درسهای عاشورا - معرفت
احاديث
قَالَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه وآله: طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ؛ أَلَا إِنَّ اللهَ يُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ.
قال أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: أَيُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا أَنَّ كَمَالَ الدِّينِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلُ بِهِ أَلَا وَ إِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أَوْجَبُ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ إِنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ مَضْمُونٌ لَكُمْ قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَيْنَكُمْ وَ ضَمِنَهُ وَ سَيَفِي لَكُمْ وَ الْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ أَهْلِهِ وَ قَدْ أُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ أَهْلِهِ فَاطْلُبُوهُ.
قال الصادق عليه السلام: تَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ مِنْكُمْ فِي الدِّينِ فَهُوَ أَعْرَابِيٌّ إِنَّ اللهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ: لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ.
قال الصادق عليه السلام: يَقُولُ عَلَيْكُمْ بِالتَّفَقُّهِ فِي دِينِ الله وَ لَا تَكُونُوا أَعْرَاباً فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ فِي دِينِ اللهِ، لَمْ يَنْظُرِ اللهُ إِلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَمْ يُزَكِّ لَهُ عَمَلاً.
قال الصادق عليه السلام: قَالَ لَوَدِدْتُ أَنَّ أَصْحَابِي ضُرِبَتْ رُءُوسُهُمْ بِالسِّيَاطِ حَتَّى يَتَفَقَّهُوا.[1]
شاگردان مكتب پيامبر صلي الله عليه وآله
احاديث معتبر بر اين مطلب دلالت دارند كه پيغمبر صلي الله عليه وآله، علي عليه السلام و فرزندانش را به دانش هايي مخصوص گردانيد. كتابي به خط علي عليه السلام و املاي پيغمبر صلي الله عليه وآله همواره در اين خاندان مورد استناد و مراجعه بوده است، در حقيقت، تبليغات و تعليمات امامان عليهم السّلام و سيره و روش آنها مكمل و متمم هدف پيغمبر صلي الله عليه وآله در تربيت جامعه و هدايت بشر مي باشد.
بر اساس حديثِ متواتر و مشهور ثقلين، پيغمبر صلي الله عليه وآله جميع امت را به اين بزرگواران ارجاع داده است. با وجود اين حديث شريف، صلاحيت علمي اهل بيت پيغمبر، ظاهر و آشكار مي گردد.
علاوه بر اينها روايات بسيار ديگري از طرق اهل سنت دلالت دارند برآنكه در بين تربيت شدگان مكتب نبوت، علي عليه السلام بيشتر از همه صحابه، از تابش انوار نبوت استفاده كرد؛ او بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله مرجع عموم در مسائل مشكل علمي مي باشد و علوم شرعيه همه به آن سرور منتهي مي شود.
بعد از علي عليه السلام، منصب الهي امامت و رهبري علمي و ديني با فرزندانش حضرت امام حسن مجتبي و حضرت امام حسين، سيدالشهداء عليهماالسّلام بود. آنها ملجأ و پناه مردم در مسائل اسلامي، علوم تفسير و احكام شرعي بودند؛ سخنشان قاطع و مقبول، و روششان سرمشق و ميزان بود.
امام حسين عليهالسلام، چراغ اسلام
هر چه بيشتر در حالات سيدالشهداء عليه السلام دقيق شويم اين رمز بر ما آشكارتر مي شود كه در امر دين، بصيرتي خارق العاده و بينشي غيبي، راهنماي آن حضرت بوده است.
علم و دانش آن بزرگوار از احتجاجات او با دشمنان اهل بيت، بخصوص معاويه و مروان، از نامه هايي كه به معاويه مرقوم فرموده، از خطبه هايي كه به مناسبت هاي مختلف انشاء نموده اند و از دعاي عرفه، و دعاهاي ديگري كه از آن حضرت در كتاب هاي شيعه و سني نقل است، ظاهر و آشكار مي گردد.
نافع بن ازرق، رهبر فرقه ازارقه خوارج به امام حسين عليه السلام عرض كرد:
«خدايي را كه مي پرستي براي من توصيف كن!»
امام حسين عليه السلام فرمود:
يا نافِعُ مَنْ وَضَعَ دينَهُ عَلَي الْقِياسِ لَمْ يَزَلِ الدَّهْرُ فِي الالتِباسِ مائِلاً ناكِباً عَنِ الْمِنْهاجِ ظاعِناً بِالْاِعْوِجاجِ ضالّاً عَنِ السَّبيلِ قائِلاً غَيْرَ الْجَميلِ يَابْنَ الاَزْرَقِ اَصِفُ اِلهي بِما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ لايُدْرَكُ بِالْحَواسِ، وَلا يُقاسُ بِالنّاسِ قَريبٌ غَيْرُ مُلْتَصِق، وَبَعيدٌ غَيْرُ مُسْتَقْصي يُوَحَّدُ، وَلا يُبَعَّضُ مَعْرُوفٌ بِالْـآياتِ مَوْصُوفٌ بِالْعَلاماتِ لا اِلهَ اِلا هُوَ الْكَبيرُ الْمُتَعالُ؛
اي نافع! هركس دين خود را بر قياس بسازد همواره در اشتباه است و در راه به صورت افتد، به اعوجاج و كژي كوچ كند، گمراه گردد و سخنان نازيبا گويد. اي پسر ازرق! من خدايم را وصف مي كنم به آنچه او خود را وصف فرموده است. او به حواس ادراك نشود و به مردم قياس نگردد. نزديك است اما به چيزي چسبيده نيست، دور است اما دوري نجسته (دوري و نزديكي خداوند مانند دوري و نزديكي موجودات ديگر نيست. دوري و نزديكي او با حواس مادي قابل درك نمي باشد) او يگانه است و تبعيض، تجزيه و تركيب در او راه ندارند، و به نشانه ها شناخته شده و به علامت ها وصف گرديده است؛ غير از خداوند بزرگ و بلند مرتبه، خدايي نيست.
