غیرت دینی/بخش دوم

موضوع نوشتار: 
آیت الله قرائتی؛
آیت الله قرائتی

5- شیوه ارشاد حضرت ابراهیم(علیه السلام)
ابراهیم یک عمویی داشت که بت پرست بود. خیلی هم با او صحبت کرد ولی... حالا من یک تکه هم برای نحوه ی تفسیر گفتن بگویم. چون به لطف خدا در مسجدها جلسات تفسیر راه افتاده است، برای عزیزانی که همکار ما هستند، و می خواهند تفسیر بگویند، یک دقیقه وقت آقایان را می گیرم، شما هم گوش بدهید که باید چطور تفسیر گفت. در تفسیر باید با زندگی خودمان تطبیق بدهیم. ببینید! مثلاً قرآن می گوید: «إِذْ قالَ لِأَبِیهِ»، «قالَ» را می دانید یعنی چه، گفت! «لِأَبِیهِ» اب هم یعنی چه؟ پدر! «وَ قَوْمِهِ» ابراهیم به پدرش و قوم پدرش گفت! چه گفت؟ «ما هذِهِ التَّماثِیلُ» (انبیاء/52) اشتباه نکرده باشم. ابراهیم به عموی بت پرستش و دار و دسته اش گفت: این مجسمه ها چیست؟ چرا مجسمه و بت می پرستید؟ خوب به زبان ما الان چه می گوییم؟ الان برویم بلژیک، اتریش، مالزی، اندونزی، هند، پاکستان، چین، برویم و در دنیا بگردیم و بگوییم: چند هزار سال پیش حضرت ابراهیم جوانی خداپرست بود، به عموی بت پرستش گفت: چرا بت می پرستید؟ این یک تکه ی تاریخی می شود. چطور برای دنیا بگوییم؟  تاریخ مصرفش گذشته است. می آییم و می گوییم که... از این چند اصل درمی آوریم. چند اصل:
اصل اول: ابراهیم چند نفر بود، یک نفر! عمویش چند نفر بودند، خیلی بودند. می گوید: «لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ» هم پدرش و هم دار و دسته اش، حالا پدرش یا عمویش که معروف بوده است که عمویش بوده است. از این بگذریم. اصل اول این است که در ارشاد سن شرط نیست. ابراهیم کوچک بود، عمویش بزرگ بود. شما نگو که من بچه ام و او بزرگ است. من دانشجو هستم، او استاد دانشگاه است، من طلبه هستم، او آیت الله است، من کارگر هستم او تاجر است. در اصلاح و ارشاد و امر به معروف، سن شرط نیست. دلیل؟ «إِذْ قالَ لِأَبِیهِ» پس این یک اصل است.
اصل دوم: در اصلاح و ارشاد، عدد شرط نیست. چرا؟ برای اینکه عدد ابراهیم یکی بود، عدد بت پرستان زباد بودند. نگو آقا من یک نفر هستم آن ها پنجاه نفر هستند، ما هفت نفر هستیم و آن ها هفتصد نفر هستند. خوب باشند. حرف حقت را بزن، ولو اینکه عددت کم باشد.
6- آغاز اصلاح، از نزدیکان و خویشاوندان
اصل سوم: در اصلاح و ارشاد از نزدیکان شروع کن. اول به عمویت بگو. خدا به پیغمبر می گوید که پیغمبر اگر می خواهی حرف بزنی، اول به خانم خودت بگو. «یا أَیهَا النَّبِی قُلْ لِأَزْواجِكَ» به خانم هایت بگو، «وَ بَناتِكَ» به دخترهایت بگو، بعد می گوید: «وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ» (احزاب/59) بعد می گوید: به خانم های مؤمنین و زن های مسلمان بگو. اول به خانمت بگو. «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَكَ الْأَقْرَبِین‏» (شعراء/214) در اصلاح و ارشاد اول به خودی ها بگو. 
اصل چهارم: در اصلاح و ارشاد مهم ترین را مطرح کن و بگو. ممکن است عمویش دروغ هم می گفته است، غیبت هم می کرده، نگاه به نامحرم هم می کرده است، حرام هم می خورده است، ما نمی دانیم که عمویش چه کاره بوده است. اما اینکه ابراهیم روی آن دست می گذارد، بت پرستی است. چون قرآن می فرماید: «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» (لقمان/13) در گناهان شرک مهم ترین است. یک دختری فوکلش اسلامی نیست. حجابش ضعیف است، نمازش هم ضعیف است. نماز واجب است، حجاب هم واجب است، ولی کدام ها واجب تر است؟ نماز! پس فعلاً کاری به فوکلش نداشته باشید. اول نمازش را درست کنید، نمازش که درست شد فوکلش هم درست می شود. در منکرات «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» اول از شرک شروع کنید. 
