متن روضه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها - ویژه شب سوم محرم

روضه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها - ویژه شب سوم محرم
متن روضه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها ویژه شب سوم ماه محرم  تقدیم عاشقان حضرت رقیه سلام الله علیها می نماییم.

متن روضه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها - ویژه شب سوم محرم

در این بخش به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم، متن روضه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها را تقدیم عاشقان دختر سه ساله امام حسین علیه السلام می نماییم.

جهت ورود به حسینیه مجازی ضیاءالصالحین کلیک کنید.

روضه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها - ویژه شب سوم محرم

متن روضه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

اگر بریده بریده به لب سخن دارم

هزار لطمه ی ناگفته در دهن دارم

قسم به موی سپیدم سیاه شد روزم

چقدر حرف در این واژه “نزن” دارم

چهار ناخن سالم، سه تار موی بلند

دو تکه معجر و یک پاره پیرهن دارم

به روی نیزه رگ غیرت تو میجوشید

که مثل مادر تو ردپا به تن دارم

سرت به دامن طشت و سرم به دامن خاک

تو در دل من و من در دلت وطن دارم

محاسن تو و مویم به هم چه می آید

چه شرح حال عجیبی ست این که من دارم

روضه شهادت حضرت رقیه از محمد امین سبکبار

متن روضه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها - ویژه شب سوم محرم

