مرزشناسی در ازدواج موقت / بخش دوم

مرزشناسی در ازدواج موقت

متعه در لغت و اصطلاح

مُتْعَه به ضم میم: شکار و غذا که از آن بهره مند شوند.

طریحی در مجمع البحرین می گوید: «متاع، تمتع و متعه و تلذذ متقارب المعنی هستند و هر آنچه از آن لذت می برند عنوان متاع دارد».

اقرب الموارد این گونه نقل می کند: «متاع و متعه چیزی است که از آن انتفاع قلیل و غیر باقی برده شود. و استمتاع به معنای انتفاع و بهره مندی است».

در قاموس قرآن این گونه آمده: «متعه زنان را از آن جهت متعه گویند که آن مورد انتفاع است تا مدت معلومی، بخلاف نکاح دائمی که مدت معلوم ندارد و ابن اثیر هم در نهایه ذیل لغت متاع نیز همین معنا را گفته است».

«تفاوت ازدواج موقت و دائم از نظر حقوق و شرایط»

نظام حکیمانه قانونگذاری در اسلام بر پایه کرامت، طهارت و آسانی و سهولت است لذا در عین دعوت انسان به سوی پاکی و دوری از مفاسد و زشتی ها، آسان ترین و بهترین راهکارها را جهت تعدیل و ارضای نیازهای انسان ارائه فرموده است و اصل «یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر»، حاکم بر تمامی قوانین آن است. بر این اساس نه انسان را دعوت به سرکوب غرایز و تمایلات طبیعی می کند و نه به او اجازه می دهد که از مرز اعتدال، به افراط و شهوت رانی پافراتر نهد. اینجاست که جهت بخشی به حرکت منطقی و معقول انسان، در طریق وسطی و صراط مستقیم در تمامی احکام و قوانین مشهود است و کردگار حکیم از آن جهت انسان را در مرحله خلقت تعدیل و تسویه نموده است؛ در شریعت هم، انسان را بدان فرا می خواند، پس با بیان «و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها» پرده از خلقت قرین با اعتدال و حکمت بر می دارد و با «قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها» از انسان می خواهد که بسوی رشد و تزکیه حرکت نماید و به رغم میدان دادن مناسب به غرایز، اصل پرورش و فلاح و رستگاری را مورد توجه خویش قرار دهد، درست به مانند باغبانی که در عین تأمین شرایط طبیعی، شاخه های اضافی را قطع می کند و از رشد ناموزون و زیان بخش آن جلوگیری می نماید. بنابراین ازدواج را به دو صورت قرار می دهد و این تقسیم نه به جهت تخییر در نوع ازدواج بلکه از جهت قرار گرفتن در موضع اضطرار و عدم تمکن و فراهم نبودن شرایط برای ازدواج دائم است. که این دو ازدواج در پاره ای از آثار و احکام مشترکند و در پاره ای اختلاف و تفاوت دارند. و ما ابتدا به تفاوتها می پردازیم.

الف تعیین مدت در ازدواج موقت

اولین تفاوت در همان موقت و غیر موقت بودن آن دو است، که در ازدواج موقت در پایان مدت در صورت تمایل می توانند عقد را مجدداً تمدید کنند و اگر مایل نبودند بدون طلاق از هم جدا می شوند. تقدیر در ازدواج موقت و تعیین مدت از شرایط صحت نکاح است. ولی در ازدواج دائم ذکر مدت نمی شود، بلکه خود صیغه «انکحت و زوّجت» بر دوام دلالت دارد.

ب عدم مسئولیت اقتصادی

به لحاظ شرایط خاص ازدواج موقت، زن و مرد آزادی بیشتری دارند. در اینجا مرد مسئولیت مخارج روزانه، لباس، مسکن و سایر احتیاجات زن از قبیل درمان را به عهده ندارد، و با انعقاد عقد این وظایف بر عهده مرد نمی آید. مگر اینکه به عنوان شرط ذکر شود.

ج نوع تمکین و ریاست

در ازدواج دائم چون مرد به عنوان مسئول خانواده است، اطاعت از او نسبت به موارد تمکین و انجام وظایف همسری در محدوده حکم خدا بر زن لازم است، و رعایت مصلحت خانواده و توجه به عدم فروپاشی و پیشگیری از نشوز و شقاق بر طرفین لازم می آید، لیکن در ازدواج موقت رعایت این گونه امور به عنوان وظایف الزامی زوجین مطرح نمی باشد. مگر اینکه قرار دادی میان آن دو منعقد شود که به واسطه آن ملزم به بعضی از امور شوند. و به سبب «المومنون عند شروطهم» ملزم به پذیرش شوند، در حالیکه در ازدواج دائم به محض عقد، حقوق و تکالیف برقرار می شود و زن و مرد نمی توانند از زیر بار این وظایف شانه خالی نمایند.

