متن زیر جلسه پنجم گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ بیست و نهم تیر ماه سال 92 برگزار شده است. در این جلسه ایشان با اشاره به جایگاه قرآن و نکاتی در برخورد با این کتاب مقدس، به راهکارهای و مبانی استفاده از این کتاب پرداخته اند.
سوال: عظمت و حقیقت قرآن چیست؟
پاسخ: اشاره کردم که یکی از مهمترین فضیلت هایی که برای ماه رمضان ذکر شده این است که این ماه ظرف نزول قرآن است «شهر الرمضان الذی انزل فیه القرآن»(بقره/185) این کتاب الهی، خوان گسترده خدا و کلام الهی در این ماه تنزل پیدا کرده است. لذا بهره مندی از قرآن و دست یابی از حقایق قرآن در این ماه بیش از ماه های دیگر برای ما میسور و فراهم است. و شاید به همین دلیل باشد که در روایات آمده است که ماه رمضان بهار قرآن است. هر چیزی بهاری دارد و ربیع قرآن، ماه رمضان و شهر رمضان است و شاید باز به همین دلیل است که هر آیه ای در این ماه تلاوت شود ثواب یک ختم قرآن را دارد. پس اگر یکی از فضیلت های مهم این ماه دست یابی به انوار قرآن و هدایت و برکات قرآنی است. راه رسیدن به این برکات چیست؟ اولین قدم توجه به عظمت قرآن است. همین طور که اگر ما نسبت به ائمه، امام معصوم و انبیاء الهی معرفت پیدا نکنیم نمی توانیم با آنها سالک بشویم کسی که ائمه را در حد زیارت جامعه کبیره نمی شناسد طبیعی است که نمی تواند با آنها تا مقام توحید سلوک کند اگر آنها را کوچک دانست سلوکش هم با آنها محدود خواهد بود. پس سلوک با قرآن و سیر معنوی با قرآن و ورود به وادی توحید با یک کلام الهی منوط به شناختن مقامات قرآن و درک عظمت آن است. اگر در آیات تامل شود گویای عظمت قرآن است. و اسراری از عظمت قرآن در خود این کتاب بیان شده است. اسراری از عظمت قرآن در روایات اهل بیت بیان شده است که فراوان است هر سوره ای فضیلت هایی برای خواندن و حفظ وغیره آن ذکر شده است که این فضیلت ها گویای عظمت این کتاب است.
بعضی از این فضیلت ها را ذکر می کنم که نمونه ای از این فضاست در روایات دیده ام که به نظرم در کافی آمده ولی در بحار حتماً هست. شاید مصدر اصلی اش کافی باشد که آیاتی از قرآن وجود دارد مانند سوره حمد، آیت الله کرسی، آیه «قل اللهم مالک الملک» و آیه «شهد الله» که این دو آیه در سوره آل عمران هستند؛ که وقتی می خواستند نازل بشوند تعبیر این است «تعلقن بالعرش»[1] به عرش الهی متمسک شدند و آویختند. و تعبیر عظیمی که آنجا است و خیلی عجیب است اینست که بین آنها و خدای متعال حجابی نبود از خدای متعال درخواست کردند که تو ما را از مقام قدس به سوی اهل معصیت می فرستی دستور می دهی نزول کنیم، خدا فرمود: تنزل پیدا کنید، اولیائی هستند - البته حدیث را نقل به معنا می کنم - که اهل بیت و شیعیان شان وقتی بعد از نمازها شما را تلاوت می کنند من آنها را در «حظیرة القدس» مکان می دهم و هر روز با «عین مکنونه» ی خودم (تعبیر روایت همین است چشم پوشیده و پنهانی خودم) هفتاد بار به آنها نگاه می کنم. البته می دانید که خدا چشمی که موجب تشبیه او به جسم بشود ندارد. عین الهی که در روایات آمده گاهی به امام تعبیر شده است امام دیده بان خداست که «عینک الناظرة باذنک»[2] و هر بار هفتاد حاجت از او برآورده می کنم که کمترین آن مغفرت است و آثار دیگری دارد.
پس این عظمت آیات است که بدون حجاب با خدا صحبت می کنند. ما ظاهر آیات را می بینیم ولی قرآن باطنی دارد موجود زنده و حی است و با خدا صحبت می کند. وقتی می آیند اگر مومنین متمسک به این آیات شوند و بعد از نمازهایشان متوسل به این حبل الهی بشوند این برکات برایشان هست در حظیرة القدس جای داده می شوند مورد رحمت و عنایت خدا قرار می گیرند اینها آثار قرآن است کسی از این طریق به خدا نزدیک شود در مورد سوره انعام در روایات است وقتی سوره انعام نازل می شد هفتاد هزار ملک او را مشایعت کردند تا آمد مثل یک موجود با عظمت و جلالت. پس قرآن یک مرکب روی کاغذ نیست. اصولاً اگر تلقی ما نسبت به قرآن این بود که قرآن یک آدرس است مثل اینکه بعضی نسبت به امام و رسول تلقی شان اینست که این آقا یک آدرسی آورده است یک نامه از طرف خدا آورده ما این نامه را می خوانیم و می رویم این تلقی موجب محرومیت از رسول می شود، و این تلقی هم موجب محرومیت از قرآن می شود که ما خیال کنیم که یک آدرسی خدا فرستاده و یک دستوری است دستورنامه ای که ما می خوانیم عمل می کنیم و به مقصد می رسیم اگر کسی اینطور قرآن را شناخت طبیعی است که از قرآن محروم می شود.
