مروری بر زندگانی و شخصیت حاج آقا مصطفی خمینی (ره)
مروری بر زندگانی و شخصیت حاج آقا مصطفی خمینی (ره)
اکنون مناسب دیدیم در سالگرد شهادت آن بزرگوار، مروری بر زندگانی و شخصیت حاج آقا مصطفی خمینی رحمت الله علیه از زبان مادر، همسر و خواهرانش و خانواده معزز امام خمینی رحمت الله علیه نماییم و برخی دیدگاههای بلند اخلاقی عرفانی و نصایح و دستورالعمل های اخلاقی و نیز نحوه سلوک و رفتار وی در خانه و خانواده را فرا روی خوانندگان گرامی قرار دهیم.
روز اول آبان سالگرد شهادت فرزند عزیز و بزرگوار امام راحل رحمت الله علیه فقیه مجاهد آیت اللّه حاج آقا مصطفی خمینی است. او که سال ها در کنار پدر بزرگوارش با رژیم طاغوت مبارزه کرد و در شرایط سخت دوران ستم شاهی در همه جا در کنار پدر بود. حتی در تبعید به ترکیه و عراق نیز وی را تنها نگذاشت و سختی ها و مرارت های زندان های طاغوت و نیز روزگار غربت و تبعیدی در بندر دورافتاده بورسا در ترکیه و سال های طولانی تبعید امام در عراق را با آغوش باز تحمل کرد و با همه وجود از پدر و استاد و مرادش امام خمینی رحمت الله علیه حمایت کرد.
شهید مصطفی خمینی در شرایط خاص حوزه نجف در آن روزگار، با تیزهوشی و درایت کامل در یاری امام و انقلاب می کوشید و زحمات زیادی برای به بارنشستن درخت انقلاب کشید ولی درست در آستانه به راه افتادن خیزش ها و قیام های مردمی در گوشه و کنار ایران و در شرایطی که پایه های قدرت نظام منحوص شاهنشاهی با فریادهای کوبنده تکبیر، یکی پس از دیگری فرو می ریخت و شواهد و قرائن همه نویددهنده نزدیک شدن پیروزی بر طاغوت بود، ناگاه چشم از جهان فروبست و به دیدار معبود شتافت و خبر درگذشت وی در میان بهت و حیرت همگان در همه جا پخش شد. او پیش از آن سابقه مریضی و ناخوشی نداشت و کاملاً سالم بود لذا بسیاری انگشت اتهام را به طرف ساواک شاه که در انجام دسیسه ها و توطئه ها و قتل های مرموز ید طولایی داشت، دراز می کردند و معتقد بودند وی توسط ساواک مظلومانه به شهادت رسیده است. هر چه بود فقدان حاج آقا مصطفی ضایعه بزرگ و جبران ناپذیری برای حوزه های علمیه و شخص امام خمینی رحمت الله علیه بود، زیرا وی در آن دوره حساس مبازراتی که سخت به نیروهای مورد اعتماد و توانمند نیازمند بود این گوهر ارزشمند را از دست داد.
انتشار خبر شهادت وی در روزهای نخست آبان سال 1356 به تظاهرات خیابانی و اعتراضات مردم که به بهانه های مختلف بر ضد رژیم طاغوت برگزار می شد، دامن زد. برگزاری مجلس ختم آن مرحوم در مسجد اعظم قم فرصتی بود تا روحانیون انقلابی مخالفت خود را با رژیم طاغوت آشکارا بیان کنند، سخنرانی تند و صریح و شعارهای کوبنده، انبوه جمعیت طلاب و روحانیون که همه مسجد اعظم را پر کرده بود، حرکت انقلاب را وارد مرحله جدیدی کرد و موج جدیدی از اعتراضات را در شهرهای مختلف در پی داشت.
