در فضای نظر به نسبت ها و تمایزاتِ «انقلاب اسلامی» با «دولت اسلامی»، نه تنها انتظارهایی بیش از ظرفیت دولت ها از آن ها پیش نمی آید که منجر به تضادّ بین نیروهای ارزش مدار و دولت گردد و ناظر دوقطبی شدن جریان های وفادار به انقلاب گردیم، بلکه توجه به این امر انقلاب اسلامی را از جهت تاریخی جلو می برد تا در تاریخی قرار گیرد که نیروهای انقلاب در عین تفاوت سلیقه بتوانند همدیگر را درک کنند، که این نیاز تاریخی امروز و آینده ی ما است تا نه تنها از سوء تفاهم هایی که گرفتار آن هستیم عبور کنیم، بلکه به قلمرو تفکری وارد شویم که بنا است از طریق انقلاب اسلامی به جامعه ی ما برگردد
باسمه تعالی
1- در طول مدتی که از انقلاب می گذرد همواره این سؤال برای بعضی از افراد مطرح بوده که چگونه انقلاب اسلامی از یک طرف بر مبانی قدسی تکیه دارد و مردم را به آن مبانی دعوت می نماید که حقانیت آن ماوراء نظر مردم و در زمره ی ثابتات عالم هستی است، و از طرف دیگر بر نقش مردم و آراء آن ها تأکید دارد.
2- مسلّم حقیقت آرمانی انقلاب اسلامی که نظر به ابعاد ثابت عالم هستی دارد و فطرت انسان ها نیز بر آن مبنا سرشته شده، آن حقیقت چیزی نیست که حقانیت آن با رأی مردم دست خوشِ تغییر شود، هر چند بنیان و بقا و استمرار نظام اسلامی به استقبال و پذیرش مردم بستگی دارد. در همین راستا یعنی در راستای حقیقت آرمانی انقلاب اسلامی و نقش مردم است که جایگاه نظام اسلامی و دولت اسلامی روشن می شود بدین نحو که نظام اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی در محدوده ی ایران است، و دولت اسلامی صورت انقلاب اسلامی در محدوده ی آراء مردم می باشد.[1]
سه امر فوق اگر از جهتی وجوه اشتراکی فراوان دارند ولی تمایزاتی نیز نسبت به همدیگر در آن ها موجود است به طوری که دولت اسلامی از یک طرف در ذیل انقلاب اسلامی در نظام اسلامی ایران به صحنه می آید، و از طرف دیگر بر اساس آراء مردم شکل می گیرد و رئیس دولت در محدوده ی چهار سال و یا نهایتاً هشت سال بر اساس فهم و برنامه ی خود از انقلاب اسلامی امور اجرایی کشور را مدیریت می کند و از این لحاظ است که نه می توان دولت را آینه ی تمام نمای انقلاب و آرمان های آن دانست و به محدودیت آراء مردم نظر نداشت، و نه بر اساس یک نگاه سکولاریستی می توان امور اجرایی دولت اسلامی را بیرون از آرمان های انقلاب اسلامی تعریف نمود.
3- تفاوت نسبت رئیس دولت با انقلاب اسلامی و نسبت رهبری انقلاب اسلامی با انقلاب اسلامی، به تفاوت جایگاه دولت اسلامی و انقلاب اسلامی بستگی دارد و حقیقت رهبری انقلاب اسلامی در رابطه با انقلاب اسلامی و وسعتی که انقلاب اسلامی در جهان اسلام دارد تعریف می شود که البته یکی از شئون حوزه ی رهبری، دولت اسلامی است ولی نه رهبری ِرهبر محدود به دولت اسلامی است و نه او دخالت مستقیم در امور اجرایی دولت را به عهده می گیرد، بدون آن که از حفاظت دولت نسبت به آرمان های انقلاب اسلامی کوتاهی نماید.[2]
4- از این جا به بعد با توجه به مقدماتی که گذشت هرکس می تواند جایگاه خود را تعیین نماید که چگونه سرباز انقلاب اسلامی باشد و در راستای اهداف انقلاب نسبتِ خود را با رهبریِ انقلاب روشن کند، هرچند نسبت به فهم و برنامه هایی که رئیس دولت برای چهار سال ریاست جمهوری خود دارد متفاوت فکر نماید. آری از آن جایی که دولت اسلامی نسبت به اهداف انقلاب اسلامی بی تفاوت نیست هرگز از طرف سربازان انقلاب اسلامی مورد بی مهری و تضعیف قرار نمی گیرد ولی از آن جایی که شدت حساسیت دولت ها نسبت به اهداف تمدن ساز انقلاب اسلامی متفاوت است، به همان اندازه شدت تعلّق نیروهای وِلاییِ انقلاب اسلامی نیز نسبت به دولت ها متفاوت خواهد بود و اندازه ی ارزش دولت ها نزد نیروهای وِلایی، به اندازه ی حساسیت آن ها نسبت به آرمان های تمدن ساز انقلاب اسلامی می باشد.