ولی حالیکه قرآن صراط ماست به سوی خدا. سیر ما در درجات توحید و معرفت و قرب و رفع حجب از قلب ما با قرآن است. به اندازه ای که تجلیات قرآن در قلب ما واقع می شود ما سالک با قرآن هستیم. پس صراط ماست در سلوک، مسیر ما از متن قرآن و مراحل قرآن عبور می کند هم قرآن و اهل بیت صراط ما هستند. قرآن به تعبیری که خیلی تعبیر عجیبی است که در روایات آمده است «لقد تجلی الله فی کلامه»[3] کلام الله اول است. چون بحث کلامی بین متکلمین در زمان ائمه بوده است که آیا قرآن مخلوق است یا مخلوق نیست. ائمه به اقتضاء شرایط به این بحث پرداخته اند که شاید خود این بحث، بحث مفیدی نباشد و بعد در یک کلمه فرمودند که قرآن کلام خداست «و لقد تجلی الله فی کلامه» خدا در این کلامش تجلی کرده است.
پس درک مراتب قرآن، درک تجلیات الهی است آن تجلیات الهی است که سالک را مقرب می کند و به سوی خدا سیر می دهد. روایت فوق العاده ای است که توصیه می کنم همه عزیزان آنرا با دقت بخوانند که اسراری از معارف قرآن در این روایت است روایت اول کتاب القرآن کافی است که مرحوم کلینی این را اولین روایت قرار داده است که سعد خفاف از امام باقر(ع) نقل می کند: در روز قیامت مردم در صد وبیست هزار صف هستند که هشتاد هزار صف امت رسول الله هستند و چهل هزار صف بقیه ی امت ها هستند. قرآن ظهور پیدا می کند و آن وقت تطورات و صورت های که قرآن در آن تجلی پیدا می کند در این صحنه قیامت را بیان می کند. فرمود وقتی قرآن از صف مسلمین عبور می کند آنها می گویند که این از ماست ولی کامل تر است حتما از شهداست، وقتی از صف شهدا عبور می کند می گویند تمام کمالات شهداء در او هست او را در سیمای شهدا می بینند ولی می گویند حتما از شهدای دریا است چون مقامش از ما بالاتر است. همین طور عبور می کند تا به صف انبیاء می رسد انبیاء هم می بینند همه کمالات انبیاء در او هست اما او را نمی شناسند می آیند به محضر رسول خدا و از ایشان سوال می کنند که این کیست؟ ایشان می فرماید: کتاب الهی و قرآن است. وقتی قرآن پای عرش الهی می آید در این روایت صحنه های را ذکر کرده تا می رسد به این جا که شفاعت می کند کسانی را که شبها با قرآن بیدار بودند و روزها با قرآن روزه دار بودند و از طریق قرآن به اهل بیت هدایت شدند و از خداوند برای آنها در خواست درجه می کند. خدا دستور می دهد که به آنها لباس ها و حله های بهشتی بپوشانند و تاج کرامت بر سرآنها می گذارند که البته باید این عبارات معنا شود. و وارد بهشت می کنند. از قرآن سوال می شود راضی شدی؟ می فرماید از کرم تو بیش از این امیدوارم. خداوند می فرماید که من چیزهایی به آنها می دهم و این پنج چیز از آنهاست: «شباب لایهرمون» در بهشت به آنها جوانی می دهم که دیگر رنگ پیری را نمی بینند، «اغنیاء لایفتقرون» در وجهی از غناء قرار می گیرند که دیگر به هیچ وجه فقیر نمی شوند، «اصحاء لایسقمون» دائم در صحت هستند و «فرحون لایحزنون» دائم در نشاط اند و حزن به سراغ آنها نمی آید. مخلوق خاصیتش حزن است ما که نمی توانیم محزون نباشیم. اما اولیاء خدا «لاخوف علیهم و لا هم یحزنون» انسان به آنجا که رسید حزن از او برداشته می شود. و «احیاء لایموتون» مرگ به سراغ آنها نمی آید. اینها برکات وآثار شفاعت قرآن در روز قیامت است. اینها آثار قرآن است و به اذن الهی برکات قرآن برایشان نازل می شود اینها آثار تحقق حقیقت قرآن در وجود انسان است.[4]
در هر صورت این کتاب عزیز به تعبیر قرآن نور است. خداوند می فرماید که پیغمبر ما این کتابی که فرستادیم نوری است که با آن مردم را هدایت بکنی «کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور باذن ربهم الی صراط العزیز الحمید»(ابراهیم/1) با این کتاب مردم را از ظلمات به سمت نور ببری. باطن قرآن وادی نور است و یا روح قرآن که اگر کسی به روح قرآن رسید به حیات طیبه و علم می رسد. خدا به پیامبر می فرماید «کذالک اوحینا الیک روحا من امرنا» ای پیامبر ما با تو تکلم کردیم و تکلم ما این بود که کلمه ی روح را به تو وحی کردیم ایحاء روح است. «کذالک اوحینا الیک روحا من امرنا ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان»(شوری/52) اگر این روح به تو وحی نمی شد به حقیقت کتاب وایمان راه نداشتید. این روح است که به تو وحی شده و باتو صحبت کردیم کلام الهی است این روحی است که به نبی اکرم القاء و عنایت و ایحاء شده است. «ولکن جعلناه نورا» این کلام و روح الهی نوری است «نهدی به من نشاء من عبادنا» که هر بنده ای را که بخواهیم هدایت کنیم به هر درجه از درجات ایمان با این کتاب هدایت به درجات ایمان برای بندگان خدا میسر می شود.
