خوردن در کودکان و اختلالات آن
خوردن در کودکان و اختلالات آن : اختلال های خوردن (Eating disorders) / هرزه خواری (Pica) / نشخوار شیرخوارگی (disorder of infancy Rumination) / فربهی
اختلال های خوردن (Eating disorders)
داشتن مشکلاتی در کسب عادت های درست خوردن نزد کودکان امری عادی است و در بیشتر اوقات والدین این مشکلات را برطرف می کنند. اما گاهی شدت اختلالات به حدی می رسد که از نظر بالینی دارای اهمیت می شود و بایستی به آن توجه کرد. در باب غذا خوردن و غذا دادن به کودکان اختلال های زیادی گزارش می شود، از جمله می توان از هرزه خواری، نشخوار شیرخوارگی، مشکلات جویدن، تأخیر در غذا خوردن، پرخوری، عادت های عجیب در خوردن و رفتارهای ناراحت کننده در هنگام صرف غذا را نام برد. هرزه خواری و اختلال نشخوار بطور عمده در بچه های کوچک مشاهده می شود به همین دلیل در این قسمت به آنها پرداخته می شود.
هرزه خواری (Pica)
هرزه خواری به خوردن مکرر مواد ناماکول مانند: خاک رس، کثافت، کاغذ و... اطلاق می شود. در خلال اولین سال زندگی، اکثر کودکان چیزهای زیادی را به داخل دهان می برند. آنها در سالهای بعد راههای دیگر کشف محیط را می آموزند و چیزهای خوراکی و غیرخوارکی را از هم تشخیص می دهند. بنابراین تشخیص اختلال عادت به خوردن خوراکی ها را از هم تشخیص می دهند. معمولاً این تشخیص اختلال عادت به خوردن خوراکی ها، زمانی است که خوردن این چیزها بعد از سن 1 و 2 سالگی ادامه یابد.
این اختلال در کودکان طبقات مختلف اجتماعی دیده می شود و بروز آن در پسران بیشتر از دختران است.
برای هرزه خواری معمولاً سه علت به شرح زیر ذکر می شود:
1- کمبود تغذیه ای خاص که به خوردن مواد ناماکول می انجامد.
2- عوامل فرهنگی که در خاک خوری و نشاسته خواری بعضی از خانمهای حامله مؤثر است.
3- فقدان رابطه کافی و صمیمی بین مادر و کودک به عدم ارضاء نیازهای دهانی و جستجوی مواد ناماکول منجر می شود.
به استثناء موارد مربوط به عقب ماندگی ذهنی، هرزه خواری معمولاً تا نوجوانی از بین می رود. برای هرزه خواری درمان قطعی وجود ندارد و روش های درمانی، اغلب بر روی روش های روانی -اجتماعی، رفتاری، محیطی و یا راهنمایی خانوادگی تأکید می کنند. با اینکه هنوز روش قطعی برای درمان هرزه خواری وجود ندارد ولی درمان با ایجاد بیزاری خفیف یا تقویت منفی مانند: صداهای ناخوشایند، استفاده از داروهای قی آور و شوک الکتریکی خفیف و همین طور تقویت مثبت مانند: شکل دادن رفتار، الگوسازی، با موفقیت همراه است و به همین خاطر بیشتر مورد استفاده قرار می گیرند.
نشخوار شیرخوارگی (disorder of infancy Rumination)
نشخوار کردن از کلمه لاتین Ruminare گرفته شده است که به معنای «جویدن مواد برگشتی از معده»است. و معادل یونانی آن merycism می باشد که بالا آوردن غذا از معده، جویدن دوباره و بلع مجدد معنی می دهد.
نشخوار در کودکان به صورتی است که به عمد تلاش می کنند غذا را بالا بیاورند و از این کار خود لذت می برند. اگر عمل نشخوار ادامه پیدا کند، می تواند مشکلات عدیده جدی برای کودک فراهم آورد و حتی منجر به مرگ او شود. اختلال نشخوار اکثراً در بچه های سه ماهه تا یک ساله و افراد عقب مانده ذهنی دیده می شود و شیوع آن در دو جنس برابر است.
«کانر»(Kanner)(1972) اعتقاد داشت که این گونه کودکان بطور اتفاقی در می یابند که می توانند نشخوار کنند، آنگاه عمداً سعی می کنند غذای بلعیده شده را مجدداً بالا آورده و گاه برای این کار حرکات مخصوصی به سر و بدن خود می دهند. این عمل با تکرار به صورت عادت در می آید. گاهی حتی مشاهده شده است کودکان بزرگتر با تحریک حلق خود با انگشت، سبب استفراغ یا بازگرداندن غذا شده و دوباره شروع به جویدن آن می کنند.
