وقت در این جو، خداوند حسنین را همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مباهله فرستاد و آیه ی اَبنائنا نازل شد، که یعنی فرقی نمی کند بچه چه دختر باشد چه پسر، این اولاد شماست، لذا وقتی هارون الرشید به موسی بن جعفر (علیه السلام) ، اعتراض کرد که چرا به شما می گویند « اَلسَّلامُ عَلَیکَ یابْنَ رَسُولِ اللَّهِ » چرا شما خودتان را پسر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می دانید؟! ما نمی دانیم، خدا می داند، حسنین (علیهما السلام) را قرآن ابنائنا معرفی کرده، این تعصب را شکست که «بنوا ابنائِنا ابنائُنا» نیست، اولاد دختر هم اولاد انسان است، فرقی نمی کند، این تعصب را شکست که زن نمی تواند مدافع باشد، عرض کردم در جای دیگری این مطلب را که، حضرت زهرا (سلام الله علیها) خطبه خواند، دفاع کرد، تحریم کرد، سخن گفت، احتجاج کرد، برای فدک از خانه بیرون آمد، برای دفاع از امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمد، احد رفت، جاهای متعدد رفت، شما خطبه حضرت زهرا (سلام الله علیها) در مسجد را ببینید، در پوشش کامل آمد و این خطبه را ایراد کرد، می شود یک زن در جامعه حضور داشته باشد، دفاع کند، فدا کاری کند، احتجاج کند، اما در عین حال حجابش را هم حفظ کند، این خلاصه عرض من است امروز که به همین میزان اکتفا کنم ، تعصب شکنی های حضرت زهرا (سلام الله علیها) این عنوان بحث است؛ فاطمه زهرا (سلام الله علیها) تولدش تعصب هارا شکست، ازدواجش تعصب ها را شکست، دفاعش از امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ولایت تعصب ها را شکست، احترام پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از او تعصب ها را شکست، احترام امیرالمؤمنین (علیه السلام) از او تعصب هارا شکست، عنایتی که فرزندان به مادرشان داشتند تعصب ها راشکست، شما امروز را نگاه نکنید، در جامعه ی جاهلیت این جایگاه نبوده برای زن، نه در ازدواجش نه در دختر دار شدندش. قرآن می فرماید رنگشان سیاه می شد خدا بهشان دختر می داد؛ من به نظرم این می رسد که با این جمله بحث را تمام کنم، و آن این است که آن آیات و روایات و کلماتی که پیامبر درباره ی مقام زن و جایگاهش فرمود: فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) با زندگی اش تحقق بخشید و تعصب های غلط جامعه ی جاهلی را شکست، و عزیزان این خیلی مهم است که انسان در زندگی اش در پذیرش، تحجر نداشته باشد، اگر دید که یک عقیده ای مطابق منطق است بپذیرد، انسان های متحجر یک اشکالشان همین است که هیچ گاه حق پذیر نخواهند بود. امروز اما ما این مشکل را در دنیا داریم، یعنی با این همه آثار و کتاب ها و مطالب، واقعا روشن است اسلام غدیر به چه معناست، روشن است جایگاه ولایت کجاست، روشن است چه مظالمی در تاریخ رخ داده، منتهی متاسفانه گاهی تعصب ها اجازه پذیرش نمی دهد. امیدواریم خداوند به همه ی ما توفیق بیشتر مکتب اهل بیت عصمت و طهارت را عنایت بفرماید.
روضه
خب دو، سه جمله عرض ارادت و عرض محبتی به پیشگاه آن بانوی بزرگوار؛
صلی الله علیک یا بنت رسول الله صلی الله علیک یا قرت عین النبی المصطفی؛
شاید مثل همین روز هایی امیرالمؤمنین (علیه السلام) نشست کنار بستر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) ، «و جلس عند راسها» نشست کنار بستر، « وَ أَخْرَجَ مَنْ کَانَ فِی الْبَیت » فرمود: حسنم ، حسینم، بیرون برید از اتاق، زینب و ام کلثوم هم رفتند، چون زهرا (سلام الله علیها) می خواهد وصیت بکند، مظلوم و مظلومه می خواهند درد ودل کنند، زهرا (سلام الله علیها) می خواهد سفارش کند به امیرالمؤمنین (علیه السلام) . اول سؤالی که کرد، فرمود علی جان از من راضی هستی یا نه؟
اشک از چشمان امیرالمؤمنین (علیه السلام) جاری شد، گفت فاطمه جان تو چقدر با من زندگی کردی، یک عمر کوتاه، تو کی غضب من را برانگیختی، چرا راضی نباشم از تو؟! از پدرم شنیدم زن باید با رضایت همسرش از دنیا برود، از من راضی هستی یا نه؟! آری.