پس باطن قرآن وادی نور و روح و حیات طیبه است. اگر کسی وارد قرآن شد سیرش در وادی نور است و دیگر بعد از این حجاب های نورانی است که باید برداشته شود. همانطور که مقاماتی که در وادی ولایت است حجب نور است تا انسان به سرچشمه نور برسد. مراتب سیر در وادی قرآن مراتب سیر در وادی نور است تا انسان به باطن و سرچشمه نور و حقیقت قرآن راه پیدا کند و از آنجا سیراب بشود. وارد وادی قرآن که شد انسان، وارد حیات طیبه است همانطور که وادی ولایت وادی حیات است. «و ان الدار الآخرة لهی الحیوان» قرآن هم وادی روح است و اگر کسی وارد باطن قرآن شد کانّه به اندازه ظرفیت خودش آن روح در او دمیده می شود وبه حیات قرآنی می رسد.
سوال: راه رسیدن به معارف قرآن چیست؟
پاسخ: یکی از نکاتی که در باب کلام خدا قابل بحث است این است که چگونه می شود به فهم قرآن رسید. و یکی از مقدمات فهم قرآن تلاوت قرآن و حتی انس و کثرت تلاوت آن است ولی این کافی نیست یک تعبیری از امیرالمومنیندر بحار از احتجاج طبرسی نقل کرده اند که در ضمن یک حدیث طولانی فرمودند که خداوند کلام خودش را سه قسم کرده است «قسّم کلامه ثلاثة اقسام. فجعل قسما منه یعرفه العالم و الجاهل»[5] یک قسم آنرا به گونه ای قرار داده است که عاقل و جاهل می فهمند. قسم دوم را به گونه ای قرار داده است که «لا یعرفه الا من صفا ذهنه و لطف حسه و صح تمیزه ممن شرح الله صدره للاسلام» قسم دوم قرآن را افرادی می فهمند که این چند خصوصیت را دارند به صفای ذهن، لطافت حس و تمیز صحیح رسیدند و فرمودند این در یک کلمه است «ممن شرح الله صدره للاسلام» اگر خدا به کسی شرح صدر برای اسلام داد این خصوصیات در قوای او پیدا می شود یعنی لطافت حس و صحت تمییز پیدا می کند. اینها آثار شرح صدر است. و آن شرح صدر اگر به کسی عطا شود آن وقت بخش دیگری از معارف قرآن که انوار قرآن است مورد فهمشان واقع می شود.
یک قسم دیگر هم است که فرمود «قسم لایعرفه الا الله و امنائه و راسخون فی العلم» که این قسم مال خدا، امناء و راسخون است که به نظر می آید شاید منحصر در اهل بیت باشد که آنها قابل انتقال به غیر نیست. ما باید در قسم دوم تلاش کنیم تا آنرا بدست بیاوریم. قسم اول که «یعرفه العالم و الجاهل» خیلی کارگشا نیست. قسم دوم را ما باید تلاش کنیم و به دست آوریم و این برای کسانی است که «شرح الله صدره للاسلام» خداوند به آنها شرح صدر برای اسلام داده است. خداوند در قرآن می فرماید این شرح صدر را به کسانی عطا می کند که می خواهد آنها را هدایت کند «و من یرد الله أن یهدیه»(انعام/125) خداوند کسانی را که اراده ی هدایت آنها را دارد «یشرح صدره للاسلام» به او شرح صدر می دهد برای حقیقت اسلام کانّه به او شرح صدر می دهد تا حقیقت اسلام بتواند در او محقق شود.
این شرح صدر چیست؟ از خود آیه ابتدائاً استفاده نمی شود ولی به ضمیمه بقیه آیات و روایات معنا شده از جمله روایتی از طبرسی در مجمع البیان بیان شده است که از پیامبر سوال شد که شرح صدر چیست؟ حضرت یک جواب خلاصه دادند که جز برای خواص قابل فهم نیست. فرمودند «نور یقع فی قلب مومن یشرح له صدره و ینفسح»[6] یک نورانیتی است که در قلب مومن واقع می شود، وقتی واقع شد شرح صدر واقع می شود، دیوارها و حجاب ها برداشته می شود و وسعت حاصل می شود. سوال شد که آیا شرح صدر علامت دارد، چون کانه خود این که خیلی برایش ملموس نبود. حضرت فرمود که سه علامت دارد اگر کسی این نور در قلبش واقع شد و به وسعت صدر رسید «التجافی عن دار الغرور» دل کنده از دنیا می شود و حالت کندگی از دنیا در او پیدا می شود، و «الانابه الی دارالخلود» رویکرد به عالم خلود که عالم الهی است و عالم آخرت پیدا می شود. و «الاستعداد للموت قبل الحلول الفوت» و قبل از اینکه فرصت تمام بشود خودش آماده ی کوچ کردن از این عالم به سمت عوالم بعدی می شود.
