درس (20): حکومت اسلامی در عصر انتظار
اشاره
ص:233
خلاصه مطالب جلسه دوره مقدماتی
بحث های مطروحه:
الف. دلائل رابطه بین دین و سیاست
1. خاصیت دین
2. ضرورت تشکیل حکومت
3. خلافت و سیاست
4. ولایت و قضاوت
5. جهاد و شماد
6. مبارزه با کفر
7. نفی سلطه پذیری
8. امر به معروف
ب. جایگاه حکومت و ولایت درائمه
1. مبانی شیعه مرجعیت دینی و ولایت و حاکمیت
2. تعریف امامت
ج. دلائل امامت و ولایت ائمه
امامت استمرار نبوت است
ص:234
آیات ولایت إنما.... روایات غدیر، ثقلین، منزلت
د. دلائل ولایت فقیه
1. دلیل عقلیه غیر محضه با سه مقدمه
- شرایط فقیه
- تناسب شغل و شاغل
- دخالت در امور دیگران و اکتفا به فریقین
2. توقیع امام عصر به اسحاق بن یعقوب
ب. ادله نقلی، شرعی بر ولایت فقیه
علاوه بر دلیل عقلی بر حاکمیت فقهای جامع الشرایط در عصر غیبت امام عصر (ع) ما دلائل نقلی اعم از قرآن و روایات داریم. با توجه به گسترده بودن ادله نقلی، چند روایت را مورد بحث قرار می دهیم:
1. مقبوله عمر بن حنظله
2. مشهوره ابی خدیجه
3. حدیث اللهم ارحم خلفائی
4. توقیع امام زمان (ع)
5. حدیث مجاری الامور
یک. مقبوله عمر بن حنظله
از جمله نصوص و روایاتی که بر ولایت فقیه به آن استدلال شده است. مقبوله عمر بن حنظله است. این حدیث را محدث کلینی با پنج واسطه از عمر بن حنظله از امام صادق (ع) روایت کرده است.
ص:235
عمر بن حنظله قال: سالت ابا عبد الله عن رجلین من اصحابنا بینهما منازعه فی دین او میراث، فتحا کما الی السلطلان و الی القضاه ایحلّ ذلک؟ قال:
من تحاکم الیهم فی حق او باطل فانما تحاکم الی الطاغوت و ما یحکم له فانما یاخذ معتاً و ان کان حقا ثابتا له لانه اخذه بحکم الطاغوت و ما امر الله ان یکفر به قال الله تعالی: «یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به»
قلت: فکیف یصنعان؟
قال: ینظران الی من کان منکم ممّن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا، فلیرضوا به حکما، فانی قد جعلته حاکما: فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانما استخف بحکم الله و علینا رد و الراد علینا، راد علی الله و هو علی حد الشرک بالله.
یعنی عمر بن حنظله می گوید از امام صادق (ع) سؤال کردم هر گاه دو نفر از شیعیان در مساله ای مانند قرض و ارث با یکدیگر نزاع کنند، آیا صحیح است برای دفع نزاع و قضاوت میان خود نزد سلطان زمان و یا قضاوت رسمی حکومت بروند، حضرت در پاسخ فرمود:
هر کس از آنان _ چه به حق و چه به باطل _ داوری بخواهد به یقین به حکومت طاغوت گردن نهاده است، و آن چه را با حکم چنین حاکمی بگیرد حرام است گرچه حق مسلم او باشد زیرا او حق خود را به حکم طاغوت گرفته است و خداوند [در قرآن] فرمان داده است که به طاغوت کفر ورزند:
«آنان می خواهند از طاغوت داوری طلبند و حال آن که فرمان یافته اند به طاغوت کفر ورزند»(1)
ص:236
1- نساء/60.
عرض کردم: پس وظیفه این دو نفر چیست؟ فرمود: بنگرید که کدامیک از شما راوی حدیث ماست و در شناخت حلال و حرام، صاحب نظر است، و احکام ما را به خوبی می شناسد، پس حکم خود را بدو واگذارند و به نتیجه داوری او خشنود باشند، زیرا من چنین شخصی را برای شما حاکم قرار داده ام هرگاه چنین حاکمی میان شما حکم کرد و حکم او پذیرفته نشد. به یقین حکم شما سبک شمرده شد و فرمان ما رد شده است و کسی که ما را رد کند مثل آنست که خدا را رد کرده و چنین کسی در حد شرک به خداست.
سند حدیث: در سند حدیث برخی ابهامات در مورد محمد بن عیسی به داوود بن حصین و عمر بن حنظله وجود دارد اما عموم حدیث شناسان این حدیث را تلقی به قبول نموده اند و نزد آنان به مشهوره معروف شده است.
الف. محمد بن عیسی یقطنینی: نجاشی او را چنین توثیق نموده است: در میان اصحاب ما جلیل القدر مورد اعتماد بزرگ امت است روایاتش فراوان و تصانیف او نیکوست. (تنها اشکالی که بر او گرفته اند غالی بودن اوست در شأن و عظمت ائمه علیهم السلام است، البته محل ناقل است)
ب. داود بن حصین: نجاشی او را توثیق نموده است، شیخ طوسی در کتاب رجال خود او را در شمار اصحاب امام صادق و امام کاظم (ع) ذکر نموده و واقفی مذهب دانسته اند (واقفی بودن داوود بن حصین خدشه ای به سند حدیث وارد نمی سازد)
ج. شیخ طوسی در رجال خود او را از اصحاب امام باقر (ع) شمرده است.. در مورد وی در کتب رجالی شیعه تصریحی بر توثیق وجود ندارد امام
ص:237
شهید ثانی او را تصدیق نموده و عمر بن حنظله لم ینص الاصحاب فیه بحرج ولد تعدیل، لکل امره عندی سهل لنی حققت توثیقه من محل آخر و ان کانوا قد هملوه. (1)
مقبوله بر روایت را شهید ثانی مطرح نکرد زیرا خودشان فرمودند: (اصحاب این حدیث را مقبوله نام نهاده اند) امتیاز دیگر عمر بن حنظله این است که بسیاری از اصحاب جلیل القدر همچون زراره عبد الله بن سکان، و صفوان بن یحیی از او نقل روایت نموده اند، در همین حدیث، صفوان بن عیسی از اصحاب اجماع است از این ها نقل روایت می کند اعتماد شخصیتی مثل صفوان بن یحیی به او تأییدی بر وثاقت اوست. زیرا او جز از ثقه نقل نمی کند این قرائن و شواهد می تواند ضعف احتمالی سند را با عمل اصحاب جبران کند.
اما سند حدیث: امام خمینی در توضیح معنای حدیث مقبوله چنین می نویسد:
حاصل کلام آن است که از این سخن امام (ع) فانی جعلته حاکما چنین استفاده می شود که امام شخص فقیه را هم در امور قضایی و هم در امور مربوط به حکومت و رهبری جامعه، حاکم قرار داده است. چنان که نشان می دهد یعنی فقیه در هر دو زمینه ولی امر است و حق حاکمیت دارد. (2)
ص:238
1- شهید ثانی، الرعایه فی علم الدرایه، ص131.
