غایت اصلی حکومت اسلامی در اندیشه امام خمینی (ره)
در این بخش از ضیاءالصالحین، به بررسی غایت اصلی حکومت اسلامی در اندیشه امام خمینی (ره) خواهیم پرداخت. با ما همراه باشید.
همان گونه که در غایت خلقت انسان اهداف متعددی را می توان لحاظ نمود و آنها را در مراتب متعدد به ابتدایی، متوسط و نهایی و یا فرعی و اصلی درجه بندی نمود، برای حکومت اسلامی نیز می توان همین دسته بندی را انجام داد. امام خمینی (ره) با توجه به تفکر فلسفی و نگاه عمیق عقلی که داشتند، کاملاً بر این امر اشراف داشته و در آثار متعدد خود آن را متذکر شده اند.
ایشان هرچند در باب رسالت اصلی حکومت، که سعادت باشد، بطور مستقیم کمتر سخن به میان آورده اند، لیکن از غایت خلقت و قرب الهی و هدف بعثت و کمال و سعادت بسیار سخن گفته اند که این دیدگاه ایشان را نمی توان از بعد اجتماعی جدا انگاشت و به جنبه فردی منحصر کرد و از یکدیگر تفکیک نمود. امام (ره) غایت افعال انسان ها را رسیدن به قرب الهی و بارگاه قدس ربوبی دانسته و می فرماید: «عشّاق جمال حق و مقربین و مجذوبین، غایت افعالشان وصول به باب اللّه و رسیدن به لقاءاللّه و ساحت قدس الهی است... چون ذات مقدسش کامل مطلق و جمیل علی الاطلاق است، کعبه آمال همه موجودات و غایت مقصد جمیع سلسله کاینات است. ... پس غایت همه حرکات و افعال، ذات مقدس است» (امام خمینی، ۱۳۸۴، ص ۶۰۱ـ۶۰۲).
و یا در جای دیگر می فرماید: «سالک در هر مقامی غایت حقیقی او حصول کمال و سعادت است، پس در حقیقت غایت استعاذه برای سالک، حصول آن کمال مترقّب و سعادت مطلوبه است و غایه الغایات و منتهی الطّلبات، حق تعالی ـ جلّت عظمته ـ است و در این مقام پایین از آن همه چیز محو شود» (امام خمینی، ۱۳۷۰، ص ۲۳۳ـ۲۳۴).
سالک حقیقی کسی است که طریق سعادت را طی نموده و به مقامات اکمل انسانی بار یافته است. قطعا می توان گفت که در اندیشه امام راحل، سیاستمدار واقعی کسی است که کمالاتی را در این مسیر تحصیل نموده و در حد قدرت و توان خود، مراحلی از غایت انسانی اش را درک کرده و به مراتبی از سعادت حقیقی دست یافته است. و اگر قرب الهی و سعادت از نگاه ایشان بعنوان غایت اصلی یا غایت الغایات تعبیر شده، به جهت همین است که انسان برای نیل و وصول به آن خلق شده و هر امر دیگری غیر از آن، سعادت واقعی برای او به شمار نمی آید؛ زیرا هر غایتی لازم است با مبادی خود تناسب داشته باشد.
امام (ره) معتقدند که غایت اصلی انسان در نظام هستی سعادت است و این سعادت، با توجه به تناسب مبدأ خالقیت او در اتصال به ماوراءالطبیعه که وصال به حق باشد نهفته است: «تناسب غایات با مبادی غایات معتبر است؛ زیرا هر غایتی از مبدأ غایت نشئت می گیرد؛ اگر مبدأ الهی و فوق الطبیعه باشد، غایت الهی و فوق الطبیعه است. ... و بالجمله، مبدأ هرچه باشد، غایت متناسب با اوست» (اردبیلی، ۱۳۸۱، ج ۱، ص ۳۰۵ـ۳۰۶). بنابراین، انکار مسئله (مغایرت مبدأ با غایت) امری غیرعقلانی ومحال خواهد بود. «محال است که غایت با مبدأ مناسب خود،ملایمت نداشته باشد»(اردبیلی، ۱۳۸۱، ج ۱، ص۳۰۶).
همه ی این بیانات امام راحل در راستای غایت اصلی به جنبه فردی و حیات اجتماعی انسانی مرتبط است. ایشان تصریح دارد بر اینکه انسان ابتدا باید خود را بسازد و شخصیت خود را ثبات بخشد تا بتواند وارد عرصه جامعه شده و در رأس نظام سیاسی، تدبیر امور را به دست بگیرد و جامعه را بر آن مرتبه ای که خود رسیده نایل سازد؛ یعنی مدیر جامعه باید به مرتبه ای از کمال و سعادت دست یافته باشد تا اینکه قادر به ضمانت سعادت جامعه شود. «ما تا اصلاح نکنیم خودمان را، نمی توانیم کشور خودمان را اصلاح کنیم» (امام خمینی، ۱۳۷۴، ص ۶۵ـ۶۶).
بخش زیادی از آثار امام (ره) معطوف به جنبه فردی شخصیت انسان است. ایشان با نگاه عمیق عرفانی و فلسفی به موضوع نگریسته و شکل گیری شخصیت فرد در جامعه را مهم تر از ثبات شخصیت اجتماعی قلمداد نموده است: «مکتب اسلام یک مکتب مادی نیست، یک مکتب مادی ـ معنوی است. مادیت را در پناه معنویت، اسلام قبول دارد. معنویات، اخلاق، تهذیب نفس، اسلام برای تهذیب انسان آمده است، برای انسان سازی آمده است.
همه ی مکتب های توحیدی برای انسان سازی آمده اند. ما مکلفیم انسان بسازیم. انسان آگاه مهذب، همه ابعاد سعادت را برای کشور تأمین می کند... انسان یک موجودی است که در طرف سعادت به بالاترین مقام می رسد، در طرف کمال به بالاترین مقام موجودات می رسد... آمدن انبیا برای این است که آن راه هایی که بشر نمی داند، آن حقایقی را که انسان نمی داند، به آنها تعلیم بفرمایند...» (امام خمینی، ۱۳۸۵، ج ۷، ص ۵۳۲ـ۵۳۳؛ ج ۱۲، ص ۴۲۵).