د تولید نسل

در ازدواج دائم هیچ کدام از زوجین بدون جلب رضایت دیگری حق ندارند از بچه دار شدن و تولید نسل جلوگیری کنند. ولی در ازدواج موقت جلب رضایت طرف مقابل نسبت به این امر لازم نیست. اگر چه فرزندی که از این ازدواج بوجود می آید با فرزند ناشی از ازدواج دائم تفاوتی ندارد.

ه تفاوت در مهریه

در ازدواج دائم و موقت مهریه لازم است و اصل در مهریه طبق آیات متعدد قرآن پرداخت آن به طور کامل است چنانچه می فرماید: «و آتوا النساء صدقاتهنَّ نحلةً» یعنی مهریه زنان را بطور کامل به عنوان یک دین و بدهی بپردازید و در نکاح منقطع هم می فرماید«فما اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فآتوهنَّ اُجُورَهنَّ فَریضةً» یعنی زنانی که متعه می کنند مهر آنها را به عنوان یک واجب باید بپردازید.

ولی تفاوت ازدواج موقت و دائم در ناحیه مهریه آن است که، در ازدواج موقت عدم ذکر مهر موجب بطلان عقد است؛ ولی در ازدواج دائم در صورت عدم ذکر مهر«مهر المثل» تعیین می شود.

لذا صاحب جواهر در این زمینه می گوید: «اما المهر فهو شرط فی عقد المتعه خاصه و یبطل بفواته العقد»یعنی (قرار دادن مهریه در عقد متعه شرط است (نه در ازدواج دائم) و عقد متعه باطل می شود به سبب قرار ندادن آن) و در روایتی صحیح از زراره نقل شده که امام صادق(ع) فرمودند: «متعه تحقق نمی پذیرد مگر بواسطه دو امر، یکی تعیین مدت و دیگری اجر و مهریه ای که تعیین شده باشد». «ودر صورتی که مرد قبل از هم آغوشی با زن مدت صیغه را هبه کند و بخواهد از او جدا شود در این صورت نصف مهریه بر عهده اوست».

و ارث و ازدواج موقت

در ازدواج موقت زن و شوهر از یکدیگر ارث نمی برند اما اگر اولادی از آنها بدنیا آمد از هر دو طرف ارث می برد زیرا او فرزند واقعی آنهاست. اما اینکه آیا زن و مرد می توانند شرط کنند ارث را، آنچه که از قیود در ضمن روایات به دست می آید نسبت به عدم توراث در ازدواج موقت است. بعضی از فقها قائلند که اضافه کردن چیزی که منع شرعی دارد به عنوان شرط صحیح نیست و قاعده «المومنون عند شروطهم» نسبت به شروطِ جایز است، نه شرطی که در ناحیه جعل و یا رد آن شریعت تأکید دارد.

بر این اساس زن و مرد نمی توانند بدون قرار دادن مهریه به ازدواج موقت هم در آیند؛ زیرا بر جعل مهریه نص و تأکید صریح داریم. در باب ارث هم به این گونه است و نمی توان چیزی را که شریعت منع نموده، انسانها در قراردادهای خود جعل و وضع نمایند. مثلاً در روایتی آمده که از امام صادق (ع) در مورد حدود متعه سؤال می شود ایشان می فرماید: «من حدودها ان لا ترثها و لا ترثک» یعنی از حدود متعه آن است که نه زن از تو ارث می برد و نه تو از او ارث خواهی برد.

و در روایت دیگری که صحیح السند است، آمده که از امام صادق (ع) سؤال می شود که «مردی با خانمی ازدواج موقت می کند و در آن شرط میراث قرار نمی دهد. امام صادق(ع) می فرماید: «لیس بینهما میراث اِشترطا اَوْ لم یشترطا» بین آن دو رابطه ارث بر قرار نمی شود چه شرط بکنند و چه شرط نکنند.

اگر چه در یکی از مقالات در این موضوع، یکی از قضات دیوان عالی کشور ابراز داشته بود که «قانونی شدن ازدواج موقت و ثبت آن در دفاتر اسناد رسمی کشور… … آنها را (زنان) از قانون ارث نیز بهره مند می کند» که این نظر به لحاظ اعتبار، جایگاه فقهی و حقوقی چندان محکمی ندارد.

مضاف بر این که زمینه سودجویی را برای عده ای فرصت طلب فراهم می سازد که بتوانند با این شرط، مقداری از مایملکی که متعلق به وارثان اصلی مرد است، با نکاحی موقت از آن خود سازند. و از این طریق پایه های خانواده بر مبنای ازدواج دائم متزلزل می گردد.

