ب) تفاوت ها

بى ترديد ميان دنيا و آخرت تفاوت هايى است؛ زيرا دو عالم، دو نشئه و دو نوع زندگى با قوانين متفاوت اند. برخى در بيان تفاوت وضع زندگى در اين دو جهان، دنيا و آخرت را با مسامحه به عالم رحم و دنيا تشبيه كرده اند؛ زيرا طفل در رحم نوعى زندگى دارد و پس از تولد نوعى ديگر. طفل در هر دو نشئه تغذيه و تنفس دارد. ولى نحوه آن متفاوت است؛ به گونه اى كه براى طفل پس از تولد، ادامه زندگى همانند گذشته براى چند لحظه نيز امكان ندارد (114).

متكلمان آخرت را در آينده زمانى و در عرض دنيا مى دانند (115) ؛ ولى فلاسفه بر آن اند كه كه آخرت در آينده زمانى نيست، بلكه بايد آن را در مراتب عالى سلسله طولى وجود جست و جو كرد (116). آنان با استدلال به آياتى - مانند: ان جهنم لمحيطه بالكفرين (117) ؛ بى ترديد جهنم بر كافران احاطه دارد - معتقدند كه آخرت بر دنيا احاطه دارد؛ چنان كه روز بر ساعات آن احاطه دارد (118). بر همين اساس، حكماى اسلامى همه تفاوت هاى دنيا و آخرت را در نحوه وجود آن دو دانسته اند (119) و آنها را در چند تفاوت بنيادين خلاصه مى كنند (120).

در قرآن به تفاوت هاى فراوانى ميان دنيا و آخرت اشاره شده كه بعضى از آنها بدين شرح است:

1. در اين جهان حركت و تغيير هست، كودك، جوان و پير مى شود، سپس مى ميرد و چيزهاى نو كهنه شده، از بين مى روند (121)

ولى آخرت از تغيير، فساد و فنا مصون است؛ چنان كه مزه آب و شيرى كه در نهرهاى بهشتى روان است، دگرگون نمى شود: فيها انهر من ماء غير ءاسن و انهر من لبنم لم يتغير طعمه (122) ؛ در آن نهرهايى است از آبى كه (رنگ و بو و طعمش) برنگشته و جوى هايى از شير كه مزه اش دگرگون نشود.

بر اين اساس، دنيا و پديده هاى آن همگى اجل و مدتى معين و محدود دارند (123):

ما خلق الله السموت و الارض و ما بينهما الا بالحق و اجل مسمى (124) ؛ خداوند آسمان ها و زمين و آن چه را كه ميان آن دو است، جز به حق و تا هنگامى معين، نيافريده است.

ولى آخرت جهان پايدارى و بقا و جاودانگى است (125):

انما هذه الحيوة الدنيا متع و ان الاخرة هى دار القرار (126) ؛ همانا اين زندگى دنيا تنها كالايى (ناچيز) است و در حقيقت، آن آخرت است كه سراى پايدار است.

بهشتيان در آخرت جاودانه اند: ادخلوا بسلم ذالك يوم الخلود (127) ؛ هم چنان كه جهنميان در آن ماندگارند: خلدين فيها ابدا (128) . از همين رو دنيا را معبر و گذرگاه و آخرت را مقصد و سرانجام توصيف كرده اند: الدنيا دار مجاز و الاخرة دار قرار (129).

در آن جهان، توالد و تناسل و جوانى و پيرى نبوده و به تعبير علمى، اجسام خاصيت آنتروى و كهولت (اصل انحطاط و زوال تدريجى كيفيت ها و صورت ها) را از دست خواهند داد (130). در آخرت بهشتيان نمى ميرند: لا يذوقون فيها الموت (131) و حكم مرگ بر جهنميان جارى نمى شود: لا يقضى عليهم فيموتوا... (132) و با اين كه مرگ از هر طرف به سوى جهنميان مى آيد، آنان نمى ميرند: و ياتيه الموت من كل مكان و ما هو بميت (133).