یا سواره می رسید بال و پرم را می گرفت

یا پیاده می رسید دور و برم را می گرفت

سوزش موی سرم بابا طبیعی گشته است

میرسید از پشت سر موی سرم را می گرفت

از سر لج بازی اش… تا گریه ام در آورد

گاه پس میداد و گاهی – چادرم را – می گرفت

محض سوغاتی برای دخترش با یک تشر

هم النگوها و هم انگشترم را می گرفت

در نمی آورد ز گوشم گوشواره… می کشید

آنقدر که خون ،تمام معجرم را می گرفت

آن لگدهایی که میزد می نشست بر صورتم

قدرت بینایی چشم ترم را می گرفت

روضه شهادت حضرت رقیه از علیرضا خاکساری

طورنشین میشوم سحرکه بیاید

جلوه ی ربانی پدرکه بیاید

جار فقط میزنم میان خرابه

یار سفر کرده از سفرکه بیاید

صبح خبرمیدهند رفتن من را

از پدر رفته ام خبر که بیاید

نوبت ناز من است صبرندارم

ناز مرا میخرد پدرکه بیاید

گریه ی من مال عمه است،وگرنه

زود مرا میبرند ،سر ،که بیاید

حرف”کنیز”ی زدن چه فایده دارد

گریه فقط میکنم اگر که بیاید

طفل، بساطی برای ناز ندارد

مقنعه و گوشواره درکه بیاید

روضه شهادت حضرت رقیه از علی اکبر لطیفیان

زبری صورت من و دستان عمّه ام

تقصیرِ کوچه های یهودیِ شام بود

شکرِ خدا هوای مرا داشت خواهرت

در چشم ها، عجیب نگاهِ حرام بود

پایی که زخم تاول آن هم نیامده

وقتی به دادِ آن نرسی سرخ می شود

از ضربِ دستها چه به روزش رسیده است

آن چهره ای که با نفسی سرخ می شود

آنقدر پیر کرده مرا نیزه دارِ تو

هر کس که دید طفلِ تو را اشتباه کرد

عمه به معجرم دوگره زد ولی ببین

روی مرا کشیدنِ معجر سیاه کرد

حرف گرسنگی نزدم باز هم زدند

این سنگها عزیز تو را سیر کرده است

ته مانده ها ی گیسوی نازم تمام شد

در بینِ مُشتِ پیرزنی گیرکرده است

روضه شهادت حضرت رقیه از حسن لطفی

دست از سرم بردار من بابا ندارم

زخمی شدم بهر دویدن پا ندارم

گیسو سپیدم؛ احترامم را نگه دار

سیلی نزن؛ من با کسی دعوا ندارم

باشد بزن چشم عمو را دور دیدی

من هیچ کس را بین این صحرا ندارم

زیبایی دختر به گیسوی بلند است

مثل گذشته گیسوی زیبا ندارم

این چند وقته از در و دیوار خوردم

دیگر برای ضربه هایت جا ندارم

تا گیسویم را ز دستانت درآرم

غیر از تحمل چاره ای اینجا ندارم

گفتم به عمه از خدا مرگم بخواهد

خسته شدم میلی به این دنیا ندارم

گیرم که پس دادند هر دو گوشوارم

گوشی برای گوشواره ها ندارم

شیرین زبان بودم صدایم را بریدند

آهنگ سابق را به هر آوا ندارم

در پیش پایم نان و خرما پرت کردند

کاری دگر با شام و شامی ها ندارم

با ضربه ی پا دنده هایم را شکستند

کی گفته من ارثیه از زهرا ندارم

نشناختم بابا تو را تغییر کردی

امشب دگر راهی به جز افشا ندارم

گویا تنور خولی آتش داشت آنشب

ترکیب رویت گشته خیلی نا مرتب

روضه شهادت حضرت رقیه از قاسم نعمتی

به جرم اینکه ندارم پدر زدند مرا

شبیه مادر در پشت در زدند مرا

خبر نداشتم اینها چقدر نامردند

خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا

خدا کند که عمویم ندیده باشد، چون

پدر درست همین دور و بر زدند مرا

پدر، وقت غذا تازیانه می آمد

نه ظهر و شام که حتی سحر زدند مرا

سرم سلامت از این کوچه ها عبور نکرد

چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا

چه بینِ طشت، چه بر نیزه ها زدند تو را

چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا

چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان

اگر نظر کنی از هر نظر زدند مرا

فقط نه کعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی

سپر نداشتم و با سپر زدند مرا

پدر من از سرِ حرفم نیامدم پائین

پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا

مگر به یادِ که افتاده اند دشمن¬ها

که بینِ این همه زن بیشتر زدند مرا؟

زدند مادرتان را چهل نفر یکبار

ولی چهل منزل صد نفر زدند مرا

روضه شهادت حضرت رقیه از محسن عرب خالقی

لاله در باغ خزان، برگ و برش کم می شد

شمع ویرانه فروغ سحرش کم می شد

پلک بی حوصله اش خواست بخوابد، ای کاش

اندکی هلهله ی دور و برش کم می شد

زخم پاهای ورم کرده اگر خوب نشد

لااقل کاش کمی درد سرش کم می شد

بهر دلخوش شدن عمّه تبسّم می کرد

شاید از دغدغه ی همسفرش کم می شد

اشک و خاکستر و سیلی اثراتی دارد

ذرّه ذرّه مژه ی پلک ترش کم می شد

لگد لعنتیِ زجر زمینگیرش کرد

کاشکی درد عجیب کمرش کم می شد

سر هر کوچه که رفتند شمرد این دختر

چند دندان ز دهان پدرش کم می شد

عمویش عالم و آدم همه را می سوزاند

تار مویی اگر از روی سرش کم می شد

خوب شد شانه نزد موی سرش را زینب

چون همین چند موی مختصرش کم می شد

روضه شهادت حضرت رقیه از جواد پرچمی

نه نان، نه آب، مرا دیدن پدر کافی ست

برای سوختن من همین شرر کافی ست

به جای زانوی بابا سرم به دیوار است

برای من غم دنیا همین قَدَر کافی ست

نزن به جان من آتش، زبان طعنه ببند

مرا شرار همان موی شعله ور کافی ست

چه میزبان رئوفی که سیلی آورده ست

مرا هراس ز سوغات این سفر کافی ست

نه… من نگفتم، او دید زخم گوشم را

برای بابا همین شرح مختصر کافی ست

چقدر خسته شدم، خسته از تو ای دنیا

اگرچه عمر من اندک ولی دگر کافی ست

کسی شبیه خودم گفت وقت رفتن شد

مرا شنیدن تنها همین خبر کافی ست

روضه شهادت حضرت رقیه از امین اکبر زاده

وقتش رسیده خوب نگاهت کنم پدر

از این همه فراق حکایت کنم پدر

بعد از تمام خون جگرها که خورده ام

حالا اجازه هست شکایت کنم پدر

ماهم چقدر حالت رویت عوض شده

باید به شکل تازه ات عادت کنم پدر

از این به بعد اسم تو باشد ضریح زخم

آخر چقدر زخم زیارت کنم پدر ؟

صدها کتاب شرح سفرنامه ام شده

از کی ، کجا ، چگونه روایت کنم پدر ؟

بالای نیزه بودی و دستم نمی رسید

یعنی نشد که از تو حمایت کنم پدر

بوسید دختری پدرش را ، دلم شکست

حقم نبود تا که حسادت کنم پدر ؟

امشب مرددم که ببوسم لب تو را

اما نه بهتر است رعایت کنم پدر

دست توسلم به دل خون عمه است

می خواهم آرزوی شهادت کنم پدر

روضه شهادت حضرت رقیه از سید مسیح شاه چراغی

متن روضه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها - ویژه شب سوم محرم

