شگفتی ها و اعجازهای پزشکی در قرآن

موضوع نوشتار: 
حسین علایی - حسن رضا رضایی
پزشکی در قرآن

چکيده

نوشتار حاضر پیرامون آیاتی از قرآن است که حاوی مطالب و نکات پزشکی می باشد. نویسنده در پی آن است که با استفاده از آیاتی که درباره آناتومی و فیزیولوژی بدن به کار رفته شگفتی یا اعجاز قرآن را اثبات نماید.
منظور از اعجاز در این نوشتار مطالب طبی مطرح شده در قرآن است که مخاطبان عصر نزول از آن آگاهی نداشتند و بعدها حکمت آن، کشف و اسرار آن آشکار شد. مباحثی هم چون مراحل خلقت انسان، کمبود اکسیژن در ارتفاعات و رابطه تولید مثل با استخوان.

واژه هاي اصلي: قرآن، معجزه، پزشکی، اعجاز علمی.

مقدمه

بیماری و سلامت از بدو خلقت بشر با انسان عجین بوده و با آن آشنا می باشد، به همین سبب انسان همواره برای درمان و دست یافتن به دارو تلاش می کرده است. انبیاء نیز به مسأله طبابت اهتمام خاصی داشتند (مقدسی، آفرینش و تاریخ، 1/419) و برای آن ارزش قائل بودند؛ (مجلسی، محمدتقی، بحار الانوار، 66/66) حتی اقدامات حضرت عیسی(ع) در امر طبابت، اعجازآفرین بود. (کافی،1/28) در متون مقدس پیشینیان به امر سلامت اهمیت می دادند. قرآن حکیم که رسالت اصلی خود را در هدایت بشر به سوی کمال خلاصه و سلامت و پرورش روح را در قالب اخلاق و اعتقاد و احکام اشاره کرده (بقره/ 185) به سلامت جسم که مقدمه سلامت روح است توجه کامل داشته است، (آیات بهداشت تغذیه، جسم، جنسی، روان...) زیرا که نبود سلامتی، انسان را از مسیر تعالی روح باز می دارد. مطالب پزشکی که در قرآن مطرح شده دارای اعجاز و شگفتی است، در حالی که عقول بشر در آن زمان از کشف آن عاجز و در این زمان از شگفتی آن متعجب است. آنچه در این مسائل انسان را به تعجب وا می دارد آن است که قوانین و مقرارات قرآن با نظم طبیعت و سلامت جسم و روح انسان همگون است، به این معنا که نمی توان در قرآن مسأله ای یافت که با سلامت انسان در تضاد باشد.

مفهوم شناسی

«طب» در لغت به معناي درمان جسم و جان (قاموس المحيط،1/96؛ ابن منظور، لسان العرب، ابن منظور،1/554) آمده و در اصل به معناي «علم به شيء و مهارت در آن» است و به شخص از آن جهت که در عمل خود حاذق و ماهر است، طبيب مي گويند. (فراهیدی، العين، فراهيدي، 7/407؛ ابن فارس، مقاييس اللغة، 3/407) با توجه به تعريف لغوي به نظر مي رسد واژه «طب» براي درمان جسم و روح و روان انسان به کار مي رود.
«پزشکي» در فارسي به معناي دانش مداواي بيماران است. (عمید، حسن، فرهنگ فارسي عميد، دهخدا، لغت نامه دهخدا؛ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، ذيل واژه پزشکي) از اين تعريف استفاده مي شود که واژه پزشکي براي درمان بيماري هاي جسم و روح و روان به کار مي رود.
«اعجاز» از ماده عجز به معنای ناتوان ساختن در کاری است که کسی قادر به انجام آن نیست (لسان العرب، ذیل ماده عجز).
«اعجاز پزشکی» به این معناست که مطلبی طبی در قرآن آمده و سالیان بعد اسرار نهفته آن کشف شده است و مردم عصر نزول نیز از آن اطلاعی نداشتند. قطعا کسی که بشر را خلق و قرآن را نازل کرده به تمام جوانب آن آشنایی دارد و به اسرار آن آگاهست. (قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَالْأَرْض)؛ «بگو: «كسى آن (قرآن) را فرو فرستاده كه راز [ها] را در آسمان ها و زمين مى داند» (فرقان/ 6).
«شگفتی پزشکی» عبارت است از آموزه های طبی که در قرآن آمده ولی در عصر نزول برای اکثر مردم روشن نبوده، بلکه خلاف دیدگاه مشهور پزشکان آن عصر بوده است و بعد از نزول قرآن صحت آن مطالب کشف شده است ولی قبل از قرآن به صورت غیر مشهور مطرح بوده است.

پیشینه

ادعای اعجاز و شگفتی های پزشکی قرآن با نزول آن گره خورده است، زیرا معجزه قرآن علاوه بر فصاحت و بلاغت، به محتوای علمی آن که بشر عصر نزول از اسرار آن عاجز بود نیز بر می گردد که این موضوع حتی در احادیث گاه با عنوان شگفتی از آن یاد شده است، به عنوان مثال امام علی(ع) درباره آناتومی بدن می فرماید:
«اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ وَيَتَکلَّمُ بِلَحْمٍ وَ يَسْمَعُ بِعَظْمٍ وَيَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْمٍ»؛ (نهج البلاغه، حکمت 8) «از ويژگي هاي انسان در شگفتي مي مانيد که با پاره اي «پي» مي نگرد و با «گوشت» سخن مي گويد و با «استخوان» مي شنود و از «شکافي» نفس مي کشد!!»
کتاب توحید مفضل که برگرفته از آیات و وحی می باشد نمونه بارزی از اشارات امام صادق(ع) به شگفتی ها و اعجاز پزشکی قرآن است.
کتاب های زیادی در این حوزه به طبع رسیده که کتاب عيون الانباء في طبقات الاطباء، تالیف ابن ابي اصبيعه ـ ترجمه نجم آبادي ـ به معرفی آنها پرداخته است. می بایست گفت که مصریان در عرصه تحقیق در اعجاز طبی قرآن سرآمد هستند. در عصر کنونی و با رشد طب و کشفیات تازه و همسوئی آن با قرآن، نظر محققین زیادی را جذب کرده و کتاب های متعددی به چاپ رسیده است که برخی از آنها عبارتند از:
اعجاز قرآن از نظر علوم امروزی، نیازمند شیرازی؛ اسلام و طب جدید، اسماعیل پاشا؛ من علم الطب القرآن، عدنان؛ پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، رضایی اصفهانی؛ شگفتی های پزشکی در قرآن، حسن رضا رضایی و... .

مفاهیم طبی در قرآن

1) شفاء

واژه «شفاء» بكسر (ش) بمعنى صحّت و سلامت است. (لسان العرب، ذیل واژه شفی؛ قاموس، 4/59) در مفردات نیز آمده است: «الشفاء من المرض» (راغب اصفهانی، مفردات، ذیل واژه شفی) شفاء، یعنی رسيدن به كنار سلامتى. واژه «شفاء» شش مرتبه در قرآن مطرح شده است که در برخی از آیات به بعد روحی اشاره دارد مانند: (وَشِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ) (يونس/57) (ما هُوَ شِفاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ) (اسراء/82) (هُدىً وَشِفاءٌ) (فصلت/44) (وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنينَ) (توبه/14) و در برخی دیگر از آیات به شفاء جسمی نظر دارد: (فيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ) (نحل/69) ) (وَإِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ) (شعراء/ 80).

2) مرض

واژه «مَرَض» يا بيمارى، یعنی خارج شدن حالت مزاج انسان از اعتدال كه ويژه انسان است. (راغب اصفهانی، مفردات، لسان العرب، ذیل واژه مرض) و بیش از 23 مرتبه در قرآن تکرار شده است. بيمارى يا مرض دو گونه است: یکی بيمارى جسمى می باشد، چنان كه در برخی از آیات ـ ده آیه ـ به بیماری جسمی اشاره دارد مانند: (بقره/184،185،196؛ نساء/43،102؛ مائده/6؛نور/61؛ مزمل/20).
این واژه در آیات زیر برای بیماری جسمی به کار رفته است:
(وَلا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ ) (فتح/ 17) و (وَلا عَلَى الْمَرْضى) (توبه/ 91).
استعمال دیگر این کلمه در بيماري هايى مانند: رذيلت و هرزگى، نادانى، ترس، بخل و حسد، نفاق و دورویى و... است که از صفات اخلاقى مذموم می باشند، مانند: (فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً) (بقره/ 10) (أَفِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا) (نور/50 و ر.ک: توبه/ 125).
واژه «سقیم» نیز به معنای بیماری ای که در بدن مستقر شده (مصطفوی، حسن، التحقیق، ذیل واژه سقم و راغب اصفهانی، مفردات، همان) استعمال می شود و اکثراً درباره بیماری جسمی و حاد به کار می رود که در قرآن دو مرتبه ذکر است: (فَقالَ إِنِّي سَقيمٌ) (صافات/89) (فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَهُوَ سَقيمٌ) (صافات/145).