بنابراین کسی که دلکنده دنیا است، کسی که بی قرار آخرت است، کسی که مهیای سفر به عالم آخرت است این کسی است که درهای فهم باطنی قرآن برایش باز می شود. تا این حالات در انسان پیدا نشده و انسان وابسته به دنیاست تا انسان متمایل به عوالم بعدی نیست، تا مهیای عبور از عالم دنیا نیست هدایت های قرآنی شامل حال او نمی شود. اگر انسان آماده شد، هدایت های قرآنی، این فرد مهیا را در عوالم بعدی سیر می دهد. مومن وقتی از دنیا خالی شد سماواتی میشود و آن وقت رزق های سماواتی ها به او می رسد. این هدایت های قرآن و میوه های باطنی قرآن برای کسانی است که این نورانیت در قلب شان واقع شده است. پس این نکته است و همین هم هست که مقدمه درک علم الامام است.
در روایات داریم که هم فرمودند که معرفت ما و امر ما، صعب مستصعب است یک چیزی نیست که در اختیار همه باشد. هم علم ما صعب مستصعب است که این هم در روایات است که «کلامنا صعب مستصعب لا یحتمله الا ملک مقرب او نبی مرسل او عبد امتحن الله قلبه للایمان»[7] این کلام صعب مستصعب برای عده ای فراهم می شود که عبد ممتحن باشند یعنی خداوند عده ای را امتحان کرده است و آنها می توانند این کلام را تحمل کنند. این علم امام که صعب مستصعب است شاید همان حقیقت قرآن است که در وجود ائمه است که درک آن دشوار است. این گونه نیست که هر وجودی ظرف تحمل این حقایق باشد باید شرح صدر پیدا شود و وقتی شرح صدر پیداشد مقدمه درک معارف قرآن حاصل می شود که البته غیر از آن معارفی است که مختص به معصومین است. این همانی است که در بعضی نقل ها دارد امرنا صعب مستصعب حتی هیچ ملک مقربی هم نمی تواند آن را تحمل کند. منزلتی از حقایق قرآن تحملش برای «امناء الله و الراسخون فی العلم» است آن منازل پایین تری که می توان به آن رسید یکی از راه های رسیدن به آن همان شرح صدر است که این شرح صدر نورانیتی است که خود این نورانیت هم می تواند منزلتی از نور قرآن و ولایت ائمه باشد که راه را برای بقیه ی هدایت های قرآنی باز می کند. تا آن مرتبه از نورانیت در قلب نیامده زمینه فهم آن معارف باطنی و سیر بعدی با قرآن فراهم نمی شود.
و لذا برکاتی هم که در قرآن و در روایات است متفاوت است قرآن می فرماید «یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُم»(یونس/57) این قرآنی که آمده هم موعظه است هم «شفاء لما فی الصدور» است هم و «هدی و رحمة». پس چهار چیز است: موعظه، شفاء لما فی الصدور، هدی و رحمة للمؤمنین. که شاید چهار مرتبه از هدایت قرآنی باشد که دیده اید مثلا بزرگان می گویند که قدم اول در سیر در وادی توحید بیداری و یقظه است. انسانی که در عالم خواب و غفلت است او اصلا مهیای سیر نیست و وقتی متوجه شد چه عوالمی است و سیر در چه عوالمی باید اتفاق بیفتد و حجاب های خودش و زمین گیری هایش را درک کرد بعد آماده می شود تا سیر در این عوالم برایش مهیا شود.
حال اگر انسان بیدار شد و به عالم یقظه رسید موانعی است که باید موانع برداشته بشود. ممکن است انسانی که بیدار شده صفات رذیله اش مانع سیر او باشند موانعش، بیماری های روحیش، غفلت هایش فرمود و «شفاء لما فی الصدور» شاید معنایش این است که اگر کسی به موعظه های قرآن رو آورد، قرآن در مرتبه بعد شفای از بیماری و رفع آن می کند. این عیوبی که مانع حرکت انسان هستند برداشته می شود چون انسان اگر بخواهد به سمت خدای متعال حرکت کند گاهی همه ریاضت هایش با یک اشکال و عیبی نابود می شود. یعنی چهل سال ریاضت کشید یک مانع داشت و همان مانع جلوی رفتن او را به سوی خدای متعال را می گیرد. این مانع حسد، بخل، حرص و امثال این هاست. این ها هم نیاز به شفا دارد. در روایتی دیدم که این شفا را معنا کرده است. فرمود: خطورات نفسانی و اوهامی که در انسان پیدا می شود که یکی از مهمترین مسائل راه سلوک این است که انسان چطور خطوراتش را کنترل کند و مثلا ما وارد نماز می شویم و یک عالم خطورات به ذهن ما هجوم می آورند و ما از ذکر غافل می کنند چطور می شود با این خطورات مبازه کرد؟! قرآن این خطورات را کنترل می کند و مورد شفا قرار می دهد. یکی از راه های کنترل این خطورات پناه بردن به قرآن است.
