خداوند در قرآن کریم می فرماید:
لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛[۱]
اگر این قرآن را بر کوهى نازل مى کردیم، مى دیدى که در برابرش به خشوع درمى آید و از ترس خدا مى شکافد. این مَثَلها را براى مردم مى آوریم باشد که بیندیشند.
وقتی باران بر زمین نازل می شود، خشوع زمین، باعث رویش گیاه می شود. هر چیزی خشوعش به حسب خودش است. وقتی در زمین، جبال باشد که ضد خشوع است، حتی اگر باران هم ببارد، سودی ندارد، یا اگر زمین شوره زار باشد، سودی نمی کند؛ لذا ارض هم باید برای رویش گیاه، خشوع داشته باشد تا باران رحمت الهی در او ببارد و باعث حیات شود:
وَ مِنْ آیاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَهً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ الَّذی أَحْیاها لَمُحْیِ الْمَوْتى إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ؛[۲]
و یکى از آیات خدا این است که زمین را مى بینى مرده و بى جنب و جوش است؛ ولى وقتى ما باران بر آن نازل مى کنیم به جنب و جوش مى افتد و بالا مى آید، آرى، آن کس که مردگان را زنده مى کند همان کسى است که زمین را زنده مى کند که او بر هر چیزى قادر است.
اگر ارض برای احیا و طراوت، خشوع می خواهد تا بارش باران بر آن، نتیجه دهد، ارض دل انسان هم با نشیب و فرازهای بی مورد و عدم خشوع به جایی نمی رسد. چه چیز باعث شده که گیاه و درخت حکمت در دل ما رویش پیدا نکند؟ همین جبالی که در ارض دل هستند و ضد خشوع هستند.
درمان این موانع چیست؟ برای رفع این موانع و این پستی و بلندی هایی که ضد رویش گیاه حکمت است، حضور قرآن، مفید و لازم است. قرآن خشوع می آورد، رویش می آورد، باعث حیات می شود. مشکل همه ما همین است.
« لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ» برای رفع این موانع است.
قرآن به «لو انزلنا» اشاره کرده است، یعنی باید قرآن، به گونه ای به دل برسد. اگر قرائت همراه با سرایت باشد، حیات می آید. در بعضی از موارد حتی راجع به اهل بیت علیهم السلام دارد که «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعین»[۳] را در نماز، تکرار می کردند و بعد می فرمودند: آن قدر آن آیه را تکرار کردم، تا این که آن را از خداوند شنیدم.[۴]
در روایات ذکر شده است که وقتی اهل بیت علیهم السلام قرآن می خواندند، گویا مستقیم از حق تعالی می شنیدند.[۵] همه واسطه ها برداشته می شد. مهم این است که قرآن، بر دل انسان نزول پیدا کند، و إلا ملکوت قرآن در جای خودش محفوظ است. من فقط باید دریچه دلم را کمی باز کنم تا قرآن بتواند به سراغم بیاید و در نتیجه، خشوع و حیات بیاید.
این خیلی جای تأمل دارد که برای به دست آوردن نزول قرآن بر دل چه باید کرد؟
جبال، بخش سخت زمین است و از موادی خاص تشکیل شده است. قرآن حتی این را ذوب می کند و خاشع می کند. در ارض دل ما هم مواردی هست که ارض دل ما را دچار سختی می کند و این ضد خشوع است. شاید جبال با جبلّیاتی که در ما بوده و آرام آرام جمع شده، سخت شده و نتوانستیم از خودمان دور کنیم، بی تناسب نباشد. از جمله این که مثلا یک خصوصیتی را ما ژنش را همراه آورده ایم و همچنین صفات سنگین ما، سختی های ارض دل ما از موارد مختلف جمع شده است، این ها را قرآن آب می کند؛ اما به شرط این که «انزلنا» شود. یعنی قرائت ما با توجه باشد تا به دل سرایت کند.
—————————————————————————–
پی نوشت:
[۱]. سوره حشر، آیه ۲۱.
[۲]. سوره فصلت، آیه ۳۹.
[۳]. سوره حمد، آیه ۵.
[۴]. روی أنّ الصادق علیه السّلام کان یقرأ سوره فاتحه الکتاب فی صلاته. فلمّا بلغ إیّاک نعبد ما زال یکرّرها حتّى قال بعد ذلک: ما زلت أکرّرها حتّى سمعتها من قائلها. (ریاض الأبرار فی مناقب الأئمه الأطهار، ج۲، ص۱۴۹)
[۵]. روی أنّ الصادق علیه السّلام کان یتلو القرآن فی صلاته فغشی علیه. فلمّا أفاق سئل ما الذی أوجب هذا؟ فقال: ما زلت أکرّر آیات القرآن حتّى کأنّنی سمعتها مشافهه ممّن أنزلها. (ریاض الأبرار فی مناقب الأئمه الأطهار، ج۲ ، ص۱۴۹)
منبع : بنیاد هاد