حضرت امام معتقدند که این کلام وحیانی و ادعیه معصومان علیهم السلام برای فرد و اجتماع عامل مهمی برای رسیدن به سعادت به شمار می آید؛ هم برای کمال انسانی و هم برای تدبیر امور اجتماعی مؤثرند: «ما اگر هم قطع نظر از این بکنیم که برای رسیدن انسان به کمال مطلق؛ این ادعیه کمک می کند، برای اداره یک کشور هم اینها کمک می کنند» (امام خمینی، ۱۳۷۸ الف، ص ۱۵۰ـ۱۸۰).
لازمه رسیدن به این غایت، برون رفت از مرحله تحیر و سرگردانی است که از نگاه امام (ره) انبیای الهی در رسالت اجتماعی خود بدان توجه وافری داشتند؛ زیرا انسان تا از مرحله تردید خارج نگردد، به مقام توحید بار نمی یابد: «همه دعوت انبیا این بوده است که مردم را از این سرگردانی که دارند ـ هر که یک طرف می رود و هر که یک مقصدی دارد ـ این مردم را از اینجا دعوت کنند و راه را نشانشان بدهد که این راه است...» (امام خمینی، ۱۳۷۸ الف، ص ۲۴۴؛ امام خمینی، ۱۳۸۵، ج ۱۲، ص ۵۰۶).
اگر گفته می شود که انبیای الهی و ائمه اطهار علیهم السلام و علمای دینی باید در رأس حکومت قرار گیرند به این دلیل است که ایشان، جزءسعادتمندترین افراد جامعه اند؛ ازاین رو، راه سعادت را یافته و رفته و در نتیجه، بهترین هادی شناخته شده و افراد را به آن سمت راهنمایی می کنند: «تمام انبیا موضوع بحثشان، موضوع تربیتشان، موضوع علمشان، انسان است؛ آمده اند انسان را تربیت کنند، آمده اند این موجود طبیعی را از مرتبه طبیعت به مرتبه عالی مافوق طبیعه، مافوق الجبروت برسانند...» (امام خمینی، ۱۳۸۵، ج ۸، ص ۳۴۵؛ اردبیلی، ۱۳۸۱، ج ۳، ص ۳۳۸).
امام راحل تشکیل دولت اسلامی را ادامه کار انبیا و ائمه اطهار علیهم السلام می داند. ایشان معتقد بود که برنامه چنین حکومتی باید در راستای رساندن جامعه بشری به قرب الهی و سعادت تنظیم گردد. ایشان با دو دلیل، اندیشه اش را در اثر گران سنگ ولایت فقیه به اثبات می رساند: یکی، تشبیه و تداوم بخشی مسیر انبیا و ائمه به واسطه علمای دینی؛ به این معنا که آنان، همانند او یا ورثه انبیایند:
«علماء امتی کأنبیاء قبلی و علماءُ امتی کأنبیاء بنی اسرائیل... العلماء ورثة الانبیاء» (امام خمینی، ۱۳۷۷، ص ۸۷) و دلیل مهم تر اینکه حاکمیت برای انبیا و ائمه یک مقام نیست، بلکه وظیفه و مسئولیت است که این مسئولیت از جانب معصوم علیه السلام به علما تسرّی پیدا می کند و آنان باید این رسالت و مسئولیت خطیر را بر عهده گیرند و مردم را به چنین غایتی رهنمون سازند.
پس بر مبنای منطق امام راحل، غایت الغایات در حکومت اسلامی، رساندن جامعه به سعادت واقعی و حقیقی است که آن، قرب الی اللّه و هدایت گری انسان ها به سوی معرفت اللّه و به فعلیت رساندن قوای کمال جوی آنهاست.
مفهوم شناسی سعادت
امام خمینی (ره) با نگاه عمیق فلسفی و عرفانی خویش، مفهوم سعادت را فراتر از بعد مادی دانسته و در تعریف آن می گوید: «سعادت حقیقت وجودیه ای است که عبارت از یافتن لذات و ادراک مایلایم خود باشد» (اردبیلی، ۱۳۸۱، ج ۳، ص ۴۵۰) و «حقیقت سعادت، کمال مطلق و راحت مطلق است» (امام خمینی، ۱۳۷۰، ص ۱۱۵).
ماهیت سعادت در جنبه معنوی و روحانی انسان نهفته است؛ زیرا جاودانگی و بقای انسانی در نفس و روح است نه در جسم آدمی: «انسان به روح، انسان است؛ انسان به بصیرت، بصیرت قلبی، انسان است، آن که باقی می ماند روح انسان است و آنچه در انسان سعادت ایجاد می کند بصیرت است» (امام خمینی، ۱۳۸۵، ج ۱۰، ص ۳۰۳). «البته سعادت، معنایش بیش از این نیست که گفتیم و فارسی اش خوشبختی است» (امام خمینی، ۱۳۸۱، ج ۳، ص ۴۶۰).
اگر انسان بخواهد سعادت را در امور مادی و لذایذ دنیوی محدود و محصور نماید و تصور کند، که بهره مندی هرچه بیشتر و دلبستگی به متاع دنیا سعادت آفرین است، بطور قطع در تلقی حقیقت سعادت به خطا رفته است. پس محدود کردن مفهوم سعادت به امور دنیوی، تلقی و برداشت نادرستی از حقیقت آن است؛ چراکه غایت کمال انسان، آخرت است نه دنیا. امام خمینی(ره) به شدت با این اندیشه مخالف است که تصور شود مفهوم سعادت و شقاوت، منحصر به حیات دنیوی انسان گردد. باید حیات و عمر کامل او لحاظ شود نه بخشی از زندگی اش که در دنیا سپری می شود. انسان در دنیا بخشی از زندگی را طی می کند که ادامه آن در حیات دیگر (آخرت) است و سعادت مفهوم اعمی می باشد که هر دو نشئه را شامل می شود.
ازاین رو، حقیقت سعادت به دنیا و یا آخرت محدود نبوده، بلکه اعم از آن دوست. ایشان می فرماید: «جهت دیگری که در سعادت و شقاوت انسان باید ملاحظه شود این است که انسان یک موجود موقت مثل کرم خراطین نیست که خوش بختی او را فقط با ملاحظه این چند روز عمر که در خاک نرم و متوسط بوده ملاحظه کنیم، بلکه باید مجموع مدت حیات و زندگی انسان را ملاحظه کرد که چند سالی در این دنیاست و بعد از این نشئه، در نشئه آخرت خواهد ماند» (امام خمینی، ۱۳۸۱، ج ۳، ص ۴۵۵).