3) درد

در قرآن واژه «الیم» که به معنای درد شدّید است به مفهوم درد در قیامت اشاره شده است. (راغب، مفردات، ذیل واژه الم): (لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ) (بقره/ 104) در مفردات و قاموس و اقرب الموارد، (ذیل واژه الم) اليم را به معنى اسم فاعل (مؤلم = درد آور) گرفته اند ولى بهتر است گفته شود که صفت مشبهه است مثل شريف که دلالت بر دوام و ثبوت دارد، چرا که عذاب اخروى با این واژه توصيف شده است، پس عذاب اليم يعنى عذاب دردناك دائم. این كلمه 72 بار در قرآن آمده است.

بسامد آيات پزشکی

بدن انسان اندام هاي گوناگوني دارد كه خداوند در آفرينش تن آدمي آنها را تدبير كرده و براي هر يك فوايد و كاركردهايي ويژه نهاده است. (فخر رازی، تفسير الكبير، 1/91). از بين اندام ها و اعضای بدن، قرآن به موادي اشاره كرده است كه مهم ترين آن ها عبارتند از: مغز (آل عمران/191؛ سبأ/ 46؛ ...)؛ انگشتان (بقره/ 19)؛ خون (بقره/ 30)؛ سرانگشتان (آل عمران/ 119)؛ پوست (نساء/ 56)؛ گردن (نساء/ 92)؛ آرنج (مائده/ 6)؛ دست و پا (مائده/ 22)؛ بيني، چشم، گوش، دندان (مائده/ 45)؛ پيشاني (توبه/ 35)؛ سر (يوسف/ 36)؛ دهان (رعد/ 14)؛ ريش (طه/94)؛ اندام تناسلي (انبياء/91)؛ گوشت، استخوان (حج/5)؛ قلب (قصص/10؛ احزاب/ 10)؛ حنجره (احزاب/ 10)؛ دو طرف پيشاني (صافّات/ 103)؛ روده (محمد/ 15)؛ رگ گردن (ق/ 16)؛ شكم (نجم/ 32)؛ ترقوه (قيامت/ 26)؛ ساق (قيامت/ 29)؛ صورت (مطففين/ 24)؛ زبان (بلد/ 6)؛ لب ها (بلد/9) و... علاوه بر آن ها به برخی از دستگاه های بدن اشاره دارد مانند: رحم و مراحل جنین شناسی (مومنون/ 12ـ14)؛ طریقه به دست آمدن شیر (نحل/ 66) و ... .

اشارات پزشکی در قرآن

الف. مراحل آفرينش انسان

1. آفرینش انسان از خاک

قرآن در بعضي از آيات، آفرينش حضرت آدم(ع) را از خاك و در بعضي ديگر خلقت تمام بشر را از خاك مي داند. به عنوان مثال در آیه 6 سوره سجده مي فرمايد: (وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طينٍ) ؛ آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد. هم چنین در آیات دیگر خلقت تمام انسان ها را از خاک می داند (وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ)؛ (مومنون/ 12؛ حج/ 5؛ غافر/ 67) «و به یقین انسان را از چکیده ای از گل آفریدیم»، اما در آیه 59 از سوره آل عمران، به آفرینش حضرت آدم(ع) از خاک اشاره دارد، نه همه انسان ها.
در بعضی از آیات از آفرينش انسان با «تراب» ((إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ)، (حج/ 5)، (غافر/67) و در برخی دیگر از واژه «طین» ياد شده است.
«طین» به معنی «خاک آميخته با آب، یا خاک مرطوب» است.از آیه (إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طينٍ لازِبٍ)؛ (صافات/ 11) «ما آن ها را از گل چسبنده آفریدیم» استفاده می شود که «طین» آميخته اي از آب و گل است که حالت چسبندگی دارد. اين واژه در قرآن 8 مرتبه و به صورت نکره درباره خلقت انسان آمده است که به معناي گل مخصوص است.
«تراب» به معنی خاک است که در معناي «مسکنة و خضوع» هم آمده است. ترب الرجل یعنی فقیر شد (از شدت فقر خاک نشین شد). قرآن 6 بار از تراب به صورت نکره، براي خلقت انسان استفاده كرده است. (مصطفوی، التحقیق؛ راغب اصفهانی، مفردات؛ ابن منظور، لسان العرب؛ قرشی، قاموس قرآن، ذیل ماده طین و تراب).
درباره آفرينش حضرت آدم(ع) از خاک، تمامی مسلمانان و ادیان مختلف و قائلان به ثبات انواع (رضایی، حسن رضا، جهان شناسی /85 ـ105) اتفاق نظر دارند، اما سخن در اين است که خلقت بشر بعد از آن حضرت چگونه بود؟
گرچه بعضی این گونه توجیه می کنند که آیات در بیان واسطه هاست، یعنی انسان ها با واسطه آدم از خاک آفریده شدند. (مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن/330)، اما مفسران دیگر با کمک دانش جدید دریافته اند که بنیان ساختمانی وجود انسان، از خاک است. تحقیقات نشان داده است که اگر جسم انسان به اصل خود برگردانده شود، شباهت زیادی به یک معدن کوچک خواهد داشت که از ترکیب حدود 22 عنصر تشکیل یافته است.
همان گونه که گفته شد، بعضی از مفسران آیات را در بيان واسطه ها می دانند، (مشکینی، تکامل در قرآن/55) ولی با نگاه بیولوژیک و زيست شناسانه، نقش عناصر خاک در ايجاد و بقای انسان انکارناپذير است، چنان که بدن انسان به صورت معدن کوچک تصورپذير است. عناصر موجود در خاک از راه مواد غذایی با منشأ نباتی یا حیوانی یا محلول در آبی که از منابع زیرزمینی یا جاری به دست می آید، به بدن انسان راه می یابد. (ر.ك: دكتر دياب، عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن/77 ـ 75؛ شیرازی، قرآن و طبيعت/53 ـ 52؛ كريمي يزدي، مرتضی، شگفتي هاي پزشكي در قرآن/19 ـ 16؛ رضایی، حسن رضا، شگفتی های پزشکی در قرآن، ص 30) .
با وجود اختلاف نظر در خلقت انسان از خاک و رابطه خاک با انسان می توان آن را با توجه به نظر اکثر دانشمندان، شگفتی قرآن برشمرد.

2 . آفرینش انسان از آب

یکی از مطالب شگفت انگیز قرآن این است که آفرينش موجودات زنده حتی انسان را از «آب» می داند. آب در بعضی از آیات به صورت مطلق آمده است مانند: (و جعلنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ)؛ (انبیاء/30؛ نور/45) «و هر چیز زنده ای را از آب پدید آوردیم» و در بعضی دیگر به آفرينش انسان از مطلق آب اشاره می کند، مانند: (وَهُوَ الَّذي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً)؛ (فرقان/ 54)؛ «و اوست کسی که از آب بشری آفرید و او را نسبی و دامادی قرار داد». در آیات دیگر به آب با ويژگي مخصوص اشاره شده است، مانند: (مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهينٍ)؛ (سجده/8؛ مرسلات/20) «از چکیده آب پست»، (خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ) (طارق/ 6)؛ «از آب جهنده».
در میان دانشمندان برای خلقت انسان از آب دو دیدگاه وجود دارد:
الف) منظور این است که آب بیشترین ماده تشکیل دهنده بدن انسان است، حتی حیات همه موجودات زنده ـ گیاهان و حیوانات ـ به آب بستگی دارد. آفرینش حضرت آدم(ع) نیز از «طین»؛ (مخلوطی از آب و گل) بود. (مكارم شيرازي، ناصر، تفسیر نمونه، 17/126).
بیان دیگر این نظریه این است که حدود حجم بدن را آب تشکیل می دهد و کاهش سریع آن با حیات منافات دارد. در شرایط معمولی نیز کل مواد مورد نیاز بدن از طریق خون به سلول های بدن می رسد و حدود 60٪ حجم خون را پلاسما تشکیل می دهد که بيشتر از آب تشکیل شده است و در صورت بروز کم آبی، حرکت گلبول هاي قرمز و مواد غذایی مختل می گردد. حتی اگر خون رساني به يك عضو قطع شود، باعث نابودي آن عضو و به اصطلاح مردمي «سکته» (Infarczion) مي شود، لذا وابستگی حیات کلّیه موجودات از جمله انسان به آب، قطعي است.
ب) مقصود این است که انسان از منی و نطفه آفريده شده است. شاهد اين ديدگاه آیات ذیل می باشد: (فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً)؛ (فرقان/ 54) «او را نسبی و دامادی قرار داد» و (ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهينٍ)؛ (سجده/ 8).
«جعل» در آیات به معنی آفرینش و «نسل» به معنی فرزندان و نوه ها در تمام مراحل است و «سلاله» در اصل به معنی عصاره و فشرده خالص هر چیز است که منظور از آن در این آیه، نطفه آدمی است که در حقیقت عصاره کل وجود او می باشد. (مكارم شيرازي، ناصر، تفسیر نمونه، 17/126؛ ر.ک: بوکايی، مقایسه ای بین تورات، انجیل، قرآن و علم/ 25؛ رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 2/445 ـ 437).
نتیجه: آیاتی که آفرينش انسان ها را به صورت مطلق از آب می دانند، با دیدگاه اوّل مطابقت دارند و علم نیز انگشت صحت بر آن می گذارد و آیات گروه دوم گوياي اين هستند که آفرينش انسان از آب منی می باشد که در هر دو صورت جزء شگفتی های علمی قرآن شمرد می شود.