2. در دنيا، آفرينش نظامى خاص دارد؛

آسمان ها به فرمان خدا همانند سقفى (134) بدون ستون (135) برافراشته شده (136) و خورشيد و ماه و ستارگان در مدار خود حركت مى كنند (137) و زمين چون گاهواره اى رام در اختيار انسان است (138) ؛ ولى در آخرت از آن جا چنين نظامى كارآيى لازم را ندارد و اجراى كامل عدالت و رسيدن هر كس به جزاى اعمال خويش مستلزم وجود عالمى متفاوت با دنياست، اين نظام به هم مى خورد؛ آسمان شكافته مى شود: اذا السماء انشقت (139) دودى نمايان مى آورد: تاتى السماء بدخان مبين (140) مانند مس، گداخته: تكون السماء كالمهل (141) و چون طومارى درهم پيچيده مى شود: يوم نطوى السماء كطى السجل (142). خورشيد به تاريكى مى گرايد: اذا الشمس كورت (143). ماه بى نور مى شود: و خسف القمر (144). زمين به لرزه مى افتد: اذا زلزلت الارض زلزالها (145). شكافته مى شود: يوم تشقق الارض (146) و در زمين تغييراتى اساسى ايجاد مى شود: يوم تبدل الارض غير الارض و السموت (147) ؛ روزى كه زمين به غير اين زمين و آسمان ها (به غير اين آسمان ها) مبدل گردد.

در آخرت، كوه ها كه در دنيا نقش ميخ هاى زمين را دارند (148) ، از جا كنده شده: و اذا الجبال نسفت (149) به حركت آمده و چون سرابى گشته: و سيرت الجبال فكانت سرابا (150) به صورت پشم زده شده در مى آيند: و تكون الجبال كالعهن المنفوش (151).

3. در دنيا حوادث به صورت تدريجى واقع مى شوند؛

اما در آخرت همه نعمت ها، عذاب ها و همه پديده هاى ديگر به صورت دفعى و بدون نياز به مقدمات و اسباب واقع مى شوند (152) . اين مطلب از آياتى از قرآن بر مى آيد:

و ما امر الساعة الا كلمح البصر او هو اقرب (153) ؛ و كار قيامت جز مانند يك چشم بر هم زدن يا نزديك تر (از آن) نيست.

راوا العذاب و تقطعت بهم الاسباب (154) ؛ و عذاب را مشاهده كنند و رشته هاى پيوندشان بريده گردد.

بل تأتيهم بغتة فتبهتهم فلا يستطيعون ردها و لاهم ينظرون (155) ؛ بلكه (مجازات الهى) به طور ناگهانى به آنان مى رسد و ايشان را بهت زده مى كند (به گونه اى) كه نه مى توانند آن را برگردانند و نه به آنان مهلت داده مى شود.

لكم فيها ما تشتهى انفسكم و لكم فيها ما تدعون (156) ؛ هر چه دلهايتان بخواهد در (بهشت) براى شماست و هر چه خواستار باشيد، در آن جا خواهيد داشت.

4. دنيا عرصه عمل، تكليف و آزمايش است:

انا جعلنا ما على الارض زينة لها لنبلوهم ايهم احسن عملا (157) ؛ در حقيقت، ما آن چه را كه بر زمين است، زيورى براى آن قرار داديم، تا آنان را بيازماييم كه كدام يك از ايشان نيكوكارترند.

آخرت، جهان نتيجه، جزا و پاداش است: انما تجزون ما كنتم تعملون (158) . دنيا كشتزار آخرت: الدنيا مزرعة الاخرة (159) و براى كار است و آخرت، براى محاسبه است: اليوم عمل و لا حساب و غداً حساب و لا عمل (160) . اگر كسانى در آخرت عبادت مى كنند، به عنوان وظيفه و تكليف نيست بلكه از سنخ عبادت فرشتگان است. در آن جا عبادت وسيله تكامل نيست؛ زيرا عملى كه موجب پيشرفت يا عقب ماندگى مى شود در دنياست، نه در آخرت. بر همين اساس، مهلت ها در آن جهان به پايان مى رسد (161) : و لا هم ينظرون (162) و معذرت و درخواست پوزش ستم كاران سودى ندارد:

يوم لا ينفع الظلمين مغذرتهم (163) ؛ (همان) روزى كه ستم گران را پوزش طلبى شان سود نمى دهد.

