جستاری در زندگی امام عسكرى (علیه السلام)/بخش دوم

موضوع نوشتار: 
مهدی پیشوایی؛
امام حسن عسکری

اينك هر كدام از اين فعاليتها، را جداگانه توضيح مى‌دهيم:
1 - كوششهاى علمى‌
گرچه امام عسكرى به حكم شرائط نامساعد و محدوديت بسيار شديدى كه حكومت عباسى برقرار كرده بود، موفق به گسترش دانش دامنه دار خود در سطح كل جامعه نشد، اما در عين حال، با همان فشار و خفقان شاگردانى تربيت كرد كه هر كدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان نقش مؤثرى داشتند/
«شيخ طوسى» - ره - تعداد شاگردان حضرت را متجاوز از صد نفر ثبت كرده است(29) كه در ميان آنان چهره‌هاى روشن، شخيتهاى برجسته و مردان وارسته‌اى مانند: احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى، عبدالله بن جعفر حميرى، ابو عمرو عثمان بن سعيد عَمرى، على بن جعفر و محمد بن حسن صفّار به چشم مى‌خورند كه شرح خدمات و كوشهاى آنان در اين كتاب نمى‌گنجد و زندگينامه پر افتخار و آموزنده آنان را مى‌توان در كتب رجال خواند/
علاوه بر تربيت اين شاگردان، گاهى چنان مشكلات و تنگناهايى براى مسلمانان پيش مى‌آمد كه جز حضرت عسكرى كسى از عهده حل آنها بر نمى‌آمد. امام در اين گونه مواقع، در پرتو علم امامت، با يك تدبير فوق العاده، بن بست را مى‌شكست و مشكل را حل مى‌كرد. براى اين مطلب مى‌توان دو نمونه ذكر كرد:
الف - اشتباه فيلسوف!
«ابن شهر آشوب» مى‌نويسد: «اسحاق كِندى» كه از فلاسفه اسلام و عرب به شمار مى‌رفت و در عراق اقامت داشت(30)، كتابى تأليف نمود به نام «تناقضهاى قرآن»! او مدتهاى زيادى در منزل نشسته و گوشه نشينى اختيار كرده و خود را به نگارش آن كتاب مشغول ساخته بود. روزى يكى از شاگردان او به محضر امام عسكرى - عليه السلام شرفياب شد. هنگامى كه چشم حضرت به او افتاد، فرمودند: 
آيا در ميان شما مردى رشيد وجود ندارد كه گفته‌هاى استادتان «كندى» را پاسخ گويد؟ شاگرد عرض كرد: ما همگى از شاگردان او هستيم و نمى‌توانيم به اشتباه استاد اعتراض كنيم. امام فرمودند: اگر مطالبى به شما تلقين و تفهيم شود مى‌توانيد آن را براى استاد نقل كنيد؟
شاگرد گفت: آرى، امام فرمود:
از اينجا كه برگشتى به حضور استاد برو و با او به گرمى و محبت رفتار نما و سعى كن با او انس و الفت پيدا كنى. هنگامى كه كاملاً انس و آشنايى به عمل آمد، به او بگو: مسئله‌اى براى من پيش آمده است كه غير از شما كسى شايستگى پاسخ آن را ندارد و آن مسئله اين است كه: آيا ممكن است گوينده قرآن از گفتار خود معانى اى غير از آنچه شما حدس مى‌زنيد اراده كرده باشد؟
او در پاسخ خواهد گفت: بلى، ممكن است چنين منظورى داشته باشد. در اين هنگام بگو شما چه مى‌دانيد، شايد گوينده قرآن معانى ديگرى غير از آنچه شما حدس مى‌زنيد، اراده كرده باشد و شما الفاظ او را در غير معناى خود به كار برده‌ايد؟ امام در اينجا اضافه كرد: او آدم باهوشى است، طرح اين نكته كافى است كه او را متوجه اشتباه خود كند/
شاگرد به حضور استاد رسيد و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنكه زمينه براى طرح مطلب مساعد گرديد. سپس سؤال امام را به اين نحو مطرح ساخت: 