2- امام خمینی (ره): فاتضح من جمیع ذلک انه ستفاد من قوله علیه السلام : «فانی جعلته حاکما» انه علیه السلام قد جعل الفقیه حاکما فیما هو من شوون القضاء و ماهو من شوون الولایه فالفقیه ولی الامر فی البابین و حاکم فی القمسین (کتاب البیع، ج2، ص479).
وجه اینکه حدیث مزبور را «مقبوله» نامیده اند، این است که مورد قبول فقها و مجتهدان واقع شده است هر چند که عمر بن حنظله توثیق نشده است از این روی حدیث از جنبه سند قابل استناد و حجت است. چنان که دلالت آن نیز بر ولایت فقیه با توجه به نکات زیر روشن است:
الف. کلمه طاغوت در آیه ای که امام (ع) به آن استشهاد کرده است علاوه بر قضاوت جور، حکام را نیز شامل می شود بلکه می توان گفت: شمول آن نسبت به قضات به تبع شمول آن نسبت به حکام است از این جا روشن می شود که مقصود از حکم یا حاکم خصوص قاضی نیست بلکه فرمانروا و زمامدار را هم شامل می شود.
ب. در سؤال عمر بن حنظله نیز هم سلطان ذکر شده است و هم قاضی و در نتیجه پاسخ امام که رجوع به آنان را رجوع به طاغوت دانسته است، سلطان و قاضی _ هر دو _ را شامل می شود.
ج. ذکر دین و میراث از باب مثال است، و حکم مذکور، در روایت اختصاص به آن دو ندارد بلکه تا همه منازعات و مرافعاتی که مردم در حل و فصل آن ها به والیان امور و قضات رجوع می کنند را شامل می شود.
د. در این که جمله «من قدر روی و نظر فی حلالنا و حرامنا، و عرف احکامنا» منطبق بر فقیه و مجتهد در احکام اسلامی است، جای تردید نیست.
ه. جمله فانی قد جعلته علیکم حاکما گویای این است که فقیه از طرف امام (ع) به مقام حکومت نصب شده است و نصب او به این مقام دلیل بر مشروعیت قضاوت او و رجوع به وی در حل اختلافات است، به عبارت دیگر گرچه مورد سؤال منازعات وسایل مربوط به امور قضاوت است ولی
ص:239
تحلیل امام، عام و گسترده است یعنی حکومت فقیه همه وسایل مربوط به آن چه سلاطین و زمامداران، به حل و فصل آن می پردازند را شامل است، خصوصا با توجه به شواهد و قراینی که قبلا بیان شد. (1)
مشهوره ابو خدیجه نقل های متعدد دارد که به دو نقل اشاره می شود
الف. نقلی که شیخ طوسی دارند
روی الشیخ باسناده عن محمد بن محبوب عن احمد بن محمد بن الحسین بن سعید عن ابی الجهم عن ابی خدیجه قال: بعثنی ابو عبد الله علیه السلام الی اصحابنا فقال: قل لهم ایاکم اذا وقعت بینکم خصومه او تدارء بینکم فی شی من الأخذ و العطاء ان تتحاکموا الی احد من هؤلاء الفساق. اجعلوا بینکم رجلا ممن قد عرف حلالنا و حرامنا فانی قد جعلته قاضیا و ایاکم ان یخاصم بعضکم بعضا الی السلطان الجائر. (2)
ابو خدیجه می گوید امام صادق (ع) مرا به سوی اصحاب و شیعیان فرستاده و فرمود به آنان بگو: مبادا هنگامی که میان شما خصومت واقع شود یا اختلافی در داد و ستد اتفاق افتد برای دادخواهی به یکی از این فاسقان مراجعه نمایید. مردی را از میان خود که حلال و حرام را می شناسد قاضی قرار دهید، زیرا من او را قاضی قرار دادم و مبادا بعضی از شما علیه بعضی دیگر به سلطان ستمگر شکایت نماید.
ب. نقل مرحوم صدوق به اسناد خودش از احمد بن عائد، از ابو خدیجه، سالم بن مکرم حمّال:
ص:240
1- علی ربانی گلپایگانی، دین و دولت، ص149-150 به نقل از کتاب البیع امام خمینی، ج2، ص479.
2- شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج6، ص303، ح53. .
«قال قال ابو عبدالله جعفر بن محمد الصادق (ع) آیاکم ان یحاکم بعضکم بعضا الی اهل الجور و لکن انظروا الی رجل منکم یعلم شیئا من قضایانا فاجعلوه بینکم فانی قد جعلته قاضیا فتحاکموا الیه.» (1)
این روایت قریب به مقبوله عمر بن حنظله است این حدیث را شیخ صدوق با چهار واسطه از ابی خدیجه روایت کرده است ولی می گوید: امام صادق (ع) مرا نزد عده ای از شیعیان فرستاد تا به آنان بگویم: در حل و فصل منازعات خود، از رجوع به حکام و قضات فاسق بپرهیزید. بلکه فردی از شیعیان را که نسبت به حلال و حرام، آگاه است حاکم و داور خود برگیرند، زیرا امام (ع) او را به قضاوت برگزیده است، و نباید آنان در مخاصمات خود به سلطان جائر رجوع کنند.
از آن جا که مشهور فقها طبق این حدیث فتوا داده اند به «مشهوره» توصیف شده است و همین امر، موجب جبران ضعف سند آن است و از نظر دلالت، گرچه در عبارت «فانی قد جعلته علیکم قاضیا» لفظ قاضی بکار رفته است و لفظ حاکم که در مقبوله عمر بن حنظله بکار رفته بود ولی جمله «و ایاکم ان یحاکم بعضکم بعضاً الی اهل اجور» بیانگر حکم کلی مربوط به خصومت هایی است که در حل و فصل آن ها به زمامداران رجوع می شود.
به عبارت دیگر خصومت هایی که در میان مردم رخ می دهد همیشه مربوط به امور مالی و مانند آن نیست بلکه گاهی مربوط به حقوق و مناصب اجتماعی است، که امام (ع) از رجوع به سلاطین جور نهی کرده و
ص:241
1- شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج3، ص2-3. .
رجوع به فقیه را بر آنان واجب کرده است و این همان ولایت فقیه است.
3. حدیث اللهم ارحم خلفائی
یکی از احادیث که بر ولایت فقیه به آن استناد شده است، روایتی است که شیخ صدوق در کتب خود با سند های مختلف نقل کرده است در این حدیث امیر المؤمنین (ع) از پیامبر (ص) روایت کرده که فرمود: اللهم ارحم خلفائی ثلاث مرات، قیل: یا رسول الله و من خلفاؤک؟
قال: «الذین یاتون من بعدی، یروون عنّی حدیثی و سنتی فیعملونها الناس من بعدی.» (1)
پیامبر اکرم (ص) سه بار فرمودند: خدایا! جانشینان مرا رحمت کن، گفته شد: جانشینان تو کیانند؟ فرمود: کسانی که پس از من می آیند، حدیث و سنت مرا روایت می کنند و آن ها را به مردم تعلیم می دهند.
وجه استدلال این است که لفظ خلیفه در فرهنگ اسلامی به معنی ولایت و حکومت است، و اگر ظهور در این معنا نداشته باشد لااقل قدر متقین از آن، همین است، و جمله «الذین یاتون من بعدی...» معرف خلفاء و جانشینان پیامبر است و نه بیانگر معنی خلیفه، یعنی کسانی که حدیث و سنت پیامبر اکرم را می دانند و آن ها را به دیگران تعلیم می دهند خلفا و جانشینان آن حضرت اند.