در آخرت، براى همه روشن مى شود كه آن جا جاى تدارك نيست؛ از همين رو مجرمان نمى گويند: به ما مهلت دهيد، تا در همين جا كار شايسته كنيم، بلكه مى گويند: ما را در دنيا - كه عالم اختيار است - برگردانيد، تا گذشته تاريكمان را جبران كنيم: ربنا ابصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صلحاً (164) ؛ پروردگارا! ديديم و شنيديم؛ ما را باز گردان تا كار شايسته كنيم. بنابراين در آخرت ديگر تغيير سرنوشت با تغيير مسير حركت و جهت عمل ممكن نخواهد بود (165).

شايان به ذكر است هم چنان كه در آخرت توبه و بازگشت معنا ندارد، هنگامى كه انسان در چنگال مرگ گرفتار شده، و مرگ را با چشم مى بيند و در حال احتضار و جان كندن است، توبه و بازگشت نيز معناى ندارد: حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون * لعلى اعمل صلحاً فيما تركت كلا انها كلمة هو قائلها (166) ؛ تا آن گاه كه مرگ يكى از ايشان را فرا رسد، مى گويد: پروردگارا! مرا باز گردانيد، شايد من در آن چه وانهاده ام، كار نيكى انجام دهم. نه چنين است، اين سخنى است كه او گوينده آن است.

البته به اين نكته بايد توجه داشت كه هر چند انسان در آخرت دستش از عمل كوتاه است و دفتر عمل وى بسته مى شود، ولى از سه ناحيه ممكن است بهره اى شامل حال وى شود: يكى، صدقه اى كه در دنيا از خود به يادگار گذاشته و ديگران از آن استفاده مى كنند. ديگرى، سنت پسنديده اى كه آن را بنا كرده و پس از مرگ وى به آن عمل مى شود، سوم، فرزند صالح و با ايمانى كه براى او طلب مغفرت مى كند (167).

5. در دنيا، مرگ و زندگى به هم آميخته است؛ ولى آخرت سراپا زندگى است.

در اين جا جمادات و حيواناتى وجود دارند كه هر كدام به ديگرى تبديل مى شوند. جسمى كه اكنون بدن ماست و حيات دارد، زمانى كرده و جماد بوده است و بار ديگر نيز حيات از آن جدا مى گردد و به حالت جمادى بر مى گردد:

يخرج الحى من الميت و يخرج الميت من الحى (168) ؛ زنده را از مرده بيرون مى آورد و مرده را از زنده بيرون مى آورد.

اين آميختگى زندگى و مرگ، در آخرت نيست. آن جا سراسر حيات، شعور، علم، نطق و بيان است (169) :

ان الدار الاخرة لهى الحيوان (170) ؛ و زندگى حقيقى همانا (در) سراى آخرت است.

آتش آن جا نيز دراك و فعال است (171) . در اين جهان، اعضا و اندام بدن شعور و ادراك ندارند؛ ولى در آخرت پوست بدن و دست و پا فهم دارند و خودش كارهايى را كه انجام داده است بازگو مى كند (172) :

اليوم نختم على افوههم و تكلمنا ايديهم و تشهد ارجلهم بما كانوا يكسبون (173) ؛ امروز بر دهان هاى آنها مهر مى نهيم، و دست هايشان با ما سخن مى گويند و پاهايشان بدان چه فراهم مى ساختند گواهى مى دهند.

در آخرت گوش، ديدگان و پوست دشمنان خدا عليه آنان گواهى مى دهند ودر پاسخ صاحبان شان كه چرا عليه ما شهادت داديد؟ مى گويند: همان خدايى كه هر چيزى را به زبان در آورده ما را گويا گردانيده است:

شهد عليهم سمعهم و ابصرهم و جلودهم بما كانوا يعملون * و قالوا لجلودهم لم شهدتم علينا قالوا انطقنا الله انطق كل شى ء (174).