3. نطفه؛ منشاء پیدایش انسان

قرآن در تبیین مراحل آفرينش انسان، نطفه را یکی از عوامل خلقت می داند. شایسته است برای آشنایی بیشتر پیرامون این واژه به تفسیر و لغت مراجعه نموده و دستاورد آن را با علم تجربی مقایسه نمود.
نطفه از «نطف» به معنای چکیدن همراه با صاف شدن و کم کم بودن می باشد؛ (راغب اصفهانی، مفردات، ذیل ماده نطف) اما در اقرب الموارد آمده است: نطفه چه کم باشد چه زیاد، نطفه نامیده می شود. (اقرب الموارد، ذیل ماده نطف) در کتاب العین، علاوه بر بیان موارد فوق، نطفه را به قطره آب تشبیه کرده است: «تشبیهاً بقطرة الماء» و عرب برای شبی که در آن قطره قطره باران ببارد «لیلة نطوف» می گوید، اما جوهری قائل است: اگر جمع نطفه، نَطّاف باشد، به معنای آب صاف و اگر نُطَف باشد، به معنای ماء الرجل می آید. (به نقل از: ابن منظور، لسان العرب، ذیل ماده نطف) مرحوم طبرسی در این باره می نویسد: نطفه به معنای آب کم از مذکر یا مونث است و هر آب صاف را نطفه مي گویند. و راجع به (نطفة امشاج) می نويسد: اصل نطفه به معنای آب کم است که گاهی به آب زیاد نیز اطلاق می شود. (طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البیان، ذيل آیه 5 سوره حج).
اگر نطفه به معنای آب کم باشد، مقصود اين است که انسان از آب کم آفریده شده و اين گوياي اعجاز و قدرت الهی است. اگر به معنای آب صاف شده باشد، یعنی نطفه، چکیده و صاف شده وجود انسان است. مؤید این نظریه نکره بودن نطفه در 11 آیه از آیات قرآن است که نشان از صاف شده و چکیده بدن دارد.
با توجه به کتاب های لغت و کاربرد نطفه در روایات (نهج البلاغه، خ 59) و عرف مردم، به نظر مي رسد نطفه به معنای چکیده آب کم و عصاره وجود انسان مي باشد و شامل زن و مرد می باشد. در مواردی هم به آب زیاد اطلاق شده است و در اصطلاح نیز عبارت است از آنچه از مردان یا زنان برای لقاح و تشکیل جنین خارج می شود. (ر.ک: رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 2/469).
نطفه ترکیبی از نطفه مرد (اسپرم)، با نطفه زن (اوول) است. اسپرم ها، کرمک هایی بسیار کوچک و ذره بینی اند که در هر مرتبه انزال 2 تا 500 میلیون اسپرم وجود دارد. (پاك نژاد، رضا، اولین دانشگاه آخرین پیامبر،1/241؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسيرنمونه، 25/334) یافته های جنسی انسان شامل 48 عدد کروموزم می باشد که هرکدام از ذرات متعددی به نام ژن ترکیب یافته اند. این ژن ها نقش مهمی در ساختمان سلّول زنده دارند و بعضی از این ذرات بسیار ریز حاصل حالات و صفات پدر و مادر است. (شیرازی، گذشته و آینده جهان/ 57).
واژه نطفه با الف و لام یک مرتبه (ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَة) (مؤمنون/14) و بدون الف و لام 11 مرتبه در قرآن آمده است. از این موارد بعضی به مطلق نطفه، (نحل/4؛ حج/5) اشاره دارند و به همین مضمون است: (غافر/67؛ کهف/37) برخی آیات هم به مخلوط نطفه زن و مرد ـ امشاج؛ آمیخته ـ دلالت دارند مثل: ( انسان/2).
و برخی دیگر هم به منی ـ نطفه ای که خارج می شود و در رحم می ریزد (نجم/46) اشاره دارند.
بيشتر صاحب نظران كنوني (سحابی، یدالله، خلقت انسان/147؛ رضایی اصفهانی، محمدعلی، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن/ 481؛ زمانی، مصطفی، پيشگويي هاي علمي قرآن/ 117. طباطبایی، محمدحسین، الميزان، 20/209؛ پاک نژاد، رضا، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر،1/244) معتقدند: امشاج به معناي مخلوط شدن نطفه مرد و زن است و طبيعتاً به دليل اين آميختگي، صفات پدر و مادر، منتقل می شوند ـ كه به واسطه 48 عامل وراثت که هر عامل، انتقال دهنده بين ده هزار تا صد هزار نشانه و اطلاعات مخصوص، می باشند. این اطلاعات عبارت است از عناصر انسان كه متراكم است؛ آميختگي رنگ هاي نطفه و... است، چون همه آن ها در نطفه جمع شده است.
نتیجه: با توجه به معنای لغوی نطفه ـ عصاره و چکیده ـ و از طرف دیگر اثبات علمی این نکته که صفات پدر و مادر به صورت فشرده و عصاره از نطفه منتقل می شود، می توان برداشت اعجاز از آیات الهی کرد.

4. آفرینش انسان از منی

بعضی دیگر از آيات قرآن، منشاء آفرینش انسان را «منی» می دانند، مانند:
(وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنْثى مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى) : (نجم، آيات 46ـ45؛ واقعه/ 59 ـ 58 و قیامت/37) «و هم اوست که دو نوع می آفریند: نر و ماده از نطفه ای چون فرو ریخته شود».
«منی» بر وزن «فلس» به معنی «تقدیر و اندازه گیری» است. «منی لک المانی؛ اندازه گیر برای تو اندازه گیری کرد». به مرگ «منیه» مي گویند، چون مقدر و اندازه گیری شده است. «تمنی» نیز به معنی آرزو کردنِ در ذهن است. به نطفه نيز منی می گویند، چون با قدرت خداوند اندازه گیری شده است. (راغب اصفهانی، مفردات؛ ابن فارس، مقاییس اللغة؛ قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ذیل ماده «منی») در اصطلاح نيز به مایعی که از مردان هنگام آمیزش یا انزال خارج می شود، منی می گویند.
منی از جمله مواد آلی حیوانی و ازتی می باشد که مثل خون سریع فاسد مي شود؛ کانون جذب میکروب ها است؛ تغییر رنگ مي دهد و از عصاره هر بيست گرم خون، یک گرم منی تولید می گردد.
یک قطره منی حاوی 200 تا 300 میلیون اسپرماتوزئید است. گاهی به نطفه مرد کرمک گفته می شود. کرمک ها درازند و طول آن ها 10 تا 100 مو (هر مو یک میلیونم متر) می باشد. سر و گردن و دم بسیار متحرکي دارند که با آن در هر ثانیه 14تا 23 میکرون حرکت مي كنند. اسپرم ها فقط 300 تا 500 عدد به ناحیه باروری می رسند كه تنها یکی برای باروری مورد نیاز است. (ر.ک: لانگمن، توماس، رویان شناسی لانگمن، ترجمه دکتر بهادری و شکور/30؛ پاک نژاد، رضا، اولین دانشگاه آخرین پیامبر، 1/241؛ دیاب، عبدالحمید وقرقوز، طب در قرآن/81؛ گذشته و آینده جهان/ 56؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 22/241).
نتیجه: قرآن منشاء آفرینش انسان را آب، نطفه، منی و خاک می داند. از سويي می توان گفت یکی از مصداق هاي آب، نطفه و منی است. همان منی که با سه لفظ بیان شده است و هر کدام گوشه ای از اسرار علمی آفرينش انسان را به نمایش می گذارند و از اشارات علمی قرآن به حساب می آیند.