آيا ممكن است گوينده‌اى سخنى بگويد و از آن مطلبى اراده كند كه به ذهن خواننده نيايد؟ و به ديگر سخن: مقصود گوينده چيزى باشد مغاير با آنچه در ذهن مخاطب است؟ فيلسوف عراقى با كمال دقت به سؤال شاگرد گوش داد و گفت: سؤال خود را تكرار كن. شاگرد سؤال را تكرار نمود. استاد تأملى كرد و گفت: آرى، هيچ بعيد نيست امكان دارد كه چيزى در ذهن گوينده سخن باشد كه به ذهن مخاطب نيايد و شنونده از ظاهر كلام گوينده چيزى بفهمد كه وى خلاف آن را اراده كرده باشد/
استاد كه مى‌دانست شاگرد او چنين سؤالى را از پيش خود نمى‌تواند مطرح نمايد و در حدّ انديشه او نيست، رو به شاگرد كرد و گفت: تو را قسم مى‌دهم كه حقيقت را به من بگويى، چنين سؤالى از كجا به فكر تو خطور كرد؟ 
شاگرد: چه ايرادى دارد كه چنين سؤالى به ذهن خود من آمده باشد؟استاد: نه، تو هنوز زود است كه به چنين مسائلى رسيده باشى، به من بگو اين سؤال را از كجا ياد گرفته‌اى؟
شاگرد: حقيقت اين است كه، «ابو محمد» (امام حسن عسكرى - عليه السلام -) مرا با اين سؤال آشنا نمود/
استاد: اكنون واقع امر را گفتى. سپس افزود: چنين سؤالهايى تنها زيبنده اين خاندان است (آنان هستند كه مى‌توانند حقيقت را آشكار سازند)(31)/
آنگاه استاد با درك واقعيت و توجه به اشتباه خود، دستور داد آتشى روشن كردند و آنچه را كه به عقيده خود درباره «تناقضهاى قرآن» نوشته بود تماماً سوزاند!(32)
ب - مشت راهب باز مى‌شود!
يك سال در سامرّأ قحطى سختى پيش آمد. «معتمد»، خليفه وقت، فرمان داد مردم به نماز استسقأ (طلب باران‌9 بروند. مردم سه روز پى در پى براى نماز به مصلاّ رفتند و دست به دعا بر داشتند، ولى باران نيامد. روز چهارم «جاثِليق»، بزرگ اسقفان مسيحى، همراه مسيحيان و راهبان به صحرا رفت. يكى از راهبان هر وقت دست خود را به سوى آسمان بلند مى‌كرد بارانى درشت فرو مى‌باريد. روز بعد نيز جاثليق همان كار را كرد و آنقدر باران آمد كه ديگر مردم تقاضاى باران نداشتند، و همين امر موجب شگفت مردم و نيز شك و ترديد و تمايل به مسيحيت در ميان بسيارى از مسلمانان شد. اين وضع بر خليفه ناگوار آمد و ناگزير امام را كه زندانى بود، به دربار خواست و گفت: امت جدت را درياب كه گمراه شدند!
امام فرمودند: از جاثليق و راهبان بخواه كه فردا سه شنبه به صحرا بروند/
خليفه گفت: مردم ديگر باران نمى‌خواهند، چون به قدر كافى باران آمده است، بنابراين به صحرا رفتن چه فايده‌اى دارد؟
امام فرمودند: براى آنكه ان شأ الله تعالى شك و شبهه را برطرف سازم/
خليفه فرمان داد پيشواى مسيحيان همراه راهبان سه شنبه به صحرا رفتند. امام عسكرى - عليه السلام - نيز در ميان جمعيت عظيمى از مردم به صحرا آمد. آنگاه مسيحيان و راهبان براى طلب باران دست به سوى آسمان برداشتند. آسمان ابرى شد و باران آمد. امام فرمان دست راهب معينى را بگيرند و آنچه در ميان انگشتان اوست بيرون آوردند. در ميان انگشتان او استخوان سياه فامى از استخوانهاى آدمى يافتند. امام استخوان را گرفت، در پارچه‌اى پيچيد و به راهب فرمودند: اينك طلب باران كن! راهب اين بار نيز دست به آسمان برداشت، اما بعكس ابر كنار رفت و خوشيد نمايان شد! مردم شگفت زده شدند. خليفه از امام پرسيد:
اين استخوان چيست ؟
امام فرمودند: اين استخوان پيامبرى از پيامبران الهى است كه از قبور برخى پيامبران برداشته‌اند و استخوان هيچ پيامبرى ظاهر نمى‌گردد جز آنكه باران نازل مى‌شود. خليفه امام را تحسين كرد. استخوان را آزمودند، ديدند همان طور است كه امام مى‌فرمايد/
اين حادثه باعث شد كه امام از زندان آزاد شود و احترام او در افكار عمومى بالا رود. در اين هنگام امام از فرصت استفاده كرده و آزادى ياران خود را كه با آن حضرت در زندان بودند، از خليفه خواست و او نيز خواسته حضرت را به جا آورد(33)/
2- ايجاد شبكه ارتباطى با شيعيان‌
در زمان امام عسكرى - عليه السلام - تشيع در مناطق مختلف و شهرهاى متعددى گسترش و شيعيان در نقاط فراوانى تمركز يافته بودند. شهرها و مناطقى مانند: كوفه، بغداد، نيشابور، قم، آبه (آوه)، مدائن، خراسان، يمن رى آذربايجان، سامّرأ، جرجان و بصره از پايگاههاى شيعيان به شمار مى‌رفتند. در ميان اين مناطق، به دلائلى، سامرّأ، كوفه بغداد قم و نيشابور از اهميت ويژهاى برخوردار بود(34)/
گستردگى و پراكندگى مراكز تجمع شيعيان، وجود سازمان ارتباطى منظمى را ايجاب مى‌كرد تا پيوند شيعيان را با حوزه امامت از يك سو، و ارتباط آنان را با همديگر از سوى دوم برقرار سازد، و از اين رهگذر، آنان را از نظر دينى و سياسى رهبرى و سازماندهى كند/
اين نياز، از زمان امام نهم احساس مى‌شد و چنانكه در سيره آن حضرت و امام دهم توضيح داديم، شبكه ارتباطى وكالت و نصب نمايندگان در مناطق گوناگون، به منظور برقرارى چنين سيستمى، از آن زمان به مورد اجرا گذاشته مى‌شد.
اين برنامه در زمان امام عسكرى - عليه السلام - نيز تعقيب گرديد: به گواهى اسناد و شواهد تاريخى، امام عسكرى - عليه السلام - نمايندگانى از ميان چهره‌هاى درخشان و شخصيتهاى برجسته شيعيان، برگزيده، در مناطق متعدد منصوب كرده و با آنان در ارتباط بود و از اين طريق پيروان تشيع را در همه مناطق زير نظر داشت. از ميان اين نمايندگان، مى‌توان از «ابراهيم بن عبده»، نماينده امام در «نيشابور»، ياد كرد/
امام طى نامه مفصلى خطاب به «اسحاق بن اسماعيل» و شيعيان نيشابور، پس از توضيح نقش امامت در هدايت امت اسلامى، تشريح ضرورت و اهميت پيروى از امامان و هشدار از سرپيچى از فرمان امام نوشت:
«... اى اسحاق! تو فرستاده من نزد ابراهيم بن عبده هستى تا وى به آنچه من در نامه‌اى كه توسط محمد موسى نيشابورى فرستاده‌ام عمل كند. تو و همه كسانى كه در شهر تو هستند موظفيد بر اساس نامه مزبور عمل كنيد/
ابراهيم بن عبده اين نامه مرا براى همه بخواند تا جاى سؤال و ابهامى باقى نماند... درود و رحمت فراوان خدا بر ابراهيم بن عبده و بر تو و همه پيروان ما باد! همه كسانى كه از پيروان من و از مردم شهر تواند و اين نامه را بخوانند و كسانى كه در آن ناحيه از حق منحرف نشده‌اند، بايد حقوق مالى ما را به ابراهيم بن عبده بپردازند و او نيز بايد آن را به «رازى»(35) يا به كسى كه وى معرفى مى‌كند، تحويل بدهد، و اين دستور من است..»(36)/