در رابطه با علت این اختلاف، فرضیه های متعددی مطرح شده است از آن جمله می توان به فرضیه های روان پویایی که آشفتگی های گوناگون را در روابط مادر -کودک فرض کرده اند اشاره کرد. از دیدگاه این فرضیه، مادران چنین کودکانی معمولاً افرادی کم تجربه هستند که درگیر تعارضها و کشمکش های زناشویی بوده و قادر نیستند به کودکان خود توجه کافی مبذول دارند. این موضوع باعث می شود رضایت هیجانی نوزاد و تحریک لازم برای او مهیا نشود و کودک رضایت را در درون خود جستجو کند. به عبارت دیگر، نشخوار کردن تلاشی برای تجربه دوباره فرآیند تغذیه از جانب نوزاد است که می خواهد رضایت فراهم نشده از طرف مادر را جبران کند.
همین طور رفتارگرایان، نشخوار کردن را به تقویت مثبت تحریک لذت بخش خود و نیز توجهی که کودک در نتیجه این اختلال حاصل می کند، نسبت می دهند.
به عقیده «ریچموند»(Richmond) و «ادی»(Eddy)(1958) مادری که از نظر روانی قادر نیست رابطه بدنی گرم و نزدیکی با کودکش برقرار سازد، باعث اختلال نشخوار در کودک می شود. نشخوار تلاشی است از جانب کودک که برای پرکردن خلاء خشنودی انجام می گیرد.
در یک تجربه نشان داده شد که اگر به کودک اجازه داده شود هر چقدر دلش می خواهد غذا بخورد، میزان نشخوار کردن کم می شود.
ارزیابی چگونگی درمان اختلال نشخوار مشکل است زیرا اکثر گزارش ها و درمان ها انفرادی است. اما با این وجود، می توان از شیوه های بهبود بخشیدن محیط روانی-اجتماعی کودک، مراقبت محبت آمیز بیشتر از جانب والدین مخصوصاً مادر و روان درمانی مادر یا والدین استفاده کرد. همین طور شرطی سازی انزجاری شامل تجویز شوک الکتریکی خفیف یا چکاندن ماده ای نامطبوع مانند: آب لیمو در دهان کودک پس از وقوع نشخوار مورد استفاده می باشد. و ظاهراً این روش مؤثرترین طریقه مداوا است.
فربهی
همه شاهد هستیم که چاقی چقدر مشکل برای مبتلایان ایجاد می کند و سلامتی آنها را به خطر می اندازد. پژوهش های اخیر نشان می دهد چاقی در ناراحتی های گردش خون، بیماری های قلبی و ناراحتی های استخوانی می تواند اثر تعیین کننده ای بگذارد. رواج چاقی با عوامل متعددی مانند: وضعیت اقتصادی و اجتماعی، جنسیت و سن ارتباط دارد. قطع نظر از هر معیار خاص، روشن است که افراد چاق استعداد چاقی بیشتری دارند. پر وزنی در دوران کودکی، با چاقی مراحل بعد زندگی ارتباط داشته و همبستگی بالایی میان نسبتهای وزن یا قد در پنج سالگی و بیست و دو سالگی وجود دارد(میلر و همکاران 1972).
شواهد متعدد نشان می دهد چاقی دوران کودکی، با مشکلات متعدد و پی آمدهای اجتماعی و روانی همراه است. چاقی می تواند ناشی از زیاده روی در خوردن مواد کالری زا یا مصرف ناکافی کالری در فعالیت های روزانه باشد. کودکان چاق، رفتارهای خوردنشان با همسالان غیرچاق تفاوت دارد. معمولاً دیده شده افراد چاق هنگام خوردن کمتر مکث می کنند. در یک فاصله زمانی لقمه بیشتری را می بلعند و لقمه را کمتر می جوند، در نتیجه سرعت خوردن آنها بیشتر می شود(درابمن (Drabman)، هامر(Hammer)، جاروی(Jarvie)، 1977؛ مارستون (Marston)، کوپر(Cooper)، 1976).
احتمال دارد روابط کودک چاق با همسالانش، بطور غیرمستقیم تحت تأثیر چاقی قرار گیرد. زیرا فعالیت کم و چالاک نبودن که همواره با چاقی همراه است، در شرایط گوناگون موجب انزوای اجتماعی و طرد کودک چاق می شود، از این رو به نظر می رسد کودک چاق با مشکلات روانی قابل توجهی دست به گریبان شود.