5. علقه، مرحله دیگر خلقت

واژه «علق» شش بار (علق/1-2؛ حج/5؛ مومنون/14؛ غافر/67 ؛ قيامت/38) در پنج آيه به صورت هاي مختلف به كار رفته است. همچنين سوره اي به نام علق نازل شده است. به اتفاق بيشتر مفسران (ر.ك: مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه،27/153) 5 آيه اول سوره علق نخستين آياتي است كه در غار حرا بر پيامبر اسلام(ص) نازل شد.
«علق» جمع «عَلَقَه» و در اصل به معناي چيزي است كه به چيز بالاتر آويزان شود. كاربرد آن در خون بسته، زالو، خون منعقد كه در اثر رطوبت به هر چيز مي چسبد، كرم سياه كه به عضو آدمي مي چسبد و خون را مي مكد و... مي باشد. (مصطفوی، حسن، التحقيق في كلمات قرآن كريم، اصفهاني، راغب، مفردات، ذيل ماده «علق»؛ ر.ك: قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ذيل ماده «علق») پس مي توان گفت در مواردي كه علق به كار رفته «چسبندگي» و «آويزان بودن» لحاظ شده است.
«علق» همان خون بسته اي است كه از تركيب اسپرم مرد با اوول زن حاصل و به رحم زن داخل مي شود و خود را به آن آويزان مي كند. پس از پيوستن نطفه مرد به تخمك زن، تكثير سلّولي آغاز مي شود و به صورت يك توده سلّولي كه به شكل توت است در مي آيد (در اصطلاح به آن مرولا Marula گويند) و در رحم لانه مي گزيند، يعني سلول هاي تغذيه كننده به درون لايه مخاطي رحم نفوذ مي كنند و به آن آويزان (نه كاملاً چسبيده به رحم) مي شوند. قرآن اين مطلب را با واژة زيباي «علق» بيان كرده است. (دكتر دياب عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن، ترجمه چراغي/86).
اگر واژه «علق» را به معناي خون بسته بپذيريم، مي توان تناسب آن را با موارد كاربردش اين گونه بيان كرد:
1. چسبنده بودن آن (مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه،27/156). (کرمی كه براي مكيدن خون به بدن مي چسبد)؛
2. آويزان شدن آن به جداره رحم؛
3. شباهت به زالو (زالو هر بار مي تواند به اندازه يك فنجان قهوه، خون انسان يا حيوان را بمكد) نطفه در رحم، زالو وار به رحم مي چسبد و از خون تغذيه مي كند. (نجفی، گودرز، مطالب شگفت انگيز قرآن/ 99) همچنين در وجه تشبيه به زالو گفته اند كه در مرحله ايجاد جنين، از هر دو ماده اي به نام «هپارين» ترشح مي شود تا اينكه خون در موضع منعقد نشود و تغذيه پذير باشد. (دكتر پاك نژاد، اولين پيامبر آخرين دانشگاه، 11/110) دیگر آن که شكل علقه مانند زالو است و اين حالت در چهار هفته اول ادامه دارد. (اسماعيل پاشا، دكتر عبدالعزيز، اسلام و طب جديد يا معجزات علمي قرآن، ترجمة سيد غلامرضا سعيدي/ 182) خلاصه آنکه با توجه به ديدگاه دانشمندان، مفسران و اهل لغت، «علق» به معناي «خون بسته»[1] آويزان به رحم است، بويژه آنكه اين مرحله از آفرينش انسان را در علم جنين شناسي جديد، واسطه بين نطفه و مضغه (گوشت شدن) مي شمارند، يعني اين خون بسته حدود 24 ساعت به جدار رحم آويزان مي ماند و از خون آن تغذيه مي كند. [2]
نتیجه: با توجه به محدودیت علم پزشكي در 14 قرن پيش، مسأله مذكور را مي توان از اعجاز علمي قرآن دانست كه بعد از 14 قرن كشف شده است.

6. مضغه مرحله بعدی خلقت

قرآن کریم در مراحل آفرينش انسان پس از نطفه و علقه، مرحله «مضغه» را مطرح می سازد. از مضغه سه بار در قرآن ياد شده است.
خداوند در سوره حج می فرماید: (ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُم) ؛ «سپس از [خون بسته ] آويزان، سپس از (چيزى شبيه) گوشت جويده شده، شكل يافته (= متمايز) و شكل نيافته (= غير متمايز آفريديم؛) تا براى شما روشن سازيم (كه خدا بر انجام رستاخيز تواناست)». (مؤمنون/14؛ حج/5)
واژه «مضغه» در لغت به معنای غذا و یا گوشت جویده شده است، به عبارت دیگر به قطعه ای از گوشت گفته مي شود که گويا جویده شده است. (مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، 11/124).
جنین انسان از هنگام لقاح تخمک و کرمک تا لحظه جايگزيني در رحم 6 روز در راه است، سپس در رحم تا چهارده روز به صورت آویزک (علق) به رشد خود ادامه می دهد و از هفته سوم بارداری با چشم غیرمسلح به صورت گوشت جویده شده ديده مي شود. گذراندن دوره تمایز لایه های زاینده (مضغه) تا ماه سوم بارداری ادامه مي يابد، (رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 2/498، به نقل از: لانگمن، رویان شناسی پزشکی/38)، اما این «مضغه» همیشه یک حالت ندارد و مراحل و حالات گوناگونی را طي مي كند. قرآن از اين تحول با عنوان «مخلقه و غیرمخلقه» ياد مي كند، البته مفسران دیدگاه های مختلفی درباره این دو تعبیر دارند، از جمله:
1. جنین کامل یا ناقص الخلقه باشد. (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 14/24)؛
2. مقصود از مخلقه، مرحله تصویر جنین است. (مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن/338؛ طباطبایی، محمد حسین، المیزان في تفسير القرآن، 14/344)؛
3. مخلقه، همان مضغه شکل یافته و متمایز است. (ر.ک: دکتر دیاب، عبد الحمید و قرقوز، طب در قرآن/ 87) و ... .
تعبیر بسیار زیبا و شگفت انگیز قرآن (مضغه، مخلقه و غیرمخلقه، حج / 5) با یافته های پزشکی جدید هماهنگ است و جنین را در این دوره (هفته سوم به بعد) به صورت گوشت کوبیده معرفي می کند و اشاره ای لطیف به تمایز لایه های سه گانه: (اکتودرم = لایه خارجی؛ مزودرم = لایه میانی؛ آندودرم = لایه داخلی) دارد. تعبیر قرآنیِ مخلقه ـ که به معنای ایجاد چیزی با کیفیتی خاص و خصوصیاتی معین است ـ خود نوعي رازگویی و اعجاز علمی است.
نتیجه: از مجموع نظرات استفاده می شود که «مخلقه و غیرمخلقه» صفت «مضغه» است، به این معنی كه در برخی از اقسام مضغه، مقدرات و کیفیت خصوصیات کامل است و در اقسام دیگر کامل نیست. (ر.ک: رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن/ 500) و این خود یکی از شگفتی های قرآن به شمار می آید.