به این استدلال اشکال شده است، به اینکه ممکن است مقصود از «خلفا» در حدیث ائمه اهل بیت علیهم السلام باشد؟
ص:242
1- وسائل الشیعه، ج18، ابواب صفات القاضی، باب7، ح53. .
در پاسخ گفته شده است:
«تعبیر راویان احادیث نبوی در مورد ائمه اهل بیت علیهم السلام معهود نیست و مقام آنان بالاتر از این عنوان است. از آنان به عنوان خزّان (حافظان) علم الهی یاد شده است و صفاتی که در احادیث برای آنها بیان شده است، فراتر از شأن و مقام راویان احادیث است. اصولاً اگر مقصود ائمه اهل بیت علیهم السلام بودعبارتی از قبیل _ از آنان علی و فرزندان معصوم اویند _ به کار می رفت که خبر بر غیر آنان منطبق نشود»(1).
در اینجا اشکال دیگری به نظر می رسد و آن این که:
هرگاه مقصود از خلفا در حدیث مزبور اللهم ارحم خلفائی همه عالمان اسلامی باشند و مقصود از خلافت نیز امامت و ولایت باشد در این صورت عالمان اسلامی در عرض ائمه اهل بیت دارای مقام امامت و ولایت اند. در حالیکه طبق نصوص امامت این مقام مخصوص ائمه اهل بیت است و عالمان اسلامی اگر دارای مقام امامت و ولایت باشند در طول امامت و ولایت اهل بیت است نه در عرض آن؟
جواب: منشا این اشکال این است که خلافت را به معنای امامت و زعامت سیاسی معنا کنیم، ولی اگر به قرینه ذیل حدیث آن را به مسؤولیت فرهنگی که مشتمل بر تعلیم و تربیت و امر به معروف و نهی از منکر است تفسیر کنیم، اشکالی در بین نخواهد بود، زیرا مسؤلیت فرهنگی، از مختصات ائمه اهل بیت (ع) نیست، هرچند به مقتضای حدیث
ص:243
1- علی ربانی گلپایگانی، دین و دولت، ص151 و 152 به نقل از کتاب البیع امام خمینی، ج2، ص468-469.
ثقلین حدیث سفینه و مانند آن در مسایل مورد اختلاف مرجع و مقیاس رای و نظر آنان است ولی اگر به فرض مطلبی را عالمان دیگر اسلامی نیز در زمینه سنت پیامبر اکرم (ص) می دانند مسؤول نشر و تعلیم و ابلاغ آن هستند. همانگونه که ائمه اهل بیت (ع) این مسؤلیت را بر دوش دارند ولی در مسأله حکومت و زعامت سیاسی چنین اشتراکی وجود ندارد این مقام ویژه آنان است و بحث ولایت فقیه در پی آن است که _ در عصر غیبت _ مسؤولیت حکومت را برای فقهای اسلامی اثبات کند و این مطلب از حدیث مزبور به دست نمی آید بلکه باید به دلیل عقلی _ قاعده لطف _ و یا سایر دلایل نقلی آن، استناد ورزید. (1)
تذکر: طبق نقل شیخ صدوق در کتاب شریف «من لا یحضره الفقیه» جمله «فیعلّمونها الناس من بعدی» نیامده است و فقط کلمه «الذین یاتون من بعدی و یروون عنی حدیثی و سنتی» آمده است.
چهار: توقیع امام عصر
یکی از ادله ولایت فقیه، توقیع (نامه) مبارک امام عصر (ع) به دومین نایب آن حضرت یعنی محمد بن عثمان عمری است، در این توقیع چنین آمده است:
اسحاق بن یعقوب قال: سالت محمد بن عثمان العمری ان یوصل لی کتابا قد سألت فیه عن مسائل اشکلت علی فورد التوقیع بخط مولانا صاحب الزمان اما ما سألت عنه ارشدک الله و ثبتک الی ان قال و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه
ص:244
1- علی ربانی گلپایگانی، دین و دولت، ص153.
حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله...». (1)
یعنی اسحاق بن یعقوب می گوید از جناب محمد بن عثمان عمروی (نایب دوم امام زمان (ع)) خواستم که نامه مرا که در آن مسایل دشواری را نوشته بودم به عرض امام زمان (ع) برساند.
پس از آن توقیعی به خط شریف مولایمان صاحب الزمان (ع) به دستم رسید که در آن مرقوم فرموده بودند «اما درباره سؤالاتی که پرسیدی خدا هدایتت کند و ثابت قدمت بدارد... اما حوادث که پیش خواهد آمد به راویان حدیث ما رجوع کنید زیرا آنان حجت من بر شما هستند و من خود حجت خداوندم.
اما سند حدیث: از اسحاق بن یعقوب در کتب رجالی ذکری به میان نیامده و توثیق و تاییدی در حق وی نرسیده است، بعضی گفته اند حدیث از نظر سند فاقد اعتبار است.
ولی می توان وثاقت وی را از این طریقی که مرحوم کلینی این حدیث را از اسحاق بن یعقوب نقل کرده است، به دست آورد زیرا بعید است محدثانی چون کلینی از افراد غیر موثق اخذ حدیث کنند. به علاوه این توقیع سند دیگری هم دارد که خالی از اشکال است.
قطع نظر از وثاقت یا عدم وثاقت اسحاق بن یعقوب صدور این توقیع تا عصر کلینی قطعی است، زیرا راوی آن شخصیتی چون شیخ طوسی می باشد که از جماعتی که در میان آنان شیخ مفید قرار دارد نقل نموده
ص:245
1- کمال الدین و تمام النعمه، مرحوم صدوق، ج1، ص483؛ الغیبه، ص176؛ وسایل الشیعه، ج18، ص101، ح9.
است آنان نیز از گروهی که در میان شان جعفر بن قولویه و ابوغالب رازی بوده اند از کلینی نقل کرده اند و احتمال این که توقیعی دروغین در دوران غیبت صغری و در عصر توقیعات به دست کلینی رسیده و وی آن را برای دیگران نقل نموده باشد جدا بعید است. زیرا شیعیان در آن زمان مشتاق رؤیت توقیع امامشان بوده و قاعدتا نسبت به صدق و کذب آن تحقیق می نموده اند بنابراین ممکن نیست این امر بر مثل کلینی پوشیده مانده باشد. هم چنین فرضی این که ناقل ادعا نماید توقیعی به خط امام زمان در دست اوست و کلینی با توجه به روشن نبودن وضعیت او توقیع و خط مبارک امام (ع) را از او مطالبه ننماید نیز بسیار بعید به نظر می رسد.
این که کلینی خود، روایت را در کتاب کافی نیاورده است، خللی به صحت روایت وارد نمی سازد زیرا کافی برای عموم مردم نوشته شده و با توجه به این که نام اسحاق بن یعقوب در توقیع آمده است ذکر آن در زمان سلطه دشمنان خلاف تقیه بوده است. (1) بنابراین حدیث از نظر سند مشکلی ندارد و می توان به این توقیع استناد کرد.
اما وجه دلالت و استدلال به این توقیع:
در استدلال به حدیث مزبور بر ولایت فقیه به دو فقره آن استناد شده است:
فقره نخست حدیث: و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا»
اینکه امام (ع) دستور داده است که در حوادثی که رخ می دهد به راویان
ص:246
1- برگرفته از کتاب ولایه الامر فی عصر الغیبه، آیت الله سید کاظم حسینی حائری، ص112-125.
احادیث رجوع شود. توضیح این که مقصود از راویان احادیث کسانی نیستند که صرفا نقل حدیث کرده و مجتهد در فهم معنای آن نیستند، زیرا اگر مقصود این باشد در این صورت رجوع به حدیث است نه راویان حدیث، و روشن است که هر کس نمی تواند از احادیث وظیفه دینی خود را بشناسد بلکه باید قوه اجتهاد و استنباط داشته باشد، بنابراین، وظیفه مردم در عصر غیبت این است که در حوادث و رخدادهایی که برای آنان پیش می آید و به فقها و مجتهدان رجوع کنند:
روشن است همه آن چه مربوط به وقایع و حوادث زندگی است مراد و منظور این است بلکه جهات دینی آن مقصود است. حال سخن در این است که آیا حکم دینی این حوادث مراد است و یا حل و فصل و تدبیر سیاسی آن ها در پرتو احکام دینی؟ برخی احتمال اول را برگزیده و برخی دیگر، احتمال دوم را که امام خمینی از این دسته است.
امام خمینی در کتاب «البیع» چنین استدلال می کنند.
«رجوع به فقها و عالمان اسلامی _ در مورد حکم دینی وقایع و موضوعات _ امری مسلم و روشن است و چیزی نیست، که بر کسی پوشیده بوده و نیازمند سؤال از امام (ع) باشد. ولی مساله تصمیم گیری در حوادث و وقایع زندگی از جنبه مدیریتی و حکومتی به آن پایه از وضوح نیست و سؤال از آن موجه می نماید».(1)
در اینجا احتمال سومی نیز وجود دارد و آن اینست که به اطلاق حدیث عمل کرده و بگوئیم: هم احکام مربوط به حوادث مقصود است و هم حل و
ص:247
1- امام خمینی، کتاب البیع، ج2، ص474.
فصل آن ها از جنبه سیاسی و حکومتی. (1)
فقره دوم حدیث «فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله»
به قرینه این که امام تنها در بیان حلال و حرام. حجت الهی بر مردم نیست، بلکه در همه زمینه ها قول و فعل او حجت است روشن می شود که مقصود از حجت بودن فقها از جانب امام (ع) نیز تنها حجت بودن در بیان مسایل حرام و حلال شرعی نیست، بلکه در همه زمینه های مربوط به حیات فردی و اجتماعی افراد حجت اند در این صورت قول و فعل آنان _ در امر حکومت و مدیریت جامعه _ بر مبنای قوانین اسلام حجت بر مردم خواهد بود، و این همان ولایت فقیه است یعنی: امام (ع) منصب رهبری جامعه را _ در عصر غیبت _ بر مجتهدان شیعه، تفویض کرده است.
پنج: حدیث مجاری الامور
یکی از احادیثی که بر مسأله ولایت فقیه دلالت دارد، کلام امام حسین علیه السلام به علمای معاصر خویش است، در آن بیان طولانی حضرت ضمن اشاره به جایگاه مهم و حساس علماء در مسائل اجتماعی و سرنوشت اسلام و مسلمین می فرماید: «... بانّ مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه،...»(2)
یعنی جریان کارها و احکام الهی به دست علمای دین است که امین حلال و حرام خداوند می باشند.
ص:248
1- علی ربانی گلپایگانی، دین و دولت، ص155-156.
2- ابن شعبه حرانی، تحف العقول، بخش سخنان امام حسین، ص237.
امام حسین علیه السلام در ادامه خطبه که آن در منی ایراد فرمود، خطاب به عالمان اسلامی در آن زمان می فرماید:
«فانتم المسلوبون تلک المنزله و ما سبلتم ذلک الا بتفرقکم عن الحق و اختلافکم ف السنه بعد البینه الواضحه و لو صبرتم علی الاذی و تحملّتم المؤوته فی ذات الله، کانت امور الله علیکم تودوعنکم تصدر و الیکم ترجع و لکنکم مکنتم من منزلتکم...».
«این مقام و منزلت از شما سلب شد و آن نبود، مگر به علت دوری و انحراف شما از حق و اختلاف شما در سنت، پس از وجود دلایل آشکار. اگر شما برای خدا صبر و تحمل مشقت ها نموده بودید، امور الهی همواره بر شما وارد و از طرف شما صادر می شد و شما مصدر امور مردم و احکام الهی بودید و نتیجه آن به سوی شما بازگشت می کرد، ولی شما ستمگران را بر تصرّف در مقام و منزلت خود تمکین بخشیدید...»(1)
سند حدیث
مرحوم ابن شعبه حرّانی، مولف کتاب ارزشمند تحف العقول، از بزرگان علمای شیعه در قرن چهارم هجری و معاصر شیخ صدوق و از مشایخ شیخ مفید(ره)(2) در کتاب های رجالی مورد توثق قرار گرفته است، اما روایاتی که از آن جا که این عالم بزرگ دارای جایگاه علمی و تقوایی است، روایت کتابش
ص:249
1- ابن شعبه حرانی، تحف العقول، بخش سخنان امام حسین، ص237.
2- آقا بزرگ تهران، الذریعه، ج3، ص400.
مورد قبول برخی از بزرگان در مقدمه کتاب تحف العقول می گوید: «من اسناد احادیث را به علت اختصار حذف کردم و بیشتر آن ها را از طریق سماع (شنیدن مستقیم) از بزرگان به دست آورده ام و چون اکثر مطالب در این کتاب آداب و حکمت است، خود شهادت می دهد که اینگونه کلمات از معصومین است و این مطالب را برای منکر فضائل ائمه علیهم السلام و مخالفین آن ها جمع آوری نکرده ام، بلکه تالیف کردم آن را برای کسانی که در برابر کلمات ائمه علیهم السلام تسلیم هستند».(1)
امام خمینی در دو کتاب ارزشمند «ولایت فقیه» و «البیع» در مورد این حدیث می فرماید:
«این روایت شریفه از مؤیّدات بحث ماست. اگر از نظر سند ضعیف نبود، می توان گفت از ادله است، اگر نگوییم که خود مضمون روایت شاهد بر این است که از لسان معصوم علیهم السلام صادر شده و مضمون صادقی است».(2)
در جای دیگر گفتند:
«این روایت اگرچه مرسل است، صاحب وسایل به این کتاب اعتماد نموده و از آن، حدیث نقل کرده است. از سوی دیگر، متن روایتنیز موافق اعتبار و عقل است».(3)
لذا می توان گفت با توجه به آنچه گذشت، می توان به این حدیث اعنا کرد و به آن برای ولایت عالمان دین استدلال نمود زیرا با آن جایگاه علی
ص:250
1- ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص3.
2- امام خمینی، روح الله، ولایت فقیه، ص112.
3- امام خمینی، روح الله، کتاب البیع، ص 486 و 487.
ابن شعبه حرانی و تقوی که در مشاهده می شود اعتبار علمای بزرگ نظیر صاحب وسائل الشیعه نمی توان آن را نادیده گرفت، اگر مقدمه ایشان را در ابتدای کتاب توجه کنیم می توانیم بگوییم این روایت ارسالش، به مضمون روایت که صادر از معصوم باشد، ضرری نمی زند.