حال اگر کسی سالم شد و خواست حرک کند نیاز به یک هدی و راهبری دارد که او را در وادی توحید سیر بدهد قرآن همان هدی است. «یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنین» و بعد از هدایت، رحمت های قرآنی می رسد مثل رحمة للمومنین. اینجا یک تعبیر لطیفی علامه طباطبایی دارد که اینکه می فرماید «رحمة للمومنین» پیداست رحمت رحیمیه است یعنی توکل یقین، رضا و حقایق آسمانی است. بعد از اینکه به هدایت های قرانی رسیدند آن رحمت های خاص قرآنی یعنی رحمت الهی در قران تجلی و تحقق پیدا کرده است که آن رحمت ها را مومن از طریق قرآن اسقاء می کند و به نور یقین و صبر و توکل و رضا و یقین و به درجات توحید می رسد. آن مراتبی که برای توحید است و محل بحث ما نیست رزق قرآنی است و به کسی می رسد که با قرآن سیر می کند. لذا هدایت قرآن درجاتی دارد و اگر کسی می خواهد به آن هدایت های باطنی قرآن برسد «شرح الله صدره للاسلام» اگر آن شرح صدر را به او بدهند و او هم بتواند تحمل کند که این شرح صدر در روایات به نور معنا شده است و اسلام هم «التسلیم لعلی بولایته»[8] به تسلیم به ولایت علی(ع) معنا شده است، اگر کسی به مقامی رسید که می تواند تسلیم ولایت الله باشد آن وقت انوار قرآن به قلبش می رسد. کسی که قلبش تسلیم نیست و به مقام قلب سلیم نرسیده است حقایق قرآن به قلبش وارد نمی شود. آنگاه آرام آرام هدایت قرآن، آن رحمت خاص قرآن، ارزاقی که در آن صورت تحقق پیدا می کند، از وادی قرآن به اذن الله به قلب مومن سرازیر می شود.
این علوم قرآن نزد امام است. در حدیث عنوان بصری آمده که نزد امام صادق(ع) آمد و گفت من شاگردی زیاد کرده ام و در این اواخر عمر آمده ام که از علم شما استفاده کنم. حضرت نکته ای به او فرمودند که برو این را محقق کن بیا. علم نزد ما هست، آنها الذین اوتوالعلم هستند و همه مراتب قرآن در قلب امام است. حضرت به او گفتند برو بنده شو و بیا. علم نورانیتی است که در قلب کسی واقع می شود که خدا می خواهد او را هدایت کند. آیا این همان نور قرآن نیست که خدا در قرآن فرمود «جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا»(شوری/52) فرمود «العلم نور یقع فی قلب من یرید الله ان یهدیه»[9] علم همان حقایق قرآن است برو بنده بشو بعد بیا. بعد حضرت سه رکن برای عبودیت گفتند که بحث ما نیست. پس اگر کسی می خواهد به حقایق قرآن برسد باید این شرح صدر را پیدا کند تا حقایق قرانی بر او نازل شود.
بنابراین رسیدن به علم قرآن شرح صدر للاسلام می خواهد، عبودیت می خواهد انسان اگر عبد شد به او می دهند «جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا». این ها هستند که به فرقان می رسند این ها هستند که «یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَه»(زمر/18) وقتی کسی فرقان داشت می تواند انتخاب احسن بکند و این برای همه نیست اینها عبادلله هستند. بنابراین رسیدن به حقایق قرآن مقام عبودیت و بندگی می خواهد که درحدیث عنوان بصری حضرت مفصل توضیحش دادند و فرمودند که سه رکن دارد: خلع مالکیت از خودت کنی، به امور خودت نپردازی و امور خودت را تفویض کنی و به بندگی بپردازی.
سوال: در خدمت صفحه 394 قرآن کریم؛ آیات 71 تا 77 سوره مبارکه قصص را توضیح بفرمایید.
پاسخ: نکات فراوانی در این آیه در صفحه است من به یک نکته از آنها اشاره می کنم. داستان قارون را نقل کرده است قارون از قوم حضرت موسی کلیم بود ولی بعد طغیان کرد و از حضرت موسی جدا شد. چیزی که به حسب ظاهر باعث طغیان او شد امکانات مادی بود که در اختیارش قرار گرفته بود. قرآن آن را توصیف می کند و می فرماید که گنج های او درحدی بود که یک جمعیت توانا هم به سختی می توانستند آن را حمل می کردند. می فرماید قومش به او چند توصیه کردند: یکی «لا تفرح» امکانات دنیا نباید موجب انبساط به دنیا بشود. یعنی مومن نباید دل خوش به امکاناتش بشود. اگر کسی تکیه به امکانات کرد و امکانات در او اثر گذاشت، آمدنش خوشحالش کرد و رفتنش او را غصه دار کرد. دیگر نمی تواند از این امکانات استفاده بکند. انسان وقتی می تواند از امکانش استفاده کند که نگاهش به امکانش نباشد. نه آمدنش او را مشغول کند و نه رفتنش. بداند با آمدنش تکلیفی دارد و با رفتنش تکلیفی دیگر ولی وقتی امکان می آید بداند که یک راه به سوی خدا باز شده و باید یک جوری از آن استفاده کند که به سوی خدا برود. وقتی امکان را از او می گیرند بداند که با گرفتنش راه دیگری به سوی خدا باز شده است، نه اینکه مشغول آمد و شد نعمت باشد. در آمدن متوجه خدا باشد و در رفتن هم دنبال فرصت بگردد.