از اين نامه، علاوه بر موضوع جمع آورى وجوه مالى شيعيان كه اهميت بسزايى در تقويت و تحكيم وضع اقتصادى جبهه تشيع داشت، استفاده مى‌شود كه نمايندگان امام داراى سلسله مراتبى بودند و حوزه فعاليت هر كدام از آنان مشخص بود و وجوه جمع آورى شده مى‌بايست در نهايت به دست وكيل اصلى برسد و او به امام برساند/
امام، گويا براى تقويت و تثبيت موقعيت ابراهيم بن عبده و نيز براى روشن ساختن شعاع حوزه فعاليت او، طى نامه‌اى به «عبدالله بن حَمدِويه بيهقى» چنين نوشت:
«من ابراهيم بن عبده را براى دريافت حقوق مالى آن سامان و ناحيه شما منصوب كردم و او را وكيل امين و مورد اعتماد خويش نزد پيروان خود قرار دادم. تقوا در پيش گيريد و مراقب باشيد و وجوه مالى واجب را بپردازيد كه هيچ كس در ترك يا تأخير پرداخت آن معذور نيست...»(37)
گويا برخى از شيعيان در مورد اصالت خط و نامه امام درباره ابراهيم ايجاد شبهه و ترديد كرده احتمال داده بودند كه مجعول باشد، از اينرو امام طى نامه جداگانه‌اى نوشت:
«نامه اى كه درباره وكالت ابراهيم از ناحيه من - جهت دريافت حقوق مالى مربوط به من از شيعيان آن منطقه - رسيده، به خط خود من است...»(38)
يكى ديگر از نمايندگان امام «احمد بن اسحاق بن عبدالله قمى اشعرى»، از ياران خاص امام و از شخصيتهاى بزرگ شيعى در قم، بود.
بعضى از دانشمندان علم رجال، از او به عنوان رابط بين قميها و امام و از جمله اصحاب خاص آن حضرت ياد كرده‌اند(39). اما دانشمندان ديگر، او را وكيل و نماينده امام دانسته‌اند(40). از روايتى در «بحار الأنوار» استفاده مى‌شود كه او نماينده امام در موقوفات قم بوده است(41)/
«محمد بن جرير طبرى» مى‌نويسد: احمد بن اسحاق قمى اشعرى، استاد شيخ صدوق، نماينده امام ابو محمد عسكرى بود. وقتى كه آن حضرت درگذشت، وكالت حضرت صاحب الزمان را به عهده گرفت. از طرف حضرت نامه هايى خطاب به او صادر مى‌شد، و او وجوه و حقوق مالى قم و اطراف آن را گرد آورى نموده و به امام مى‌رساند(42). احمد بن اسحاق صدو شصت كيسه طلا و نقره را كه از شيعيان قم گرفته بود، به امام تسليم كرد(43) و اين، حجم چشمگير و جوه جمع آورى شده را نشان مى‌دهد/
«ابراهيم بن مهزيار» اهوازى، يكى ديگر از وكلاى امام بود. اموالى از بيت المال نزد او جمع آورى شده بود و موفق نشده بود به حضرت عسكرى تحويل دهد. پس از شهادت امام، هنگامى كه ابراهيم بيمار شد، به فرزندش محمد وصيت كرد كه آن اموال را به محضر حضرت صاحب الزمان برساند. او نيز اين مأموريت را انجام داد و به جاى پدرش به نمايندگى امام دوازدهم منصوب گرديد(44)/
در رأس سلسله مراتب وكلاى امام، «محمد بن عثمان عَمرى» قرار داشت كه وكلاى ديگر، به وسيله او با امام در ارتباط بودند. آنان نوعاً اموال و وجوه جمع آورى شده را به وى تحويل مى‌دادند و او به محضر امام مى‌رساند(45)
پيكها و نامه ها
علاوه بر شبكه ارتباطى وكالت، امام از طريق اعزام پيكها نيز با شيعيان و پيروان خود ارتباط برقرار مى‌ساخت و از اين رهگذر مشكلات آنان را برطرف مى‌كرد. در اين زمينه، به عنوان نمونه، مى‌توان از فعاليتهاى «ابوالأديان»، يكى از نزديكترين ياران امام ياد كرد(46). او نامه‌ها و پيامهاى امام را به پيروان آن حضرت مى‌رساند، و متقابلاً نامه‌ها، و سؤالها، مشكلات، خمس و ديگر وجوه ارسالى شيعيان را دريافت نموده و در سامرّأ به محضرامام عسكرى مى‌رساند. آخرين مأموريت او را كه در روزهاى آخر حيات امام عسكرى رخ داد، در بخش جريان شهادت آن حضرت توضيح خواهيم داد/