اما دلالت روایت:
این حدیث، عهده دار مسئولیت حکومت و تدابیر امت، و نظام جامعه اسلامی را فقها معرفی می کند که به شریعت و دین خدا معتقدند و با تصدی امور جامعه و امت است که احکام الهی اجرا می شود.(1) مؤید این مطلب را چندین امر است:
یک: خطاب روایت عام است و اختصاص به یک زمان خاص ندارد، زیرا در روایت عبارت «اعتبروا ایها الناس» آمده است. امام خمینی در این زمینه می نویسند: «اینکه می فرماید مجاری امور در دست علماست، برای دو سال و ده سال نیست، فقط نظر به اهالی مدینه، مکه و کوفه نیست، از خود روایت وخطبه معلوم می شود که حضرت امیر علیه السلام (2) یا امام حسین علیه السلام نظر وسیعی دارد، نظر به یک امت بزرگ است که باید به حق قیام کنند».(3)
دو: امام حسین علیه السلام در ادامه خطاب به علمایی که به علم مشهورند می فرماید: «شماای گروه،ای گروهی که با علم و عالم بودن شهرت دارید و از شما به نیکی یاد می شود» این خطاب گواه این است که کسانی
ص:251
1- مصباح یزدی، محمد تقی، حکومتاسلامی و ولایت فقیه، ص160.
2- برخی معتقدند این حدیث یا این خطبه از امیرالمؤمنین علی علیه السلام صادر شده است.
3- امام خمینی، روح الله، ولایت فقیه، ص112.
شایستگی در دست گرفتن و اجرای امور را دارند. که عالم به امور هستند. امام علی علیه السلام در این زمینه می فرمایند: «انّ الحقّ الناس بهذا الامر (حکومت و خلافت) اقواهم علیه و اعلمهم بامرالله فیه.(1)
سه: جمع محلی به «ال» دلالت بر عموم و استغراق می کند.(2)
از این رو، لفظ «مجاری الامور» که جمع محلی به «ال» است و در سراسر خطبه تقیید یا تخصیصی برای آن یافت نمی شود همه امور را برای علمای بالله شامل می شود، بدین بیان، یعنی در زمینه افتا و قضا و زعامت و تدبیر امور عمومی جامعه اسلامی نیز ولی فقیه جامع شرایط، تمام اختیارات حکومتی پیامبر و ائمه علیهم السلام را دارد، مگر آنچه با دلیل خارج شود و این همان چیزی است که از آن به ولایت مطلقه فقیه تعبیر می شود.
چهار: جمله «ان مجاری الامور بایدی العلماء...». گرچه جمله ای خبری است، در مقام انشاء و بیان تکلیف می باشد.(3) اینکه مرجعیت امور مسلمین را بر عهده فقیهان نهاده، بدین معناست که باید جریان امور جامعه به دست ایشان باشد و این نیز از سیاق حاکم بر حدیث برمی آید، چنان که اماام حسین علیه السلام در بخشی از خطبه، مقام رفیع علما را متذکر می شود و در بخشی دیگر نیز آنها را سرزنش می کند که چرا به مقام خود واقف نیستند، این امر گواه بر این است که امام علیه السلام می خواهد مجاری امور به دست «علمای بالله» باشد.
ص:252
1- نهج البلاغه، خطبه 173.
2- صدر، محمدباقر، دروس فی علم الاصول، ج1، ص98.
3- منتظری، حسینعلی، دراسات فی ولایه الفقیه، ج1، ص486.
پنج: بعضی از علما مانند ایروانی در حاشیه بر مکاسب گفته اند: مراد از «الامور» فقط افتا و قضاوت است(1) و برخی دیگر مثل محقق نائینی(2) مورد ورایت را ائمه اطهار دانسته اند اما بسیاری از علما مانند مرحوم نراقی،(3) امام خمینی،(4) آیت الله محمد حسین آل کاشف الغطا،(5) شیخ عبدالله مامقانی،(6) آیت الله گلپایگانی،(7) آیت الله مکارم شیرازی(8)... دلالت این روایت را بر ولایت انتصابی فقیهان تمام دانسته اند، هر چند برخی در سند آن خدشه کرده اند، آل بحرالعلوم در این مورد می نویسد: «... اما الحوادث الواقعه و قوله علیه السلام هو حجتی علیکم، فان المتبادر فیها عرفا استخلاف الفقیه علی الرعیه و اعطاء قائده لهم کلیه بالرجوع الیه فی کل مایحتاجون الیه فی امورهم المتوقفه علی الامام»(9) یعنی اما روایاتی مانند توقیع شریف، مجاری الامور و فرمایش حضرت که فقها جامع الشرایط را حجت خود بر مردم قرار می دهد. آنچه عرفاً از این روایات فهمیده می شود جانشینی فقیه است از جانب معصوم بر مردم و مراجعه در اموری که در آن احتیاج به مراجعه
ص:253
1- ایروانی، علی، حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری، ص156.
2- خوانساری نجفی، موسی، منیه الطالب (تقریرات درس آیت الله نائینی)، ج1، ص345.
3- نراقی، ملااحمد، عوائد الایام، ص534.
4- امام خمینی، روح الله، کتاب البیع، ج2، ص486-488.
5- آل کاشف الغطا، محمد حسین، الفردوس الاعلی، ص54.
6- مامقانی، عبدالله، هدایه الأنام فی حکم اموال الامام، ص142.
7- صابری، احمد، الهدایه الی من له الولایه (تقریرات درس آیت الله گلپایگانی)، ص68.
8- مکارم شیرازی، ناصر، انوارالفقاهه، ج1، ص504.
9- آل بحرالعلوم، محمد، بلغه الفقیه، ج3، ص233.
به امام علیه السلام دارند به فقیه جامع شرایط مراجعه بکنند.(1)
ص:254
1- رجوع شود: کربلایی پازوکی، اندیشه سیاسی شیعه در عصر غیبت، صص188-186.
درس 21:شرایط ظهور
ص:255
شرایط ظهور، یعنی زمینه هایی که امکان تحقق ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را فراهم می آورد و آن را امری منطقی و لازم می نمایاند. شرایط ظهور، با نشانه های ظهور تفاوت دارد؛ برای مثال وجود شمار کافی از پاکدلان برای آغاز انقلاب جهانی در شمار شرایط ظهور می گنجد؛ ولی ندای آسمانی و خروج سفیانی، از نشانه های آن شمرده می شود. البته هر دو باید پیش از ظهور تحقق یابند؛(1) زیرا ظهور، پس از آشکار شدن همه شرایط و نشانه های حتمی آن رخ می دهد؛ وگرنه به تحقّق مشروط پیش از وجود شرط و نیز دروغ بودن روایات نشانه های ظهور _ که درستی آن ها به طور متواتر و قطعی احراز شده است _ می انجامد.(2)
شرایط ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به طور کامل برای ما روشن نیست؛ اما با بهره گیری از سخنان معصومان علیهم السلام استفاده می شود که بخشی از بنیادی ترین
ص:256
1- البته در نشانه های ظهور، لازم نیست که تمام نشانه ها پیش از ظهور باشد؛ بلکه از روایات استفاده می شود بیشتر نشانه ها هم زمان و برخی پس از ظهور رخ خواهد داد؛ از این رو نگارنده به جای نشانه های ظهور، نشانه های قیام را پیشنهاد می کند.