7. مرحله تشکیل استخوان و گوشت

قرآن بعد از بیان مرحله «مضغه= گوشت جویده» به مرحله دیگری اشاره مي كند و مي فرمايد:
(فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً)؛ «و گوشت جويده شده را به صورت استخوان هايى آفريديم و بر استخوان ها گوشتى پوشانديم». (مؤمنون/14)
برای آشنايي بهتر با مرحله استخوان بندی جنین، لازم است مرحله پوشاندن گوشت نیز توضيح داده شود.
آیه بالا بیانگر آن است که نخست استخوان تشکیل مي شود، بعد گوشت روی آن قرار مي گيرد.
در سومین هفته رشد جنین، لایه های سه گانه اکتودرم، مزودرم و اندودرم تشکیل می شود. از لایه اکتودرم، اعضا و ساختمان هايی که در ارتباط با دنیای خارج باقی می مانند، ایجاد می گردد، مانند: دستگاه عصبی، پوشش حس، گوش، بینی، چشم و... .
از لایه مزودرمی اعضای سکتروم (غضروف و استخوان)، دستگاه ادراری و تناسلی و... به وجود می آید.
از لایه اندودرمی هم، دستگاه معدی، روده ای، تنفسی، مثانه و... ساخته می شود.
با توجه به این مطالب، غضروف و استخوان ها از لایه میانی ـ مزودرم ـ تشکیل می شود که به وسیله دو لایه دیگر ـ اکتودرم و اندودرم ـ پوشیده شده اند که از آن دو لایه اکثر گوشتی بدن مثل پوست، غدد و... ساخته می شود. هم چنین ساخته شدن سلول هایی که باعث پیدایش غضروف و استخوان می شود از هفته چهارم بارداری شروع می شود، اما سلول های ماهیچه ای پس از آن ساخته می شود. (ر.ک: لانگمن، توماس، رویان شناسی پزشکی، ترجمه دکتر بهادری و شکور/ 57).
گفته شد که لایه میانی مزودرم غضروف ها و استخوان ها را تشکیل می دهد، پس بهتر است با غضروف و استخوان سازی آن آشنا شویم.
«غضروف» نوعی بافت همبند است که به علت ويژگي ارتجاعی فشار زیادی را مي تواند تحمل کند و از بافت های نرم بدن نيز پشتیبانی به عمل آورد.
هر غضروف ماده ای بنیادی دارد که در ساختمان آن مقدار زیادی (حدود 70 درصد) آب به کار رفته است. این ماده بنیادی می تواند در آب جوش حل شود و ماده ای به نام ژله غضروف یا کندرین (chondrin) را به وجود آورد. رنگ غضروف سفید مایل به رنگ آب است، البته در افراد مسنّ به علت تغییرهاي متابولیک، می تواند به رنگ زرد باشد.
غضروف اولین مرحله ساخته شدن استخوان است. غضروف بافتی مشتق از مزانشیم است که برای اولین بار در اواخر هفته چهارم زندگی جنین ظاهر می شود و در قسمت هایی که می خواهد استخوان تشکیل دهد، ابتدا باید قالبی از غضروف به وجود آید تا بعداً به استخوان تبدیل شود، بنابراین استخوان سازی به دو صورت انجام می پذیرد:
1. استخوان سازی داخل غشایی؛ 2. استخوان سازی داخل غضروفی.
استخوانی که به گونه ابتدایی در بدن جنین تشکیل می شود، به طور موقت و به تمامي از نوع نابالغ یا اولیه است. بافت استخوانی جنین پس از تولد به تدریج از بین مي رود و به جای آن استخوان بالغ یا ثانویه تشکیل می گردد.
نکته جالب در بافت استخوانی این است که این بافت از ابتدای تشکیل تا پایان عمر دو فعالیت متضاد دارد: استخوان سازی و تخریب استخوان (ر.ک: کریمی یزدی، حسن، شگفتی پزشکی در قرآن کریم/47 ـ 41).
در نتیجه با توجه به مطالب علمی می توان گفت که: سلول های غضروفی و استخوانی از لایه میانی جنین (مزودرم) زودتر از سلول های ماهیچه ای و پوستی پدید می آیند. پس سلول های استخوانی و غضروفی با دو لایه دیگر جنین (اکتودرم و اندردرم) پوشیده مي شوند و سلول های ماهیچه ای و پوستی روی آن ها را مانند لباس می پوشانند. (ر.ک: رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن،2/513 ـ 506؛ شریف، عدنان، من علم طب القرآن/59؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 14/212؛ دیاب، عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن/89) این یافته های علمی با مطالب قرآنی هماهنگ است و نشان از شگفتی علمی قرآن دارد.

ب. اعضای بدن انسان در قرآن

1. گوش و چشم

حس شنوایی و بینایی، دو رکن اساسی معرفت و تفکر است. سخن گفتن بر مبنای شنیدن و تصور اشیاء بر اساس مشاهده است، لذا گوش و چشم اهمیت ویژه ای براي بدن دارند.
قرآن کریم نوزده مرتبه به مسأله شنیدن و دیدن اشاره دارد. در بعضی از این آیات، پس از مراحل اولیه نطفه، به سمع و بصر اشاره مي كند: (إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً)؛ «در حقيقت، ما انسان را از آب اندك سيّال مخلوط آفريديم، در حالى كه او را مى آزماييم و او را شنوا و بينا قرار داديم». (انسان/2) در بعضی از آیات اين دو را پس از مرحله دمیدن روح (سجده/ 9) و در سوره نحل آیه 78، بعد از تولد بیان مي كند. گاهي هم شنيدن و ديدن را به صورت مطلق مي آورد، مانند: (احقاف/26 و مؤمنون/78)
قرآن از میان تمام حواس به گوش، چشم و فؤادِ به معنای خرد و عقل ـ که البته از موضوع بحث ما خارج مي باشد ـ تکیه دارد، چون گوش و چشم مهم ترین حس ظاهری انسان است که رابطه نیرومندی میان او و جهان خارج برقرار می سازد. گوش صداها را درک می کند و تعلیم و تربیت به وسیله آن انجام می گیرد. چشم وسیله دیدن جهان خارج و صحنه های مختلف عالم است و نیروی خرد مهم ترین حس باطنی است و اگر از آدمی گرفته شود، ارزش او تا حد یک مشت سنگ و خاک سقوط می کند. (ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 17/129ـ 128).

پیدایش اولیه چشم و گوش

به اعتقاد دانشمندان رویان شناسی، نخستین نشانه رشد گوش را می توان در یک رویان تقریباً بيست و دو روزه به صورت ضخیم شدن اکتودرم سطحی در هر طرف رومبانسفال پیدا کرد و در هفته چهارم گوش داخلی از اکتودرم سطحی جدا می گردد. (لانگمن، توماس، رویان شناسی/382 ـ 393).
در رویان بيست و دو روزه، چشم در حال رشد به صورت یک زوج ناودان کم عمق در هر طرف فرورفتگی مغز قدامی ظاهر می شود. در انتهای هفته چهارم رشد، به صورت یک جفت حباب های بینايی در هر طرف مغز قدامی رشد می کند. (لانگمن، توماس، رویان شناسی/ 404).
حس شنوایی در جنین پيش از بینایی فعال می شود. اکنون ثابت شده است که جنین پيش از بینایی حس شنوایی دارد. دانشمندان با ارسال فرکانس های صوتی به سوي یک زن باردار که آخرین روزهای بارداری را می گذراند، مشاهده کردند که جنین با انجام حرکاتی به این اصوات پاسخ می دهد. در صورتی که قبل از تولد، توان دیدن را ندارد و نخستین صدايي که گوش هايش را نوازش می دهد، صدای قلب مادر است. (دیاب، عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن/9 ـ 57) شاید يك دلیل تقدم واژه «سمع= شنیدن» بر «بصر= دیدن» در قرآن این است که:
1) حسّ شنوایی در جنین قبل از بینایی فعال می شود؛
2) فراگیری تکلم در درجه اوّل از راه شنوایی انجام می پذیرد؛
3) چشم تنها وظیفه بینايی را به عهده دارد، (نوزاد بعد از 15 روز از تولد تاریکی و روشنايی را تشخیص می دهد) اما گوش علاوه بر آنکه مسئول شنوایی است، بايد تعادل را نیز حفظ كند. (دیاب، عبد الحمید وقرقوز، طب در قرآن/58 ـ 57؛ ر.ک: رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن،1/537 ـ 529).
نکته جالب اين كه واژه سمع در قرآن مفرد، ولی واژه «ابصار» جمع آمده است، يعني در آن واحد گوش انسان یک شنوایی دارد ولی چشم می تواند در يك لحظه چند چیز را ببیند.

رابطه غم و کوری

قرآن هنگام داستان فراق حضرت یعقوب(ع) از یوسف(ع) اشاره می کند که از شدت ناراحتي و گريه، بينايي اش را از دست داد: (وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَينَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيم)؛ (یوسف/ 84) «و (يعقوب) از آن (فرزند)ان روى برتافت و گفت: «اى دريغا بر يوسف!» و دو چشم او از اندوه سفيد شد؛ و [لى] وى خشم شديد (خود) را فرو برد».
سفید شدن چشم به معنای سفید شدن سیاهی چشم و کوری و نابودي حس بينايي است، هر چند این کلمه گاه به کاهش توان بینایی نیز می آید، اما از آیه 93 همین سوره ـ پیراهن مرا ببرید و به روی صورت پدرم بیندازید، بینا می شود ـ معلوم می شود سفیدی چشم به معنای کوری است. (علامه طباطبایی، محمد حسین، الميزان في تفسير القرآن،11/363).
سفیدی مردمک چشم بيشتر به معنی کبودی (Glucome) به کار می رود، زیرا قرنيه طبیعی، شفاف و بی رنگ است و هنگام کبودی، در بعضی مراحل بزرگ مي شود و به رنگ تیره متمایل به سفید درمی آید. عرب ها به کسی که دچار این بیماری باشد می گویند: «ان فی عینه بیاضاً؛ چشمش سفیدی (لک) دارد». از نظر علمی ثابت شده است که سفیدی مردمک چشم در اثر ایجاد تغییراتی در رگ های خونی چشم، به دلایل مختلف از جمله ناراحتی های روانی و عصبی، به وجود می آید. فشار خون بر اثر غم و اندوه بالا می رود و سبب سفیدی و کوری چشم می شود. (دیاب عبد الحمید و قرقوز، طب در قرآن/ 63).
این اشاره های قرآنی به گوش و چشم از شگفتی ها و اعجاز علمی آيات پرده بر می دارد که می توان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) 17 مرتبه واژه «سمع» بر «بصر» مقدم شده است و رویان شناسان معتقدند دستگاه شنوایی جنین زودتر از بینايی او شکل می گیرد؛
ب) مفرد بودن «سمع» و جمع بودن «ابصار» به این معناست که در زمان واحد، حس شنوایی یک صدا را می شنود ولی حس بینایی چند شيء را می تواند مشاهده کند؛
ج) قرآن در بیان داستان حضرت یوسف(ع) ناراحتی و گریه را با سفیدی چشم و کوری در ارتباط می داند و اين با یافته های چشم پزشکی مطابقت دارد.