در حقیقت شهادت حاج آقا مصطفی خشم مردم انقلابی را شعله ور ساخت و تقریباً سلسله نشست ها و راهپیمایی ها و تظاهرات خیابانی علیه رژیم پهلوی از آن پس پیوسته ادامه یافت و روز به روز بر شدت مبارزات افزوده شد تا کم کم اعتراضات و راهپیمایی های مردم که با سخنرانی ها و پیام های امام هدایت و جهت دهی می شد، سرتاسر کشور را فرا گرفت و سرانجام یکسال بعد یعنی در بهمن سال 1357، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و بساط طاغوت برچیده شد. بر این اساس شهادت حاج آقا مصطفی تأثیر بسزایی در پیروزی انقلاب داشت و به حق باید گفت آن شهید عزیز و والامقام «اسماعیل انقلاب بود» که در راه خدا قربان شد. خداوند روح مطهرش را با اجداد طاهرینش محشور فرماید و به همه ما توفیق بهره گیری از اندیشه های اخلاقی عرفانی آن بزرگوار عنایت فرماید.
ساده زیستی و زندگی زاهدانه
علامه شهید آیت اللّه حاج آقا سید مصطفی خمینی بسیار ساده زندگی می کرد، لباس ساده می پوشید، از تجمّل گرایی و اسراف کاری دوری می گزید، در گرمای پنجاه درجه نجف با اتوبوس به مسافرت می رفت با آنکه می توانست با سواری برود و حتی ماشین دربستی کرایه کند.
با وجود آنکه از جانب پدرش وکیل بود وجوهاتی را که مردم به امام می دادند، بعد از تبعید امام به وی تحویل می دادند، از نظر شرعی می توانست از آن به اندازه نیاز خود برداشت کند ولی این کار را نمی کرد، سختی ها را تحمّل می نمود لیکن در وجوهاتی که به او می سپردند، هیچ گونه تصرفی نمی کرد روزی که او را به ترکیه تبعید کردند، هیچ پولی به همراه نداشت. شب را که در باشگاه نخست وزیری گذرانید با پافشاری و اصرار ساواک یکی از بستگان را به آنجا فراخواند و مبلغ صد تومان از وی قرض گرفت آنگاه که از ایران تبعید گردید به بقال سر کوچه، داروخانه و حتی حمّامی محل بدهکار بود؛ در آخرین نامه ای که قبل از حرکت به ترکیه خطاب به مادر بزرگوار خود نوشته آورده است:
مبلغ یکصد تومان از خانم بدرالسادات (از بستگان) گرفتم که به ایشان خواهید پرداخت، ضمناً عرض کنم که حساب آقای طهماسبی که قریب چهارصد تومان می باشد و حساب داروخانه که چیز مختصری است و حمام ارم که آن هم چیز مختصری است بفرمائید که لطف کنند!
در پاسخ به بازجویی های ساواک شاه پیرامون دارایی های خود آورده است: من خودم چیزی که ارتزاق به آن بشود ندارم ولی مقداری کتاب و اشیاء منزل دارم که متعلّق به خودم است که از طرف آقای والد و یا دوستان به عنوان هدیه به من داده شده است و منزلی که در آن سکونت دارم اجاره است که اجاره آن را ابوی می پردازد.
مرحوم حاج آقا سید مصطفی به دنیا اعتنایی نداشت و برای آن ارزشی قائل نبود، در فراز یکی از نوشته های عارفانه اش آمده است این نشئه دنیا نسبت به ارواح پاک چون طوطی و زاغ است، به گفته روشن بینان خرقه تهی ساختن به از مصاحبت ناجنس (است).
خواهرش فریده مصطفوی گفته است: قبل از سال 1342 شمسی، یک زندگی معمولی طلبگی داشت بعد از اینکه به ترکیه تبعید شد، امکانات بیشتری برایش فراهم گردید با این حال زیّ طلبگی خود را فراموش نکرد، در نجف در یک منزل با 45 متر مربع مساحت در محله ای به نام هویش که به فاصله کمی از منزل امام قرار داشت زندگی می کرد، با اینکه به طلبه های این شهر، شهریه می داد و می توانست خودش وضع بهتری داشته باشد، دنبال جمع آوری اموال دنیا نرفت، از دنیا بریده و به دنبال توسعه آن نبود، اصولاً روی مادّیت حساب نمی کرد، وقتی پولی به دستش می رسید در خرج کردن آن دقت می نمود و سخت می گرفت، لذا گاهی با ایشان بحث می کردیم که چطور نمی خواهد مثلاً ده تومان بیش از آنچه سلیقه ایشان یا نظر شرع است، خرج گردد.