2- سیّد محمد صدر، تاریخ الغیبه الکبری ، ص395.
آن ها عبارت است از:
1. وجود برنامه و طرحی متعالی که بتواند با ساختار درست، عدل واقعی را در جهان بر پا سازد و سعادت و کمال آدمیان را به ارمغان آورد.
2. وجود رهبر و هدایتگری بزرگ، شایسته و معصوم که از سوی خداوندعزوجلّ منصوب شده است.
3. وجود گروهی از انسان های پاکدل و فداکار که در اوج تقوا به سر می برند و برای دفاع همه جانبه از برنامه امام معصوم علیه السلام آمادگی دارند.
بی تردید، برای پدید آمدن ظهور، باید این شرایط محقق شود. وحی و روایات متواتر و قطعی بر تحقق یافتن شرط های اوّل و دوم گواهی می دهد. شرط نخست با بعثت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم محقق شد. شرط دوم نیز با تولد فرزند امام عسکری علیه السلام در سال 255 ق تحقق یافت. آنچه تا کنون به وقوع نپیوسته، شرط سوم است. برای تحقق این شرط باید تلاش کرد و در جهت تربیت نفوس خویش و دیگران کوشید.
البته افزون بر شرط های یاد شده، احتمال وجود پاره ای شرایط دیگر نیز قوی می نماید. بی تردید باید همه آن شرایط واقع شود تا زمینه ظهور به طور کامل فراهم آید. برای تسریع در تحقق این شرایط و رخ نمودن روزگار آرمانی ظهور، دعا و تضرّع در درگاه احدیّت بسیار سودمند است. معصومان علیهم السلام مؤمنان را به دعا در این باره فرمان داده اند.
ناگفته نماند، گاهی اموری چون وضعیت اسفبار و آکنده از ستم جهان نیز از شرایط ظهور شمرده می شود. ممکن است گروهی چنان پندارند که باید در جهت تحقّق این شرط کوشید و به ترویج فساد دست یازید تا پرده های غیبت سریع تر کنار رود و ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف واقع شود. در
ص:257
نادرستی این پندار تردید نیست؛ زیرا:
1. بسیاری از این پدیده ها ک__ه ممکن است از شرایط تلقی شوند، در شمار نشانه های ظهور ج__ای دارند و ظهور، بر آن ها متوقف نیست.
2. شرط ظهور بودن ستم فراگیر، قابل تأمل می نماید و می توان این پدیده را از نشانه های ظهور به شمار آورد حتی اگر آن از شرایط ظهور باشد، در شمار شرایط به معنای مصطلح نمی گنجد؛ زیرا ارتباط آن با ظهور، از نوع ارتب__اط سبب و مسبب نیست. افزون بر این، حتی اگر ستم فراگیر «شرط اصطلاحی ظهور» به شمار آید؛ در همگونی آن با دیگر شرط ها و لزوم تلاش برای تحقق آن تردید وجود دارد؛ زیرا شرط قهری و تکوینی است؛ یعنی، جهان به رغم تلاش مؤمنان دلسوز، به سمت ستم فراگیر پیش می رود.
مؤمنان باید وظیفه خویش را انجام دهند و تکلیف الهی اهل ایمان را _ بی آن که در نتیجه بیندیشند _ به جای آورند؛ زیرا نتیجه ندادن و توفیق نیافتن سبب سقوط تکلیف نمی شود.
پیش از هر چیز لازم است در باره شرایط ظهور توضیح مختصری داده شود. «شرایط ظهور»؛ یعنی، زمینه هایی که امکان تحقق ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را فراهم می آورد و آن را امری منطقی و لازم می نمایاند. شرایط ظهور با نشانه های ظهورتفاوت دارد؛ برای مثال وجود تعداد کافی از پاکدلان برای آغاز انقلاب جهانی در شمار «شرایط ظهور» می گنجد؛ ولی ندای آسمانی و خروج سفیانی، از «نشانه های آن» شمرده می شود. البته هر دو باید پیش از ظهور تحقق یابند؛ زیرا ظهور پس از آشکار شدن همه شرایط و نشانه های حتمی آن رخ می دهد؛ وگرنه به تحقّق مشروط پیش از
ص:258
وجود شرط و نیز دروغ بودن روایات نشانه های ظهور _ که درستی شان به طور متواتر و قطعی احراز شده است _ می انجامد.(1)
اگر چه شرایط ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به طور کامل برای ما روشن نیست. اما با بهره گیری از سخنان معصومین علیهم السلام استفاده می شود بخشی از بنیادی ترین آنها عبارت است از:
1. وجود برنامه و طرحی متعالی که بتواند با ساختار درست، عدل واقعی را در جهان بر پا سازد و سعادت و کمال آدمیان را به ارمغان آورد.
2. وجود رهبر و هدایتگری بزرگ، شایسته و معصوم که از سوی خداوند منصوب شده است.
3. وجود گروهی از انسان های پاک دل و فداکار که در اوج تقوا به سر می برند و برای دفاع همه جانبه از برنامه امام معصوم علیه السلام آمادگی دارند.
4. آمادگی جهانی برای ژذیرش حکومت جهانی حضرت مهدی
به این معنا که چون حکومت آن حضرت همه جهان را در بر می گیرد به نوعی می بایست همه انسان ها در خود احساس نیاز به این حکومت ژیدا کنند وگر نه آنگاه که آن حضرت قیام خود را آغاز می کند زمینه های فراگیری آن حکومت فراهم نمی شود.
بی تردید برای پدید آمدن ظهور، باید این شرایط محقق شود. وحی و روایات متواتر و قطعی بر تحقق یافتن شرط های اوّل و دوم گواهی می دهد.
شرط نخست با بعثت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله محقق شد.
ص:259
1- سیّد محمد صدر، تاریخ الغیبه الکبری، ص 395.
شرط دوم نیز با تولد فرزند امام عسکری علیه السلام در سال 255 ه’. تحقق یافت.
آنچه تا کنون به وقوع نپیوسته، شرط سوم است. برای تحقق این شرط باید تلاش کرد و در جهت تربیت نفوس خویش و دیگران کوشید.
البته افزون بر شرط های یاد شده، احتمال وجود پاره ای شرایط دیگر نیز قوی می نماید. بی تردید باید همه آن شرایط واقع شود تا زمینه ظهور به طور کامل فراهم آید. برای تسریع در تحقق این شرایط و رخ نمودن روزگار آرمانی ظهور، دعا و تضرّع در درگاه احدیّت بسیار سودمند است. معصومان علیهم السلام مؤمنان را به دعا در این باره فرمان داده اند.
در پایان یاد کرد این نکته شایسته است که گاهی اموری چون وضعیت اسفبار و آکنده از ستم جهان نیز از شرایط ظهور شمرده می شود. ممکن است گروهی چنان پندارند که باید در جهت تحقّق این شرط کوشید و به ترویج فساد دست یازید تا پرده های غیبت سریع تر کنار رود و ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف واقع شود!