5- آن چه در این نوشتار باید به عنوان فتح باب گشوده شود نظر به تمایزاتی است که به طور طبیعی بین انقلاب اسلامی و نظام اسلامی و دولت اسلامی هست تا گمان نشود اگر دولت اسلامی آینه ی تمام نمای انقلاب اسلامی نبود، بر آینه ی انقلاب اسلامی گردی افشانده شده است؛ چرا که هر دولتی با هر سلیقه ای در موقعیت خاص خود وجهی از وجوه انقلاب را در محدوده ی زمانی مشخص و در اجرا می نمایاند ولی پس از مدتی در نظام اسلامی ایران دولت دیگری متولد می شود که با بازخوانی از آن چه گذشت و تجربیاتی که کسب شده، نظام اسلامی ایران خود را در راستای نظر به دولتی دیگر «بازتعریف» می کند و چهره ی دیگرِ انقلاب اسلامی را در نظام اجرایی به نمایش می گذارد و باز نیروهای انقلاب نسبتِ خاص خود را با آن دولت مشخص می کنند بدون آن که اراده کرده باشند همان نسبتی را که با انقلاب اسلامی و نظام اسلامی دارند با دولت اسلامی داشته باشند.
با نظر به انقلاب اسلامی نظر به حضور فرهنگ تمدن ساز شیعه در همه ی جهان داریم و با نظر به نظام اسلامی ایران، نظرها متوجه حضور آرمان های انقلاب اسلامی در مجموعه ی قوای سه گانه و نهادهای کشور است و با نظر به دولت اسلامی نظر به برنامه های رئیس دولت است در راستای اهداف انقلاب اسلامی در امور اجرایی و تلاش برای انتخاب اصلح ترین فرد جهت این امر در عین محدودیت هایی که نظام اجرایی با خود دارد.
6- نمونه ی این خودآگاهیِ تاریخی که مردم نسبت متمایز و متفاوتی بین انقلاب اسلامی و دولت اسلامی قائل اند را درحضور میلیونی مردم در سالگرد های انقلاب اسلامی می یابید. شما هر سال ناظر حضور بیشتر مردم در این مراسم هستید به طوری که راهپیمائی های 22 بهمن ها محل نمایشِ نسبت تنگاتنگ مردم با انقلاب اسلامی شده است و شما ملاحظه می فرمایید که چگونه مردم فارغ از تنگناهای اجرایی و معیشتی که با آن روبه رو هستند کوچک ترین سستی نسبت به حضور خود در راهپیمایی های سالگرد انقلاب از خود نشان نداده اند در آن حد که حضور مردم در راهپیمایی امسال موجب حیرت همه شد و تعبیر مقام معظّم رهبری «حضور گرم تر» بود در حالی که دشمنان انقلاب با انواع تحریم هایی که اعمال کرده بودند انتظار دیگری داشتند. عرض بنده آن است که راز حضور چشم گیر مردم در راهپیمایی های 22 بهمن را در عهدی بدانید که مردم ماوراء هر دولتی، با خودآگاهی تاریخی خود، با انقلاب اسلامی بسته اند و دشمنان انقلاب اسلامی از آن عهد قلبی که مردم با انقلاب اسلامی بسته اند غفلت دارند از این رو جایگاه انقلاب اسلامی در نزد مردم آن چنان نیست که دشمنان گمان می کنند با مشکلاتی که برای دولت ها به وجود می آورند تا دولت نظام اسلامی را ناکارآمد نشان دهند، مردم از انقلاب اسلامی خود دست بردارند.
7- در فضای نظر به نسبت ها و تمایزاتِ «انقلاب اسلامی» با «دولت اسلامی»، نه تنها انتظارهایی بیش از ظرفیت دولت ها از آن ها پیش نمی آید که منجر به تضادّ بین نیروهای ارزش مدار و دولت گردد و ناظر دوقطبی شدن جریان های وفادار به انقلاب گردیم، بلکه توجه به این امر انقلاب اسلامی را از جهت تاریخی جلو می برد تا در تاریخی قرار گیرد که نیروهای انقلاب در عین تفاوت سلیقه بتوانند همدیگر را درک کنند، که این نیاز تاریخی امروز و آینده ی ما است تا نه تنها از سوء تفاهم هایی که گرفتار آن هستیم عبور کنیم، بلکه به قلمرو تفکری وارد شویم که بنا است از طریق انقلاب اسلامی به جامعه ی ما برگردد.