2. پوست و احساس درد

پوست از هفته سوم تشكيل جنین، شروع به شكل گيري مي كند و در هفته بيست و ششم کامل می گردد. (زمانیان، کلیات پزشکی/85) خداوند در چند آیه این گونه به پوست انسان اشاره[3] می فرماید: (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَاراً كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَزِيزاً حَكِيماً)؛ (نساء/ 56) «به راستى كسانى كه به آيات ما كفر ورزيدند، آنان را در آينده به آتشى وارد مى كنيم (و مى سوزانيم) كه هر گاه پوست هايشان (در آن) بريان گردد (و بسوزد)، پوست هايى غير از آنها بر جايش نهيم، تا عذاب (الهى) را بچشند؛ به درستى كه خدا، شكست ناپذير فرزانه است».
آیه، سوزناک بودن عذاب جهنم را ترسیم مي كند و احساس درد سوختگی را به پوست نسبت می دهد و می فرماید: «در جهنم پوست بدنشان را می سوزانیم».[4] اين سوال مطرح است كه چه رابطه ای بین پوست بدن و سوختگی وجود دارد و چرا خداوند نفرمود گوشت بدن را می سوزانیم.
براي رسيدن به پاسخ دقيق لازم است، مشخصات ساختمان و کاربردهای پوست را بشناسيم تا با رابطه آن دو بهتر آشنا شويم.

2. پوست

حس لامسه یکی از حواس پنج گانه[5] است. محل اين حس، پوست بدن می باشد و گستره پوست بدن به 6/1 متر مي رسد که از سه قشر تشکیل شده است: قشر سطحی پوست: قشر چرمی؛ قشر زیر جلدی و نسج چربی آن (ر.ك: يزدي، مرتضی، دانستني هاي پزشكي/109-110؛ زمانیان، كليات پزشكي/89ـ 85).

احساس درد سوختگی

حس گرما و سرما هر کدام به وسیله رشته های عصبی جداگانه به مراکز مربوطه منتقل می شوند. در قشر سطحی و عمیق پوست، سلول های مخصوص درک سرما (نقاط سرما) و سلول های درک گرما (نقاط گرما) وجود دارند. اعضای درونی، چنین سلول هايی ندارند، لذا سرما و گرما را حس نمی کنند.
انشعابات اعصاب حس درد به قشر سطحی پوست ختم می شود. نوک انشعابات را نقاط درد می نامند. یک سانتی متر مربع پوست، 50 تا 200 نقطه درد دارد که حس درد را با مواد شیمیایی منتقل می کند. حرارت شدید موجب مرگ سلول ها می شود و مرگ آن ها باعث ترشح ماده ای مخصوص می گردد و منتهی الیه انشعابات عصبی ـ حسی درد را تحریک می کند. (یزدی، مرتضی، دانستنی های پزشکی/173 ـ 172).
زخم های سوختگی بسیار دردناک است و بازسازي بافت هاي سوخته زماني طولاني مي طلبد. سوختگی به چند درجه (قرمزی، تاول، مرگ همه قشرهای پوست و مرگ پوست و نسوج عمیق تر و تبدیل به زغال) تقسیم مي شود. اگر بیش از یک دوم تا یک سوم سطح بدن بسوزد، مرگ حتمی است، چون آلبومین پوست مي سوزد و تجزیه مي شود، مواد سمی و زیان آوری تولید می گردد که جذب بدن شده و آن را مسموم می سازد. (یزدی، مرتضی، دانستنی های پزشکی/ 367 و 399).
پوست عضوی پوشیده از بافت های عصبی است که اطلاعات حسی را به وسیله پایانه های آزاد عصبی به مغز می فرستد، لذا اوج احساس درد، سرما و گرما در پوست می باشد، نه گوشت و استخوان، مثلاً هنگام تزریق آمپول در ابتدا احساس درد را درک می كنيم و هر چه سوزن به داخل گوشت رانده شود، درد کمتری را حس می کنیم، بدین ترتیب مشاهده می کنیم که قرآن در 14 قرن گذشته، پوست را مهم ترین عضو ناقل درد معرفی مي كند و سوختگی را مهم ترین تحريک کننده اعصاب گرماگیر بدن ـ که در پوست قرار دارد ـ مي داند. با توجه به عدم آگاهی مردم در آن زمان و در قرن هاي بعد به این مسأله علمی، می توان آن را از معجزات علمی قرآن نامید.

تنفس پوستی

پوست وظايف مهمي دارد، مانند: دخالت در تنظیم درجه حرارت بدن و تنفس پوستی؛جذب اکسیژن1% تا 9/1 و 7/2% دفع CO2 و ترشح مواد سمی خورده شده از راه غدد عرق[6] ؛ خواص بیوشیمیایی؛ سنتز ویتامین D در اثر نور خورشید و... كه همه آنها در فضای باز پوستی و زمانی است که اکسیژن به صورت آزاد جذب شود. (زمانیان، کلیات پزشکی/85).
نکته جالب اين كه خداوند در باره داستان اصحاب کهف و خواب بسیار طولانی آنان می فرماید: (وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ)؛ (کهف/ 18) «و آنان را به سمت راست و سمت چپ مى گردانديم».
امروزه یکی از مشکلات پزشکان در بیمارستان ها، زخم بسترهای ناشی از بي تحرکي برخی از بیماران شکستگی های لگن، ستون فقرات، فلج و بیهوشی طولانی مدت و... است. آن ها برای مدت طولانی در یک جا ثابت می مانند که این کار سبب مرگ سلول های پوستی می شود که لازم است برای جلو گیری از این کار هر چند ساعت يك بار این بیماران را به راست یا چپ برگردانند تا تنفس پوستی و جذب اکسیژن و حیات سلول ها تجدید شود. (دیاب عبدالحمید وقرقوز، طب در قرآن/62؛ برای آگاهی بیشتر ر.ك: وینگیت، پیتر، کتابهای دانش نامه پزشکی/599؛ حاجبی، محمدحسین، پزشکان خودتان باشید/341؛ لانگمن، توماس، رویان پزشکی لانگمن/405).
شاید یکی از حکمت های گرداندن اصحاب کهف به چپ و راست همین باشد، هرچند خواب طولانی آن ها از معجزات خدا و برخاسته از قدرت فرابشري است.

3. نیاز انسان به اکسیژن

یکی از مسائلی را که قرآن در قالب تشبیه آن را بيان كرده است «نبود اکسیژن در آسمان» است. خداوند در ضمن تشبیهی حال افراد گمراه را این گونه بیان می کند (فَمَن يُرِدِ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمَا يَصَّعَدُ فِي السَّماءِ)؛ (انعام/ 125) «و هر كس را كه خدا بخواهد راهنماييش كند، سينه اش را براى (پذيرش) اسلام مى گشايد و هركس را كه بخواهد (بخاطر اعمالش) در گمراهى اش وا نهد، سينه اش را تنگِ تنگ مى كند، گويا مى خواهد در آسمان بالا برود... ».
واژه «صدر» به معنی «سینه» و «شرح» به معنی «گشاده ساختن» و «حرج» به معنای «تنگی فوق العاده و محدودیت شدید» است.
در آیه فوق تشبیه لطیفی به کار رفته است. اين سوال مطرح است كه چرا خدا تنگی سینه را به کسی که به سوي آسمان می رود، تشبیه کرد؟ و آسمان چه ویژگی ای دارد که به تنگی سینه و نفس می انجامد؟