سعادت و کمال
به نظر می رسد که امام (ره) بین دو واژه سعادت و کمال تفکیک قایل نشده؛ چرا که ایشان کمال را عشق ذاتی آدمیان به «جمال باری تعالی» و «هویت مطلقه» می داند (امام خمینی، ۱۳۶۲، ص ۱۵۳) و در توأمان بودن مفهوم آن دو می فرماید: «حقیقت سعادت، کمال مطلق است» (امام خمینی، ۱۳۷۰، ص ۱۱۵). ایشان معتقد است که تحقق کمال و سعادت انسان، وصول به حق تعالی و نایل شدن به مقام قدس اله است (امام خمینی، ۱۳۷۰، ص ۱۱۵). «تمام افعال و رفتار انسانی، توجه و عنایت به ذات ربوبی است» (امام خمینی، ۱۳۸۴، ص ۶۰۲).
انسان تا بدین مقام نرسد و شخصیت خود را متجلی به جمال و زیبایی حق نسازد، به کمال و سعادت واقعی نمی رسد؛ چراکه کمال مطلق در توحید و ذات حق نهفته است. امام (ره) که اندیشمندی حکیم و عارف بودند، بی تردید، هر دو معنای کمال را مدنظر قرار داده و با توجه به مفهوم اول آن (تمامیت شی ء در ذات و صفات...)، این دو واژه را بصورت توأمان در بسیاری از آثارشان به کار برده اند. شایان ذکر است که مراد نویسنده در این پژوهش، معنای اول و عدم انفکاک بین آنها می باشد (ر.ک: امام خمینی، ۱۳۷۰، ص ۵،۱۵،۲۱،۵۹ و ۲۳۳؛ امام خمینی، ۱۳۸۲، ص ۷۷،۱۶۸و۳۰۷؛امام خمینی،۱۳۷۸ب،ص۱۵).
اقسام سعادت
از آن رو که انسان ترکیبی از جسم و روح بوده که جنبه مادی او از خاک و دنیای مادی، و جنبه روحانی اش از عالم مجرد است، روح و جسم وی با هم در حال تکاملند و هیچ چیزی حالت توقف و ایستایی ندارد. با این نگاه به انسان، اندیشمندان دینی معتقدند که انسان دارای دو نوع سعادت است که بخشی از سعادت او مربوط به دنیای اوست و قسمی دیگر به آخرتش بستگی دارد.
امام (ره) با تأیید همین نکته (تقسیم سعادت به دنیوی و اخروی)، بر این اعتقاد است که انبیای الهی برای تکمیل هر دو نوع سعادت بشری مبعوث شده اند که مفهوم واقعی سعادت همین است. سعادت و کمالی که مفهوم آن محدود به دنیا باشد مقصود انبیا نبوده و آنها نیامده اند تا بشر را فقط در دنیا به آمال و آرزوهایشان برسانند، بلکه اسلام آمده است تا سعادت دنیا و آخرت را تضمین نماید. «اسلام ضامن سعادت بشر است در دنیا و آخرت» (امام خمینی، ۱۳۸۵، ج ۷، ص ۱۶و۳۳).
تقسیم دیگری که می توان برای سعادت قایل شد، فردی و اجتماعی است. برخلاف غربی ها که به سعادت ظاهری اجتماعی و یا فردی می اندیشند و حقوق دانان و قانون مداران آنان تلاش می کنند تا سعادت را در ظاهر، که همان مادی و دنیوی است، تأمین نمایند، متفکران مسلمان بر مبنای تعالیم دینی به سعادت واقعی فردی و اجتماعی اعتقاد دارند. اسلام دینی است که تعالیم آن، هم جنبه فردی دارد و هم جنبه اجتماعی. اسلام به همان میزان که به فرد توجه دارد، نسبت به ساختن جامعه نیز اهتمام ویژه ای را مبذول داشته است و هیچ گونه نقصی در تعالیم آن نمی توان مشاهده نمود. امام (ره) با نگاه تیزبینانه خویش نسبت به تمایز قانون اسلام و سایر قوانین دنیا می فرماید:
قانون دانان دنیا، هدفی که از قانون های نوعی دارند این است که عالم منظم باشد و سلطنتشان دچار هرج و مرج نباشد، ولی برای زندگی شخصی اشخاص و انسانیتشان دلسوزی ندارند که شخصیت هر فردی چطور استقامت و صفا و کمال داشته باشد، ولی انبیا طالب سعادت ذاتی بشر ـ اعم از سعادت فردی و اجتماعی و سعادت دنیایی و آخرتی ـ می باشند و در هر فعلی از افعال، پا و دست و زبان تا حدی که ممکن باشد که به اینها خدایی بودن را تلقین کنند، تلقین کرده و می کنند. بلکه جلوتر از انعقاد نطفه، سعادت بشر را در نظر داشته اند» (اردبیلی، ۱۳۸۱، ج ۳، ص ۳۴۶).
تعالیم اسلام، تعالی حیات واقعی انسان را دربر دارد، تحقق حیات طیبه در پرتو تبعیت از مقرّرات فردی و جمعی اسلام در بستر جامعه است؛ زیرا اسلام هم به کمال فرد و هم به سعادت جامعه توجه دارد: «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً» (سوره نحل: ۹۷). تعدیل در تعالیم و احکام اسلامی موجب تعالی و تکامل آن شده است. تصور اینکه اسلام به جنبه فردی نگریسته و از حیات اجتماعی غافل مانده و دستوراتی در این زمینه ندارد، پندار ناصوابی است که اندیشه اندیشمندان را برنمی تابد. این فریاد بزرگ ترین منادی اسلام در قرن معاصر است که «نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی آن، از نسبت صد به یک هم بیشتر است» (امام خمینی، ۱۳۷۷، ص ۵؛ امام خمینی، ۱۳۸۵،ج ۵، ص ۳۹۰).
ترجمان امام خمینی (ره) این است که اسلام به فرد و جامعه، هر دو با هم نظر دارد. تعالیم آن، هم به سازندگی فرد و هم اجتماع، عنایت ویژه ای را مبذول داشته است و غایت آن، جامع تأمین سعادت فرد و جامعه می باشد و سعادت به معنای اعم کلمه (فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی) مورد توجه اوست و به همین جهت، بدون شکل گیری یک نظام سیاسی دینی که تدبیر امور را در تحقق این امر مهم به عهده گیرد، تأمین سعادت که غایت اصلی اوست، ممکن نخواهد بود.