او از آغاز جوانی زندگی بدون تکلّف را پیش گرفت و تا پایان زندگی بر این نهج و روال باقی ماند و هیچ گاه حوادث روزگار زهد او را دستخوش تحوّل نساخت، آیت اللّه فاضل لنکرانی در این باره گفته است: از آن زمانی که شخصیت پدر بزرگوارشان برای جامعه روشن نبود یعنی قبل از شروع مبارزه و بعد از آن در روحیه این برادر عزیزمان هیچ فرقی مشاهده نشد و خودش را یک طلبه به حساب می آورد، ما با چند نفر موفق شدیم به زیارت عتبات مقدسه عراق و بعد هم زیارت امام بزرگوار و این برادر عزیزمان برویم و مجالس و محافلی با ایشان داشتیم، هیچ وضع زندگی او تغییر نکرده بود، همان زندگی قم را داشت بلکه متوسط تر و ساده تر و از نظر اثاث، لباس و غذا یک طلبه به تمام معنا بود.
مقام والای علمی و اخلاقی
حاج آقا مصطفی نه از آن بابت که فرزند امام بود، برای پدر عزیز و گرامی بود، بلکه بخاطر استعداد، لیاقت، شخصیت و مقام علمی، معنوی و عرفانی و تقوایی که مورد اتکای امام بود، از توجه ویژه مرحوم والدش برخوردار بود. امام به طور فوق العاده ای به این فرزند ارشدش علاقه داشت و در او یک شخصیت علمی بسیار متعالی و برجستگی های اعتقادی و اخلاقی بالایی را می دید و دریافته بود که او نیز مانند خودش فانی فی اللّه و محو در هدف است، ادب و اخلاص فرزند، پدر را شیفته می کرد، مهم تر از همه اینکه وی قبل از آنکه فرزند باشد، رفیق، دوست و مأنوس امام بود و بین آن دو رابطه ای صمیمی وجود داشت. امام مدتی را به تنهایی در بورسا (یکی از بنادر ترکیه) در تبعید به سر می برد و آن دوران تنهایی و غربت سخت ایشان را آزرده ساخته بود اگر چه امام هیچ گاه از این رنج چیزی ابراز ننمود، در آن مدت، حضور فرزند صمیمی، دلبند، فهمیده و دانشمندشان مغتنم بود و این باعث گردید که حاج آقا مصطفی تأثیر عاطفی بسیاری روی پدر بگذارد، او مدافع، خدمتکار و حتی آشپز پدر بود، لباس های ایشان را می شست و مونس و غمخوارش بود.
والده مکرّمه اش گفته است: مصطفی مرا بسیار دوست داشت و آقا را خیلی مطیع بود و او را بسیار احترام می کرد و دوست داشت محبتش را ابراز کند، آقا هم به وی خیلی احترام می گذاشت به ما می گفت ناهار نخورید تا مصطفی بیاید، حتی پایش را جلو او دراز نمی کرد وقتی متوجه شد قدرت استنباط منابع فقهی را دارد در سنین جوانی به وی اجازه اجتهاد داد.
مصطفی نه فقط به پدرش احترام می گذاشت بلکه خیلی در سلامتی و خوراک امام مراقبت می کرد و چون کسالتی برایش بوجود می آمد، فوراً پزشک را خبر می کرد. مقیّد بود هر روز یا یک روز در میان بیاید و با آقا بنشیند و صحبت کند، به طور کلی این پدر و پسر با هم خیلی رفیق بودند و به هم علاقه داشتند مرگ مصطفی هم آقا را خیلی ناراحت کرد.
