از حمزه سید الشهدا تا قاسم سلیمانی
در موقعیت اُحدیم
شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی را باید از جنبه های مختلفی بررسی کرد. شهادت فرمانده نیروی قدس چه آینده ای را برای انقلاب اسلامی رقم خواهد زد و آن را با کدام واقعه در تاریخ اسلام میتوان مقایسه کرد؟ آیا زمانه اواخر حکومت علوی و شهادت مالک اشتر است یا پیروزی دولت نبوی و شهادت حضرت حمزه؟
در یادداشت زیر به بررسی موقعیت راهبردی جمهوری اسلامی ایران در روزگار شهادت حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پرداخته است.
ایران در لبه آتش فشان زیست می کند؛ از ۲۲ بهمن ۵۷ تاکنون. این وضیعتی بی بدیل در عرصه جهانی است که سال هاست جدال تمدن ها را انتظار می کشد، از جنگ جهانی دوم به بعد، دنیا منتظر واقعه ای نوین است و همین واقعیت منجر بدان شده که صبح خونین ۱۳ دی ۹۸، عبارت #جنگ_جهانی_سوم در شبکه های اجتماعی فراگیر (Trend) می شود. جنگی جغرافیایی ای که می تواند تاریخ را دگرگون سازد و شاکله ای شبیه رخداد های آخرالزمانی دارد.
پیشنهاد ویژه: ویژه نامه سردار دلها ، شهید حاج قاسم سلیمانی
اول
سپهبد قاسم سلیمانی، جنگ آوری بود که به سراغ همه جنگ ها می رفت تا آن ها را به نفع مستضعفین به پایان برساند؛ از بوسنی گرفته تا یمن و از لبنان گرفته تا عراق. او منطق روشنی داشت: دفاع از انسانیت. و این نگرش، از یک پشتوانه راهبردی هم برخوردار بود؛ او خود را سرباز می دانست، همان گونه که وصیت کرده تا روی مزارش چنین بنویسند. قهرمان ملی، در اولین و آخرین مصاحبه اش این اصل بنیادین را این گونه توضیح می دهد: «من همیشه این اعتقاد را داشتم و به دوستانمان هم گفته ام که در این بیست سالی که در محضر آقا بودم، نتیجه تقوا را و ثمره آن را که حکمت می شود و بر زبان و بر دل و بر عقل جاری می شود، من در آقا بطور کامل دیدم. لذا در هر چیزی که الان ایشان شبهه می کنند، مطمئن می شوم که در انتهای آن، شبهه درمی آید و یا بر هر چیزی که یقین می کنند، مطمئن می شوم که در آن، [مقصود] به دست می آید». او فرمانده ای بود که ذیل این تدبیر عمل می کرد و اگر کاری پیش می رفت «مطلق آن آواز، خود از شه بود گرچه از حلقوم عبدالله بود»، چرا که دارای باورمندی مطلقی به اصل ولایت فقیه (و نه صرفاً شخص ولی فقیه) بود و علاوه بر آن، این امر را یک دستورکار مشخص برای کل هرم ملی حکمرانی در ایران می دانست.