البته تدبیر روزافزون و موفقیت آمیز این حکیم فرزانه که در عصر روشنگری بهترین نوع نظام را رهبری نمود و در کمترین زمان ممکن، بیشترین رشد و تعالی را در زمینه های مادی و معنوی، علمی، سیاسی و سایر عرصه های اجتماعی به ارمغان آورد، خود بهترین شاهد بر مدعاست. بنابراین، باید همت را مضاعف و متعالی نمود و در پیاده کردن تعالیم حیات بخش اسلام، با پیوند مستحکم میان مردم و کارگزاران نظام، تلاش مضاعف به خرج داد تا شرافت و عزت، سعادت و کرامت، نماد این ملت گردد.
عوامل و زمینه های نیل به سعادت از دیدگاه امام خمینی (ره)
شاید بتوان گفت: راه کارهایی را که امام راحل در این زمینه ارائه کرده اند، با توجه به ابتنای اندیشه ایشان به آیات و روایات بوده؛ به این معنا که نمی توان آنها را از منشأ وحیانی جدا دانست؛ بنابراین، هماهنگی و پیوند نزدیک اندیشه شان با تعالیم قرآنی بر حقیقت و استحکام آن افزوده و به واقعیت نزدیک تر ساخته است.
الف. تمسک به حبل اللّه و یاد حق تعالی (توحید)
در اندیشه دینی، چون نظام هستی محدود به عالم ماده نمی باشد، سعادت و کمال انسانی نیز در قلمرو مادی خلاصه نشده، بلکه گستره آن از دنیا تا قیامت را دربر می گیرد. فرد و جامعه برای نیل به آن، لازم است به عوامل مهمش تمسک جویند که یکی از ابزارهای محکم و مفید آن، واقعیتی به نام «قرآن» است؛ چراکه خداوند با ارسال آن، تمام تعالیم و دستورات لازم برای نیل به مقامات والای انسانی را در آن تدوین و تنظیم نموده است.
خداوند متعال قرآن را نازل فرمود تا افراد با چنگ زدن بدان، به عالم بالا سوق داده شوند و به مقام والا برسند؛ بنابراین، می فرمایند: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعا وَلاَ تَفَرَّقُواْ» (سوره آل عمران: ۱۰۳). مفسران در معنای «حبل اللّه» گفته اند که مراد، قرآن کریم است و در مفهوم وسیع تر آن، «ارتباط با خدا» می باشد. امام (ره) با توجه به آیه مزبور می فرماید: «ملت ها و دولت ها اگر بخواهند به پیروزی و هدف های اسلامی به تمام ابعادش که سعادت بشر است برسند باید اعتصام به حبل اللّه کنند، از اختلاف و تفرقه بپرهیزند...» (امام خمینی، ۱۳۸۵، ج ۷، ص ۱۷۰).
ایشان که در رأس حکومت قرار داشت، جایگاه خویش را مرهون همین امر دانسته و با روح بلند توحیدی و گسستن از همه امور غیرالهی می فرمود: «خودمان هیچیم... خمینی هیچ کاره است. کار دست یک بزرگی است که او انجام داد... همه با هم باید توجه کنیم به خدای تبارک و تعالی و با اتکال به خدای تبارک و تعالی، ان شاءاللّه پیروز می شویم» (امام خمینی، ۱۳۸۵، ج ۱۱، ص ۴۲۲).
پس، سعادت فرد و جامعه مرهون توجه به ذات باری تعالی، و رابطه با آن از طریق کتاب آسمانی و حبل المتین الهی است. بنابراین، تردیدی نیست که توحید و یکتاپرستی مهم ترین عامل برای نیل به سعادت فرد و جامعه است و اگر سعادت از جمله غایت اصلی حکومت اسلامی به شمار می آید، بر مبنای اصالت همین اصل (توحید) می باشد؛ زیرا از نگاه ایشان، توحید روح تعالی انسان بوده و هیچ اصلی جایگزین آن نخواهد شد.
ب. ایمان و تقوای الهی
شناخت قلبی، اعتراف زبانی و عمل با اعضا و جوارح ظاهری را به معنای ایمان گرفته اند، که با این معنا، اگر انسان تمام کارها و اعمال خود را با تکیه به خالق خویش انجام دهد یکی از عوامل مهم امنیت و حفظ شخصیت است. انسان و به تبع آن، جامعه اگر با این تکیه گاه، به حیات خود ادامه بدهد از هرگونه اضطراب و انحراف دور خواهد شد. ایمان و عمل صالح موجب فلاح و رستگاری و سعادت دنیوی و اخروی خواهد بود. سعادت واقعی برای فرد و جامعه تحصیل نخواهد شد مگر در پرتو ایمان و تقوای الهی؛ زیرا ثبات فردی و اجتماعی تجلی ایمان به خداست.
از دیدگاه امام راحل، کلید و رمز خوش بختی فرد و جامعه منوط به ایمان است: «آنچه میزان سعادت است، همین است که انسان مؤمن باشد و صبر داشته باشد... وقتی ایمان دارید و صبر دارید... شما سعادتمندید» (امام خمینی، ۱۳۸۵، ج ۷، ص ۳۰۱). اگر جامعه به این سمت سوق داده شود هدایت خواهد گشت و جهت دهی جامعه به سمت هدایت الهی موجب نیل سعادت واقعی در جهت قرب الی اللّه است؛ پس ایمان، پایه و اساس سعادت در حکومت اسلامی است. «اسلام در کنار مقرّرات اجتماعی، اقتصادی و غیره به تربیت انسان براساس ایمان به خدا تکیه می کند و به هدایت جامعه از این بعد، بیشتر برای هدایت انسان به طرف تعالی و سعادت عمل می کند» (امام خمینی، ۱۳۸۵، ج ۵، ص ۴۱۰).
خداوند نسبت به انسان مؤمن توجه ویژه ای را مبذول می نماید و ضمن اینکه نورانیتی را در وجودش پدید می آورد، موجب به سعادت رسیدن و هدایت افراد دیگر جامعه نیز می شود: «بشر نورانی آن است که تمام قوای ملکیه و ملکوتیه اش نوربخش باشد و علاوه بر آنکه خود او را هدایت به سعادت و طریق مستقیم کند، به دیگران نیز نورافشانی کند و آنها را به راه انسانیت هدایت کند» (امام خمینی، ۱۳۷۰، ص ۲۰۸).
