6- تقوا و پاکی دل، محصول اخلاص در کارها
اصلاً در کارهای ما خدا دنبال چیز دیگری است. الله اکبر! یک چیزی برایتان بگویم. خدا می گوید: دنبال چه هستی؟ من نظرم چیز دیگری است و تو چیز دیگر می خواهی. «لَنْ ینالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ ینالُهُ التَّقْوى مِنکُم» (حج/37) حاجی ها روز عید قربان مکه باید گوسفند بکشند. این آیه می آید می گوید: من کار به خون گوسفند ندارم. کاری به گوشتش ندارم. می خواهم دل بکنی. همین که دل کندی کافی است. «لَنْ ینالَ اللَّهَ لُحُومُها»، لحوم به معنی گوشت و دَم به معنی خون است. شما که حاج آقا به شما می گویم: گوسفند بکش. من کار به پوست و گوشتش ندارم. دل می کنی یا نه! دل کندی اجر داری. شما از رختخواب بلند شدی نماز شب بخوانی، دیدی برق نیست. لوله ها هم آب ندارد، می روی می خوابی. همین که رفتی خوابیدی ثوابش را داری.
یکبار ما کره شمالی بودیم، آن طرف چین. بیست میلیون کمونیست هستند. منکر خدا و پیغمبر هستند. ما آنجا مهمان بودیم و گفتیم: خدایا به بیست میلیون رزق می دهی، یک نفر تو را نمی شناسد. آخر این وجدان است؟ عکس خروس عکاس می خواهد، نقاش می خواهد. آنوقت خود خروس را کسی نمی خواهد؟ اینها می گویند: عکس خروس را حتماً کسی کشیده است. خود خروس را چه؟ می گویند: نه خدا ندارد! چطور عکسش خالق دارد، خودش خالق ندارد؟ غصه خدا را خوردم که بیست میلیون رزقش را می خورند و هیچکس او را نمی شناسد. یک نفر در این کشور نماز نمی خواند. هی داشتم غصه خدا را می خوردم. گفتم: تو که امشب اینجا آمدی بلند شو یک نماز شب بخوان. بلند شو! از رختخواب بلند شدیم که در کره شمالی لااقل یکی نماز شب خوانده باشد. وضو گرفتیم و گفتیم قرآن می گوید: «سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْض» (حدید/1) تمام ذرات هستی «سَبَّحَ» تسبیح می گویند. آیه ای داریم «یسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْض» سَبَّحَ یعنی در گذشته،«یُسَبِّحُ» یعنی در آینده. یعنی در گذشته و حال و آینده همه هستی سبحان الله می گویند. پس تمام شن ها سبحان الله می گویند. برگ درخت ها سبحان الله می گویند. تو که هستی که در کره شمالی خدا را از غربت بیرون بیاوری؟ دلت به حال خدا سوخت. برو گمشو! دوباره رفتیم خوابیدیم. این هم نماز شب ما در کره شمالی!
7- بر شمردن نعمت های الهی، راه خشوع در برابر خدا
خدا نیازی به نماز ما ندارد. آن جوانی که نماز نمی خواند فکر نکند که مثلاً... همین زبانی که سه دقیقه با خدا حرف نمی زد. نیم ساعت نیم ساعت با هرکس و ناکسی حرف می زند. چه گناهی کردم که زبان حرف نمی زند؟ امام زین العابدین سحرهای ماه رمضان یک دعای ابوحمزه دارد می گوید: چرا وقت نماز کسل هستم؟ «أَلْقَیتَ عَلَىَّ نُعَاساً» (بحارالانوار/ ج 95/ ص 85) چرا وقت نماز خوابم می گیرد و سنگین می شوم؟ اصلاً نماز سنگین است. «وَ إِنَّها لَكَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِین» (بقره/45) نماز سنگین است، «إِلَّا عَلَى الْخاشِعِین». «وَ إِنَّها لَكَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِین» می گوید: نماز سنگین است مگر برای افراد خاشع. چه کنیم بچه های ما نماز بخوانند؟ عروسمان، دامادمان، پسرمان، برادرمان، شریکمان، شاگردمان، راه دعوت به نماز این است که مردم را خشوع... یکبار دیگر بخوانید... «وَ إِنَّها لَكَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِین» نماز سنگین است، چون طرف خشوع ندارد. می گوییم: چرا این نان را نمی خوری؟ می گوید: خشک شده و سفت است. خوب در چای شیرین بریز. در آب دوغ بریز. در آبگوشت بریز، شل می شود. باید اینهایی که نماز نمی خوانند را یک خرده شل کنیم. نرم شوند قابل خوردن هستند. چطور؟ قرآن آیاتی دارد. یک جفت به تو ندادیم؟ «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَینَینِ» (بلد/8) یک جفت چشم به تو ندادیم؟ صبر کنید... یک جمله یک جمله بخوانید...