8- وقتی ملتی بتواند درست به خود بیندیشد و متوجه جایگاه تاریخی خود شود، دارای تاریخ می گردد. ما از طریق انقلاب اسلامی توانستیم به خود بیندیشیم و متوجه جایگاه تاریخی خود شویم. از طریق انسانی بزرگ مثل امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه» توانستیم بفهمیم در کجای تاریخ قرار داریم و از رنجِ بی تاریخی رهایی یابیم. وظیفه ی ماست که از شناخت بیشتر این موضوع غافل نباشیم. و این به شرطی است که نسبت ها و تمایزات بین انقلاب اسلامی و نظام اسلامی دولت اسلامی را درک کنیم.
9- درست است راه رسیدن به خدا به عدد انفاس خلایق است، ولی امروز همه ی این راه ها از مسیر انقلاب اسلامی می گذرد، انقلابی که می خواهد دوران نسیان بشر از خدا را پشت سر گذارد. موقعی می توان جایگاه انقلاب اسلامی را در این دوران درست ارزیابی کرد که انقلاب اسلامی را در محدوده ی اجرائی دولت ها معنا نکنیم. کافی است برای شما مسلّم شود انقلاب اسلامی اراده ی خاص الهی است که به صورتی اشراقی بر قلب حضرت امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه» تجلی کرده، از آن به بعد در نسبت شما با این انقلاب تحولی اساسی رخ خواهد داد که از یک طرف از تمام پوچی های دوران رهایی می یابید و از طرف دیگر زندگی شما در زیر سایه ی انقلاب اسلامی و در اتحاد با ملکوت حضرت امام خمینی ظهور خواهد کرد و از این طریق به همه ی آن معنایی که باید برسید دست می یابید. از این جهت هرگز نباید بین انقلاب اسلامی و نظام اجرایی کشور خلط نمود.
10- رهبران واقعی ملت ها اصول کلی تاریخ خود را در درون خویش به الهام دریافته اند و در صدد تحقق بخشیدن به آن اصول کلّی بر می آیند. قدرت رهبرانِ تاریخی ملّت ها نتیجه ی پیوند آن ها با مشیت الهی است که به آنان الهام و اشراق شده است و لذا راهی که چنین رهبرانی در تاریخ می گشایند مسیر سایر انسان های آن دوران خواهد بود و آن الهام و اشراق، منشأ تحولات بزرگ خواهد شد، هر چند با رنج های بزرگ همراه باشد ولی آن رهبران بزرگ برای پیوند خود با مشیت الهی به رنج ها و سختی ها اهمیت نمی دهند و خواهند گفت: «خمینى را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد كرد....».[3] و عهد ما با انقلاب اسلامی در راستای تجدید عهد با مشیت الهی این دوران است و از آن جایی که سیاست در هرحال، مبنا و اساس حقیقی می طلبد، اگر سیاست از دیانت و مشیت الهی که در درون ملت جریان دارد، فاصله بگیرد به امری انتزاعی و غیر واقعی تبدیل می شود و با انقلاب اسلامی است که می توان به سیاستی دست یافت که ریشه در حقیقت داشته باشد.
فراتر از انقلاب اسلامی در این زمانه ممکن نیست، با فهم انقلاب اسلامی در ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه» به دَرْکِ حضوریِ مشیّت الهی نایل خواهید شد و این بالاترین تفکری است که امروز می توان به آن دست یافت. مگر واقعی ترین تفکر، تفکر بر واقعی ترین واقعیات نیست؟ هرچند ظاهربینان همیشه از دیدن آن محروم اند و مستکبران سعی در ندیدن آن دارند. لذا هرچه بهتر جایگاه انقلاب اسلامی را در هستی بشناسیم راحت تر می توانیم جایگاه سایر قوا و نهادها و از جمله دولت را درک کنیم
11- وظیفه ی اهل تفکر آن است که در تاریخِ خود نقش آفرینی کنند و آن چه را که منسوخ است و دورانش به پایان رسیده نشان دهند تا جامعه گرفتار بی فکری و کودنی فرهنگی نشود. کودنی فرهنگی چیزی نیست جز مشغول شدن بر اموری که مربوط به تاریخ گذشته است. وقتی تاریخ جدیدی در حال وقوع است آن کس که هنوز در گذشته زندگی می کند و در نتیجه منزوی می شود، باید خود را در انزوای خود مقصر بداند زیرا نگاه نکرد که اراده ی الهی در این دوران به چه چیز اشاره دارد تا امروز نیز وارد ساحت آگاهی گردد و نسبت خود را با انقلاب اسلامی عین نسبت خود با امور اجرائی نداند وگرنه چه بخواهد و چه نخواهد گرفتار بی فکری می شود. زیرا هر زمانه ای مسائل خاص خود را دارد، متفکران بزرگ با توجه به آن مسائل متوجه ی مشیت الهی در آن زمانه می شوند و راه حلی ارائه می کنند که جوابگویی به همه ی مسائل آن زمانه در آن راه حل می گنجند؛ از این لحاظ می گوییم هر زمانی، متفکر و فکر زمانه ی خود را می طلبد بدون آن که از افقی که متفکران گذشته گشوده اند روی برگردانند. این است جایگاه انقلاب اسلامی.