« فَبَکَ یا جَمِیعاً سَاعَه » هر دو شروع کردند به گریه کردن، فاطمه جان من گریه کنم حق دارم، فاطمه از دست می دهم، با این یتیم های تو باید باشم، من گریه می کنم «ابکی مَخَـافَهَ أَن تَطُولَ حَیاتِی » تو چرا گریه می کنی؟! تو که امشب مهمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هستی، تو که بهشت برایت آماده است، تو که مادرت خدیجه کبری را می بینی. علی جان من برای مظلومیت تو گریه می کنم، من برای غربت تو اشک می ریزم، یکی یکی سفارش کرد. مکرر شنیدید، شب دفنم کن، شب غسلم بده، این ها بر بدنم نماز نخوانند، «لا تُعْلِمْ قَبْری اَحَداً » محل قبرم مخفی باشد، علی جان وقتی من را به خاک می سپاری از کنا قبرم زود نرو، کنار قبرم بمان، آن لحظه، لحظه ای است که میت نیاز به مونس دارد، چه مونسی بالاتر از امیرالمؤمنین (علیه السلام) ؟! چه مونسی بالاتر از اباالحسن؟! «اجلس تجاه وجهی» پشت به قبله رو به صورتم بنشین، قرآن برایم بخوان، دعا برایم بخوان، کنار قبرم بمان، علی جان اگر مرا غسل دادی ، (حالا دیگر بر حسب ذوق شعری این تعبیر ها گفته شده) یک جوری غسل بده که زینبم سینه سوراخم را نبیند. مرا چو غسل نیمه شب به پیش کودکان دهی / مباد سینه ی مرا به زینبم نشان دهی. لذا تا بند های کفن را نبست، بچه ها را صدا نزد، فاطمه (سلام الله علیها) را از زیر لباس غسل داد، بندهای کفن را بست، یک وقت دید حسن دست بر گردن حسین انداخت، دارند می لرزند و اشک می ریزند، نمی توانند بلند هم گریه کنند، الان قبض روح می شوند، بگذار یک بار دیگر مادر را ببینم، فرمود حسنم بیا بابا، حسینم بیا بابا، بال در آوردند تا صدایشان زد، خودشان را انداختند روی بدن مادر، امام حسین (علیه السلام) صدا می زند یا اُما، یا فاطمه (سلام الله علیها) ، مادر سلام ما را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برسان، مادر به رسول الله بگو «اصبحنا بعده غریبین یتیمین» بگو ما دیگر یتیم شدیم، غریب شدیم.
وَسَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنقَلَبٍ ینقَلِبُونَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَه وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها به حق فاطمه و اولادها یا الله.
خدایا به عظمت زهرای مرضیه در ظهور فرزندش حجت بن الحسن تعجیل بفرما. آقای ما، مولای ما ولی نعمت ما هر کجا هست اورا به سلامت بدار. تا ما زنده ایم توفیق درک حکومتش به همه ی ما نصیب بنما. سایه ی اساتید ذب الحقوق مراجع عالی مقام مرجع عالی قدر حضرت آیت الله العظمی صافی ، سایه رهبر عظیم الشان انقلاب بر سر ما مستدام بدار. خداوندا حیات و ممات مارا حیات و ممات محمد و آل محمد مقرر بگردان.
تعصب شکنی حضرت زهرا (سلام الله علیها)
تاریخ انتشار: 20 ژوئن 2017 شماره مطلب: 8036 تعداد بازدید: 2487 نظرات: 0
موضوع نوشتار:
حجت الاسلام و المسلمین رفیعی
مطالب مرتبط: