شهادت یک میثاق «جمعی» و ارتباط آن با عهد ولایت
گفته شد که شهادت عهد بلایی است كه یك انسان سالك با خدای متعال می بندد برای عبور از خود، رسیدن به حقیقت و ظهور حقیقت در عالم. یعنی انسان شهید انسانی است كه می خواهد وارد این «نار عبودیتی» شود كه –به تعبیر من- در وادی طورِ ولایت تجلی كرده است و بعد هم بسوزد و یك قبسی و مشعلی شود تا ظلمت ها را از راه دیگران بردارد.
او می خواد حجاب های ظلمانی را رفع كند، حجاب های ظلمانی که در حقیقت همان اراده های باطل هستند. لذا شهید در این مسیر به شدت با دستگاه باطل درگیر می شود. شهادت میدان درگیری با دستگاه باطل و ولی باطل و اولیای باطل است. پس این عهد تقریباً یك عهد جمعی است. یعنی عهدی است که یک جمع آن را می بندند كه در یك مسیر هماهنگ و در یك جبهه برای ظهور كلمه حق از خود عبور كنند، تا ظلمات و ولایت باطل محو شود.
لازم است که در اینجا اشاره ای به عهد ولایت داشته باشیم. عهدی كه بر محور ولایت كلّیه معصومین بسته می شود. یعنی عهد شهادت اصلی را او می بندد و مابقی در دامنه او هستند. «و علی الارواح التی حلت بفنائك» یعنی رسیدن اصحاب سیدالشهداء به ساحت توحید از طریق آستان قرب معصوم(علیه السلام) بوده است.
بنابراین شهدای تاریخ همه كسانی هستند كه هم عهد با سیدالشهداء(علیه السلام) هستند. یعنی حقیقت عهد شهادت از آن سیدالشهداء(علیه السلام) است و این باب ضیافت به وسیله ایشان به سوی همه اولیاء گشوده شده است. اگر باب سیدالشهداء(علیه السلام) بسته باشد باب شهادت نیز بسته خواهد شد. لذا حقیقت [این جذبه ها] به سوی اهل شهادت گشوده می شود. این جذبه ها ابتدا متوجه سیدالشهداء(علیه السلام) است و از دامنه آن همه شهداء سیراب می شوند. با جذبه هایی كه در سیدالشهداء است سالك می شوند و به میزان قربشان به سیدالشهداء(علیه السلام) برخوردار می شوند. بنابراین: عهد ولایت دارای «نظامی» است بر «محور» عهد شهادت و بلاكشی آن كسانی است كه صاحبان آن بلا هستند و بلای حقیقی به آنها رسیده است و جذبه های محبت خداوند متعال درمتن بلا آنها را سالك كرده است.
آن هم كسانی که جزء حلقه اصلی محبوبان خدا هستند و مخاطب «لا حبیب الا هو و اهله» هستند. حقیقت سلوك با جذبه های محبت، به خصوص در متن بلا، آن هم در بلایی مثل شهادت ظاهر می گردد. حال این بلا برای آن سالکان حامل «دعوتی» است که در قرآن داریم «یا ایتها النفس المطمئنه «ارجعی» الی ربك راضیه مرضیه. فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی»(فجر/27) و نیز باب «شفاعتی» است برای دیگران كه «إن الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه» سیدالشهداء چراغی است كه همه عالم را روشن كرده است و ظهور حقیقت در مكتب عاشورا واقع شده است.
بنابراین اگر خوب دقت شود عهد شهادت، «عهد بسط توحید» و ظهور حقیقت توحید در همه عوالم است. اما این عهد، عهد خود سیدالشهداء(علیه السلام) و امام الشهداء است. وقتی قرار است حقیقت ولایت و توحید در جهان ظهور پیدا كند و انسان ها به شهود این حقیقت دست پیدا كنند و این حقیقت را درك كنند از طریق وجه اتم الهی و اسماء الحسنی الهی و خلفاء الهی واقع می شود. توحید به وسیله آنها که نقطه مشیت و محال مشیت الله هستند جاری می گردد.
و این شرك و غلو هم نیست! چه طور است که خداوند متعال باد و باران را به وسیله ماه و خورشید اداره می كند و همه به آن قائل هستند اما کسی آن را شرک نمی داند؟اما بیان مظاهر اسماء الهی و مجاری رحمت در آن شرك خواهد بود، در حالی که ایشان نیز مجرای جریان حقیقت توحید خواهند بود که «فبهم ملأت سمائك و ارضك حتی ظهر ان لا اله الا انت»(4) پس آن شهیدِ حقیقی كه به مرحله شهود حقیقت توحید می رسد و بعد از شهادتش دریچه غیب، باب درك حقیقت، رسیدن حقیقت و ظهور حقیقت در همه عوالم گشوده می گردد، اوست که باب الله است یعنی وجود مقدس معصومین(علیه السلام)).
شهید حقیقی دنبال ظهور و اعلاء نام «او» است. به دنبال این است كه در این درگیری خود فدا شود تا كلمه باطل محو شود و بساط ظلمت جمع گردد تا دوره ظهور حقیقت و نور فرا رسد. اما آن حقیقتی كه شهدای دیگر دنبال می كنند در واقع «ظهور كلمه ولایت» است كه از طریق ظهور آن كلمه است كه كلمه توحید در عالم جاری می شود. پس شهدای دیگر پرتوافشانی مشعل عاشورا طلب میکنند تا عاشورا عالم را روشن كند چرا که ظهور حقیقت توحید از طریق ولایت است. این تعبیر روایات که «جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِیلَهُ وَ بَابَهُ الَّذِی یؤْتَى مِنْه»(5) شاید معنایش همین است که حقیقت توحید از این مسیر در عالم ظاهر و محقق می شود. بنابراین دیگران كه به درك حقیقت توحید می رسند، در واقع اگر خوب دقت شود به حقیقت ولایت راه پیدا می كنند كه «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشكاه»(نور/35) به آن مسیر مشكات یك ربطی پیدا می كنند و روزنه ای از قلبشان به سوی آن مشكات گشوده می شود تا قلب خودشان هم مشكات گردد. ظهور حقیقت بر ایشان از طریق اسماء الحسنی، ولایت و وجه الله است.
لذا آن حقیقتی را كه شهید به دنبال شهود او و به دنبال ظهور او در عالم برای دیگران است «حقیقت ولایت» است. این را در شب عاشورا می توان دید؛ حقیقت شب عاشورا ظهور حقایق عالم برای اصحاب سیدالشهداء بوده است و آنچه که ظاهر شد چیزی جز حقیقت ولایت سیدالشهداء(علیه السلام) نبود. و آنها آنچنان به شهود رسیدند که – به تعبیر من- به هر طرف كه نگاه می كردند و به باطن یا ظاهر عالم که نگاه می کردند، هر چه كه می دیدند وجود مقدس سیدالشهداء(علیه السلام) بود چرا که او اسم اعظم خداست؛ الآیه المحزونه و الامانه المحفوظه است؛ آیه ای كه به راحتی نمی شود به آن رسید. وقتی كه همه حُجب نورانی و همه آیات نورانی را خرق شد می توان به آن آیات مخزونه رسید و خدا را در آن آیه دید، كه اگر به آنجا رسیدیم «إِنَّهُ لَا یسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِیمَانَ حَتَّى یعْرِفَنِی كُنْهَ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیه.... مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیه مَعْرِفَه اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»(6) وقتی این حجاب از قلوب شهدا برداشته می شود و به مقام شهود حقیقت ولایت میرسند، در بالاترین درجه این است كه به مقام معرفت خدای متعال و شهود حقیقت در اسم اعظم و اكبر آیات الهی می رسند. كه آن حقیقت عظیم، «حقیقت نوری وجود مقدس معصومین(علیه السلام)» است. یعنی مساسی بر آن حقیقت نور پیدا می كنند كه داریم «خلقكم الله انواراً فجعلكم بعرشه محدقین حتی من علینا بكم، فجعلكم فی بیوتٍ أَذِنَ الله أن تُرفَعَ وَ یذكَرَ فیه اسمه»(7)
شهدایی كه به درجات بالای عهد شهادت عمل کرده اند، شهادتشان مقدمه رسیدن آنها به ظهور حقیقت در آن مرتبه است، مثل سعید بن عبدالله كه سیدالشهداء(علیه السلام) در بالای سر او فرمودند «أنت أمامی فی الجنه»(8) شاید معنی «أمامی» همین است که بین او و امام حجابی نیست والا همه بهشت درجات نورانیت سیدالشهدا(علیه السلام) است و بهشت را از نور سیدالشهداء(علیه السلام) آفریده اند و به این معنا هیچ بهشتی از نور سیدالشهدا(علیه السلام) بی نصیب نیست.(9) پس او از بهشت بهتر است و بهشت نازله وجود اوست و لذا عبارت «أن یبلغنی المقام المحمود لكم عند الله» در زیارت عاشورا به همین معناست. لذا خیال است که كسی فکر کند که می تواند به مقام سیدالشهداء(علیه السلام) برسد و امام حسین(علیه السلام) شود. آن مقامی است كه جناب آدم به عنوان شجره ممنوعه از آن منع شده است و به او گفتند اگر به آن طمع كنی در آن مقام رَجم می شوی و از بهشت دور می گردی و او نیز به آن هبوط كرده است، همین خطا بوده است. در روایات ما آمده است که جناب آدم در مقام پنج تن طمعی كرد و این موجب شد كه از این درخت بخورد و گرنه حضرت آدم كی به میوه آن درخت دست اندازی می کرد!
شهداء آن چه را كه طلب می كنند ظهور حقیقت ولایت برای خودشان است. كه طریق ظهور حقیقت توحید است یعنی حقیقت توحید برای ما در حقیقت ولایت تجلی می كند. این عبارت «مَنْ وَالاكُمْ فَقَدْ وَالَى اللَّهَ وَ مَنْ عَادَاكُمْ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ وَ مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّه»(10) را اینگونه نیز می توان معنا کرد که برای ما ظهور حقیقت در ظهور ولایت است. انسان حقیقت ولایت را محیط بر خود می بیند و آن حقیقت را طریق جریان توحید در عالم. ظهور كلمه توحید در عالم از طریق اسماء الهی است؛ اسمائی كه همه عالم را پر كرده است. وقتی عالم مالامال از اسماء شد حقیقت كلمه لااله الاالله در عالم ظهور پیدا می كند. ظهور اولوهیت است لذا حضرت امام(ره) در برخی تعابیر خود - در اسرار الصلاه یا در كتاب آداب الصلاه- دارند كه مظاهر «اولوهیت» معصومین(علیه السلام) هستند. این خیلی حرف بلندی است.
بنابراین شهداء كه به مقام طلب شهادت می رسند، در واقع به طلب درك حقیقت و ولایت می رسند و می خواهند حقیقت ولایت برای آنها ظهور پیدا كند و این اصلا معنای عجیبی نیست! چرا اگر كسی گفت شهداء این مقام را طلب می کنند تا به درجات جنت و حور و قصور برسد چیز عجیبی به نظر نمی آید، اما اگر كسی گفت شهید در بالاترین درجاتش (در غیر معصومین علیهم السلام) به دنبال شهود حقیقت ولایت است و می خواهد خدای متعال را در حقیقتِ اسم اعظمش و كلمه نوریه اش مشاهده كند عجیب باشد؟ شهید به دنبال شهود همان حقیقتی است كه همه بهشت با حور و قصورش نازله اوست.(11) شهدا می خواهند درجات این حقیقت را شهود کنند با این تفاوت که بعضی ها با حجاب نورانی و بعضی ها نیز بدون حجاب؛ مثل حلقه اول اصحاب سیدالشهداء(علیه السلام) كه این مقام، مقام بسیار عجیبی است که «أن یبلغنی المقام المحمود لكم عند الله» یعنی بین او وامام معصوم(علیه السلام) حجابی نباشد. در روایتی آمده است که برای برخی از اهل بهشت هر 700 سال یكبار، یک جلوه ای از امام حسین مهمانشان می گردد و آنها مدهوش این جلوه هستند تا دوباره بیاید. همه حور و قصور بهشتی از یادشان می رود. این همان مقام حقیقت ولایت است كه «إِنَ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِی مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَان»(12)
این كه در حدیث معرفت بالنورانیه فرموده اند «إِنَّهُ لَا یسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِیمَانَ حَتَّى یعْرِفَنِی كُنْهَ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیه...» نیز یعنی همین. عبد امتحان شده است كه می تواند حقیقت را در مظهر اعلای خودش - یعنی در وجود مقدس امیرالمؤمنین(علیه السلام) شهود كند. برای انسان رشد یافته ابتدا حجاب های ظلمانی برداشته می گردد و او می تواند در هر آیه ای مُلك خدا را ببیند. همه عالم مُلک برای او آیه خواهد شد. یعنی دیگر زمین و آسمان را نمی بیند بلکه آیات الهی را می بیند. آنگاه که رشد یافته تر شد در باطن همین عالم، ملكوت را به او نشان می دهند تا به آن مقامی برسد که بتواند خدا را در آن كلمه نور یا كلمه روح مشاهده کند كه وجود مقدس معصومین(علیهم السلام) هست. این بالاترین درجه است.
شهدای کامل آن چه را كه طلب می كنند این است که می خواهند خدا را در بالاتر از درجات بهشت ببینند، یعنی میخواهند خدا را در باطن بهشت ببینند که همان حقیقت نوری سیدالشهداء(علیه السلام) است. پس آن چیزی را كه طلب می كنند ظهور حقیقت بر آنها در وجود مقدس معصومین(علیه السلام) است. آن چیزی را كه طلب می كنند و می خواهند حجاب را از آن بردارند تا برای دیگران نیز ظهور پیدا كند حقیقت ولایت است. کاملین از شهداء به دنبال ظهور حقیقت ولایت بوده اند. آن حقیقتی که شهدای كربلا حاضر بودند 70 بار برای آن فدا شوند و سوزانده شوند و خاکسترشان به باد داده شود همین معنا بود. به این درجه رسیده بودند که فهمیده بودند كه این حقیقت ارزش آن را دارد كه بمیرند و دوباره زنده شود و بار دیگر قطعه قطعه شوند و سوزانده شوند و خاكسترشان به باد داده شود اما این حقیقت در عالم ظهور پیدا كند و از خودشان نیز حجاب برداشته شود و به حقیقت سیدالشهداء راه پیدا كنند.
اینکه داریم «جَعَلَ صَلَاتَنَا عَلَیكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایتِكُمْ طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَه لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِیه لَنَا وَ كَفَّارَه لِذُنُوبِنَا..»(13) یعنی این صلوات و ولایت است که ما را به سرچشمه نور و حقیقت طهارت توحید متصل می کند كه «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»(احزاب/33) اینها سرچشمه توحید هستند و بر طبق آیه فوق هیچ درجه ای از شرك در آنها راه ندارد و توحید محض هستند. بنابراین شهود توحید محض یعنی شهود حقیقت ولایت.
و بدانیم که راه دیگری نیست. و باید انسانها را با معصومین آشنا كرد تا با خدا آشنا شوند. «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُمْ»(14). و البته این تحمل که گفته شد با محنت و بلا است. با این است که باب تحمل ولایت باز می گردد. انسان می خواهد که حقیقت ولایت را درك كند به مقام معرفت برسد اما نمی تواند. این انسان مشتاق باید بلا بكشد و یكی از بلاهایی كه باب درك و تحمل ولایت و حقیقت معرفت را باز می كند و انسان را به شهود می رساند، شهادت است. شهادت یكی از ابواب بلایی است كه خداود قلب بندگانش را با آن امتحان میکند و بر اساس آن قلب او را زیر و رو می كند. ایمان چیزی جز درك حقیقت ولایت نیست. لذا مؤمن یعنی شیعه. در روایات ما آیه شریفه «ان من شیعته لابراهیم»(صافات/83) نیز به همین معنا تفسیر شده است. مؤمن یعنی شیعه و شیعه یعنی شعاع وجود نورانی معصوم(علیه السلام) شدن. معصومین(علیه السلام) ابواب الایمان هستند و مؤمن آن كسی است كه باب ایمان برویش گشوده می شود، پس این باب چیزی جز باب ولایت نیست. طریق ظهور حقیقت در عالم یك كلمه بیشتر نیست آن هم كلمه ولایت است!
بقیه شهدا آن بندگان امتحان شده ای هستند که كمّلین و به کمال رسیدگان از ایشان آنها - نه هر شهیدی!- باب شهادت باب ابتلای آنهاست و حقیقت از این باب برای ایشان ظاهر می شود مثل شهدای كربلا که از باب شهادت وارد شدند و حقیقت شهادت را نیز درک کردند.
پس شهداء راه هایی هستند كه ما را در این مسیر قرار می دهند و ما را به درك آن حقیقت می رسانند. شهدای كمّل کسانی هستند مثل حبیب بن مظاهر که سیدالشهداء(علیه السلام) در روز عاشورا آن قدر قلب ایشان را زیر و رو کرد تا در پذیرش ولایت سیدالشهدا(علیه السلام) استوار ایستاد و به درك حقیقت ولایت رسیده است.
در مورد اینکه برخی از بزرگان از عرفا درباره آیه «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله»(آل عمران/169) تعبیر به «قتل عرفانی» کرده اند باید بگویم که ممكن است كه عارف به جایی برسد كه موت عرفانی پیدا كند و این آیه او را نیز در بر گیرد اما این آیه قطعاً شهدا را در برگیرد و در این تردیدی نیست. اما تعبیر «قتل عرفانی» در معنای این آیه یک «تأویل» در آیه است و بعید هم نیست که صحیح باشد. نیاز به دلیل دارد، اما در همان ابتدا انكارش نیز نمی توان کرد. اما قطعاً آنهایی كه فی سبیل الله عهد شهادت بستند و «خالصانه» از خود عبور كردند - كه شهید آن كسی است كه با خلوص از خود عبور می كند- قطعاً آنها مصداق این آیه هستند.
پس قطعا یكی از راههای خیلی خوب برای سلوک شهادت است لذا تعبیر «فتحه الله لخاصه اولیائه» برای آن بکار برده شده است. شهادت به شرطی كه با شرایط و مقدمات باشد كه خیلی از شهدا آن شرایط و مقدمات را دارند، چنین است. اما چون راه سریعی است، کسانی که جا می مانند سؤال می كنند: «ما تا دیروز با هم بودیم، ما که به جایی نرسیدیم پس آنها هم راهی نرفته اند!». درحالی که آنها از دری به سرعت وارد شدند که در حالت عادی با صد سال سلوك بتوان به آن مقام رسید.
به هر حال غرض این است كه شهادت –در غیر معصوم(علیه السلام)- دریچه های غیب ولایت را به سوی عالم باز می كند و قبسی از نور ولایت را نیز در وجود خود ایشان شعله ور می سازد و آنها چراغ ظهور ولایت، در عالم می شوند. كما اینكه شهادت سیدالشهداء بابی است برای گشوده شدن اصل آن نور هدایت الهی در عالم. خداوند نور آسمانها و زمین است و از این مصباح، چراغ هدایت شعله ور می شود و نورانی می شود که «الله نور السماوات و الارض مثل نور كمشكوه المشكوه فیها مصباح المصباح فی زجاجه»(نور/35) در روایات ذیل این آیه شریفه آمده است که «مشكات»، به وجود مقدس سیدالشهداء (علیه السلام) و وجود مقدس صدیقه طاهره(س) تفسیر شده است و قبل از همه به رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) تفسیر شده است. آن چراغی كه در قلب این ذوات مقدسه برافروخته می شود چراغ توحیدی است كه همه مهمان آن هستند و همه به آن حقیقت هدایت می شوند.
اما اگر سوال شود که نور در این آیه به چه معنی است باید گفت که در روایات نور اینگونه تفسیر شده است که «ای هُدی من فی السماوات و هدی من فی الارض/ هاد لمن فی السموات و هاد لمن فی الارض»(15) هر دو در تعبیر روایت کتاب «توحید صدوق» و کتاب التوحید كافی هست. آنگاه «إن الحسین مصباح الهدی» یعنی آن هدایتی كه از نور الهی است. در تفسیر آیه نور مصباح به وجود مقدس سیدالشهداء تفسیر شده است، مصباحی که جایش در مشكات است و مشکات نیز به قلب نبی اكرم(صلی الله علیه و آله وسلم) تفسیر شده است. پس حقیقت نور توحید از مشعل شهادت سیدالشهداء(علیه السلام) در عالم ظهور پیدا می كند كه همه حجب ظلمانی و تاریكی ها محو می شوند. ظلمات با نور محو می شود. آیه ظلمات که در قرآن هست(نور/40) در مجامع روایی همچون كافی و غیره توضیح داده شده که «أَوْ كَظُلُماتٍ قَالَ الْأَوَّلُ وَ صَاحِبُهُ- یغْشاهُ مَوْجٌ الثَّالِثُ- مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ ظُلُمَاتٌ الثَّانِی- بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ مُعَاوِیه لَعَنَهُ اللَّهُ وَ فِتَنُ بَنِی أُمَیه»(16) این ظلمات پیچیده با این نور و این مصباح برداشته می شوند. این چراغ توحید است که وقتی در قلب رسول اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) مشعل و فروزان شد، همه ظلمت برچیده می شود و وقتی قلوب مؤمنین به آن متصل شد، آنها خود نیز مشكات نور می گردند. به همین دلیل است که در برخی روایات «مشكات نور» در آیه نور به قلب مؤمن هم تفسیر شده است
*******************************
پی نوشت:
(4) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص: 804
(5) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج1، ص: 497
(6) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج26، ص: 1
(7) عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص: 275
(8) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج45، ص: 22
(9) طبق آن حدیث معروفی كه در «بحار الانوار باب مولد النبی» نقل شده است، ابن عباس به معصوم (علیه السلام) عرض كرد: شما چه فضیلتی نسبت به ما دارید فرمود: تفاوت ما این است كه نور اولی كه خلق شد ما معصومین بودیم بعد فرمودند كه خدای متعال مثلاً عرش را با نور من آفرید و بهشت را از نور سیدالشهداء آفرید خلاصه این كه بهشت از نور سیدالشهداء آفریده شده است.
(10) عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص: 274
(11) مثلا در روایات ما آمده است که حور و قصور بهشتی از نور حضرت صدیقه طاهره (س) آفریده شده اند.
(12) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج1، ص: 26
(13) عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص: 275
(14) فرازی از زیارت جامعه کبیره. و نیز من لا یحضره الفقیه، ج2، ص: 615 و عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص: 276
(15) التوحید (للصدوق)، ص: 155
(16) الكافی (ط - الإسلامیه)، ج1، ص: 195