ابن ازرق گريست و گفت:
«ما اَحْسَنَ كَلامَكَ»؛ چقدر نيكو است كلام تو!
امام حسين عليه السلام فرمود: «به من رسيده كه تو بر پدر و برادرم و بر من گواهي به كفر مي دهي!»
ابن ازرق گفت: «اَمّا وَاللهِ يا حُسَيْنُ لَئِنْ كانَ ذلِكَ لَقَدْ كُنْتُمْ مَنارَ الاِسْلامِ وَ نُجُومَ الاَحْكامِ»؛
يا حسين! اگر اين ناسزا از من صادر شده، به خدا سوگند! به يقين، شما چراغ اسلام و ستارگان احكام خداييد.[2] يعني مردم بايد از انوار علوم و معارف شما روشني بجويند و در تاريكي ها به ستاره هاي وجود شما هدايت گردند.
امام حسين عليه السلام، شمع بزم عالمان
ابن كثير در كتاب خود آورده است: «امام حسين عليه السلام و ابن زبير از مدينه به سوي مكه بيرون شدند و در مكه اقامت گزيدند. امام حسين عليه السلام مورد توجه مردم قرار گرفت. آنها به سوي او مي آمدند در اطراف او مي نشستند و سخنش را مي شنيدند و از آنچه از او مي شنيدند سود مي جُستند وگفته هايش را ضبط كرده و مي نوشتند تا از او روايت كنند.»
علائلي در سمو المعني نگاشته است: «مردم چنان شيفته معنويت و عظمت روح امام حسين عليه السلام بودند و چنان امام حسين عليه السلام محبوبيت داشت كه از همه كس و همه جا منصرف و منقطع شده و به سوي او مي شتافتند. كسي جز امام حسين عليه السلام نبود كه اين همه مريد و ارادتمند داشته باشد؛ گويي مردم در وجود امام حسين عليه السلام حقيقت ديگري از عالم ابداع الهي را تماشا مي كردند.
چون امام حسين عليه السلام سخن بگويد مثل آن است كه زبان عالم غيب باز شده و آنها را از رموز و اسرار پنهان وحقايق نهان آگاه مي سازد؛ و زماني كه خاموش مي شد، سكوتش به گونه اي متفاوت آنها را از حقايق ديگر با خبر مي ساخت؛ زيرا پاره اي از حقايق را جز با خاموشي عميق نمي توان اظهار كرد؛ مثل نقطه و فاصله اي كه در ميان سطرها، كلمه ها و جمله ها مي گذارند و همان نقطة خاليِ از نوشته، مانند نوشته هاي كتاب، معنايي مي دهد كه جز با آن نقطه با هيچ نوشته اي آن معنا را نمي توان بيان كرد.»
كلام فوق نشان از واقعيتي انكارناپذير از محبوبيت علمي امام حسين عليه السلام در ميان مردم دارد. با آنكه مردم در فشار حكومت بوده و جاسوسان و كارآگاهان همه جا در تعقيب آنها بودند تا كسي با امام حسين عليه السلام رابطه نداشته باشند، اما قدرت سرنيزه و زور نظامي چگونه مي تواند مردم را از خودشان، دلشان و ضميرشان جدا كند؟ قدرت، هر ميزان كه باشد نمي تواند بر شعور بشر مسلط شود و سرنيزه هر قدر كه كاري و نافذ باشد به باطن انسان و معنويت او نفوذ نمي كند.
علائلي در ادامه آورده است: «حسين عليه السلام كثير الحديث و الرواية بود، آن زمان با اينكه تعداد بسياري از اصحاب پيغمبر صلي الله عليه وآله نقل حديث مي كردند، اما مردم همه آنها را ترك كرده و به مجلس حسين عليه السلام مي آمدند.» پس از اين، علائلي احاديثي از آن حضرت نقل مي كند.[3]
اخباري كه از امام حسين عليه السلام نقل شده حاكي از علم و ذوق سرشار، قوت فطانت، استعداد و قريحه و استحكام منطق اوست. اين اخبار بيش از آن است كه قابل شمارش باشد. آن حضرت بهگونه اي در مسائل علميه با جودت ذهن و حدّت خاطر اظهار نظر مي كرد و فتوا مي داد كه موجب تحيّر مردم مي شد، تا حدي كه عبدالله بن عمر در حق او گفت: «اِنَّهُ يَغُرُّ الْعِلْمَ غَرّاً»[4]
هم چنان كه مرغ، جوجه خود را با منقار خود غذا مي دهد، امام حسين عليه السلام نيز در بيت نبوت و ولايت از سرانگشت علوم رسول خدا صلي الله عليه وآله غذا خورد، و از سينه معارف اسلام شير مكيد و رشد و نمو يافت.
منبع: رسالت عاشورايي/ده درس و سخنراني ويژه مبلّغان/حضرت آيت الله العظمي صافي مدظله الوارف/چاپ اول: محرم الحرام1433/ پاييز1390
-----------------------
پی نوشت:
[1]. کافي؛ ج 1.
[2]. سمو المعني؛ ص148؛ به نقل از تاريخ دمشق؛ ج 4، ص 323.
[3]. سمو المعني؛ ص 97.
[4]. همان؛ ص 148.
Add new comment