دوم
حالا قاسم سلیمانی دیگر پیش ما نیست؛ او با کیفیتی به درجه شهادت نائل شد که در تاریخ ایران و منطقه بی نظیر است. ترور او را با ترور «آرشیدوک فرانتس فردیناند» وارث تاج و تخت پادشاهی اتریش-مجارستان و همسرش در سارایوو مقایسه کرده اند که به جنگ جهانی اول منجر شد. آمریکای خون آشام هم، حتما به چنین مقوله ای توجه داشته است، چرا که در کودتای ۲۸ مرداد و در حمله هواپیمای مسافربری ایرانی، آمریکایی ها از پذیرش مسوولیت تا مدت ها طفره رفتند، اما این بار مستقیم و صریح و گستاخانه، جنایت شان را گزارش کردند تا بگویند الان زمان انتخاب همه یا هیچ است؛ محدودشدن محور مقاومت یا اخراج یانکی ها از منطقه. حالا باید به این پرسش پاسخ داد که ایران در کدام مقطع تاریخی قرار دارد: زمانه پایان حکومت علوی و شهادت مالک اشتر است یا پیروزی دولت نبوی و شهادت حضرت حمزه؟ از لبه آخرین تماس سخت ایران و آمریکا ۶ ماه و نیم می گذرد؛ بامداد ۳۰ خرداد پهپاد غول پیکر آمریکایی را سپاه پاسداران در آب های ساحلی خلیج فارس به زیر کشید و پنتاگون از واکنش نشان دادن، باز ماند. قبل و بعد این ماجرا، به نظر می رسید سیاست منطقه ای ایران از تهدید به اقدام تغییر کرده و اسقاط پهپاد، نقطه کانونی این تغییر بود. لیکن هشدار اصلی را نیز باید مورد توجه قرار داد که: «عزیزان من! به پیروزی ها نباید غرّه شد؛ پیروزی ها با ارزش است، جای خوشحالی هم دارد امّا به پیروزی نباید غرّه شد. خیلی ها هستند که اوّل پیروزی به دست می آورند ولی بعد از آنکه این پیروزی به دست آمد، به خاطر یک عاملی دچار مشکلی میشوند که حالا مثال معروف تاریخی اش جنگ اُحد زمان پیغمبر است که خود پیغمبر هم حضور دارد، خود پیغمبر هم در میدان است، مسلمانها هم پیروز میشوند امّا یک غفلت موجب میشود که این پیروزی تبدیل بشود به شکست و سردار بزرگی مثل حمزه سیّدالشّهدا به شهادت برسد و بسیاری شهید بشوند، بسیاری زخمی بشوند و لشکر اسلام مغلوب بشود» و با این تفاصیل اکنون شاید در موقعیت حمزه ایم و پیروزی نهایی از آن امت پیامبر است.
سوم
نمادین ترین وجه شهادت حاج قاسم سلیمانی، عبور از فاصله گذاری میان دوگانه جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی بود که به نظر می رسید به یکی از آسیب های اصلی مبدل شده است؛ اولی گرفتار نظامات بروکراتیک، دچار گسست هایی ولو مقطعی با انقلاب بوده و هست و نیروی قدس در دو دهه مدیریت سپهبد شهید، به یک الگوی بی بدیل در تنظیم روابط میان این دوگانه بدل شده بود؛ این فتح، متکی بر اندیشه صدور انقلاب بود، انقلابی که بدون نام و یاد خمینی در هیچ جای جهان شناخته شده نیست و محورش، نبرد برای فتح قدس بود، آرمان حقیقی امت اسلامی. پس مقدمه ضروری، گسترش فرهنگ انقلابی گری در سراسر جهان بود تا بتواند زیربنای تحولات سخت مبتنی بر قدرت نظامی را فراهم آورد. امری که امروز نه تنها افسانه نیل تا فرات اسرائیلی ها را به زباله دان تاریخ انداخته، بلکه مرزهای ایران اسلامی را از آن سوی شبه قاره تا دریای مدیترانه گسترش داده است؛ خواسته ای که در قرن ها حکومت شاهانه محقق نشده و این اتفاق، برای اولین بار زیر سایه عقلانیت اسلامی به وقوع پیوسته است.
عقلانیت اسلامی که در عصر خمینی، متکی بر اسلام سیاسی در برابر اسلام سکولار بنا شده (و همان گونه که استراتژیست شهیر و شهید ما تاکید می کند)، حکمت پدید آمده در آن غایت تقواست؛ این حکمت است که در حکم جانشینی فرمانده نیروی قدس به اشاره «از همه همکاران آن نیرو حضور و همکاری شان» را با جانشین قاسم سلیمانی فرا می خواند و این همکاران در گستره ای وسیعی از گیتی پراکنده اند. همکارانی که پاسخی قاطع، مستمر و در هر زمان و مکانی ممکن باشد را خواهند داد. ما در موقعیت مالک اشتر نیستیم، از دست دادن حمزه مقاومت، تلخ و سخت است، ولی نفس تازه کنیم که فتح الفتوح ها در پیش است؛ تشییع چند ده میلیونی فرمانده در ایران و عراق، بزرگترین گواه این اراده بی نظیر خداست!