در نادرستی این پندار تردید نیست؛ زیرا:
1. بسیاری از این پدیده هایی که ممکن است از شرایط تلقی شوند، در شمار نشانه های ظهور جای دارند و ظهور بر آنها متوقف نیست.
2. ستم فراگیر و شرط ظهور بودنش، قابل تأمل می نماید و می توان این پدیده را از نشانه های ظهور به شمار آورد حتی اگر آن از شرایط ظهور باشد، می توان ادّعا کرد که در شمار شرایط به معنای مصطلح نمی گنجد؛ زیرا ارتباط آن با ظهور، از نوع ارتباط سبب و مسبب نیست. افزون بر این، حتی اگر ستم فراگیر «شرط اصطلاحی ظهور» به شمار آید؛ در همگونی
ص:260
آن با دیگر شرط ها و لزوم تلاش برای تحقق آن تردید وجود دارد؛ زیرا به نظر می رسد شرط قهری و تکوینی است؛ یعنی، جهان به رغم تلاش مؤمنان دلسوز، به سمت ستم فراگیر پیش می رود.
مؤمنان باید وظیفه خویش را انجام دهند و تکلیف الاهی اهل ایمان را _ بی آنکه در نتیجه بیندیشند _ به جای آورند؛ زیرا نتیجه ندادن و توفیق نیافتن سبب سقوط تکلیف نمی شود.
ص:261
ص:262
درس (22): زمینه سازان ظهور
ص:263
یکی از وعده های مهم خداوند کریم، ظهور مردی از تبار پاکان و نسل گرانقدر پیامبر عظیم الشأن اسلام یعنی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد. این وعده تخلف ناپذیر به عنوان اصلی ترین طرح الهی برای برقراری حاکمیت دین در سراسر هستی و برخورداری همه انسانها از مواهب بی شمار حکومت صالحان بر روی زمین به شمار آمده و اولیاء خداوند و انسانهای مومن در طول تاریخ بشری در انتظار تحقق آن لحظه شماری نموده اند، از روز نخست انسانها به دنبال گمشده خویش یعنی برقراری نظام عادلانه بوده اند از آنجا که عالم هستی بر اساس نظام عِلّی و معلولی استوار است و بر منطق سنت حکیمانه خداوند رابطه سبب و مسبب در جهان حاکم است، تحقق این وعده خداوند تابع این سنت بوده و نیازمند تحقق اسباب و شرایط و فراهم آمدن زمینه ها و مقدماتی است که بدون آنها قطعاً بوجود آمدن ظهور نیز منتفی می باشد. این حقیقت در کلام نورانی اهل بیت عصمت علیهم السلام به زیبابی تصویر شده است. از جمله در بیان شریف پیشوای ششم امام صادق علیه السلام وارد شده است که: الی الله ان یجری الامور الا باسبابها. «اراده خداوند چنین تعلق گرفته است که هیچ چیزی جز به واسطه اسبابش محقق نشود.
ص:264
تردیدی نیست ظالمین و ستم پیشگان تسلط ظالمانه خویش بر جامعه و استثمار توده ها را از طریق عادی و از مجرای طبیعی به دست آورده اند، بنابراین مقابله با ایشان و از میان برداشتن شوکت ظالمانه آنها که منجر به بردگی بشریت شده است نیز باید از مسیر طبیعی و با استفاده از ابزارهای معمولی ممکن می شود. البته این امر با اصل امدادهای غیبی خداوند کریم منافاتی ندارد. زیرا بر اساس همان سنت حکیمانه الهی تأییدات غیبی حق تعالی هنگامی به یاری انسانهای پاک سرشت و صالح خواهد آمد که ایشان به وظایف و تکالیف خویش عمل کرده باشند، چنانچه خداوند در سوره مبارکه محمد فرموده است: یا ایهال الذین آمنوا ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقداکم»ای کسانی که ایمان آورده ایداگر خدا را یاری کنید، خدا نیز شما را یاری کرده و قدم های شما را استوار می سازد.
همچنانکه گذشت، تحقق وعده قطعی الهی یعنی پیروزی حق بر باطل و نابودی قلعه های کفر و بی دینی و حاکمیت دین حق بر سراسر گیتی منوط به فارهم آمدن اسباب و مقدمات ظهور، بر همین جهت و برای بررسی اوضاع لازم است به گروههای مقدمه ساز که در استانه ظهور حضرت مهدی و نیز در آستانه قایم حق طلبانه حضرت دست به اقدامات انقلابی زده و با جریانهای مخالف حق مبارزه می کنند، پرداخته شود و ویژگی های رهبران و کارگزاران ایشان و اهداف و آرمانهایشان به دقت بررسی شود زیرا با این بررسی و آشنایی با اهداف آنها می توان مسیر خود را شناخت و موضع متناسب را اتخاذ کرد.
با نگاهی گذرا به روایات واحده از اهلبیت به دست می آید که قبل از
ص:265
ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در بخشهایی از کره زمین انسانهای پاک باخته و مومن، جهت برقراری حاکمیت حق و مبارزه با ظالم دست به قیام می زنند که از ایشان با عنوان مقدمه سازان ظهور یاد شده است. لازم به ذکر است که در کلام نورانی اهل بیت به نکته ای اشاره شده است که با دقت در مضمون روایات مستفاد می شود و آن اینکه بین ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و برقراری حاکمیت حق بر سراسر گیتی و قیام الهی حضرت بر ظالمین و مبارزه مسلحانه با ایشان فاصله زمانی لازم است. زیرا در مرحله ظهور بخشی از این حرکت الهی است که با حضور سیصد و سیزده انسان پاک باخته در حرم امنالهی و با بیعت جبرائیل امین آغاز می شود. ولی مرحله بعدی یعنی قیام، پس از فراهم آمدن زمینه های لازم و اطلاع یافتن بخشهای دیگر یاران و کارگزاران و سربازان حضرت و تقسیم مسئولیتها آغاز می شود. به عبارت دیگر می توان گفت، پس از آغاز مرحله نخست و آشکار شدن خورشید تابناک امامت و نورافشانی به تیرگی های ظلم و بی عدالتی و روشن شدن دلهای مستعد، سردمداران تجاوز و بی عدالتی، آن را تاب نیاورده و در برابر حرکت اصلاحی حضرت مهدی دست به تخریب و کارشنکی زده و مشکلاتی را فراهم می نمایند. در مقابل وجود مقدس حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بر اساس مبانی دینی و سنت و سیره جد اطهرش به نصیحت و اتمام حجت زده و می کوشد از طریق مسالمت آمیز فتنه ها را خاموش سازد ولی به خاطر عناد و لجاجت ظالمین و ایجاد گرفتاریهای فراوان، امام ناچار دست به سلاح برده و قیام الهی خود را بر ضد ظلم و تجاوز و بی عدالتی آغاز می نماید که قاعدتاً این مرحله با زمان ظهور جدا بوده و با یک فاصله زمانی معقولی انجام می گیرد. بر طبق برخی از روایات
ص:266
گروههای مقدمه ساز در ضمن نشانه های ظهور بیان شده است که اگر در مضمون روایات دقت شود، برخی از این قیامها مربوط به آغاز مرحله اول یعنی در آستانه ظهور صورت می گیرند و برخی دیگر پس از ظهور و در آستانه قیام صورت می گیرد. گرچه در کتب روایی بدون تفکیک این دو مرحله از همه این قیامها با عنوان مقدمه سازان ظهور یاد شده است. البته درکلام نورانی اهل بیت علیهم السلام صحبت از آغاز حرکت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف با تعابیر گوناگون به میان آمده است آگاهی از لفظ ظهور بهره می گیرد چنانچه در حدیث 66 باب 14 ص288 غیبت نعمانی می خوانیم که امام باقر علیه السلام به جابر می فرماید: لایظهر القائم حتی یشمل الناس بالشام فتنه الخ.