فرح آن حالتی است که انسان وقتی نعمت می آید دل خوش به خود نعمت و می شود و وقتی می آید سرخوش می شود لذا او را از بهره مندی از امکانات غافل می کند. در آنچه که خدا به تو داده آخرت را دنبال کن «وَ ابْتَغِ فیما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصیبَكَ مِنَ الدُّنْیا» و بهره خودت را از دنیا فراموش نکن. دو احتمال است: یکی اینکه بهره ی دنیایی ببر ولی از امکاناتت برای آخرت استفاده کن و دوم اینکه اصلا بهره ی ما از امکانات در دنیا این است که آنها را در راه خدا خرج کنیم. لذا کسانی که امکانات را در راه خدا خرج نمی کنند هیچ بهره ای از امکانات نمی برند. لذا به عکس بعضی می گویند اولیای خدا از دنیا استفاده نمی کنند، تنها کسانی که از دنیا بهره می برند و نصیب خودشان را از دنیا برمی دارند اولیاء خدا هستند. که دنیا را از دست خدا می گیرند و به دست خدا می دهند و مشغول دنیا نمی شوند. با دنیا با خدای خودشان معامله می کنند. آن کاری که ما باید بکنیم و در دنیا بهره مند شویم این است که آمدن نعمت ها ما را مشغول نکند و در ما دل خوشی ایجاد نکند و آن را صراطی به سوی خداوند متعال بدانیم و سعی کنیم که بهره ی خودمان را در این دنیا از امکانات ببریم وگرنه انسان هر استفاده ای که از این امکانات در دنیا بکند غیراز اینکه آن را به خدا برگرداند، موجب تضییع امکانات است. لذا حامدین کسانی هستند که نعمت را از خدا می گیرند و به خدا بر می گردانند. نعمت را اگر از خدا گرفتی به هرکس دیگر که برگرداندی نعمت را تلف و کفران کردی.
نکته ای که باید به آن توجه داشته باشیم این است که این کتاب با عظمت که از عظمتش از طور فهم ما خارج است کما اینکه درک عظمت اولیای الهی هم از فهم ما بیرون است بالاخره خداوند این حقیقت با عظمت را که شفیع است و در صحنه قیامت در اطوار مختلفی حتی در قامت انبیا ظاهر می شود آن هم به گونه ای که در حجاب است و انبیا هم او را نمی شناسند؛ این حقیقت را لباس قرآن پوشانده و با همین لباس در عالم ما نازل کرده است و به ما اجازه ی انس با این قرآن را داده است. لذا هرگونه انس با قرآن بشرط درک عظمت و توجه به عظمت و تواضع در مقابلش موجب برکات و آثار است. در روایات داریم که فرمود نگاه داشتن قرآن در منزل شیطان را طرد می کند. فرمود دوست می دارم که قرآن در خانه باشد برای اینکه شیطان طرد شود. لذا اینکه قرآن همراه انسان باشد یا نباشد، متفاوت است. افرادی که قرآن در جیب دارند شیطان از آنها دور می شود به شرط اینکه ادب حضور در قرآن را هم داشته باشند. یاد قرآن باشند و این کتابی که همراهشان است فراموش نکنند.
سوال: یعنی چه قرآن را یادشان نرود؟
پاسخ: فردی از حضرت سوال کرد که چرا تربت سیدالشهداء شفا نمی دهد؟ فرمود: تربت را در خورجین می گذارید و می خواهید شفا هم بدهد؟! اگر محترم است و شفا در آن است جایش در خورجین نیست اگر شفای الهی برآن نازل شده باشد. اگر کتاب الهی است که در این قامت درآمده که بی وضو نمی شود آن را مس کرد اگر همراه انسان است باید حرمتش را رعایت کرد. من در احوالات بعضی بزرگان دیدم که آقایی نقل کرد که یکی از بزرگان به خانه ما آمده بود و بسیار هم خسته بود من فضا را برای استراحت ایشان آماده کردم. رفتم و بعد از ساعتی برگشتم که ببینم کاری ندارند دیدم دو زانو نشسته اند. گفتم: استراحت نکردید؟ گفتند: قرآن بالای تاقچه بود! من قرآن را بیرون بردم و بعد ایشان استراحت کردند. اگر این کتاب کتاب خداست ،همین کتابی که تبدیل شده به مرکب روی کاغذ و نجس کردن و بی وضو مس کردنش حرام است حتی وقتی قرآن در اتاق بود، این اگر در خانه هست یا همراه ماست باید حرمتش نگه داشته شود. پس همراه داشتن و در خانه نگه داشتن آن ثواب دارد. نگاه کردن به قرآن ثواب دارد. از حضرت سوال کرد: که من قرآن را از حفظ هستم، آیا آن را از حفظ بخوانم یا از رو بخوانم؟ حضرت فرمود: از رو قرآن بخوان زیرا نگاه کردن به قرآن ثواب دارد. بنابراین نگاه کردن، تلاوت در هر حالی از احوال، حفظ کردن، فهم و عمل کردن به قرآن ثواب دارد. پس این طور نیست که آن حقیقت از دسترس ما دور باشد.