من اگر یک دوربین به شما بدهم، تا آخر عمر مخلص من هستی. خدا دو تا دوربین به تو داده. دوربین نازک، ظریف. از دور عکس برمی دارد. از نزدیک، رنگی، ساده، عجب جایی خدا چشم را قرار داده است. در کاسه قرار داده که اگر مشت هم خورد، اگر چشم هم مثل دماغ بیرون بود، کور بودیم. بعد چشم ما از پی است. پی اگر در آب نمک نباشد، خراب می شود. اشک ما را شور کرده است. برایت مژه گذاشته است. برایت پلک گذاشته است. ابرو گذاشته بالا که نور می تابد، نور به چشم فشار نیاورد. این ابرو سایبان است. خطوط پیشانی را طوری قرار داده که هرکس کار می کند، عرق هایش از این طرف بیاید. هیچ کارگری وقت کار عرقش از این طرف نمی آید. خط پیشانی طوری است که عرق ها از این طرف می آید. دو تا چشم به تو داد. اگر نعمت های خدا را بخواهیم... خیلی نعمت است. اگر می خواهید مردم را به نماز دعوت کنید، نعمت های خدا را بشمارید. همین مکیدن سینه مادر، کسی تا به حال گفته: الحمدلله من به دنیا آمدم سینه مادرم را مکیدم؟ نه! ما که تا به حال نگفتیم. حالا اگر این نعمت مکیدن را خدا بگیرد. یک بچه متولد شده، هی به سینه مادر فوت کند، فو... عزیز بخور... فو! عزیزم بخور! فو... حالا همهمراجع تقلید جمع شوند. پروفسورها جمع شوند، که زن ما زاییده، این یکی فوت می کند. همه می مکند این یکی فوت می کند. مکیدن نعمت نبود؟
این بدن همه چیز می خواهد. شیر مادر تمام ویتامین هایی که بدن می خواهد در شیر مادر جاساز است. سه شیفته نوکر، پدر. سه شیفت کلفت، مادر! این علاقه پدر و مادر نعمت نیست. این قدر خدا نعمت داده است. آنوقت تو دو دقیقه نمی خواهی با خدا حرف بزنی؟ «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَینَینِ»،«وَ لِساناً وَ شَفَتَینِ» (بلد/9) زبانت ندادم. تنها عضوی که در عمر هیچوقت درد نمی گیرد، زبان است. زبانت دادیم. «و شَفَتَین» لب به تو دادیم. لب چقدر زیباست. یک استخوان در لب بود، هرکس آب می خورد، بیرون می ریخت. لب نرم است. منحنی است. آب دهان به اندازه تولید می شود. اگر آب دهان ما زیاد تولید می شد، هرکس هرجا می رفت باید یک سطل هم زیر چانه اش بود. هی زیادی اش بچکد. اگر کم تولید می شد، همه یک سرم زیر زبانمان بود. الحمدلله! خداروشکر! یک نعمت هایی داده که در عمرمان شکرش را نمی کنیم. یکبار گفتم. کجا بود گفتم. یکجا گفتم.
جوانی آمد خوش تیپ، خوش سیما، پولدار، تحصیلات بالا، نهضت سوادآموزی آمد و گفت: کسی زن من نمی شود. گفتم: چرا؟ گفت: بدنم بو می دهد. گفتم: یعنی چه؟ گفت: بو کن! اوه اوه! پوست بدنش بو می داد. اگر مادر ما را دوست نمی داشت. اگر خورشید به ما نزدیک بود. نمی سوختیم؟ اگر از ما دور بود یخ نمی بستیم؟ اگر پنجاه سال همه زن ها دختر می زاییدند، چه فاجعه ای رخ می داد. اگر هفتاد سال همه پسر می زاییدند، چه فاجعه ای رخ می داد! شما انگشت شصتت را کنار بگذار. اگر با این هشت انگشت توانستی کت ات را بپوشی. شلوارت را پایت کنی. یک شب امتحان کن. وقتی می خواهی شلوارت را بپوشی، شصت را کنار بگذار ببینم می توانی با هشت انگشت، شلوارت را پایت کنی؟ اگر می خواهید مردم نماز بخوانند، نعمت های خدا را بشمار این نرم می شود. نرم که شد، این تواضع می کند.