گاهی نیز از واژه قیام استفاده می شود مانند حدیث 68 باب 14 ص290 غیبت نعمانی از امام صادق نقل شده: یقوم القائم یوم عاشورا.
همچنین کلمه خروج در روایات به کار رفته است در حدیث شماره 47 صفحه 281 کتاب غیبت نعمانی از امام صادق علیه السلام نقل شده است: علاقه خروج المهدی کسوف الشمس فی شهر رمضان فی ثلاث عشره و اربع عشرینه. با توجه به این مضامین این نکته به روشنی قابل فهم است که روز ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و آغاز نهضت اصلاح گرانه حضرت و روز خروج و قیام مسلحانه آن بزرگوار متفاوت از یکدیگر بوده و با فاصله زمانی صورت می گیرد. به هر روی برخی از قیامهای مقدمه سازان پیش از ظهور و برخی دیگر پیش از قیام صورت می گیرد ولی از مجموع روایات ویژگی های مشترکی بین همه این قیامها و رهبران و سربازان آنها به چشم می خورد. در پرتو کلام نورانی اهل بیت علیهم السلام می توان به طور کلی گفت: گروههای زمینه ساز به لحاظ عقیدتی و مبانی اعتقادی و اهداف و راهبردها و ساختار
ص:267
حکومتی و سران و کارگزاران، هم جهت با حکومت مهدوی می باشند که عمده ترین اوصاف آنها عبارتند از:
1. معرفت عمیق به خداوند کریم و اطاعت بی چون و چرا از او چنانکه امیرالمؤمنین در توصیف ایشان می فرماید: رجال عرفو الله حق معرفته و هم اصنار المهدی فی آخرالزمان ایشان با شناخت عمیقی که از خداوند دارند تمام تلاش خود را جهت استقرار دین خدا و اجرای دستورات او بکار می برند و از سرزنش هیچ کسی باکی به دل راه نمی دهند و هرگز دچار تردید نمی گردند، چنانکه امام صادق علیه السلام می فرماید: رجالٌ کان قلوبهم زبرالحدید لا یشوبها شک فی ذات الله اشد من الحبحر و همین ایمان محکم و اراده پولادین قدرت بی نظری به ایشان عطا می کند که مصداق واقعی «مجدون فی طاعه الله» می شوند.
2. بینش، محبت و اطاعت از امام: بینش و شناخت اکسیر حیات بخشی است که هر دلی را زنده می کند و اراده ای آهنین به انسان هدیه می کند که در پرتو آن تمام مشکلات، آسان جلوه می کند و هدف متعالی برای صاحب آن اصلی ترین عنصر می شود و در این راه خویشتن را وقف حصول آن می سازد. یاران و زمینه سازان حرکت مهدوی از چنین ویژگی حیات بخشی به صورت وافر برخوردارند و شناخت عمیق از اام و آگاهی به جایگاه بلند او در هستی تمام وجود ایشان ریشه دوانده و این موجب عشقی سرشار و محبتی بی پایان شده است و محبت عارفانه ایشان به امام سرمنشأ اطاعت و فرمانبرداری بی چون و چرا از آن عصاره هستی می گردد، چنانکه در راه فرمانبرداری او از هیچ کوششی دریغ نمی ورزند و هرگز خواست و اراده خویش را بر اراده و خواست او تریجح نمی دهند: هم اطوع من الاته لسیدها.
ص:268
3. یاران امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و زمینه سازانظهور حضرت به خوبی می دانند ظالمین و ستمکاران هرگز در مقابل عدالت گستری مهدوی ساکت ننشسته و قطعاً تحریکات شیطانی خواهند داشت و این باعث ایجاد سختی و گرفتاری و جنگ و گریز خواهد بود، آنها با صبر و بردباری و تحمل سختیها، همه مشکلات را به جان می خرند، به ویژه در دوران غیبت امام که دوران فتنه و تاریکیها است: طوبی للصابرین فی غیبته.
4. اهداء تمام هستی خویش به امام و اهداف او: از آنجا که می دانند امام عصاره تمام خوبیها و سفیر هدایت انسانهاست تمام سرمایه های زندگی خویش را فدای راه امام می سازند: فابذل نفسی و مالی و ولدی و اهلی و جمیع ما خولّنی ربی بین یدیک و التصرف بین امرک و نهیک.
یحفّون به و یقونه بانفسهم فی الحروب و یکفونه ما یرید.
5. مؤمنان راستین = ایشان با تأسی به حضرات معصومین علیهم السلام در تمام زندگی انسانهای مومن و مخلص و خاشع می باشند و راستی، وقار و تقوا و زهد سر لوحه حیاتشان است: و انتخبت لذلک الوقت عبداص امتحنت قلوبهم للایمان و حشوتها بالورع و الاخلاص و الیقین و التقوی و الخشوع و الصدق و الحلم و العبد و الوقار و التقی و اللزهد...
6. عدالت خواهی: از آنجا که اجرای عدالت در همه عرصه ها از اهداف بلند امام مهدی به شمار می آید، مقدمه سازان ظهور او نیز از چنین ویژگی برخوردار بوده و تلاش گسترده ای در جهت همسویی با آن حضرت به کار می برند.
7. جهاد و شهادت طلبی: جهاد در راه خدا مایه عزت و عظمت اسلام و
ص:269
جلوگیری از تسلط دشمنان است و شهادت از منظر اسلام حیات واقعی به شمار می آید، یاران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف با تمام وجود به جهاد علیه ظلم و جور پرداخته و آرزوی شهادت در راه خدا دارن: یدعون بالشهاده و یتمنون ان یقتلوا فی سبیل الله برای شهادت دعا می کنند و آرزوی کشته شدن در راه خدا را دارند.
8. شجاعت و دلیری: معرفت عمیق ایشان به امام و اهداف عالی او برایشان شجاعت بی نظیری عنایت می کند چنان ه به هر کدام از ایشان نیروی چهل مرد داده شده است.
9. اهل عبادت و مناجات با خدا: این بندگان صالح به خوبی می دانند سر حیات واقعی در قرب به خدا و کمال انسانی در سخن گفتن با خالق هستی است به همین جهت شبهات به عبادت مشغولند و ناله تهجد شبانه ایشان بلند است. لهم باللیل اصواتٌ کاصوات الثواکل حزناً من خشیه الله.
10. متواضع در برابر مومنین و متکبر در برابر کافرین: با پیروی از دستورات قرآن و تأسی به ائمه اطهار علیهم السلام یاران مهدی که مومنین واقعی می باشند در برابر انسانهای مومن متواضع و فروتن بوده و در برابر کافرین گردن فراز و تکبر می باشند: هم [اصحاب المهدی ] الذین قال الله فیهم فسوف یاتی الله بقومٍ یحبهم و یحبونه اذله علی المؤمنین اعزه علی الکافرین.
ص:270