آسیب شناسی تهاجم فرهنگی
در شرایط کنونی؛ با گذشت هر روز؛ نشانه های تهاجم فرهنگی در جامعه ما بیشتر از هر روز دیگر آشکار می شود. همان گونه که ارزش های ملی و تاریخی در این جامعه کالایی شده است، فرهنگ و زبان نیز حیثیت کالا را به خود گرفته است. تهاجمات فراوان بیرونی از حد شمارش فراتر رفته و هیچ میزان دقیق و معینی نمی توان بر آن گذاشت.
در هر جامعه حفظ و نگهداشت زبان و ادبیات(به گونه خاص) مربوط به قشر روشنفکر می شود، اما با تأسف باید گفت: در جامعه ما بیشترین آسیب را این قشر بر زبان وارد نموده اند. چون امروزه در جامعه ما مردم اکثراً فکر می کنند که هر قدر معیار کاربرد واژه های بیگانه و غرب را در گفتار و نوشتارخویش بیشتر نمایند، همان اندازه انسان های پیشرفته معرفی خواهند شد حال آنکه خود متوجه نیستند که بد ترین خیانت را در راستای زبان و ادبیات مرتکب شده اند. زبان اصلی و بومی در شرایط کنونی اش، زخمی و معیوب شده و با گذشت هر روز این زبان محدود می شود. پس از این بررسی کوتاه به این پرسش بر می خوریم که چه باید کرد تاحداقل از ادامة این وضعیت جلوگیری شود که موارد ذیل می توانند مفید واقع شود:
1- ایجاد مراکز پژوهشی و تحقیقاتی پیرامون زبان و واژه های اصیل آن زبان و آفرینش واژه های جدید.
2- مسئولیت بزرگ، متوجه مسئولین رسانه های دیداری، شنیداری و نوشتاری است که تلاش نمایند تا در نشریات خویش از واژه های بیگانه استفاده نکنند.
3- از طریق این رسانه ها به تمام افراد جامعه بفهمانند که زبان به حیث هویت ما است و اگر زبان آسیب پذیر شود ضربه بزرگی به هویت چندین هزارساله مان وارد خواهد شد. بنابر این باید متعهدانه تلاش نمود تا از بیگانه پرستی فرار کرده و دوباره به آغوش فرهنگ غنی و تاریخی خود بازگردیم.
زمینه های پیدایش تهاجم فرهنگی
پدیده های اجتماعی با علت و زمینة واحدی بوجود نمی آیند و برای بررسی و شناخت آن باید علل و عوامل متعددی را مورد شناسایی قرار داد. تهاجم فرهنگی نیز یکی از پدیده های مهم اجتماعی است که می بایست زمینه های پیدایش و گسترش آن بطور دقیق و جامع بررسی شود.
تهاجم فرهنگی امری است که همیشه دارای دو طرف«مهاجم» و«مورد هجوم» می باشد. و علل و عوامل مربوط به هر کدام از آنها با یکدیگر متفاوت ولی با هم مرتبط می باشند. بنابراین، بحث را در دو بخش زمینه های داخلی و زمینه های خارجی تهاجم فرهنگی پی می گیریم.
بخش اول
زمینه های داخلی تهاجم فرهنگی
الف- بی توجهی به فرهنگ خودی: هر یک از جوامع انسانی، فرهنگ خاص خود را دارند، که طی سالیان متمادی در اثر خاطرات تلخ و شیرین در تاریخ سرزمین آنها شکل گرفته و به صورت فرهنگ آن سرزمین درآمده است که از آن به«فرهنگ خودی» تعبیر می شود.
تا زمانی که فرهنگ خودی به حیات خود ادامه داده و قدرت هضم و دفع تازه های فرهنگ وارداتی را داشته باشد هیچگونه آسیبی نخواهد دید.
در اسلام عنصر مهم«امر به معروف و نهی از منکر» یکی از مصادیق بارزی است که به صورت یک موتور نیرو بخش عمل کرده و به فرهنگ جامعه، پویایی و حیات مستمر می بخشد.
ب- خود باختگی فرهنگی: حالت خود باختگی بیشتر ناشی از«خود کم بینی و احساس حقارت» در قبال پیشرفت و موفقیتهای دیگران است. لذا استکبار جهانی با دست یافتن به پیشرفتهای مادی، چنین تبلیغ می کند که علّت پیشرفتهای مختلف و شگفت آور جهان غرب ناشی از فرهنگ آنها است.
ج- بی لیاقتی سران حکومتها: شکّی نیست که قدرت و هیأت حاکمه در یک جامعه تأثیر چشم گیری بر فرهنگ آن جامعه دارد. اگر حکمرانان مقیّد و مطیع ارزشهای بومی و دینی جامعه خود باشند به دوام و گسترش فرهنگ خودی کمک بسزایی می نمایند و اگر فاسد و بی لیاقت باشند، صدمات جبران ناپذیری بر فرهنگ و ذخایر معنوی و مادّی جامعه وارد می کنند.
د- رفاه طلبی و تجمّل گرایی: القاء روحیة رفاه طلبی و دنیا گرایی یکی از محورهای اصلی استکبار در تهاجم فرهنگی می باشد.
ه- عقب ماندگی علمی و صنعتی: سرزمین شرق تا قبل از شروع انقلاب صنعتی، بعنوان مرکز صدور فرهنگ و تمدّن برای جهان محسوب می شد، غربی ها برای تهیه وسایل تجاری و اقتصادی خود از قبیل پارچه، ادویه جات و غیره با پیمودن کیلومترها راه دریایی و خشکی و قبول همه خطرات به ملل شرق رو می آورند تا از امکانات و پیشرفتهای آنان بهره ببرند. مشکل مصرف از یک طرف و مشکل تهیه مواد اولیه مورد نیاز باعث شد که کشورهای صنعتی به جوامع عقب مانده رو آورده تا علاوه بر غارت منابع و مواد معدنی موجود در آن سرزمین و استثمار کارگران و افراد بومی، کالاهای ساخته شده و مصرفی خود را بر بازارهای این جوامع تحمیل نمایند.