یک چیزی را چند بار گفتم. ولی چون نماز تکراری است. بحث نماز را هرچه تکرار کنیم طوری نیست. من وقت تلویزیون ندارم. منتهی به خانمم گفتم: اگر یک چیز حساسی بود، صدایم کن ببینم. یکبار صدایم زد و گفت: حاج آقا بیا این تکه را ببین. دیدم یک پیرمردی با جوانش پارک رفتند. پیرمرد به پسرش گفت: این چیه؟ گفت: گنجشک است. یک چند لحظه گذشت و دوباره گفت: این چیه؟ گفت: پدرجان یکبار دیگر هم پرسیدی. گنجشک است! این را دیدید؟ یک چند بار که گفت: گنجشک است. این پسر عصبانی شد. گفت: آقاجون! اِ... خرفت هستی. پیر هستی؟ گنجشک است. هی می گوید چیه، می گویم: گنجشک است. دومرتبه می گوید: چیه؟ این پسر جوان سر پیرمرد داد زد. این پیرمرد رفت و یک دفترچه خاطرات آورد و باز کرد و گفت: پسر جوان که سر من داد زدی. یکوقتی بچه سه ساله بودی، من تو را به همین پارک آوردم، سی، چهل بار از من پرسیدی چیه؟ گفتم: عزیزم گنجشک است. قربانت بروم گنجشک است. سی، چهل بار من با قربانت بروم گفتم: گنجشک است. تو بار سوم سر من داد زدی! این «بالوالدین احسانا» است؟ این جوان خجالت کشید و بلند شد پدرش را بغل کرد و بوسید و عذرخواهی کرد. این را خشوع می گویند. یعنی اول گردن کلفت است. خرفت شدی، پیر شدی، نمی فهمی، چند بار بگویم! این پسر مغرور را نرم کرد. ما اگر خواستیم مردم نماز بخوانند، باید نعمت های خدا را بشنوید.
خانم! خاطرات اینطوری هم داریم. یکبار مدیر کل آموزش و پرورش یکی از استان های بزرگ گفت: من امروز یک صحنه ای از یک دختر بچه دیدم که تمام خستگی من برطرف شد. گفتیم: چه صحنه ای دیدی؟ گفت: امروز یک دختر در دفتر آمد و گفت: آقای مدیر کل من امروز مادرم را نمازخوان کردم. دیدم یک دختر ده، دوازده ساله است. گفتم: چه کردی؟ گفت: به مادرم گفتم: یک دقیقه بنشین با شما صحبت کنم. نشست! بابا را دوست داری؟ داداش ها، خواهرها،بابا دوستتان دارم. صبح تا شب در خانه کلفتی می کنم. چون دوستتان دارم. گفتم: مامان آخرین سؤال؟ خدا را هم دوست داری؟ بله! خدا ما را آفریده و همه نعمت ها از خداست. گفت: چرا آدم که کسی را دوست دارد، با او حرف می زند. تو چرا می گویی: خدا را دوست دارم ولی با او حرف نمی زنی؟ چرا با خدا حرف نمی زنی؟ اگر بابا به شما بگوید: دوستت دارم اما با من حرف نزن. قبول می کنی؟ هرکس کسی را دوست دارد، می خواهد با او حرف بزند. تو چطور می گویی: خدا را دوست دارم و با او حرف نمی زنی؟ بلند شو نماز بخوان. گفت: چشم!مادر هم مادر خوبی بود. آنوقت اداره آمده بود به مدیر گفته بود: امروز مادرم را نمازخوان کردم. یک خرده بنشینیم چرا نماز نمی خوانیم؟ این فیلم هایی که می بینیم اصلاً من که این فیلم ها را نظر دیگر دارم. من می گویم: خسته شدی، خودت بلند شو ورزش کن. این نشسته یک کشور با یک کشور دیگر بازی می کند. چه چیزی گیر تو می آید؟ هیچی! مثل اینکه آدم چهارپایه بگذارد و پولهای بانک را ببیند. چه می بینی؟ پولهای بانک. به تو هم می دهند؟ نه! آخر تماشای ورزش دیگران مثل تماشای پولهای بانک است. به تو که نمی دهند! خسته شدی بلند شو ورزش کن. چرا نماز نمی خوانیم؟
یک حدیث داریم می گوید: «ما انصفت» ای انسان تو انصاف نداری. یک هزارم آنچه من به تو دادم، مردم به تو می دادند، بله قربان می گفتی. اگر می خواهید نعمت های خدا را بشناسید، چپه کنید. این آب چیه؟ این آب را آدم نمی فهمد؟ کی می فهمیم؟ برویم بخوریم تلخ شده باشد. قرآن می گوید: «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً» (واقعه/70) قاری: «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً» قرآن می گوید: اگر بخواهیم آب را تلخ می کنیم. به چه کسی تلگراف می کنی شیرینش کن؟ این درختی که سبز است، من خواستم سبز باشد. «لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً» (واقعه/65) اگر بخواهم درخت های خشک دیگر سبز نمی شود. به چه کسی تلگراف می کنی سبزش کن؟
قرآن می گوید: «وَ إِنَّها لَكَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِین» آیه برای نماز است ولی به حضرت علی گفتند: به فلانی پول ندادی، سمت معاویه رفت. حضرت امیر همین آیه نماز را خواند. فرمود: «وَ إِنَّها لَكَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِین». خدا خیلی به ما نعمت داده است.