در آخرت، همه اجسام از حيات، شعور، ادراك، خلاقيت و نيروزايى برخوردارند (175):

و اخرجت الارض اثقالها...* يومئذ تحدث اخبارها (176) ؛ و زمين بارهاى سنگين خود را بيرون افكند. آن روز است كه (زمين) خبرهاى خود را باز گويد.

نقول لجهنم هل امتلات و تقول هل من مزيد (177) ؛ آن روز كه (ما) به دوزخ مى گوييم: آيا پر شدى؟ و مى گويد: آيا باز هم هست؟

بنابراين در آن جا بر كميت و كيفيت ادراك ها و احساس ها افزوده شده و هيچ پرده و حجابى نمانده و واقعيت ها عريان و آشكار مى گردند (178) :

يوم تبلى السرائر (179) ؛ آن روز كه رازها (همه) فاش مى شود.

6. در آخرت، بر خلاف دنيا بدن ها تابع نفوس است

از همين رو، كوردلان از چشمان ظاهرى نيز محروم خواهند بود...:

و من اعرض عن ذكرى... و نحشرة يوم القيمه اعمى (180) ؛ و هر كس مشتهيات نيز به تبع شهوات آفريده مى شوند، نه آن كه خود برانگيزاننده شهوات باشند (181):

لهم ما يشاءون فيها (182) ؛ هر چه بخواهيد در آن جا دارند.

و فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين (183) ؛ و در آن جا آن چه دل ها آن را بخواهند و ديدگان را خوش آيد (هست).

7. در آخرت، روابط موقت و بى بنياد دنيايى - اعم از شفاعت ناحق، خويشاوندى و دوستى هاى غير الهى و نيز اسباب و امورى كه كمك كننده انسان در دنياست - از بين مى رود؛

اين امور سرمايه زندگى دنياست و در آخرت به كار نمى آيند؛ زيرا دنيا محدود است و آخرت نامحدود؛ دنيا محاط است و آخرت محيط؛ دنيا كوچك است و آخرت بزرگ؛ دنيا محل تصادم، تزاحم و اصطكاك است و آخرت وسيع و باز و ممكن نيست كه سرمايه محدود براى نامحدود مفيد باشد و ابزار و وسيله كوچك و محاط به كار فرزند مى آيد و نه فرزند به كار پدر:

و اخشوا يوما لا يجزى والد عن ولده و لا مولود هو جاز عن والده شيئاً (184).

هم چنين ارحام و فرزندان براى انسان سودمند نيستند: لن تنفعكم ارحامكم و لا اولدكم (185) و هيچ گونه خويشاوندى كارساز نيست: فلا انساب بينهم (186) . در آن روز بر خلاف دنيا دوستى ها به كار نمى آيد و هيچ كسى به دوستش كمك نمى كند: يوم لا يغنى مولى عن مولى شيئاً (187).

در آن جهان مال و ثروت نيز به كار نمى آيد: يوم لا ينفع مال (188) و اگر كافران براى نجات خود از عذاب آخرت، دو برابر تمام آن چه در روى زمين است فديه دهند، از آنان پذيرفته نمى شود:

ان الذين كفروا لو ان لهم ما فى الارض جميعاً و مثله معه ليفتدوا به من عذاب يوم القيمه ما تقبل منهم و لهم عذاب اليم (189).

البته روابط تكوينى و واقعى برقرار مى مانند (190) و روابط معنوى كه در اين دنيا ميان مردم برقرار است - مانند رابطه و پيوند رهبران هدايت يا ضلالت با پيروان شان - در آخرت صورت عينى و ملكوتى مى يابد؛ براى مثال، هادى به صورت پيشوا و امام و هدايت يافته، به شكل مأموم ظاهر مى گردد. از همين روست كه در آخرت هر كس را با پيشوايش محشور مى كنند و هر گروهى را با رهبرش مى خوانند: يوم ندعوا كل اناس باممهم (191).