ز نبود طلاق در ازدواج موقت

در ازدواج موقت طلاق وجود ندارد بلکه جدایی زن از مرد با تمام شدن مدت نکاح و یا بخشیدن شوهر بقیه مدت را به زن، موجب انفصال می گردد و در همان حال زن به مرد نامحرم می شود. و در نکاح منقطع ایلاء و لعان هم واقع نمی شود.

ح شرط نبودن کفویت در دین

مرد مسلمان می تواند زن مسیحی، کلیمی، آشوری، ارمنی، زرتشتی (اهل کتاب) را به ازدواج موقت در آورد در حالی که در ازدواج دائم قید کفویت در ایمان آمده مثلاً قرآن می فرماید: «لاتنحکوا المشرکات حتی یومنوا» و پذیرش اسلام برای ازدواج دائم در فرض غیر مسلمان بودن یکی از آن دو لازم است.

تبصره: قابل توجه است که زن مسلمان فقط به ازدواج موقت مرد مسلمان می تواند درآید.

ط نوع صیغه

صیغه عقد دائم بالفظ «اَنْکَحْتُ وَ زَوْجتُ …» منعقد می شود ولی صیغه عقد موقت بالفظ «مَتَعتُ» تحقق می یابد. چون در اولی بنای نکاح دائم است ولی در دومی فقط بنای استمتاع مورد نظر است.

ی تفاوت در عده

تفاوت در عده است که عده ازدواج دائم سه بار خون دیدن است نسبت به خانم هایی که یائسه نیستند و مورد آمیزش قرار گرفته اند، ولی در ازدواج موقت دو مرتبه از خون حیض پاک شدن است. و برای خانم هایی که در سن حیض قرار دارند ولی خون نمی بینند در ازدواج دائم سه ماه و نسبت به ازدواج موقت 45 روز بایستی عده نگه دارند.

مشترکات بین ازدواج دائم و موقت

همان طوری که در عقد دائم مادر و دختر زوجه بر زوج و پدر و پسر زوج بر زوجه حرام و مَحرم می شوند در عقد منقطع هم حکم چنین است.

همان گونه که خواستگاری زوجه دائم بر دیگران حرام است خواستگاری زوجه موقت هم چنین است.

در ازدواج دائم جمع بین دو خواهر جایز نیست در ازدواج موقت هم چنین است.

همان گونه که زنای با زوجه دائم یا در عده رجعیه موجب حرمت موبد است، نسبت به زنای با زوجه موقت هم چنین است و موجب حرمت موبد می شود.

اگر زن باکره است بنا بر قول مشهور فقهای شیعه و بنا بر مفاد ماده 1043قانون مدنی «نکاح دختری که هنوز شوهر نکرده اگر چه به سن بلوغ رسیده باشد موقوف بر اجازه پدر یا جد پدری است». در نکاح منقطع هم اگر زن دوشیزه است نیاز به اجازه پدر یا جد پدری نیز دارد. اگر چه مسأله اذن ولی در بین فقها مورد اختلاف است و اصل در انسان بالغ رشید، استقلال اوست و بسیاری از متأخرین فقها نظر به استقلال رأی داده اند لیکن به واسطه حفظ مصالح اجتماعی و اعتدال در آن و دوری از احساسات زودگذر افراط ها و تفریط ها و توجه به مصالح دختر و برقراری ارتباط بیشتر و مشورت با اولیا در باب انتخاب همسر که نقش عمده ای در استحکام و سلامت خانواده دارد، شرط اجازه از ولی با منظور داشتن جهات متعدد مطلوب و لازم می باشد.

در ازدواج موقت نیز همانند ازدواج دائم خواندن صیغه لازم می باشد و اجرای آن یا از سوی طرفین و یا شخص دیگری به وکالت، صیغه عقد موقت آنها جاری می شود و با تعیین مهریه و مدت، پیوند موقت ایجاد می شود. در اجرای صیغه عقد موقت هم مانند عقد دائم، زن موجب و مرد قابل است. بدین معنا که مثلاً زن اگر خود بخواهد صیغه را اجرا کند می گوید:« مَتَّعْتُ نفسی لَکَ علی المهر المعلوم فی المده المعیّنه» و مرد می گوید «قبلت» ویا صیغه از سوی وکیل زن خوانده می شود و مرد می پذیرد.

عده وفات چه در عقد موقت و چه در دائم چهار ماه و 10 روز است.

انقضای عده زن حامل در هر دو ازدواج زمان وضع حمل است.