بنابراین، هرچه ایمان قوی تر گردد و به مراتب عالی تری برسد و با تقوا توأم شود، کمال و سعادت بیشتری نصیب فرد و جامعه خواهد شد. رشد و تعالی، سعادت و رستگاری مرهون تقوای الهی و مستلزم مسئولیت پذیری و وظیفه گرایی است. ایمان و تقوا می تواند رافع بسیاری از مشکلات باشد و در کارگزاران نظام سیاسی چنان قدرت و بصیرتی را ایجاد کند که بتوانند بسیاری از معضلات طبیعی را مرتفع سازند.
بنابراین، یکی از اهداف اصلی حاکمان دینی، که جانشینان واقعی خداوند در زمین می باشند، تلاش برای تحقق امور معنوی است که سعادت در پرتو آن نهفته می باشد. پس کمترین تردید در این امر روا نیست که ایمان به خدا و داشتن تکیه گاه الهی، مهم ترین عامل برای ثبات فردی و جمعی و بی اعتقادی و نداشتن تکیه گاه واقعی، عامل اصلی لغزش ها و انحراف ها خواهد بود. با ایمان و تقوای الهی می توان حکومتی اسلامی بنا کرد و جامعه ای سالم و سعادتمندانه را تحقق بخشید تا مردم آن در سایه چنین حکومتی از سعادت نسبی برخوردار شوند و رستگاری اخروی را برای خود نزد پروردگار متعال رقم زنند.
ج. تهذیب نفس
در نهاد و نهان انسان دو قوه عاقله و شهویه دایم در کشمکش اند. هر قوه ای که غلبه یابد، فرمان روایی برای اوست. قوه عاقله، انسان را به سمت کمال و سعادت سوق می دهد و قوه شهویه، آن را به جنبه انحطاط و شقاوت رهنمون می سازد. کمال قوه عاقله، انسانیت و فرشته خویی بوده و کمال قوه شهویه حیوانیت و درنده خویی است. در تعالیم اسلامی، بر این امر تأکید شده که برای تعالی و رشد، باید جنبه عقلانیت در انسان تقویت گردد؛ بنابراین، پیروی از عقل، موجب تعالی انسان و تبعیت از نفس، گمراهی وی را به ارمغان می آورد: «رسیدن به رشد و کمال انسانیت مرهون جلوگیری نفس است از شهوات و لذات، و کسانی که متابعت شهوت کنند، از رشد و هدایت باز مانند و چشمان آنها از دیدن طریق حق کور گردد» (امام خمینی، ۱۳۸۲، ص ۲۹۰).
تهذیب نفس و تطهیر قلب، سعادت را برای فرد به ارمغان می آورد. «رضایت بخش ترین قول تشریعی... علم تهذیب نفس است که سعادت انسان به آن بستگی دارد» (امام خمینی، ۱۳۸۶، ص ۱۷۳). چنین فردی قطعا به عزت و سربلندی و سعادت خواهد رسید؛ زیرا وقتی که خود را ساخته باشد تمام همت خویش را برای ساختن جامعه به کار می گیرد؛ چرا که وی لذت سعادت را چشیده، علاقه مند است که جامعه نیز طعم آن را بچشد، ازاین رو، در پی این است تا آنها را به سمت صلاح و سعادت سوق دهد. بنابراین، امام (ره) معتقد است: «انسان آگاه مهذب، همه ابعاد سعادت را برای کشور تأمین می کند» (امام خمینی، ۱۳۸۵، ج ۷، ص ۵۳۲).
با ابتنای به همین اعتقاد از نگاه امام راحل و مطابق تعالیم قرآن، پیروی از هوای نفس، فرد را نابینا ساخته و حقیقت بصیرت را از او سلب می کند؛ محیط زندگی را برای او تاریک نموده و نور و روشنایی را از او می گیرد. اگرچه اصل وجود قوه شهویه بالذات مایه سعادت است؛ زیرا موجب تداوم نسل بنی آدم می گردد و خداوند آن را برای حفظ نظام و ابقای شرافت و سعادت دنیا و آخرت مرحمت فرموده است، اما اگر برخلاف این اصل، آن را از حالت تعدیل خارج کند و به افراط بکشاند بدبختی او را به ارمغان خواهد آورد (ر.ک: امام خمینی، ۱۳۸۲، ص ۲۸۰).
مقوله تهذیب، در امور اجتماعی و سیاسی آثار خود را چنین آشکار می سازد که اگر انسان مهذب در رأس امور جامعه قرار گیرد محیط جامعه و اطرافیان خود را تهذیب خواهد نمود و تهذیب شخص، تهذیب جامعه را دربر دارد. اگر یک انسان، یک شاه، یک رئیس مملکت، مهذب و صحیح باشد، آنهایی که اطرافش هستند همه صحیح خواهند شد... اینکه ما فریاد می زنیم که جمهوری اسلامی، برای این است که اسلام، فرد مهذب درست می کند، قرآن کتاب آدم سازی است.
پیغمبرها آمدند آدم ها را درست کنند... دنبال این بودند که تربیت کنند مردم را. خدای تبارک و تعالی انبیا را فرستاده برای تهذیب مردم. برای اصلاح مردم. اگر چنانچه اصلاح بشود یک فردی که در رأس جامعه است... مردم چون توجه به او دارند آنها هم صحیح می شوند» (امام خمینی، ۱۳۸۵، ج ۷، ص ۲۸۶).
ثبات و تغییر، صلاح و فساد، سعادت و شقاوت جامعه از فرد شروع می شود؛ ازاین رو، امام راحل در جمع کارگزاران نظام، بر اصلاح نفس فرد قبل از اصلاح دیگران تأکید می کند و می فرماید: «مبدأ اصلاح هم از خود آدم باید شروع شود و نمی شود که یک واعظی که خودش اصلاح نشد، بتواند دیگران را اصلاح کند» (امام خمینی، ۱۳۸۵، ج ۱۷، ص ۱۹۴).
در تعبیر نورانی حضرت علی علیه السلام آمده است: «اذا تغیر نیةُ السلطان تغیر الزمان» (تمیمی آمدی، ۱۳۶۶، ص ۳۱۱). امام خمینی (ره) با الهام از این بیان گوهربار، که بعنوان بنیانگذار حکومت دینی در جهان معاصر مشهور گشته، از همان آغاز فعالیتش، به فاسق ترین حاکم زمان، کارتر، چنین می فرماید: «آقا خودتان را اصلاح کنید، دنبال این باشید که تهذیب کنید خودتان را، اعمالتان را موافق با دستور خدا کنید، اختلافتان را موافق با دستور اسلام کنید...» (امام خمینی، ۱۳۸۵، ج ۵، ص ۳۳۰).