آن قدَر آه کشیدم جگرم زخم شده

چه قدَر گریه؟ دگر چشم ترم زخم شده

زخم لب های تو نگذاشت که بوسه بزنم

علّتش چیست؟ چرا ای پدرم زخم شده؟

وجه تشبیه من و تو چه قدر بسیار است

هر کجای بدنم می نگرم زخم شده

قصّه ی ناقه و آن نیمه ی شب یادت هست

به زمین خوردم و دیدی کمرم زخم شده

جان زهرا به موی سوخته ام دقّت کن

جای این چند موی مختصرم زخم شده

موی کم پشت مرا دختر شام از جا کند

حقّ من نیست که این گونه سرم زخم شده

جز تو با هیچ کسی حرف خصوصی نزدم

سینه ای که شده هر جا سپرم زخم شده

زجر هم مثل مغیره چه قدَر بد می زد

زیر شلّاق و لگد بال و پرم زخم شده

روضه شهادت حضرت رقیه از محمد فردوسی

اگرچه زخمی و خاموش و سر جدا آورد

تو را برای من از عرش نی، خدا آورد

تو را به روی طبق، روی دست های بلند

برای گرمی این بزم بی نوا آورد

قدم گذار به چشمی که ریخت مژگانش

سرت به گوشه ی ویرانه ام صفا آورد

« عدو شود سبب خیر اگر » … تو را دیدم

ولی نپرس عزیزم سرم چه ها آورد

به قصد کُشت سراغم گرفت یک سیلی

و باز نیّت خود را ادا به جا آورد

به پاره معجر ما هم طمع نمود آنکه

مرا به حلقه ی چشمان بی حیا آورد

دلم برای عمو سوخت پیش نامردی

که قرص نان تصدّق برای ما آورد

مرا تو کشتی و زینب برای تدفینم

اگرچه شام کفن داشت، بوریا آورد

روضه شهادت حضرت رقیه از حسن لطفی

با گونه‌هایم خنجرت الفت ندارد

سیلی بزن دستان تو غیرت ندارد

گفتند آن سر، روی نیزه مال باباست

مادر بگو این حرف‌ها صحت ندارد

مادر بگو این‌قدر بر بابا نتازند

چشمان سیلی خورده‌ام طاقت ندارد

از خون و خاکستر جدا کن کفترت را

آخر به این گهواره‌ها عادت ندارد

بلعید آتش خیمه‌ها را آه، مادر!