نعمت های سیاسی، خیلی مهم است. ما معتقد هستیم باید دنبال کسی برویم که یا معصوم باشد، یا عادل باشد. هیچ کشوری یک چنین عقیده ای ندارد. می گوید: رئیس را باید اطاعت کنی. ما می گوییم: نه! هر رئیسی را نباید اطاعت کنیم. اگر معصوم باشد، یا عادل باشد. باید وصل به علم و عصمت باشد. نعمت سیاسی است. فقط ما داریم. تمام دنیا از آمریکا می ترسند. روی کره زمین تمام کشورها رهبرهایشان فاسق هستند. همین که ما امام رضا را داریم، در حرم امام رضا می آییم، امام رضا را دوست داریم، نعمت است. همین که ماه رمضان را دوست داریم. امام سجاد می گوید: ای ماه رمضان یک عده از تو بدشان می آید. می گویند: کی می شود تمام شوی! ولی من زین العابدین هستم، قبل از آمدن منتظرت بودم. آخر چه خدایی... شب جمعه هست. یک آیه قرآن می خوانی ثواب یک ختم قرآن را دارد، این نعمت نیست؟ یک آیه قرآن ثواب یک ختم قرآن را دارد. همین که ما یک چیزی را می فهمیم. می شد نفهمیم. همین که یک چیزی یادمان است. می شد فراموش شود و خدا حافظه را از ما بگیرد و همه چیز یادمان برود. همین که دندان های ما چاله و چوله دارد. نعمت است! اگر دندان ما مثل سنگ مرمر بود، شما یک تکه نان روی سنگ مرمر بگذار، هی بزن. سه ساعت بزنی خورد نمی شود. چون سنگ مرمر صاف است. اما اگر این نون را روی سنگ پا بگذاری و دو سه بار اینطور کنی، خرد می شود. دندان های ما مثل سنگ پا چاله و چوله دارد. این نان هضم می شود. این بینی ما، تا به حال کسی گفته: الحمدلله ما بینی داریم؟ بینی ما چند کار می کند. 1- هوای سرد را در لوله ها گرم می کند. 2- هوای غبار را در لوله ها تصفیه می کند. 3- هوای خشک را در لوله ها تر می کند. هوای سرد را گرم می کند. هوای خشک را تر می کند. هوای غبار را تصفیه می کند. گاهی بنشینیم نعمت های خدا را بشناسیم بعد می گوییم: خدایا معذرت می خواهیم، چرا من با تو حرف نزدم؟ مگر این نماز چند دقیقه طول می کشید؟ برای دعوت به نماز باید نعمت های خدا را بشماریم.
وقت من تمام شد. خوب شب جمعه است و ماه رمضان است و در خانه امام رضا هستیم و جمعیت هم خوب است. چند دعا می کنم آمین بگویید. حدیث داریم دستی که بالا می آید، محروم نمی کنیم. یا همان که می خواهد به او می دهم. 2- مشابه آن را به او می دهم. 3- یا لااقل یک بلا از جانش دور می کنم. 4- به بچه اش می دهم. 5- برای قیامتش ذخیره می کنم. دعا کنی دست خالی برنمی گردانیم. به خصوص اگر بعد از ده مرتبه یا رب باشد. بسم الله الرحمن الرحیم. «یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب» اللهم صل علی محمد و آل محمد. خدایا اموات ما را بیامرز. ما را هم بیامرز. همه مریض ها را شفا بده. شر اشرار به خصوص اسرائیل و آمریکا، شر اشرار نوپدید را، طالبان، داعش، شر اشرار را به خودشان برگردان. خدایا مزه فهمیدن و عبادت و مناجات و درک برکات این ایام را به ما بچشان. هرچه شب قدر برای خوب ها مقدر می کنی برای ما مقدر بفرما. از الآن تا ابد قلب امام زمان را از ما راضی بفرما. کمتر از آنی ما را به خودمان واگذار مکن. نسل ما را تا آخر تاریخ بهترین مؤمنین و مؤمنات و شیعیان امیرالمؤمنین قرار بده. صدها میلیون منحرف روی کره زمین است. وسیله هدایت تک تکشان را هرچه زودتر فراهم بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
****************************
منبع: درس هایی از قرآن