پیامبر فرمود که نگاه کردن به چهار چیز عبادت است: نظر به امیرالمومنین، نظر به پدر ومادر از سر محبت، نگاه کردن به کعبه و نگاه کردن به قرآن. در هر کدام از اینها اسراری است که چرا نگاه کردن به کعبه عبادت است مگر چه چیزی در این کعبه است؟ چه چیزی در پدر و مادر است آن رحمت الهی که در آنهاست اگر به آن رحمت تعلق پیدا کنی و نگاه محبت آمیز به آنها بکنی. قرآن هم همین گونه است نگاه کردنش، خواندنش، تلاوتش، حتی در منزل داشتنش، اگر کسی هم قرآن را نمی تواند بخواند باز کند و آن را نگاه کند همه این ها برای انسان درجات دارد. انس ما با قرآن با تلاوت است. منتها تلاوت با ادب حضور و تلاوت با اینکه بدانیم این چه کتابی است. بعضی ها می گویند که ما ترجمه آن را می خوانیم. ترجمه ی قرآن کار خود قرآن را نمی کند. آن چیزی که نازل شده این قرآن است، ترجمه آن نیست. این کلام خداست و این حروف معنی دارد. این آن حقیقت درش تجلی پیدا کرده است اگر انسان می خواهد با آن حقیقت بالا رود. بله اگر یک آیین نامه است آن را می توان ترجمه کرد حقوق را از فرانسه به فارسی هم ترجمه کنند همان حقوق است ولی اگر کتاب خداست که ترجمه اش می کنیم هرچند ترجمه اش هم محترم است؛ ولی دیگر او نیست. این کتاب یک حقیقتی است که تنزل پیدا کرده است و خود این مرکب روی کاغذ هم نورانی است. کربلایی کاظم که بصورت معجزه حافظ قرآن شده بود خواندن بلد نبود ولی اگر صفحه ای به او می دادند که یک آیه قرآن در آن بود از نور آیات قرآن می فهیمد که آنها آیات قرآن است. همین ظاهر قران نور دارد چه برسد به باطن او.
بنابراین این کتاب کتابی است که در اختیار ماست و ما باید از آن بهره مند بشویم که یکی از بهره مندی های مهم ما تلاوت قرآن است. در تلاوت هم خود قرآن دستور می دهد که «فَاقْرَؤُا ما تَیسَّرَ مِنَ الْقُرْآن»(مزمل/20) هر چه قدر که میسور است قرائت کن. «قُمِ اللَّیلَ إِلاَّ قَلیلا نِّصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً أَوْ زِدْ عَلَیهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْءَانَ تَرْتِیلا»(مزمل/2) بنابراین تلاوت قرآن آن هم کثرت تلاوت همراه با ادب حضور و همراه با اذن دخولی که اشاره کردم که انسان وقتی می خواهد آن را بخواند بداند که کتاب و کلام خداست که بر زبان پیامبر گویا شده است. خدا دارد از زبان پیغمبر با ما صحبت می کند. و بداند این رشته خداست با ما و بداند این عهد ماست با خدا. این عهدنامه را باز کند و وقتی هم تلاوت می کند همه قوایش در محضر باشند. «اللهم فاجعل نظری فیه عبادة»[10]نگاهش نگاه همراه با اخلاص باشد. «و قرائتی فیه فکرا» همراه با فکر و اعتبار و تدبر باشد. همه قوای انسان از قلبش تا فکر و حسش مشغول به قرآن شود تا حقیقت قرآن در تمام قوا ظهور و تجلی پیدا کند.
بنابراین این کثرت تلاوت همراه با انس و ادب حضور و این آدابی که بیان شد کم کم باب قرآن را به سوی انسان باز می کند. احیانا می بینیم که کسی علوم ظاهری قرآن را هم ندارد ولی آن نور و روح قرآن به قلبش راه پیدا می کند و هدایت های قرآنی به قلبش می رسد اعتصام به قرآن پیدا می کند ،در سایه قرآن از دست شیطان و نفس نجات پیدا می کند، پاک می شود و از ذنوب فاصله می گیرد. بنابراین کثرت تلاوت اولین قدم و بهترین ارتباط ما با قرآن است. پس ما نباید بگوییم که قرآن را باید فهمید و خواندن آن فایده ای ندارد.