گذشته از پيكها، امام از طريق مكاتبه نيز باشيعيان ارتباط برقرار مى‌ساخت و از اين رهگذر آنان را زير چتر هدايت خويش قرار مى‌داد. نامه‌اى كه امام به «ابن بابويه» نوشته - و در بخش تقويت و توجيه سياسى عناصر مهم شيعه از آن ياد خواهيم كرد - نمونه‌اى از اين نامه‌ها است(47). از اين گذشته، امام دو نامه به شيعيان قم و آبه (آوه) نوشته است كه متن آنها در كتابهاى ما مضبوط است(48). نامه‌هاى ديكرى نيز به مناسبتهاى ديگر از امام در دست است(49) بر اساس روايتى، امام عسكرى بامداد روز هشتم ربيع الأول سال 260 ه'، اندكى پيش از رحلت، نامه‌هاى فراوانى به مردم مدينه نوشت(50)

 

******************************

منبع: سيره پيشوايان، مهدى پيشوايى، صص 662 - 615

******************************

پی نوشتها:

29- رجال، ط1، نجف، المكتبة الحيدرية، 1381 ه'.ق، ص 427به بعد/
30- فيلسوفى كه چنين كتابى نوشته بوده، پسر اسحاق كندى بنام «يعقوب» بوده است و نه خود اسحاق، و بنا به نوشته «محمد لطفى جمعه»، «اسحاق» حاكم كوفه در زمان سه نفر از خلفاى عباسى يعنى مهدى و هادى و هارون بوده است (تاريخ فلاسفة الاسلام فى المشرق و المغرب، المكتبة العلمية، ص 1). گويا نام پدر و پسر با هم اشتباه شده و يا در موقع نقل و استنساخ، نام پسر از قلم افتاده است/
31- الأن جئت بالحق و ما كان ليخرج مثل هذا الامن ذلك البيت/
32-اين قضيه را ابن شهر آشوب در كتاب «مناقب» (ج‌4، ص 424) از كتاب «التبديل» نوشته ابوالقاسم كوفى نقل كرده است برخى از دانشمندان معاصر، در صحت اين قضيه ابراز ترديد نموده و نوشته‌اند: اين قضيه نشان مى‌دهد كه كندى در يك بى ثباتى فكرى به سر مى‌برده و به اسلام عقيده نداشته است، و اين موضوع گرچه امكان‌پذير است، اما چون تنها در كتاب ابوالقاسم كوفى آن هم به صورت مرسل (بدون سند) آمده و ابن شهر اشوب نيز از او نقل كرده است، نمى‌توان براى اثبات قضيه تاريخى به آن اكتفا كرد (محمد الصدر، تاريخ الغيبة الصغرى، ص‌196)/
اما با توجه به گوشه هايى از تفكر كندى كه در كتب مربوط به تاريخ فلاسفه اسلامى آمده، چنين قضيه‌اى بعيد به نظر نمى‌رسد. چنانكه «حنا الفاخورى» و «خليل الجر» ضمن تحليل مبانى فكرى و فلسفى وى نوشته‌اند:«...اما گاه شود كه ميان تعليمات فلسفه و آيات قرآن تناقضى مشهود شود، و اين تناقض است كه پاره‌اى را به مخالفت با فلسفه واداشته است. كندى حل اين مشكل را در تأويل آيات يافته است. او مى‌گويد: كلمات عربى را يك معناى حقيقى است و يك معناى مجازى، و بدين طريق متفكر مى‌تواند از منطوق برخى آيات، معانى مجازى آنها را از راه تأويل دريابد...» (تاريخ فلسفه در جهان اسلامى، ترجمه عبد المحمد آيتى، تهران، چاپ دوم، كتاب زمان، 1358 ه'.ش، ج‌2، ص‌380)/
33- شبلنجى، نور الأبصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسينى، ص .167 و نيز ر.ك به: ابن شهر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج‌4، ص 425 - على بن عيس الاربلى، كشف العمّة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه'.ق، ج‌3، ص 219- ابن حجر الهيتمى، الصواعق المحرقة، قاهره‘ مكتبة القاهرة، ص 207 - ابن صبّاغ المالكى، الفصول المهمة، ط قديم، ص 304 - 305/