امام، مصطفی را «نور بصر» خویش و قوت قلب خود دانست. و در پاسخ به تسلیت یکی از نویسندگان نوشت: امید داشتم که این مرحوم شخصی خدمت گزار و سودمند برای اسلام و مسلمین باشد.
امام موقعی که از سرمای سخت زمستان و تلف شدن مردم قم بسیار متأسف شده بود در نامه ای که از زندان برای فرزندش حاج آقا مصطفی فرستاد، از وی خواست تا به نمایندگی از طرف خود به کمک مستمندان بشتابد، متن نامه چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم. جناب نورچشمی، به قراری که مطلع شدم وضع فقرای قم بسیار بد است این معنا این جانب را کاملاً ناراحت کرده است. مع الوصف با وضع حاضر آن طوری که باید و شاید نمی توانم به بندگان محترم خدای متعال خدمت کنم. شما از قول من پس از اظهار تشکر از اشخاصی که کمک کردند به اهالی محترم و ثروتمندان تذکر دهید که خدای تعالی این روزها را برای امتحان پیش می آورد، خوب است که از امتحان الهی سرفراز بیرون بیایید و هر کس به مقدار مقدور خود به سادات محترم و سایر فقرا کمک کند. اگر خدای نخواسته کسی در این سرما تلف شود همه مسئول هستیم و از انتقام خدای تعالی می ترسم والسلام علیکم و رحمة اللّه .
رابطه مرید و مُراد
مصطفی ارادت خاصی به پدر داشت و خود را فانی در وجود او می دید، گویی امام همه وجودش بود، حکم مرید و مراد را داشتند و رفتارش به گونه ای بود که گویی جز حفظ حضرت شان مقصد و مقصودی ندارد. خواهرش دکتر زهرا مصطفوی ضمن اشاره به این نکات افزوده است: یادم هست آن روزها مادرم در کمال ناراحتی و گریه از اخوی می خواستند آرام بگیرد و می گفتند که پدرتان آمادگی و تحملش را دارد ولی تو جوان هستی اگر تو را بگیرند جواب زن و بچه ات را چه بدهیم، اخوی در جواب مادر گفتند: من می دانم شما اینجا هستید و از زن و بچه من مراقبت می کنید امّا آقا تنهاست، صحنه خداحافظی برادرم با اهل خانه بسیار سوزناک بود او در ترکیه و نجف برای حفظ جان امام تلاش بی نظیری کرد و چون مادری فداکار با دقت خاص مراقب حالات ایشان بود و با تمام وجود برای حفظ جان و روحیه امام تلاش می کرد.
خواهر دیگرش فریده مصطفوی یادآور گردیده است: یکسال همنشینی مستمر در ترکیه با امام، در روحیه پر تحرک و شاد ایشان اثر گذاشت و از او مردی پخته آرام، با فراست، دوراندیش و عاشق پدر ساخت در آنجا امام مشغول نوشتن تحریرالوسیله بود و خودش هم بر برخی از کتاب ها حاشیه می زد. در نجف حاج آقا مصطفی در برابر امام احساس وظیفه می کرد و می گفت: اسلام به آقا احتیاج دارد و ما موظفیم مراقب او باشیم، تابستان های گرم و طاقت فرسای نجف را تحمل می کرد و جز ایّام اعتکاف و مواقع زیارت کربلا امام را ترک نمی نمود، برای ایشان امام، رهبر، مرجع و پدر بود، روابط صمیمی با پدرش داشت و هر وقت حاج آقا مصطفی وارد محل اقامت والدش می گردید، سیمای امام دگرگون می شد و این ناشی از علاقه به وی بود زیرا او را بهترین اولاد، دوست، یار و یاور در تمام اوقات زندگی و مبارزات می دانست.
همه وجود مصطفی لبریز از فروتنی نسبت به مقام علمی و تقوای امام بود و او را مجدّد عالم اسلام می شمرد و صاحب ابتکارات اصولی به حساب می آورد.