قرآن كريم تجسم پيشوايى فرعون درباره قومش را در آخرت چنين بيان مى كند كه او پيشاپيش پيروانش حركت و آنها را وارد آتش مى كند:

يقدم قومه يوم القيمه فاوردهم النار (192).

8. در دنيا خستگى و ملال وجود دارد و انسان معمولى، چونان گم كرده اى روان در پى گم شده خويش، آن گاه كه به برخى خواسته ها مى رسد، مى پندارد آن را يافته است و به آن دل خوش مى كند؛ اما پس از مدتى احساس مى كند كه اين يافته، خواسته او نيست؛ در اين حال خسته و دل زده مى گردد و به دنبال چيز ديگرى مى رود. بنابراين چنين انسانى در دنيا هميشه طالب چيزى است كه ندارد و دل زده از چيزى است كه دارد؛ اما در آخرت اهل نجات و بهشتيان از آن جا كه به گم شده واقعى خود (حيات جاويد) در جوار رب العالمين رسيده اند، هرگز خستگى، ملال و دل زدگى بر آنان پيدا نمى شود:

لا يمسنا فيها نصب و لا يمسنا فيها لغوب (193) ؛ در اين جا رنجى به آن نمى رسد و در اين جا درماندگى به ما دست نمى دهد.

آنان طالب دگرگونى و پديد آمدن وضع جديد نيستند: لا يبغون عنها حولا (194) ؛ و از آن جا در خواست انتقال نمى كنند - و با اين كه براى هميشه در بهشت به سر مى برند، هرگز دل زده و سير نمى گردند (195).

از سوى ديگر، در دنيا انسان در صورت برخورد با مشكلات پس از مدتى به آنها عادت كرده و تحمل آنها برايش آسان تر مى شود؛ اما در آخرت جهنميان به عذاب خو نمى گيرند:

يريدون ان يخرجوا من النار و ما هم بخرجين منها (196) ؛ و مى خواهند از آتش بيرون آيند، در حالى كه بيرون آمدنى نيستند.

آنها هرگاه كه مى خواهند از آتش بيرون روند، بازگردانده مى شوند: كلما ارادوا ان يخرجوا منها اعيدوا فيها (197).

9. زندگى دنيا اجتماعى است؛

از اين رو كارهاى نيكوكاران و بدكاران در جامعه اثر مى گذارد و آنان سرنوشت مشترك دارند (198) ؛ ولى در آخرت هر كسى سرنوشت و وضعيتى مخصوص به خود داشته و زندگى جمعى انسان ها موجب تأثير و تأثر متقابل و در نتيجه اشتراك در سرنوشت نمى شود؛ نه كسى از كيفر گناهان ديگران معذب مى گردد:

و لا تزر وازرة وزر اخرى (199) ؛ و هيچ بردارنده اى بار گناه ديگرى را بر نمى دارد.

در آخرت هر كسى را كارى است كه او را به خود مشغول مى سازد: لكل امرى منهم يومئذ شأن يغنيه (200) ؛ و معذب بودن گروهى مانع از متنعم بودن گروهى ديگر نيست:

و نادى اصحب النار اصحب الجنة ان افيضوا علينا من الماء او مما رزقكم الله قالوا ان الله حرمهما على الكفرين (201) ؛ و دوزخيان بهشتيان را آواز مى كنند كه: از آن آب يا از آن چه خدا روزى شما كرده است، بر ما فرو ريزند. مى گويند: خدا آنها را بر كافران حرام كرده است.

در آخرت روابط انسانى مثبت و منفى برقرار است (202) : اخونا على سرر متقبلين ؛ برادرانه بر تخت هايى رو به روى يك ديگر نشسته اند (203).

كلما دخلت امة لعنت اختها (204) ؛ و هر بار كه امتى (در آتش) درآيد، هم كيشان خود را لعنت كند.

10. در آخرت مقياس ها تغيير مى كنند؛

چنان كه يك روز آخرت گاه برابر هزار سال دنياست:

ان يوما عند ربك كالف سنة مما تعدون (205) ؛ و در حقيقت، يك روز (از قيامت) نزد پروردگارت مانند هزار سال است از آن چه مى شمريد. و گاه برابر پنجاه هزار سال دانسته شده است:

تعرج الملئكة و الروح اليه فى يوم كان مقدراه خمسين الف سنه (206) ؛ فرشتگان و روح در روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است به سوى او بالا مى روند.