خلاصه کلام اینکه از نگاه امام (ره)، سعادت جامعه مرهون دو اصل اساسی در این زمینه است: خودسازی و جامعه سازی. ابتدا شخص باید بکوشد خود را تهذیب نموده و با تقوای الهی و خداترسی به مقام والای معنوی دست یابد و دیگر اینکه در ساختن جامعه خویش همت گمارد. اسلام نیز روی هر دو اصل تأکید دارد. بزرگان دین بر همین اساس، توصیه دارند که یک مجاهد با نفس می تواند بر یک امت حکومت کند و آنها را به کمال و مقام مجاهدان در راه خدا برساند که همه اهتمام خود را در مسیر تعالی و رشد جامعه بردارند. ازاین رو، بر امر تهذیب و اصلاح نفس تأکید می کنند (ر.ک: همان، ج ۶، ص ۲۷۹ـ۲۸۵).
د. اهتمام به نماز
یکی دیگر از عوامل مهم برای رسیدن به سعادت، توجه به نماز است. اقامه نماز برای فرد مایه آرامش و برای جامعه موجب استحکام آن خواهد بود؛ ازاین رو، خداوند، یکی از اهداف مهم حاکمیت مؤمنان و صالحان را اقامه نماز بیان فرمود: «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ...»(سوره حج: ۴۱). زمانی که مؤمنان به حاکمیت برسند تمام همت و تلاش خود را برای اقامه نماز و تحقق بخشیدن به سایر احکام الهی به کار می گیرند تا جامعه را به خیر و سعادت رهنمون سازند.
در اندیشه امام راحل، نماز سرچشمه تمامی کمالات و متکفل همه سعادات است و هیچ طاعتی به اهمیت آن نمی رسد: «راه وصول به سعادت، اطاعت رب العزه است و در بین اطاعات و عبادات هیچ یک به مرتبه این نماز که معجونی است جامع الهی که متکفل سعادت بشر است و قبولی آن موجب قبولی جمیع اعمال است نمی باشد؛ پس باید در طلب آن جدیت تام نمایید» (امام خمینی، ۱۳۷۰، ص ۱۶).
نماز مسلک سالکان است که همه ادیان الهی برای بشریت قرار داده اند تا از این طریق، بتوانند خود را به غایت حیات خویش، که کمال مطلق و سعادت و فلاح است، منسلک سازند: «پس کمال مطلق که وصول به فناءاللّه و اتصال به بحر غیرمتناهی وجوبی است و شهود جمال ازل و استغراق در دریای نور مطلق است، در نماز حاصل شود و راحتی مطلق و استراحت تام و طمأنینه کامله نیز در آن پیدا شود، و دو رکن سعادت حاصل آید. پس نماز فلاح مطلق است» (امام خمینی، ۱۳۷۰، ص ۱۴۴).
اما «قلب ما باور نکرده که سرمایه سعادت عالم آخرت و وسیله زندگانی روزگارهای غیرمتناهی نماز است» (امام خمینی، ۱۳۷۰، ص ۴۵). منظومه فکری امام راحل این است که در جامعه اسلامی باید فضای یاد خداوند که نماز نماد آن می باشد ظاهر گردد. باید در مجامع علمی و فرهنگی و نهادها و سازمان ها به این امر اهتمام شود. ازاین رو، خطاب به مسئولان ذی ربط می فرماید: «آقایان سعی کنید در دانشگاه پرچم اسلام را بالا ببرید. تبلیغات مذهبی بکنید، مسجد بسازید، اجتماعا نماز بخوانید، تظاهر به نماز خواندن بکنید. وحدت مذهبی لازم است» (امام خمینی، ۱۳۸۵، ج ۱، ص ۲۶۸).
و در جای دیگر، نماز را پشتوانه قوام و دوام یک ملت دانسته و می گوید: «شما انقلاب اسلامی را ترویج کنید، که اسلام و احکام اسلام را بیان کنید، در اسلام، از نماز هیچ فریضه ای بالاتر نیست... از نماز همه این مسائل پیدا می شود... نماز پشتوانه ملت است» (امام خمینی، ۱۳۸۵، ج ۱۲، ص ۳۹۳). همه ی این تأکیدات در امر مقدس نماز به دلیل منشأ برکات بودن آن می باشد.
ه . بصیرت و شجاعت
تداوم در مسیر حق و صراط مستقیم، لازمه اش داشتن آگاهی و بصیرت است و وصول به سعادت بدون آن، مصداق سعادت واقعی نخواهد بود. امام خمینی (ره) که خود فردی بصیر بود، با علم به این مباحث معتقد است که انسان به بصیرت، انسان بوده و مراحل سعادت و انسانیت او به میزان آگاهی و معرفتش وابسته است: «انسان به روح انسان است. انسان به بصیرت قلبی انسان است... و آنچه در انسان سعادت را ایجاد می کند، بصیرت انسان است» (امام خمینی، ۱۳۸۵، ج ۱۰، ص ۳۰۲).
پس کلید در سعادت و شقاوت به این امر وابسته می باشد؛ یعنی این خود انسان است که می تواند درهای بهشت را به روی خود مفتوح گرداند و یا آن را بر روی خود ببندد. با معرفت و بصیرت قادر خواهد بود که درِ سعادت و درهای بهشت را برای خود باز نماید و با جهالت و عدم بصیرت، درِ شقاوت و درهای جهنم را برای خود می گشاید (ر.ک: امام خمینی، ۱۳۷۰، ص ۴۱).
پس بصیرت و هوشیاری معنای عامی داشته که شخص بصیر را نسبت به خویش و محیط جامعه آگاه می نماید. امام (ره) با توجه به این معنا از هوشیاری و آگاهی، می فرماید: «باید هوشیار باشیم و توجه داشته باشیم به اینکه آن توطئه هایی که از داخل و خارج دارد می شود، نگذارید که اینها رشد پیدا بکند» (امام خمینی، ۱۳۸۵، ج ۸، ص ۱۲۴).