پاهای من دیگر چرا قدرت ندارد

*****

آئینه هستم تاب خاکستر ندارم

پروانه ای هستم که بال و پر ندارم

از دست نامردی به نام تازیانه

یک عضو بی آسیب در پیکر ندارم

تا اینکه گریان تو باشم تا سحرگاه

در چشمهایم آنقدر اختر ندارم

چیزی که فرش مقدمت سازم در اینجا

از گیسوان خاکی ام بهتر ندارم

می خواستم خون گلویت را بشویم

شرمنده هستم منکه آب آور ندارم

بر گوشهایم می گذارم دست خود را

شاید نبینی زینت و زیور ندارم

وقتی نمانده گیسویی روی سر من

کاری دگر با شانه و معجر ندارم

لب می گذارم روی لبهایت پدر جان

تا اینکه جانم را نگیری، بر ندارم

روضه شهادت حضرت رقیه از علی اکبر لطیفیان

پای دختر بچه وقتی غرق تاول میشود

پابه پایش کاروانی هم معطل میشود

دست بسته خواب هم باشد بیافتد از شتر

پهلوان باشد دچار درد مفصل میشود

غیر موهای سرم در این سفر از دست شمر

خواب هم آشفته با کابوس مقتل میشود

حق بده با دست اگر دنبال لبهای توأم

بعد چندی تار دیدن چشم تنبل میشود

پاره های چادرم را بسکه بستم روی زخم

چادرم دارد به یک معجر مبدل میشود

استخوانهایم ترک دارند فکرش را نکن

تو در آغوشم بیایی مشکلم حل میشود

زجر من را میکُشد اینجا، مرا با خود ببر

ماندنم دارد برای شام معضل میشود

روضه شهادت حضرت رقیه از مصطفی متولی

گوش طفل مرا ز جا کندی

بی مروّت حیا کن از سر من

دختر تو چگونه راضی شد

که شود پاره گوش دختر من؟

مثل این گوشواره، ای نامرد

بین بازارها فراوان است

تو به انگشت من قناعت کن

قیمت گوشواره ارزان است

چِقَدَر باید التماس کند

چادر دختر مرا بدهید

دست خود را کشیده تا نیزه

به یتیمم سر مرا بدهید

چِقَدَر تازیانه و سیلی

مگر از غصّه هاش بی خبرید

پای او کوچک است و کم طاقت

لاأقل روی ناقه اش ببرید

بسکه از تازیانه ها خورده

سیر گشته، غذا نمی خواهد

وعده تشت را به او ندهید

جز پدر از شما نمی خواهد

وسط شهر هرچه می خواهید

دائماً سنگ بر سرم بزنید

چوبتان را به لب خریدارم

ولی از این سه ساله درگذرید

اینکه در خود خزیده سردش نیست

درد پهلو کشیده خم شده است

با همین قدّ کوچکش امشب

چِقَدَر مثل مادرم شده است

روضه شهادت حضرت رقیه از محسن ناصحی

دشمن خرابه را به تو آسان گرفته بود

از من هزار بار ولی جان گرفته بود

سر بر اطاعت دل ِ مجنون گرفته بود

پایم اگر که راه ِ بیابان گرفته بود

حتی توان ِ سینه زدن هم نداشتم

این سینه حال ِ شام ِ غریبان گرفته بود

در پای ِ نیزه عطر تلاوت شنیده ام

دستم صفای صفحه ی قرآن گرفته بود

در کوفه خطبه می شکند دیدن ِ سرت

پیشانی ات توانِ سخنران گرفته بود

پایم شتاب را به صف ِ بوته های ِ خار

از تازیانه هایِ شتابان گرفته بود

اینجا به انتظار دلم طعنه می زند

چوبی که بوسه از لب و دندان گرفته بود

عمرم به قد سورۀ کوثر مجال داشت

آری سه آیه بود که پایان گرفته بود

رؤیای وصل بر سر ِ دختر خراب شد

آن شب خرابه ، جلوۀ باران گرفته بود

متن روضه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها - ویژه شب سوم محرم

از بس شکستنی شدی ای شیشه بلور

قدری بخواب و این بدنت را تکان مده

خواهی که خارها نرود در تنت فرو

آرام باش و پیرهنت را تکان مده

می بینی ای عزیز که نازت نمی کشند

پس این لبان خوش سخنت را تکان مده

دندان شیری تو به یک بوسه بسته است

با زحمت اینقدر دهنت را تکان مده

با آه آه تو بدنم تیر می کشد

از بس تنت شبیه تن مادرم شده

می پاشد از لبان تو خون لخته هر نفس

زان نیمه شب چه خاکی مگر بر سرم شده

ای دخترم هنوز سرت درد می کند؟

آیینه نگاهِ تو چشم ترم شده

از گیسوان سوختۀ بین مشت زجر

هر آنچه گفته ای به خدا باورم شده

از لحظه ای که حرف کنیز آمده وسط

خوابش نمی برد ز غم و ترس خواهرت

در این میانه جای ابالفضل خالی است

تا پس بگیرد از عدوی پست معجرت

در شهر مسلمین نشود دفن خارجی

لرزه فتاده بر دل ترسان مادرت

پیغام داده اند اهالی شهر شام

بیرون کشند از دل هر خاک پیکرت

روضه شهادت حضرت رقیه از قاسم نعمتی

اینها کجا پدر ز سر تو حیا کنند؟

بابا چه کرده ای که چنین با تو تا کنند؟

اصلا برای چه عصبانی ست حرمله

زجر و سنان چرا به تو چپ چپ نگا کنند؟

اینها به فکر دست شکسته که نیستند

با مشت و با لگد سر من سر و صدا کنند

این شمر و زجر هی سر من داد میکشند

هی میزنند و عقده دل از تو وا کنند

آقاهه تا مرا بزند خنده میکند

اینها فقط برای زدن خنده ها کنند

بابا دلم گرفته بگو تا برای من

یک روضه از سر علی اصغر به پا کنند

آنقدر موی دخترکت را کشیده که…

آمد طبیب، گفت که او زجرکش شده

روضه شهادت حضرت رقیه از جواد دیندار

روضه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

ویژه نامه مرتبط : ویژه نامه روز سوم محرم/ دختر سه ساله بابا

پدیدآورنده: 
Share