شهید حاج آقا مصطفی بیش از همه توانست از سرچشمه معرفت و معنویت امام بهره ببرد، با این وجود یک نوع استقلال رأی و اندیشه داشت و اگر در نوشته های پدرش مطالب قابل نقد می دید از اعلام نظر خویش ابا نمی کرد. مصطفی بر این باور بود که طرح مسائل نوین و ابتکاری در علم اصول از سوی امام یک شکلی الهام گونه و درخششی آسمانی برای حوزه ها بوده و در جایی از آن به عنوان سفره الهی نام می برد و به روشنی ابراز می دارد: نوآوری های امام مختص اوست که شرح و تفسیرش نزد ماست و ما از تمام ریزه کاری های آن آگاهی داریم.
چشمه عطوفت و مهربانی
سید مصطفی در خانه بسیار مؤدّب و باوقار بود و چون به منزل وارد می گردید دست مادرش را می بوسید و چون از طرف ساواک به او گفتند لازم است به ترکیه بروید، او از رفتن امتناع می کرد وقتی طی مکالمه ای تلفنی علّتش را از وی پرسیدند پاسخ داد مادرم اجازه نمی دهد و من بر خلاف میل او کاری انجام نمی دهم.
در فراز نامه ای که امام از ترکیه برای مصطفی فرستاده بود، آمده است: نورچشمی لازم است در موضوع مادر و خواهر و احمد و بستگان به شما تأکید کنم، رضای خداوند و رضای من در حُسن سلوک با آنهاست مادر احتیاج به خدمت دارد، باید از هر حیث مادّی و معنوی رضایت او را بدست آورید، نگذارید نگرانی پیدا کند راحتی او را فراهم کنید. او که از قبل برای جلب رضایت مادر جدّیت می ورزید با دریافت این نامه برای افزایش محبت و صمیمیت در خانه کوششی دو چندان نمود، البته با وجود روابط عاطفی با خانواده، نوعی اقتدار معنوی موجب گردیده بود خواهرانش رفتاری از خود بروز ندهند که موجبات ناراحتی مصطفی را فراهم کنند و اصولاً این مودّت و لطف قلبی سبب نمی گردید که افرادی از بستگان و آشنایان نسبت به مسائل عبادی خود ضعف نشان دهند.
سید مصطفی در سن 22 سالگی با معصومه خانم نوه مونس حوزه مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری و دختر آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری ازدواج کرد، بعد از آنکه وی تشکیل خانواده داد، در آن سوی حیاط منزل واقع در محله یخچال قاضی که دو یا سه اتاق کوچک قرار داشت اقامت گزید. که با افزایش رفت و آمد مردم و گسترش فعالیت های مبارزاتی امام، این بخش از خانه امام به اندرونی تبدیل گردید و حاج آقا مصطفی در آن حوالی منزلی برای خود تدارک دید، زندگی مشترک حاج آقا مصطفی از ابتدا با سادگی و پرهیز از تشریفات توأم بود، این قناعت و بری بودن از تکلّفات در زندگی وی هنگام تبعید در نجف هم مشاهده می گردید.