34- طبسى، شيخ محمد جواد، حياة الامام العسكرى، ط 1، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1371 ه'.ش، س 223 - .226 و نيز ر. ك به: الشيخ محمد حسين المظفر تاريخ الشيعة، قم، مكتبة بصيرتى، صفحات: 62، 78، 102/
35- ظاهراً مقصود، احمد بن اسحاق رازى، يكى از بزرگان شيعيان اهل رى، و يكى ديگر از نمايندگان امام عسكرى است. (ر. ك به: حياة الامام العسكرى، شيخ محمد جواد طبسى، 332)/
36- طوسى، اختيار معرفة الرجال (معروف به رجال كشّى)، مشهد، دانشگاه مشهد، ص 575 - 580، حديث 1088 - مجلسى، بحار الأنوار، ط 2، تهران، 1395 ه'.ق، ج 50، ص 219 - .323 اين نامه به اختصار در تحف العقول (ص 484) نيز آمده است/
37- طوسى، همان كتاب، ص 580، حديث 1089/
38- طوسى، همان كتاب، ص 580، حديث 1089/
39- نجاشى، فهرست اسمأ مصنفى الشيعة، قم، مكتبد الداورى، ص 66 - شيخ طوسى، الفهرست، مشهد، دانشكده الهيات و معارف اسلامى، 1351 ه'.ش، ص 23/
40- طبسى، حياة الامام العسكرى، ص 333/
41- ج‌50، ص 323/
42- دلائل الامامة، الطبعة الثالثة، قم منشورات الرضى، 1363 ه'.ش، ص 272/
43- طبرسى، الاحتجاج، نجف، المطبعة المرتضوية، 1350، ص 257/
44- شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص 351 - طبرسى، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، تهران، دار الكتب الاسلامية، ص 445 - تسترى، شيخ محمد تقى، قاموس الرجال، الطبعة الثانية، قم، مؤسسةالنشر الاسلامى التابعة لجامعة المدرسين، ج‌1، ص 316 - كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه'.ق، ج‌1، ص 518/
45 طوسى، اختيار معرفة الرجال، مشهد، دانشكده الهيات و معارف اسلامى، 1348 ه'.ش، ص 532، حديث 1015 - تسترى، همان كتاب، ج 1، ص .315 عَمرى بعدها به وكالت از طرف حضرت صاحب الزمان - عج - منصوب گرديد و ما به خواست خدا در بخش آينده پيرامون عظمت و فضيلت او سخن خواهيم گفت/
46- ابو الأديان على بصرى، در اواخر قرن سوم هجرى در گذشته و كنيه او در اصل «ابوالحسن» بوده است، نامبرده به اين جهت به ابوالأديان شهرت يافته بود كه با پيروان تمام دينها مناظره مى‌كرد و مخالفين را مجاب مى‌نمود (مدرس تبريزى، محمد على، ريحانة الأدب، چاپ سوم، تهران، كتابفروشى خيام، 1347 ه'.ش، ج‌7، ص‌570)/
انتخاب ابوالأديان براى انجام اين مأموريت، نشان مى‌دهد كه حضرت افراد ويژه‌اى را به اين كار مى‌گمارده است/
47- ابن شهر اشوب، مناقب آل ابى طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج‌4، ص 425 - مجلسى، بحار الأنوار، ج‌50، ص 317 - فيض كاشانى، معادن الحكمة فى مكاتيب الأئمة، قم مؤسسة النشر الاسلامى التابعة لجماعة المدرسين، ط 2، 1409 ه'.ق، ج‌2، ص 265/
48-فيض كاشانى، همان كتاب ص 264 - مجلسى، همان كتاب، ص .317 
49-حسن بن على بن شعبة، تحف بالعقول، ط 2، قم مؤسسة بالنشر الاسلامى التابعة لجماعة المدرسين، 1363 ه'.ش، ص 486/
50-مجلسى، همان كتاب، ص 331

Share