نیاز بدن به اکسیژن

بافت های زنده بدن برای تداوم حیات به یک منبع انرژی نیاز دارند و آن محصول سوخت قند و نشاسته (چربی یا پروتئین) یعنی آمیخته شدن سوخت با اکسیژن است. این نیاز به گونه ای است که انسان در شبانه روز 11 متر مکعب یعنی14 کیلوگرم هوا لازم دارد. ( مکارم شیرازی، ناصر، در جستجوی خدا/87).
سوختن چربی در آتش و در بدن گرما تولید می کند. هر فرد عادی در حال استراحت کامل به حدود يكصد و دو کالری در دقیقه نیازمند است و برای تولید آن باید دويست و پنجاه سی سی اکسیژن به کار ببرد. انسان در حال استراحت حدود 75/3 لیتر هوا را در دقیقه با عمل دم به درون ریه ها می برد. این مقدار هوا حاوی هفتصد و پنجاه سی سی اکسیژن است که 3/1 آن برای تولید کالری به کار می رود. اين نياز در حین تنفس عمیق و سریع به حدود پانزده برابر افزايش مي يابد.
هوایی که به ریه ها داخل می شود 78% ازت، 21% اکسیژن و مقدار ناچیزی (03/0) گاز کربنیک دارد که به وسیله موهای دهلیز بینی و مژک های سلول های سطحی مخاط مجاری تنفسی تصفیه می شود. (ر.ک: یزدی، مرتضی، دانستنی های پزشکی/159ـ 156).
فرو بردن نفس به وسیله انقباض عضلات تنفسی است. اين عضله ها قفسه سینه را گشاد می کنند. بیرون دادن نفس نيز نتیجه برگشت این عضلات به حال استراحت و تنگ شدن قفسه سینه می باشد. تعداد تنفس براساس جثه حیوان است، مثلاً موش در هر دقیقه 150 مرتبه، نوزاد 40 مرتبه و انسان بالغ 16 مرتبه نفس می کشد. (یزدی، مرتضی، دانستنی های پزشکی/159ـ 156).

کمبود اکسیژن در ارتفاعات

اکسیژن، 21% هوای سطح زمین را تشکیل می دهد. هوا در ارتفاع 67 مایلی از اکسیژن خالی است و انسان در ارتفاع 4 هزار متری به تنگی نفس، سستي، سر درد و تهوع دچار می شود. در ارتفاع 6 هزار متری و بالاتر به واسطه کمبود اکسیژن و نرسیدن مقدار لازم اکسیژن به سلول های مغز، از هوش می رود (یزدی، مرتضی، دانستنی های پزشکی/365) و می میرد.
«تورشیلی» اولین کسی بود که فشار جو را کشف کرد. وی میزان این فشار را معادل فشار عمود هوای دور کره زمین بر یک سانتی مترمربع از آن تخمین زد که معادل فشار عمودی از جیوه به طول 76 سانتی متر است. هرچه از سطح زمین بالاتر رویم، از میزان این فشار کاسته می شود و باعث ایجاد اختلال در رسیدن هوا از راه ریه ها به خون می گردد. از طرفی کاهش فشار هوا باعث انبساط گازهای موجود در معده و امعاء مي شود و در پي آن دیافراگم به طرف بالا می رود و موجب ایجاد نارسایی در کار انبساط ریه ها و تنفس می گردد. (ر.ک: دکتر دیاب عبدالحمید و قرقوز، به طب درقرآن/19ـ 18).
نتيجه: نبود اکسیژن در آسمان در قرون اخیر کشف شد، اما قرآن چهارده قرن پيش در قالب تشبیه به آن اشاره كرده است و اين از معجزات قرآن است

4. رابطه تولید مثل و استخوان

قرآن از زبان حضرت زکریا این گونه می فرماید: (قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً)؛ (مریم/4ـ5) «گفت: «پروردگارا! به راستى من استخوانم سست گرديده و از جهت پيرى، (موى) سر شعله ور شده (و سفيد گشته است.) و پروردگارا! (من) به سبب خواندن تو در (زحمت و) بدبختى نبوده ام. و در حقيقت، من بعد از خودم از بستگانم ترسانم در حالى كه زنم نازاست؛ پس از جانب خود سرپرستىِ (فرزندى) را به من ببخش».
خداوند به او بشارت پسری به نام یحیی را داد. زکریا(ع) پرسيد: پروردگارا! چگونه من صاحب فرزند خواهم شد، با اينكه همسرم نازاست و خودم نیز از شدت پیری از كار افتاده ام!» (مریم/ 8)
واژه «وهن»، به معنی ضعف و كاهش نیرو است. زکریا ضعف خود را به استخوان هایش نسبت داد، چون پایه هستی آدمی، استخوان است و انسان در تمام حرکت ها و سکون هایش به آن تكيه دارد. (علامه طباطبایی، محمد حسین، المیزان، 14/9) علاوه بر آن، در زمان پیری فعالیت بخش تخریبی استخوان بيشتر و قدرت خون سازی آن كم مي شود و در نتیجه تولید مثل که استخوان دخالت مستقیم در آن دارد، كاهش مي يابد، لذا در سنین پیری پوکی استخوان افزایش می یابد. اين عارضه در زنان یائسه به علت نبود هورمون های جنسی بیش تر است. (مجله دانشمند، س43، ش 506، ص61).
بنابراین آیه فوق را می توان یکی از معجزات علمی قرآن نامید، زيرا قرن ها قبل، ارتباط استخوان و تولید مثل را بیان کرده است.
جمع بندی: قرآن به مسئله آناتومی و فیزیولوژی بدن اشاره کرده اما نه به عنوان هدف اصلی. اشارات قرآن به مسائل طبی نشان از آن دارد که مخاطبان عصر نزول اطلاع چندانی از آن نداشتند، تا جایی که سال ها و حتی قرن ها بعد اسرار آن آشکار شده است و اعجاز بودن آن را اثبات می کند.