تجدید عقد نکاح دائم بر خانمی که در عقد منقطع بسر می برد صحیح نیست، چه عقد دوم دائم باشد چه منقطع. پس قبل از انقضای مدت عقد منقطع نمی توان تجدید عقد نمود، نسبت به زوجی که عقد اول از آن اوست. بدین معنا که اگر پسر و دختری در نکاح منقطع بسر می برد و می خواهند به ازدواج دائم در آیند یا بایستی مرد مدت باقیمانده را بذل کند و یا صبر نماید تا اتمام دوره عقد اول، والا عقد دوم باطل است. که این موضوع عمده در عرف بعضاً مورد غفلت قرار می گیرد.

فرزندی که از ازدواج موقت بوجود می آید مانند ازدواج دائم در زمان زوجیت متعلق به شوهر است و آثار و احکام فرزندی، به مانند فرزندی در ازدواج دایم است.

قانون مدنی و نکاح منقطع

اگر چه ثبت و قانونمندی ازدواج موقت به عنوان یک نهاد قانونی، و ارزیابی تمامی جوانب و ابعاد آن به مانند ازدواج دائم، در مفاد قانون مدنی مورد توجه قرار نگرفته و نیاز به تکمیل و تبیین جوانب حقوقی این نوع از ازدواج را دارد. لیکن در بعضی از مفاد آن به بعضی از احکام و آثار نکاح موقت تصریح یا اشاره گردیده است که آن مواد به قرار ذیل است.

ماده 1075 «نکاح وقتی منقطع است که برای مدت معینی واقع شده باشد».

ماده 1076 «مدت نکاح منقطع باید کاملاً معین شود».

ماده 1077 «در نکاح منقطع احکام راجع به وارثت زن و مهر او، همان است که در باب ارث و در فصل آتی مقرر شده است».

در قانون مدنی نسبت به وضعیت ارث در ازدواج موقت تصریح نشده لیکن در ماده 940 می گوید:«زوجین که زوجیت آنها دائمی بوده و ممنوع از ارث نباشند از یکدیگر ارث می برند».

که مفهوم این ماده قانونی آن است که اگر ازدواج دائمی نباشد ارث وجود ندارد.

ماده 1095: «در نکاح منقطع عدم مهر در عقد موجب بطلان است».

ماده 1096: «در نکاح منقطع موت زن در اثناء مدت موجب سقوط مهر نمی شود و همچنین اگر شوهر تا آخر مدت با او نزدیکی نکند».

ماده 1097: «در نکاح منقطع هر گاه شوهر قبل از نزدیکی، تمام مدت نکاح را ببخشد باید نصف مهر را بدهد».

ماده 1098: «در صورتی که عقد نکاح اعم از دائم و منقطع باطل بوده و نزدیکی واقع نشده زن حق مهر ندارد و اگر مهر را گرفته شوهر می تواند آن را استرداد نماید».

ماده 1113: «در عقد انقطاع زن حق نفقه ندارد مگر اینکه شرط شده باشد یا آنکه عقد مبنی بر آن جاری شده باشد».

ماده 1139: «طلاق مخصوص عقد دائم است و زن منقطعه به انقضای مدت یا بذل آن از طرف مرد از زوجیت خارج می شود».

ماده 1152: «عده طلاق و فسخ نکاح و بذل مدت و انقضاء آن، در مورد نکاح منقطع در غیر حامل، دو طهر است مگر اینکه زن با اقتضای سن، عادت زنانگی نبیند که در این صورت چهل و پنج روز است».

لازم به ذکر است مراد از «عده طلاق» در این ماده همان جدایی بین زن و مرد است والا نکاح منقطع طلاق ندارد.

و توضیح اینکه در ماده 1152«زن با اقتضای سن عادت زنانگی نبیند» بدین معناست که زن در سنی است که اقتضای سن او دیدن خون است و به تعبیر فقه «فی سن مَنْ تحیض» است، لیکن به دلایلی غیر از حمل خون حیض نمی بیند. که در اینجا عده او در نکاح دائم سه ماه است و در منقطع 45 روز است. والا اگر یائسه باشد جزء آن دسته از زنانی است که عده ندارند. لذا محقق حلی در کتاب شرایع این گونه می فرماید:«و ان کانت لا تحیض و لم تیئش فخمسة و اربعون یوماً».

ماده 1153: «عده طلاق و فسخ نکاح و بذل مدت و انقضای آن در مورد زن حامله تا وضع حمل است».

ماده 1154: «عده وفات چه در دائم چه در منقطع در هر حال چهار ماه و ده روز است مگر اینکه زن حامل باشد. (که در این صورت عده او وضع حمل اوست)».

ماده 1158: «طفل متولد در زمان زوجیت متعلق به شوهر است».

ماده 1159: «هر طفلی که بعد از انحلال نکاح متولد شود ملحق به شوهر است».

Share