پس می توان گفت: معرفت و بصیرت و هوشیاری لازم در وصول به سعادت نقش مؤثر و مهمی را ایفا کرده و بی تردید، بدون آن نمی توان به کمال و سعادت دست یافت؛ و منشأ سعادت معرفت است و فرد یا ملت جاهل و غیر بصیر به کمال و سعادت نخواهد رسید. برای داشتن یک جامعه مطلوب در اسلام، دارا بودن ملت و دولت و کارگزاران هوشیار و آگاه نسبت به مسائل و حوادث جامعه در امور داخلی و خارجی و بصیرت لازم نسبت به شخصیت خویش امری لازم و ضروری به شمار می آید و هرگز جامعه فاقد بصیرت به کمال و سعادت که غایت اصلی خلقت است نمی رسد.
و. اطاعت از قوانین
در تشکیل نظام اجتماعی، وجود قوانین و مقرّرات برای اداره امور امری بدیهی و ضروری است. بدون تدوین قانون، تدبیر امور جامعه محال خواهد بود. میزان امنیت و پیشرفت و سعادت جامعه مرهون دو چیز است: یکی، حسن قوانین و دیگر، اطاعت و تبعیت از آن. اگر یکی از این دو در جامعه ضعیف باشد قطعا آن جامعه به تکامل و تعالی نخواهد رسید. بنابراین، وجود قوانین قوی و جامع و اطاعت از آن، عوامل مهمی برای حیات متعالی انسان هاست که در نظام سیاسی اسلام به این دو امر توجه شایانی شده است.
عمل به قانون در اسلام جزء واجبات به شمار آمده و تأکید بر آن است که همه مردم، حتی رهبران و حاکمان باید مطیع محض قانون باشند و هیچ مدیر یا مسئولی نمی تواند به بهانه مسئولیت و منصبی که دارد خود را از عمل به قانون استثنا نماید. ازاین رو، همه افراد در مقابل قانون برابرند و اطاعت از آن برای همه فرض و واجب است. امام راحل حکومت اسلام را حکومت قانون دانسته که همه باید از آن تبعیت نمایند و هیچ کس، استثنا نیست (ر.ک: امام خمینی، ۱۳۷۷، ص ۳۴ـ۳۵).
نکته دقیق و ظریف در نظام سیاسی اسلام این است که رهبران و عاملان حکومتی باید تقید بیشتری نسبت به قانون داشته باشند و با ترک پیروی از قوانین و یا هرگونه تخلفی از آن، شایستگی خود را از دست خواهند داد. امام خمینی (ره) معتقد است: «در اسلام، همه کس حتی پیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه و آله در مقابل قانون، بی امتیاز در یک صف هستند و احکام قرآن و اسلام بر همه جاری است و شرف و ارزش انسان ها در تبعیت از قانون است که همان تقواست و متخلف از قانون مجرم و قابل تعقیب است» (امام خمینی، بی تا، ص ۳۱۲).
سخت گیری هایی که در نظام سیاسی اسلام وجود دارد شاید در حکومت های دنیا کمتر مشهود باشد؛ زیرا تخلف از قانون در اسلام نه تنها مجازات دنیوی دربردارد، بلکه عقاب اخروی را نیز به دنبال دارد؛ یعنی علاوه بر مضرات دنیوی، زیان های سخت آخرتی را در پی دارد. قانون های بشری انسان را به همان زندگانی مادی دنیایی دعوت می کند و از زندگانی همیشگی ابدی غافل می کند و چنین قانونی برای انسان که دارای دو زندگانی است و ساز و برگ هر دو را نیازمند است زیان های ناگفتنی دارد. تمام قوانین بزرگ اسلام دارای این دو جنبه است که هم نظر به حیات مادی و فراهم ساختن ساز و برگ آن دارد و هم نظر به حیات معنوی و ساز و برگ آن...»(امام خمینی، بی تا، ص ۳۱۲).
بر مبنای همین عقیده، رهبران دینی سعادت و کمال فرد و جامعه را مرهون عمل به قوانین دانسته و بر آن تأکید ورزیده اند: «سعادت و کمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانین الهی است که توسط انبیا به بشر ابلاغ شده است» (امام خمینی، ۱۳۸۵، ج ۵، ص ۳۸۷ـ۳۸۸). قانون الهی با قوانین تقنینی تفاوتی ندارد. «مگر سنخ قانون الهی غیر از سنخ قوانین تقنینی است؟ البته قانون گذاری به نحو اتم و اکمل همین است» (اردبیلی، ۱۳۸۱، ج ۲، ص ۳۳۰).
امتیاز قانون اسلام بر سایر قوانین دنیا در این است که هیچ قانونی به جامعیت قوانین اسلام نمی رسد؛ زیرا منشأ قانون در اسلام، وحی است که از جانب خداوند بر پیامبر صلی الله علیه و آله ارسال شده و حتی شخص پیامبر اسلام قدرت قانون گذاری را ندارد، مگر به اذن الهی. شأن اصلی او این بود که قانون الهی را بر مردم ابلاغ نماید، اما سایر قوانین غیرالهی از این امتیاز برخوردار نمی باشند؛ زیرا منشأ عقلانی داشته و جمعی از قانون گزاران آنها را وضع نموده اند.
به همین دلیل، اندیشمندان اسلامی سعی دارند چنین قانونی را در جامعه تحقق بخشند و عمل به آن را مایه سعادت بدانند. امام راحل، به این نکته تصریح می کند: «ماهیت و کیفیت این قوانین (اسلام) می رساند که برای تکوین یک دولت وبرای اداره سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه تشریع گشته است»(امام خمینی، ۱۳۷۷، ص ۲۰). بشریت به چنین قوانینی برای نیل به سعادت نیازمند است. «قرآن مجید و سنت شامل همه دستورات و احکامی است که بشر برای سعادت و کمال خود احتیاج دارد» (امام خمینی، ۱۳۷۷، ص ۲۱).
قانون محوری نیز باید جزء اصول ثابت در جامعه قرار گیرد. حاکمان نظام باید عاملان اصلی قانون باشند، تا مردم در اطاعت از آن، آنها را سرمشق خود قرار دهند. اگر عامه مردم مشاهده کنند که نخبگان و خواص به قانون عمل می کنند، انگیزه در آنان ایجاد شده و این عمل در جامعهبصورت یک فرهنگ متجلی خواهد شد.