ببینید آیه تاریخ است. چند هزار سال پیش پسر برادر به عمویش گفته است، این مجسمه ها چیست؟ آیه ی قرآن این است، منتهی امروز خواسته باشیم تفسیر کنیم، باید این آیه را به صورت قانون در بیاوریم. قانون: در اصلاح و ارشاد سن شرط نیست. ابراهیم به عموی بزرگ ترش گفت. عدد شرط نیست، ابراهیم یکی بود، آن ها خیلی بودند. از نزدیکان شروع کنیم. این قانون است. باید این رقمی قرآن تفسیر شود که هر کسی بگوید: خدا دارد با من حرف می زند. وگرنه می گوید: خوب خدا دارد تاریخ می گوید. یک عمویی بوده است، و پسر برادری بوده است و عمو هم بت پرست بوده است و پسر برادر هم موحد بوده است و این به او چنین گفته است و خوب من چه خاکی بر سرم کنم؟ 
این بسیجی که شب تشکیلش است چند کار کرده است. روحیه ی انقلابی، گیر پول نبودن، البته حالا دولت و ملت باید مسأله ی پول را حل کنند، خوب به آن کاری نداریم. ولی بسیج روزی که درست شد هیچ کدام به فکر پول نبودند. آن روز اول به فکر درجه هم نبودند، یک لشکر مخلص! این بسیج چند کار دیگر هم باید بکنند. این بسیج بیاید و راجع به نماز کار بکند. به خصوص بسیج مساجد! در هر محله ای افرادی که مسجد می آیند، آدم می فهمد. افرادی را هم که نمی آیند، می فهمد. شاخه ی فرهنگی بسیج بگوید: آقا در محله ما سی و دو خانه است که مسجد نمی آیند، پنجاه و سه خانه هم مسجد می آیند. خوب آن سی و دو خانه را چه کنیم؟ به آن ها محل نگذاریم؟ آن ها هم مسلمان هستند. حتی آن هایی هم که حجابشان بد است و با شوهرشان راه می روند، شوهرش... به شوهرش بگویی که آقا ببخشید، این خانم برای شماست که این رقمی حجاب دارد؟ می گوید: بله! بگو: آقا شما به من اجازه می دهی که سیر خانمت را ببینم؟ درگوشت می زند. چه گفتی؟ غلط کردی، بروگمشو! یعنی همانطور که خانمش آرایش کرده در کوچه می آید، اگر بگویی: سیر می خواهم ببینمش، به غیرتش برمی خورد. یعنی بی دین نیستند، منتهی باید یک کسی به این ها نامه ای بنویسد، کتابی بدهد. بسیج همینطور که در جبهه درخشید، همینطور  که در خدمات به انقلاب درخشید، حالا هم در مسجدها بدرخشد. الان در مسجدها به خصوص در شب های زمستانی، یک بسیجی برای آموزش قرآن راه بیافتد. در هر محله ای صد تا آدم قرآن بلد است بخواند، جمعی هم قرآن بلد نیستند بخوانند. آن هایی که قرآن بلد هستند، معلم بشوند. آن هایی که بلد نیستند، بشوند شاگرد، یک جایی شب های زمستان، شبی یک ربع قرآن بخوانیم. این یک کار قشنگی است. بسیج یعنی همین. کار بسیج تمام نشده است. بسیج یعنی یک لشکر آماده ی مخلص! خیلی کار هنوز هست. این مناطقی که گلاب می گیرند، دیگ بار می گذارند، گل را در دیگ می ریزند و آب می ریزند و گلاب می گیرند، خوب گل یک ماه بیش تر فصلش نیست. ماه اردیبهشت و خرداد است. خوب گل وقتی تمام شد دیگ را برداریم؟ نه! عرق نعناء بگیر. عرق نعناء تمام شد؟ عرق کاسنی بگیر. یعنی حالا که دیگ بالا رفت، از آن کار دیگر کنید. از خدا یاد بگیریم. من بارها گفته ام. خدا یک لب داده است، تا نوزاد هستیم، با این لب فقط می مکیم، هیچ کار دیگری نداریم، بزرگ که شدیم با همین لب حرف هم می زنیم. بزرگ تر شدیم با همین لب می بوسیم، با همین لب فوت می کنیم. با همین لب سخنرانی می کنیم، با همین لب اکسیژن می گیریم، با همین لب کربن پس می دهیم. بسیج باید مثل لب باشد. یعنی دائماً فعالیت های مورد نیاز را انجام بدهد. مستحب هم نباشد. تا کار واجب هست، اول واجبات را انجام بدهیم. گاهی وقت ها یک کارهایی می شود، ولی مستحب است. یک گروهی برای تواشیح تمرین می کنند، خوب حالا تواشیح نه واجب و نه مستحب است. لااقل اگر می خواند تواشیح باشد، من دستورات مقام معظم رهبری را هم در یک نوشته ای خواندم، خطاب به صدا و سیما چاپ شده بود که اگر هم می خواهند تواشیح باشد یک تواشیحی باشد که یا فارسی باشد که ما بفهمیم، یا اگر عربی باشد،     از این دعاهای خودمان، از این آیات خودمان، یک چیزی باشد که مفهوم باشد. ما بیاییم روی عربی که نمی فهمیم، تمرین بدهیم. آن وقت در همان مسجد افرادی هستند که نمازشان غلط است. افرادی هستند که قرآن بلد نیستند بخوانند اگر می خواهید مردم را به بسیج دعوت بسیج باید ایامی که تابستان است، بچه های مدرسه ای که درسشان ضعیف است، توسط بچه های بسیج تقویت شوند. بگوید: آقا ریاضی ات ضعیف است، نه نفر ریاضی شان ضعیف است، شما خطتان بد است، شما فیزیکتان ضعیف است، هر کدام در هر درسی ضعیف هستند، بسیج بیاید و این ها را تدارک کند. دولت هم حمایت کند، مردم هم حمایت کنند، بسیج وقتی می درخشد که کاربردش زیاد شود. و باید به روز باشیم و همیشه هم این کار را بکنیم. 
7- برخورد قاطع با نزدیکان خلافکار
«لا تَجِدُ قَوْماً» پیدا نمی کنی قومی را که ایمان به خدا دارد، اما ضد خدا را هم دوست دارد. می گوید: فامیلی بی فامیلی. خدا به نوح هم گفت: پسرت از تو نیست. یکی خانمی دانه درشت بود، یک خانم نامداری دزدی کرده بود، حضرت فرمود انگشتش را قطع کنید. گفتند: آقا می دانی که این فامیل چه کسی است؟ خیلی این خانم مهم است. فرمود اگر دخترم فاطمه زهرا هم دزدی کند، دستش را قطع می کنم. سخن برای حضرت رسول(ص) است. یکی از مشکلات مملکت ما این رودربایستی ها است. گاهی وقت ها یک کسی خلاف کرده است، چون یک آدم دانه درشتی است، هی من و من می کنیم. بله اگر ثابت نشده است، عجله نکنید که آبروی کسی ریخته شود، اما اگر ثابت شد، دیگر من و من نکنید. عجله کار شیطان است!!! دروغ است. چه کسی گفته است که عجله کار شیطان است. یکی از حرف های دروغی که در ایران است این است که عجله کار شیطان است. می گویند: زود دخترت را شوهر بده... من شنبه، یکشنبه، دوشنبه، دانشگاه تهران پیشنماز هستم. همانجایی که نمازجمعه است. یک روز یک خانمی یک نامه به من داد، که جناب قرائتی! خدا لعنت کند پدرم را، خدا لعنت کند مادرم را، ای بابا! «وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً» خدا لعنت کند استاد دانشگاهم را! خدا لعنت کند پزشک مشاور روانشناسم را! خواستگارهای زیادی داشتم. هر خواستگاری که آمد با پدرم و مادرم و استاد دانشگاه و مشاور روانشناسی مشورت کردم، همه گفتند: نه! صبر کن لیسانس بگیری، خواستگارها را رد کردیم و لیسانس گرفتیم، یک مرتبه مشتری ها صد تا شدند ده تا، گفتند: برو برای فوق لیسانس، الان فوق لیسانس گرفته ام، الان کسی در خانه ی ما را هم نمی زند. خدا چهارتایشان را لعنت کند. ازدواج یک نیاز است. بارها این مثال را گفته ام، آقا یک کسی تشنه است. شما تشنه هستید، ان شاء الله بعد از لیسانس به شما آب می دهم. آخر به این حرف می خندید، آخر حرفی را که به آن می خندید، چرا شعار ما شده است؟ حالا صبر کنیم شاید یک خواستگار بهتری پیدا شد. بله ممکن است، یک خواستگار بهتری پیدا نشود. خیلی ها منتظر خواستگار بهتر نشسته اند، بعد هم خواستگار پیدا نشده است. 