یادم است که در دوره جوانی نزد استادی رفتم و از ایشان پرسیدم که من می خواهم با قرآن مانوس شوم چه کاری باید انجام دهم؟ چطور می توانم با تفسیر قرآن آشنا بشوم؟ خیال می کردم که باید تفسیر را باز کنی و آن را مباحثه کنی. ایشان فرمود: اول برو و پانصد دفعه قرآن را بخوان (پانصد دور یعنی چهل سال ماهی یک ختم قرآن) تا مانوس با قرآن بشوی و درهای قرآن برویت باز شود بعد برو کار کن و ببین که این إنّ و أنّ یعنی چه وگرنه روی ظاهر قرآن کار کردن و تفسیر کردن بدون انس آن حقایق قرآن را به قلب انسان منتقل نمی کند. در تلاوت هم یک آداب ظاهری است مثل اینکه انسان باید با وضو باشد، حتی در بعضی نقل ها است که مسواک کند و دهان خود را پاک کند، رو به قبله بنشیند و در مقابل قرآن مودب قرار بگیرید و قرآن را تلاوت کند و افضل احوال تلاوت قرآن هم ایستاده خواندن در نمازهای مستحبی یا در نماز واجب است. در نمازهای مستحبی خواندن از روی قرآن اشکال ندارد ولی در نماز واجب محل بحث است.
بنابراین همین قرآنی که انسان ختم می کند بهتر است که تنظیم کند و مثلا در نافله شبش تقسیم کند و شبی یک جز از قرآن را در نافله شب یا روزش بخواند، یا نه نافله ای ندارد دو رکعت نماز شروع می کند و آن را در نمازش می خواند. فرمود که اگر قرآن را ایستاده و در حال نماز بخوانید در مقابل هر حرف صد حسنه دارید و اگر در نماز و نشسته بخوانید پنجاه حسنه و در خارج از نماز ده حسنه دارد. پس شما می توانید دو رکعت نماز بصورت نشسته بخوانید و تلاوت قرآن را در ضمن نماز قرار بدهید، یعنی ادب نماز و توجه به نماز هم در تلاوت باشد.
بنابراین تلاوت قرآن یک سلسله آداب ظاهری و یک سلسله آداب باطنی دارد. آداب باطنی همان هایی بود که اشاره کردم مثل اذن دخول، خضوع در مقابل عظمت قرآن و روح و نور قرآن، خود را در محضر معلم قرآن دیدن و تعلم از او کردن است. معلم قرآن، «الرحمان علّم القرآن»(رحمان/1) اول خود خداوند است بعدوجود مقدس رسول اکرم است. «یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَكِّیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ»(جمعه/2) تعلیم کتاب کار ایشان است زیرا ایشان که هنوز از دنیا نرفته اند و اعتقاد ما این نیست که پیامبر رفته است و همه چیز تمام شده است. ما شهید را زنده می دانیم تا چه رسد به حضرت. این معلم قرآن زنده است ما باید خودمان را در محضر معلم قرآن ببینیم و از او تعلم کنیم. ما تعلم کردیم که به ما جواب ندهند؟ یا ما تعلم نکردیم؟ خودمان را در محضر امام زمان(ع) که معلم قرآن است، ببینیم و مودب بنشینیم و این کتاب را که علم الهی است و از قلب آنها به ما تنزل پیدا می کند که «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیناتٌ فی صُدُورِ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ»(عنکبوت/49) از آنها بخواهیم که حقایق قرآن را از ساحت وجودیشان به قلب ما نازل کنند و سیر در درجات قرآن را برای ما هموار کنند و درهای قرآن را برای ما باز کنند و کلید های قرآن را به دست ما بدهند. اگر به این کیفیت با این آداب باطنی و توجه قرآن خوانده بشود امید است که درهای قرآن باز بشود بخصوص در ماه رمضان که ماه نزول قرآن است و ثمرات قرآن در اختیار ماست و حقایق قرآن در یک ساحتی تنزل پیدا کرده که به ما اجازه ورود به این ساحت را داده اند بهره مندی از آیات قرآن در ماه رمضان برای ما فراهم شود.
یک روایتی است که خیلی روایت فوق العاده ای است که انشاالله در یک فرصت دیگر عرض می کنم ولی حاصلش این است که تلاوت قرآن را در پایان به معصومین هدیه کنید بخصوص به امام زمان که برکات فراوانی دارد خود روایت چون مجال نیست که خوانده شود فقط اشاره کردم که تلاوت قرآنتان را اگر می خواهید از آن بیشتر بهره مند بشوید، آن را تقدیم به ساحت معصومین کنید یکی از اثراتش این است که در بهشت کنار معصومین خواهید بود. این خیلی مقام بالایی است. بهشت همه درجاتش تنزل وجود معصومین است اما اینکه انسان در کنار آنها باشد أن یجعلنی معکم فرمود این خاصیت این کار است.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله میرباقری
********************************************
پی نوشت ها:
********************************************
[1] الكافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص: 620
[2] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص: 409
[3] عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج4، ص: 116
[4] الكافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص: 596
[5] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج1، ص: 253
[6] تفسیر نور الثقلین، ج1، ص: 767
[7] قرب الإسناد (ط - الحدیثة)، المقدمة، ص: 21
[8] مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج3، ص: 95
[9] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج67، ص: 140
[10] مكارم الأخلاق، ص: 343