منابع:
1.قرآن کریم.
2.نهج البلاغه، امام علی(ع)، ترجمه محمد دشتی ، انتشارات مشهور، قم ،1379، چاپ اول. 
3.آلدومیدی، علوم اسلامی و نقش آن در تحولات علمی جهان، ترجمه محمد رضا شجاعی، رضوی و علوی، مشهد، انتشارات قدس رضوی، 1371.
4.ابن سينا، قانون حلب، ترجمه عبدالرحمن شرفكندي، تهران، سروش، 1370، چاپ اول.
5.ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دارالفکر،1990م، چاپ اول.
6.احمدی، مهدی، قرآن در قرآن، قم، اشراق، 1374 ﻫ.ش، چاپ اول.
7.ادوارد براون، طب اسلامی، ترجمه مسعود رجب نیا، بنگاه و نشر کتاب، تهران، 1337، چاپ اول.
8.ادیب، محمد حسین، کتاب پزشکی قانونی، تهران، شرکت سهامی چهر، بی تا، چ چهارم.
9.اسماعیل پاشا، عبدالعزیز، اسلام و طب جدید، ترجمه غلامرضا سعیدی، انتشارات برهان، بی تا.
10. اعرابی، بیژن، آن سوی اغماء، نشرفارس، تهران، 1372، چاپ اول.
11. امینی، ابراهیم، وحی در ادیان آسمانی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم.
12. اهتمام، احمد، فلسفه احکام، اصفهان، اسلام، 1344 ش.
13. بسام دفضع، الکون و الانسان بین اسلام و القرآن، مطبعة الشام، بی تا، بی جا.
14. بوکائی، موریس، مقایسه ای بین تورات انجیل و قرآن و علم، ترجمه ذبیح الله دبیر، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، 1365.
15. بی آزار شیرازی، عبدالکریم، طب روحانی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374، چاپ دوم.
16. ــــــــــــــــــــــــ ، قرآن و طبیعت، بی جا، بی تا، چاپ دوم.
17. ــــــــــــــــــــــــ ، گذشته و آینده، قم، انتشارات طباطبایی، 1349 ش، چاپ دوم.
18. بیضوضی، عباس، کلیات پزشکی، همدان، دانشگاه علوم پزشکی، 1377، چاپ اول.
19. پاکنژاد، رضا، اولین دانشگاه آخرین پیامبر، تهران، مکتب اسلامیه و بنیاد فرهنگی شهید، 1363، چاپ اول.
20. پیتر وینگیت، دانش نامه پزشکی، ترجمه معزی متین، تهران، نشر مرکز، 1373.
21. تقی زاده، سید حسن، تاریخ علوم در اسلام، تهران، فردوسی، 1379.
22. توماس لانگمن، رویان شناسی، ترجمه دکتر بهادری و شکور، شرکت سهامی چهر، 1370، چاپ ششم.
23. حاجبی، محمد حسین، پزشکان خودتان باشید، تهران، نشر ثالث، 1378،چ اول.
24. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، تهران، تصحیح ربانی شیرازی، فرهنگ اسلامی، 1374، چاپ هفتم.
25. الحویزی، عبدالعلی العروسی، نورالثقلین، قم، المطبعة العلمیه، 1383 ق.
26. دانیل، ج و وگان، کلیات چشم پزشکی، ترجمه محسن ارجمند، تهران، انتشارات ارجمند، 1372، چاپ اول.
27. دیاب، عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن، ترجمه چراغی، تهران، انتشارات حفظی، بی تا.
28. ديباجي، ابراهيم، ابن سينا، تهران، اميركبير، چ اول، 1364.
29. راغب اصفهانی، ابوالقاسم، الحسین بن محمد، مفردات فی غریب القرآن، تهران، المکتبة الرضویه، 1332 ش.
30. رجحان، محمد صادق، بافت شناسی انسانی پایه، تهران، انتشارات چهره، 1370، چاپ دهم.
31. رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، رشت، مبین، 1382، چاپ چهارم.
32. ــــــــــــــــــــــــ ، درآمدی بر تفسیرعلمی قرآن، قم، انتشارات اسوه، 1365، چاپ اول.
33. رضايی، حسن رضا، آموزه های تندرستی در قرآن، قم، عطرآگین، 1384، چاپ اول.
34. ----------، قرآن و فرهنگ زمانه، قم، مرکز مطالعات و پژوهش های حوزه علمیه، 1383، چاپ اول.
35. زرین کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام، امیرکبیر، تهران، 1380.
36. زمانی، مصطفی، پیشگویی های علمی قرآن، قم، پیام اسلام، 1350ش.
37. زمردیان، احمد، حقیقت روح، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376، چاپ پنجم.
38. سبحانی جعفر، اصالت روح از نظر قرآن، قم، موسسه تحقیقاتی امام صادق(ع)، 1377، چاپ دوم.
39. سحابی، یدالله، خلقت انسان، تهران، شرکت سحامی،1351 ش، چاپ دوازدهم.
40. سرمدی، محمد تقی، پژوهشی در تاریخ پزشکی و درمان جهان، 12 ج، انتشارات سرمدی.
41. سیاح، احمد، المنجد، تهران، انتشارات اسلام، ج 18، 1375 ش.
42. سیریل، الگود، تاریخ پزشکی ایران، ترجمه، باهر فرقانی، تهران، امیرکبیر.
43. شریعتی، محمد باقر، معاد در نگاه وحی و فلسفه، دانشگاه تهران، 1363، چاپ اول.
44. شریف، عدنان، من علم الطب القرآن، بیروت، دار علم ملابین، 1995م، چاپ دوم.
45. شیرازی، احمد امین، اسلام پزشک بی دارو، قم، انتشارات اسلامی، 1375، چاپ هفتم.
46. شیرازی، نیازمند، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزی، میهن بي تا، بي جا.
47. صرفی، محمد تقی، تمدن اسلامی از زبان بیگانگان، تهران، نشر برگزیده، 1374، چاپ اول.
48. طباطبایی، محمد حسین، المیزان في تفسير القرآن، ترجمه نوری همدانی، قم، بنیاد علمی و فکری علامه، 1366.
49. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران، مکتبة الاسلامیه،1395 ق، چاپ پنجم.
50. علامه مجلسی، محمد تقی، بحار الانوار، تهران، المکتبة الاسلامیه، 1385 ه‍ . ق.
51. فؤاد، سزگین، تاریخ نگارش های عربی، پزشکی، تهران، 1380.
52. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
53. کالین، انان، تاریخ علم کمبریج، ترجمه حسن افشار، تهران، 1366.
54. کامیل فلامویان، مرگ و اسرار آن، ترجمه بهنام حجابیان، تهران، نشر فرهنگی مشرق، 1373، چاپ اول.
55. کریمی یزدی، حسن، شگفتی های پزشکی در قرآن.
56. کارل، الکیس، انسان موجود ناشناخته، ترجمه دبیری، اصفهان، بی تا، 1354.
57. لارنس، طب اطفال، ترجمه از ایرج در دشتی و ایوب خدادادی، تهران چاپ اطلاعات، تهران، 1341.
58. مجله پژوهش حوزه، س پنجم، ش 18 ـ 17 (طب و دین) قم، معاونت پژوهشی حوزه علمیه.
59. مرعشي، محمود، ابن سينا، قم، نبوغ، 1341، چاپ اول.
60. مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، قم، انتشارات در راه حق، 1367 ش.
61. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات قرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد، 1371.
62. معتمدی، غلامحسین، انسان و مرگ، نشر مرکز، تهران، 1372، چاپ اول.
63. معرفت، محمد هادی، آموزش علوم قرآن، قم، سازمان تبلیغات اسلامی، 1371، چاپ اول.
64. -------------- التمهید، قم، انتشارات التمهید، 1377 ش.
65. مقالات همایش نقش دین در بهداشت روان، تهران، دانشگاه علوم پزشکی، 1376.
66. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، قم، جامعه مدرسین،1377، چاپ پنجم.
67. --------------، تفسیرنمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1371 ش، چاپ پنجم.
68. -------------، در جستجوی خدا، قم، انتشارات نسل جوان.
69. نجفی، گودرز، مطالب شگفت انگیز قرآن، نشر سبحان، تهران.
70. نجم آبادی، محمود، تاریخ طب ایران پس از اسلام، دانشگاه تهران، 1366ش.
71. ------------، دوران تالیف، تصنیف کتب طبی در تمدن اسلامی، تهران، دانشگاه تهران، 1375 ﻫ.ش.
72. نورانی، مصطفی، بهداشت اسلامی، قم، مکتب اهل بیت،1369، چاپ اول.
73. نوری، محمد رضا، تغذیه در قرآن، مشهد، انتشارات واقفی، 1377، چاپ اول.
74. نیکبخت نصر آبادی، علی رضا، استعانت از قرآن کریم در شفای جسمانی، تهران، نشر قبله، 1378، چاپ اول.
75. ولایتی، علی اکبر، پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی در ایران، تهران، وزارت امور خارجه، 1382، چاپ اول.
76. یزدی، مرتضی، دانستنی های پزشکی، تهران ، 3 ج،1343.

 

پيوست ها:
[1] لازم به ذكر است كه احتمالات ديگري درباره «علق» وجود دارد از جمله: بعضي علق را به معناي نطفه مرد (اسپرماتوزئيد) معنا كرده اند (مطالب شگفت انگيز قرآن/ 99). بعضي ديگر به معناي موجود صاحب علاقه ـ اشاره به روح اجتماعي انسان ـ تفسير كرده اند و عده اي هم اشاره داشته اند به گل حضرت آدم(ع) كه حالت چسبندگي دارد. (ر.ك: دكتر رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن/ 487 ـ 481)
[2] حضرت آيت الله معرفت بعد از پذيرفتن اين نظريه كه «علق خون بسته است»، مي گويد: علقه در روز هفتم به جداره رحم مي چسبد (التمهيد، 6/82).
[3] در سوره زمر آیه 23 به لرزش پوست به واسطه ترس، در سوره حج آیه 20 به سوزاندن پوست و ذوب کردن بدن و در سوره فصلت آیه 20 الی 22 به پوست به عنوان یکی از شاهدان روز قیامت اشاره شده است.
[4] واژه «جلد» به معنی پوست بدن است، اعم از آنکه پوست انسان باشد یا حیوان. در قرآن تازیانه را «جلد» می گویند، چون تازیانه به پوست بدن انسان برخورد مي كند و بدن احساس درد می نمايد، مانند سوره نور، آیه 2 که می فرماید: (الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ)؛ «زن زناكار و مرد زناكار، هر يك از آن دو را صد ضربه تازيانه بزنيد». (قاموس قرآن، سید علی اکبر قرشی، ذیل ماده «جلد»).
[5] حواس پنج گانه عبارتند از: حس لامسه، شامه (بویایی)، ذائقه (چشیدنی)، سامعه و حس تعادل (شنیدنی)، حس باصره (دیدنی)
[6] زیر بشره پوست 5 تا 15 میلیون غده عرق وجود دارد که به وسیله تبخیر و تعريق، حرارت اضافه بدن را دفع می کند.
* . ams1362@gmail.comاین آدرس ایمیل در مقابل هرزنامه ها محافظت می شود. برای مشاهده آن نیاز به فعال کردن جاوا اسکریپت دارید. 
* . Hasanrezaee1351@gmail.comاین آدرس ایمیل در مقابل هرزنامه ها محافظت می شود. برای مشاهده آن نیاز به فعال کردن جاوا اسکریپت دارید. 

 

دکتر حسین علایی*

پزشک و فارغ التحصیل تخصصی تفسیر

حسن رضا رضایی*

کارشناسی ارشد علوم قرآن و تفسیر
--------------------------------------------
منبع:
 دو فصلنامه تخصصي قرآن و علم، سال ششم، شماره 8، بهار و تابستان 90

مطالب مرتبط

Share