12- کمالِ آگاهی انسان با ارتباط با خدا به ظهور می رسد و از طرفی خدا در مظاهرش ظهور دارد که از جمله ی آن مظاهر، انقلاب اسلامی است و در نتیجه کمالِ آگاهی ما در امروزِ تاریخ مان با نظر به انقلاب اسلامی محقق می شود. زیرا تاریخ، محلّ تحقق عنایت و مشیّت ربّانی است، همان طور که طبیعت عرصه ی ظهور مشیت خداوند است. آیا می توان گفت تفکر، چیزی جز مطالعه ی تاریخ است از آن جهت که خدا در آن نمایان شده؟ در این رابطه قرآن می فرماید: «أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا»(46 / حج). آیا منكران حقیقتِ نبوى در زمین سیر نكردهاند و سرنوشت منكران نبوت را ملاحظه نكردهاند تا در اثر آن سیر، قلبهایى پیدا كنند كه به كمك آن قلب، تعقل كنند و گوشهایى بهدست آورند كه به كمك آنها سخن حق را بشنوند؟
13- اگر با نگاهی وجودی به انقلاب اسلامی به عنوان مظهر اشراقِ سنت الهی در این دوران بنگریم و مقدمات این نوع نظر کردن را در خود فراهم کنیم، انقلاب اسلامی خود به خود بر ما آشکار می شود و به خوبی بین جایگاه انقلاب اسلامی با نظام اجرائی کشور امتیاز قائل خواهیم شد.
14- همه ی حرف در نسبت ما با انقلاب اسلامی نهفته است و این نسبت باید بدون هرگونه تقلیدی کشف شود و از آن جایی که خروس خانگی تازه پس از طلوع فجر خواندن را آغاز می کند، اهل فکر با نظر به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی تازه می توانند تفکّر را شروع کنند و به استقبال اراده ی الهی در این دوران بروند.
15- فراتر از انقلاب اسلامی در این زمانه ممکن نیست، با فهم انقلاب اسلامی در ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه» به دَرْکِ حضوریِ مشیّت الهی نایل خواهید شد و این بالاترین تفکری است که امروز می توان به آن دست یافت. مگر واقعی ترین تفکر، تفکر بر واقعی ترین واقعیات نیست؟ هرچند ظاهربینان همیشه از دیدن آن محروم اند و مستکبران سعی در ندیدن آن دارند. لذا هرچه بهتر جایگاه انقلاب اسلامی را در هستی بشناسیم راحت تر می توانیم جایگاه سایر قوا و نهادها و از جمله دولت را درک کنیم و با تمام وجود مواظب باشیم آن عهدی را که با انقلاب اسلامی بسته ایم دست خوشِ موضوعات موسمی که در انقلاب پیش می آید و می گذرد، نشود.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
منبع: لب المیزان
.............................
پی نوشت ها:
[1] - هر آرمانی صورت خود را در تاریخ نشان می دهد و کامل می کند لذا نباید گفت نظام اسلامی نه جزء انقلاب اسلامی است و نه در عرض آن. نظام اسلامی صورت انقلاب اسلامی و به تعبیری شأنی از شئونات آن انقلاب است در کشوری به نام ایران. با توجه به این که انقلاب اسلامی به عنوان آرمانی متعالی در محدوده های مختلف صورت های مختلفی از خود ظاهر می کند نظام اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی در ایران است و محدود به ایران نیست. همچنان که دولت اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی است در محدوده ی اجرا در کشور ایران.
[2] - البته نسبتی بین امت و امامت در نظام اسلامی مدّ نظر است که آن نسبت ماوراء نسبتی است که بین دولت و رهبری به عنوان پاسدار انقلاب اسلامی در میان می باشد. آن نسبت بین وفاداران به انقلاب اسلامی و رهبری انقلاب همیشه و همه جا مطرح و جاری می باشد.
[3] - صحیفه ی امام، ج1، ص 269.