ازاین رو، اطاعت از قوانین در جامعه اسلامی که در حقیقت، برگرفته از احکام و تعالیم الهی است، یکی از مهم ترین راه کارها برای وصول به سعادت است و چون حاکم چنین حکومتی از حیث علمی و معنوی در جایگاه نیابت معصوم علیه السلام تکیه زده، عمل به دستورات ایشان که همان تأکید بر اجرای قوانین و مقرّرات اجتماعی است، برای همه افراد امری واجب خواهد بود.
پس هرگونه تخطی از قانون که امنیت، رفاه و آسایش، سعادت و پیشرفت مردم را در جامعه به مخاطره می اندازد، بزرگ ترین معصیت به شمار خواهد آمد. ازاین رو، همگان باید مطیع محض قوانین باشند تا طعم سعادت حقیقی را چشیده و به فلاح واقعی دست یابند. بنابراین، سعادت در مقوله قانون، مرهون چند عنصر اساسی می باشد: یکی، جامعیت قانون و دیگری، حسن اجرا و اطاعت آن.
ز. حفظ استقلال
اسلام بر این امر تأکید دارد که مسلمانان باید استقلال خویش را حفظ نموده و از بند وابستگی خود را برهند و قید بندگی هیچ کس بجز خداوند را بر گردن نگیرند. از دیدگاه امام راحل برای رسیدن به غایت اصلی حکومت، داشتن استقلال و فراهم نمودن زمینه آن و رها شدن از وابستگی قدرت های بزرگ امری لازم و ضروری است: «اساس کار یک جمهوری اسلامی، تأمین استقلال مملکت و آزادی ملت ها و مبارزه با فساد و فحشا و تنظیم و تدوین قوانین است» (امام خمینی، ۱۳۸۵، ج ۵، ص ۱۵۵).
مادامی که در یک جامعه ای، استقلال حاصل نشود و از بردگی قدرت ها، خودشان را رها نسازند، بدون تردید، به قلّه سعادت نخواهند رسید. ازاین رو، امام (ره) جنگ برای حفظ استقلال کشور را به هیچ وجه مشروط به وجود امام یا نایبش ندانسته و به حکم اسلام واجب می داند (ر.ک: امام خمینی، بی تا، ص ۲۳۰).
البته این نکته هم قابل توجه است که استقلال دارای مفهوم گسترده ای بوده که مهم ترین آن استقلال فکری و فرهنگی افراد است. مادامی که افراد جامعه ای از لحاظ فکری و فرهنگی دارای استقلال نباشند، بعید به نظر می رسد که این توانایی را پیدا کنند تا جامعه ای مستقل به دست آورند؛ یعنی استقلال سیاسی در نظام حکومتی و نیز استقلال اقتصادی، نظامی و اجتماعی، منوط به استقلال فرهنگی است.
بنابراین، امام راحل می فرمایند: «همان طور که کرارا تذکر داده ام، بزرگ ترین وابستگی ملت های مستضعف به ابرقدرت ها و مستکبرین، وابستگی فکری و درونی است که سایر وابستگی ها از آن سرچشمه می گیرد و تا استقلال فکری برای ملتی حاصل نشود، استقلال در ابعاد دیگر حاصل نخواهد شد» (امام خمینی، ۱۳۸۵، ج ۱۰، ص ۷۹). پس یکی دیگر از عواملی که زمینه سعادت در جامعه را فراهم می سازد، استقلال است؛ ازاین رو، باید در حفظ آن کوشید.
نتیجه گیری کلی از این نوشتار:
غایت اصلی حکومت اسلامی در اندیشه امام خمینی (ره) وصول به سعادت، کمال و رستگاری در زندگی دنیوی و حیات اخروی است، اما برای نیل به این هدف، علل و عوامل متعددی می توانند مؤثر باشند؛ چراکه سعادت گوهر گرانبها و ارزشمندی است که با تحمل رنج ها به دست می آید نه اینکه بصورت دفعی و ناگهانی حاصل شود. عوامل متعددی در این رابطه تأثیرگذارند که می توان آنها را بعنوان راه کارهای نیل به سعادت به شمار آورد، اما مهم ترین آنها براساس دیدگاه امام (ره) عبارتند از:توحید و خداشناسی که در حقیقت، منشأ آغازین و نقطه شروع حرکت تکاملی انسان است. عامل دیگر، پس از شناخت خالق نظام هستی، ایمان و اعتقاد به اوست که همه هستی به آن قدرت مطلقه وابسته است و بدون اراده او نظام هستی معنایی نخواهد داشت.
وابستگی و مرتبط ساختن خویش به آن ذات ربوبی که مهم ترین نماد آن در اقامه نماز متجلی شده و تهذیب و تطهیر نفس خویش در همین زمینه، تکمیل بینش، بصیرت و هوشیاری نسبت به زمان و مسائل اطراف خود، اطاعت و پیروی از تعالیم و قوانین که منشأ آن الهی است و فرهنگ سازی آن، حفظ استقلال و مقاومت در مقابل زورگویان و ظالمان، و... می توانند در نیل به غایت اصلی و تام، که سعادت جامعه می باشد، برای حاکمیت نظام سیاسی اسلام بسیار مهم باشند و در صورتی که در جوار هم قرار گیرند زمینه لازم برای رسیدن به غایت اصلی را تأمین می کنند.
منابع:
اردبیلی، سیدعبدالغنی (۱۳۸۱)، تقریرات فلسفه امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
امام خمینی (۱۳۷۰)، آداب الصلوة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
ـــــ (۱۳۷۸الف)، تفسیر سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
ـــــ (۱۳۷۸ب)، سرالصلوة معراج السالکین و صلوه العارفین، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
ـــــ (بی تا)، کشف الاسرار، بی جا، بی نا.
ـــــ (۱۳۸۴)، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
ـــــ (۱۳۸۲)، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
ـــــ (۱۳۸۶)، شرح دعای سحر، ترجمه سیداحمد فهری، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
ـــــ (۱۳۸۵)، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
ـــــ (۱۳۶۲)، طلب و اراده، ترجمه و شرح سیداحمد فهری، بی جا، علمی.
ـــــ (۱۳۷۴)، کلمات قصار، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
ـــــ (۱۳۷۷)، ولایت فقیه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد (۱۳۶۶)، غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
ـــــ (۱۳۸۸)، نقش نماز در شخصیت جوانان، چ هشتم، قم، زائر.
قمی، شیخ عباس (۱۳۷۹)، مفاتیح الجنان، تهران، اسوه.
ـــــ (۱۳۷۴)، مجموعه آثار، تهران، صدرا.
منبع: ماهنامه معرفت شماره ۱۸۴