این عمل مستلزم این بود که کشورهای جهان سوم، همواره محتاج استعمارگران و کشورهای صنعتی باقی بمانند.
و- عدم شناخت صحیح از دین و بی توجهی در عمل به آن: عدم درک و شناخت صحیح مسلمانان از فرامین دینی و احکام شریعت یکی از عوامل مهم سلطه پذیری ممالک اسلامی محسوب می شود. اگر همه ملّتهای مسلمان آگاه شوند که قرآن مجید با تأکید فراوان، هرگونه سلطة سیاسی و اقتصادی و... بیگانگان را بر مسلمان نفی و منع کرده، به هیچ وجه سلطة کفّار غربی را نمی پذیرفتند.
بخش دوم
زمینه های خارجی تهاجم فرهنگی
منشأ اصلی تهاجم فرهنگی، اوضاع و شرایط سیاسی، اجتماعی و شرایط سیاسی، اجتماعی خارجی، بخصوص وضعیت بحرانی کشورهای استعماری می باشد.
وقتی کشورهای بزرگ صنعتی دچار بحرانهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی شدند، تنها راه چاره را در انتقال این بحران به جوامع غیر صنعتی یافتند. در این قسمت عمده ترین عوامل خارجی تهاجم فرهنگی را بر می شمریم:
الف- تبلیغ علیه تعالیم الهی: دشمنان ادیان الهی همیشه سعی می کنند دین را از صحنه و متن زندگی خارج نموده و آن را به حاشیه بُرده امری غیر ضروری جلوه دهند. زیرا دین حقیقی را مانع چپاولگری و غارت خود می بینند.
ب- برتری نژادی: قوم گرایی و نژاد پرستی همواره یکی از معضلات بشریت بوده و می باشد از زمانهای گذشته تاکنون درگیری و اختلافات نژادی بدترین نوع جنگها بوده و بیشترین خونریزی را بدنبال داشته است.
قرآن فلسفه اصلی اختلاف رنگ، پوست، زبان، قبیله و نژاد را عامل تسهیل در شناسائی گروههای مختلف از یکدیگر می داند.
"...وَ جَعَلناکُم شُعوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفوُا..."(1)
"... شما را ملت ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید..."
ج- رشد صنعتی و تکنولوژی: از زمانی که کشورهای اروپایی از سلطة جوّ خفقان قرون وسطایی نجات یافتند، تحول چشم گیری در زمینة علوم و صنایع بدست آوردند، این پیشرفت فنی و تکنولوژیکی اگر چه در بسیاری از زمینه ها به خدمت بشریت شتافت، اما به علت فقدان روحیه الهی و معنوی و انسان دوستانه، صاحبان این تکنولوژی، خسارات جبران ناپذیری را نیز برای بشریت به بار آوردند.
در نهایت چاره مشکل را در انتقال این بحران به کشورهای غیر صنعتی دیدند و در واقع«استعمار» به معنای علمی از اینجا آغاز شد.
د- شکست شیوه استعمار مستقیم: کشورهای سرمایه داری غرب برای حل مشکلات داخلی خود با تظاهر به خدمت به بشریت و با استفاده از تسلیحات و نیروهای نظامی پیشرفته خود، دخالت در امور داخلی ملل مختلف جهان را آغاز کردند و به طور مستقیم در این کشورها حضور فیزیکی یافتند. بطور کلی کشورهای سرمایه داری در این مرحله نیز با بحران مهمی مواجه شدند که باز هم درصدد یافتن راههایی برای انتقال این بحران جدید، به کشورهای توسعه نیافته برآمدند.
ه- شیوه استعمار نامرئی: پس از شکست استعمار شکل مستقیم، استعمارگران با روش غیر مستقیم و نامرئی وارد صحنه شدند که به شیوه های پیشرفته تری آن را به اجرا درآوردند. در واقع مرحله جدیدی از تهاجم فرهنگی که زمینه را برای ادامة غارت کشورهای عقب افتاده آماده کرد.
برای دستیابی به این هدف شوم در زمینه های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی شروع به فعالیت گسترده کرد. در درجة اول فرهنگ مولّد و پویای این جوامع را به یک فرهنگ غیر متحرّک، مصرفی و مُرده تبدیل نمود و به تربیت نیروهای فرهنگی وابسته پرداخته و راه را برای فرار مغزهای خلاق و مبتکر این جوامع باز گذاشت تا نتوانند به توانایی های داخلی برسند.
و- وابستگی فرهنگی زمینه ساز سایر سلطه ها: دوام و قوام هر جامعه به فرهنگ آن جامعه است. بنابراین رسیدن به خودکفایی اقتصادی، سیاسی و نظامی، زمانی میسر است که« استقلال فرهنگی» وجود داشته باشد. نظامهای منحط سرمایه داری، پس از سالها تجربه و آزمایش به این نتیجه رسیده اند که مهمترین مانع توسعه طلبی آنها در کشورهای جهان سوم قدرت فرهنگی این ملتها است و تا زمانی که علایق مذهبی و فرهنگی جوامع مذکور دست نخورده باقی بمانند، چپاول منافع آنان امر مشکلی خواهد بود. لذا به این فکر افتادند که قبل از هر چیز سلطه فرهنگی را کامل کنند.
ادامه دارد...
پانوشت:
1- حجرات، آیة 13.