همسرش خانم حائری گفته است: مصطفی یک مسلمان واقعی و به عبارت دیگر اسلام مجسّم بود، با کمترین امکانات، زندگی می کردیم و در آن هوای گرم نجف یخچال نداشتیم، از کولر و وسایل خنک کننده دیگر هم محروم بودیم. انسانی نبود که بتوان افکار و احساسات او را به آسانی درک کرد هیچ نکته ای از دیدش پنهان نمی ماند، جدّی و در عین حال مهربان بود، محبت و لطفش بخصوص شامل حال آشنایان می گردید با ننه صغرا که بیست و یک سال در خانه ما خدمت می کرد رفتاری همچون برخورد با مادرش را داشت، زندگی در نجف برای ما سخت بود ولی وجودش زیستن در چنین محیط رنج آوری را برایمان آسان می کرد، اعتقاد داشت زندگی به معنای آسایش و راحتی و رفاه نمی باشد و گذران عمر به خوردن و خوابیدن خلاصه نمی گردد ضرورت دارد آدمی از طریق مبارزه با سختی ها و مشکلات لذت واقعی و راستین را بدست آورد که این شیوه به خودسازی او کمک می کند. در نجف هوا بسیار گرم بود و بچه های ما سنین کودکی را سپری می کردند موقع خوابیدن، رختخواب را روی زمین می گسترانیدیم و هشت سال بدین شیوه گذشت تا آنکه حاج آقا احمد آمد و چون این وضع را دید ناراحت شد و برایمان تخت خرید، نه اینکه مصطفی نمی توانست و یا نمی خواست چنین امکاناتی فراهم کند بلکه عقیده داشت که باید سختی ها را تحمل کرد، زندگی ما با وجود این رنج ها باصفا بود، با کودکان بسیار مهربان بود و رفتارش چنان در روح آنان جلوه داشت که آنان مشکلات را به راحتی تحمل می کردند، در تمام برنامه های بچه ها نهایت دقت را داشت و لحظه ای از درس و مشق و تربیت آنان غافل نمی گردید، همسر چنین مردی بودن باعث شد که تحمل من برای مقابله با دشواری ها افزایش یابد و در مصائب بردبار باشیم، در آغاز کمی حسّاس و عصبی بودم و اگر بچه ها دقایقی دیر به منزل می آمدند خیلی نگران و پریشان می شدم ولی بعدها چنان صبور گردیدم که می توانستم ساعت ها نبود آنها را تحمل کنم چهارده سالی را که در عراق بودیم همواره نزد امام ماند و صرفاً سفری به مکه و سوریه رفت، تابستان ها هم که ما به ایران می آمدیم ایشان نزد والدش می ماند با آنکه دوری از فرزندان برایش سخت بود ولی از فرط اشتیاقی که به امام داشت رضایت نمی داد او تنها بماند. علاقه اش به امام خیلی بیشتر از دلبستگی به بچه ها بود.
فرزندش مریم خمینی متولد 1342 شمسی گفته است: پدرم برای ما بیش از یک پدر و می توان گفت یک دوست و هم صحبت بود، همیشه به ما توصیه می کرد که دانشی را بیاموزیم و در کارها همت داشته باشیم.
خواهر شهید بانو فریده مصطفوی در خاطراتی گفته است: مصطفی انسانی عاطفی و مهربان بود، نسبت به خانواده و فرزندان زیاد اظهار علاقه می کرد و در عین حال در تربیت ایشان می کوشید، در رفت و آمد فرزندانش بسیار دقت داشت، با پسرش خیلی صمیمی بود ولی هیچ گاه عاطفه و مهر پدری مانع از حُسن تربیت او نمی گردید.
نسبت به همسایگان هم بسیار مهربان بود و هر وقت به مسافرت می رفتند به منزل آنان سرکشی می کرد و در غیاب بزرگ خانواده آنان افراد خانواده خویش را می فرستاد تا اگر مشکلی دارند حل کنند. هر کدام از دوستان حاج آقا مصطفی که معمولاً هم سال ایشان بودند و دچار گرفتاری می شدند به ایشان مراجعه می نمودند و او هم از هر گونه کمک و خدمتی مضایقه نمی کرد، نسبت به دیگران احساس وظیفه می کرد گویا تعهدی داشت که باید به مردم کمک کند.
در پیگیری مسائل اخلاقی تلاش بسیاری می نمود، برخورد گرم و صمیمی او با دوستان از خصوصیات باارزش بود تا آنجا که وقتی در مجلسی حاضر می گردید هیجان دیگری می آفرید و در عین حال از اتلاف وقت به شدت پرهیز می نمود، با مردم بسیار متواضعانه برخورد می کرد و سعی داشت در میان آنها و مثل عموم آنان زندگی کند تا بهتر بتواند درد و رنج محرومان صالح را حس کند، زندگی بی آلایش او گواهی بر این ادعاست امکانات ساده ای که برای زیست فراهم ساخته بود حتی از سطح زندگی دیگر طلاّب نجف پایین تر بود.
Add new comment