برخی از تحقیقات نشان می دهد کودکان چاق در برخورد با مواد غذایی نسبت به کودکان با وزن متوسط، از خودداری کمتری برخوردار هستند. به عبارت دیگر کودکان فربه کمتر قادرند که خواسته های شکمی خود را به تعویق اندازند یا از آن بگذرند. خوردن ممکن است با محرک های اجتماعی یا جسمی بشدت پیوند داشته باشد، زیرا در برخی موقعیت ها تقریباً به صورت خودکار درمی آید، علاوه بر آن، بعضی از مردم می آموزند برای غلبه بر حالت های خستگی، اضطراب و... به خوردن پناه ببرد. نظریه یادگیری اجتماعی که احتمالاً پرنفوذترین نظریه روانی است، به تأثیر عوامل زیستی توجه دارد اما یادگیری اجتماعی را در اولویت قرار می دهد. این نظریه بر آن تاکید دارد که مشکلات خوردن، و فعالیت نکردن نیز همانند هر رفتار دیگری آموخته می شود. کودکان چگونه خوردن والدین و اطرافیان خود را مشاهده و از آن تقلید می کنند. و این نوع خوردن کم کم در آنها تقویت می شود و همین طور خوردن با لذتی آنی تقویت می شود. در حالی که پیامدهای منفی اضافه وزن پس از چندی ظاهر می شود. درمان چاقی به شیوه یادگیری اجتماعی، می کوشد الگوهای آموخته شده توسط شخص فربه را از بین ببرد و الگوهایی با سازگاری بیشتر جایگزین آنها کند.
در تحقیقی که از سوی «رز»(Rose) و «مایر»(Mayer) صورت گرفت مشخص شد نوزادان چاق در مقایسه با نوزادان عادی از نظر وزن، از تحرک و جنبش کمتری برخوردار هستند. به عبارت دیگر نوزادان معمولی از حرکت و تحرک بیشتری نسبت به نوزادان پر وزن برخوردار هستند.
محققان مختلف نظرات و توضیحات گوناگونی پیرامون فربهی ارائه کرده اند. از جمله می توان به دو نمونه توضیح بسیار مهم زیستی درباره فربهی، نظریه های «نقطه ثابت»(Set point theory) و «وضع بافت یاخته های چربی»(Adipose cellvarity) اشاره کرد.
نظریه «نقطه ثابت» براساس مشاهدات کلی بیان می دارد که موجودات زنده در محیط های داخلی خود از ثبات و پایداری قابل توجهی برخوردار هستند. دلایلی در دست است که وزن بدن انسان گرایش دارد در نقطه ای ثابت بماند و اگر تغییری نسبت به این نقطه تمایل حاصل شود، نتیجه آن تغییرات سوخت و سازی و روانی است که به منظور دفاع و حفظ وزن دلخواه بدن صورت می گیرد(نسبیت (Nisbett)، 1972).
تصور می شود که افراد چاق نقطه ثابت بالایی داشته باشند، این نظریه با تحقیقات آزمایشگاهی دقیق انجام شده تائید می شود.
نظریه دیگر«وضع بافت یاخته های چربی» براین امر استوار است که بافت چربی در وزن بدن نقشی تعیین کننده دارد. تغییرات بافت چربی از دو راه در وزن بدن اثر می گذارد: افزایش اندازه سلول یا شماره سلول ها.
بر اساس این نظریه فرض بر این استوار است، تعداد سلول های چربی از اوان زندگی فرد، ثابت باقی می ماند، اما اندازه سلول های چربی هر فرد متناسب با جنسیت، سن و وضعیت تغذیه ای او می تواند تغییر یابد. لذا چاقی یا لاغری بستگی به اندازه سلول های چربی دارد تا شمارش آنها و رژیم غذایی تنها می تواند از اندازه یاخته های چربی بکاهد، نه آنکه از شمارش آنها کم کند(بجورن تورپ(Bjorntorp) و دیگران، 1975، جفری(Jeffriy)، وینگ (Wing) و استان کارد(Stunkard)، 1978).
نظریه زیستی دیگری وجود دارد که از مطالعه «دولوئیس»(Deliuise)(1980) و دیگران نتیجه می شود. آنها نشان دادند که چگونه آنزیمی که در ارسال سدیم و پتاسیم به غشای سلولی مؤثر است، در اشخاص فربه کمتر از افراد دیگر یافت می شود. کمبود این آنزیم سبب می شود در سلولها انرژی کمتری مصرف شود. از این جهت در اشخاص چاق کالری کمتر مصرف شده و به صورت چربی ذخیره می شود.
توضیحات رفتاری و زیستی درباره علل فربهی احتمالاً از همه موارد بیشتر مورد تائید قرار گرفته است. اساس برنامه های درمان رفتاری را، یادگیری چگونه خوردن و الگوهای فعالیتی تشکیل می دهند. بررسی های تجربی، بیش از همه بر نگرشی تاکید می ورزند که تغییر دادن نوع غذاهای مصرفی مخصوص سبک زندگی خاص را مورد توجه قرار می دهد. به رغم اینکه چند نظریه زیستی در مورد چاقی مورد تائید قرار گرفته است، اما هنوز بحث های فراوانی درباره علل آن برپا می باشد.
منبع: نجاتی، حسین، (1388)، روانشناسی کودک، تهران، نشر بیکران، چاپ دهم.