پیدا نمی کنی کسی ایمان به خدا داشته باشد، اما غیرت دینی اش کمرنگ باشد. «وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ» پدرت باشد، خوب باشد.  «أَوْ أَبْناءَهُمْ» پسر، «أَوْ إِخْوانَهُمْ» برادر، «أَوْ عَشِیرَتَهُمْ» فامیل! هر کدام باشد، بدون رودروایستی. حضرت امیر(علیه السلام) در نهج البلاغه می فرماید: در جبهه ها ما گاهی نزدیکانمان را می دیدیم، ولی چون می دیدیم، در خط کفر هستند، با این ها برخورد می کردیم. «نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَ أَبْنَاءَنَا وَ إِخْوَانَنَا» (نهج‏البلاغه، خطبه 56) حضرت امیر(علیه السلام) می فرماید: گاهی در جبهه نزدیک ترین فرد بود، اما چون خطش انحرافی بود و نه معجزه را قبول می کردند و نه استدلال را قبول می کردند، ما با آنها می جنگیدیم و غصه هم نمی خوردیم، این باعث تقویت ایمان ما شد. آن کسی را هم که دوست داریم ولی چون منحرف است.
بسیج غیرت دینی خوبی داشت. اگر غیرت بسیج و سپاه و کل مردم ایران، ارتش فرقی نمی کند، نیروی انتظامی... یک شعار دیدم در نماز جمعه ی تهران آن وقتی که دیدم منقلب شدم. این مدافعین حرم، رفته بودند سوریه! در حرم که رفتند، گفتند: یا زینب! نحن عباسک! ما برای تو مثل اباالفضل هستیم، یعنی همانطور که اباالفضل از تو دفاع کرد، نحن عباسک! ما هم عباس تو هستیم. از این جمله خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. اصلاً کشور ما، دین ما، این قرآن ما است، به عنوان معلم قرآن عرض می کنم. قرآن مرز نمی شناسد، اگر آن طرف کره ی زمین یک مسلمان جیغ زد، شما باید بروی و حمایتش کنی، اگر می توانی! اگر نمی توانی حسابش جداست. اما هر جای کره ی زمین مظلومی ناله زد، شما وظیفه ات است که بروی و او را نجات بدهی! عرب باشد یا عجم، شیعه باشد یا سنی، حتی اگر کافر باشد. آقا یک کافری را دارند می زنند، شما حق نداری بگویی: حالا کافر است بگذار او را بزنند. اگر مظلوم است باید دفاع کنی، حتی اگر کافر است. 
خدایا کشور ما را در این چند سال، ده ها سال، از همه ی توطئه ها و خطرها حفظ کردی، تو را به آبروی شهدا این کشور را از این به بعد از هر جهت حفظ بفرما، رهبرش، را دولتش را، امتش را، مرزش را، انقلابش را، نسلش را، ناموسش را، از همه ی خطرها به خصوص خطر فرهنگی، از همه ی خطرها، ماهواره ها، فضای مجازی، که امروز می خواهند عقیده را بگیرند، دزد در مخ رفته است، مخ را می خواهد بدزدد، دیگر کاری به نفت هم ندارد، می خواهد مخ شما را بدزدد، خدایا آنچه به ما داده ای در پناه امام زمان(علیه السلام) حفظ بفرما! شر اشرار هر کس که می خواهد باشد به خودشان برگردان. 

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

********************************************

 

منبع:پایگاه اطلاع رسانی درس هایی از قرآن

مطالب مرتبط: 
Share