شايد از همين روست كه در نظر مجرمان، زندگى دنيا در قياس با آخرت، ساعتى بيش نيست:

يوم تقوم الساعه يقسم المجرمون ما لبثوا غير ساعة (207) ؛ و روزى كه رستاخيز بر پا شود مجرمان سوگند ياد مى كنند كه جز ساعتى (بيش) درنگ نكرده ايم.

هم چنين مقياس مكان نيز در آخرت تغيير مى كند:

جنة عرضها السموت و الارض (208) ؛ و بهشتى كه پهنايش (به قدر) آسمان ها و زمين است.

در آخرت، احساسات انسان ها نيز دگرگون مى شود؛ چنان كه برخى در حالتى ميان مرگ و زندگى به سر مى برند:

لا يموت فيها و لا يحيى (209) ؛ در آن نه مى ميرند و نه زندگى مى يابد.

11. نعمت ها و عذاب هاى آخرت تفاوت بسيارى با دنيا دارند (210)

نعمت هاى آخرت، بسيار بزرگ و غير قابل تصورند:

فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين... (211) ؛ هيچ كس نمى داند چه چيز از آن چه روشنى ديدگان است براى آنان پنهان شده است.

... و للاء خرة اكبر درجت و اكبر تفضيلا (212) ؛ و قطعاً درجات آخرت و برترى آن بزرگ تر و بيشتر است.

برترى درجات، به دليل اعمال بندگان و فاصله بالاترين و پايين ترين درجات بهشت، مانند فاصله زمين و آسمان است (213) : در بهشت نعمت هايى است كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده است (214).

عذاب هاى آخرت بسيار شديد و دردناك اند (215) . قرآن سختى و دردناكى فوق العاده عذاب آخرت را با اوصاف عظيم (216) ، اكبر(217) ، شديد (218) ، اشد (219) ، اشق (دشوار) (220) ، أبقى (ماندگارتر) (221) و اخزى (رسوا كننده تر) (222) تبيين كرده است. براساس روايتى، بخشى از آتش آخرت، هفتاد بار با آب خاموش شده تا به صورت آتش دنيا در آمده است (223) . آتش آخرت هرگز خاموش نمى شود: كلما خبت زدنهم سعيرا (224) ؛ و هر بار كه آتش آن فرو نشيند، شراره اى (تازه) برايشان مى افزاييم. بلكه شعله مى كشد: انها لظى (225) و چهره اهل جهنم را مى سوزاند: تلفح وجودههم النار (226) و علاوه بر پوست و گوشت، جان انسان ها را نيز مى سوزاند: التى تطلع على الافئده (227) ؛ (آتشى) كه به دل ها مى رسد.

12. در آن جهان، همه پراكندگى ها به وحدت و تجمع مى گرايد(228) :

و من ءايته خلق السموت و الارض و ما بث فيهما من دابة و هو على جمعهم اذا يشاء قدير (229) ؛ و از نشانه هاى (قدرت) اوست آفرينش آسمان ها و زمين و آن چه از (انواع) جنبنده در ميان آن دو پراكنده است و او هرگاه بخواهد بر گردآوردن آنان تواناست.

هم چنين تمام انسان ها در آن گرد آورده مى شوند (230) :

ذلك يوم مجموع له الناس (231) ؛ آن (روز) روزى است كه مردم را براى آن گرد مى آورند.

يوم يجمعكم ليوم الجمع (232) ؛ روزى كه شما را براى روز گردآورى، گرد مى آورد.

ان كل لما جميع لدينا محضرون (233) ؛ قطعاً همه آنها در پيش گاه ما حاضر خواهند شد.

در آخرت اولين و آخرين جمع مى شوند: هذا يوم الفصل جمعنكم و الاولين (234) و خداوند همه را محشور مى كند و هيچ كس را رها نمى كند: و حشرنهم فلم نغادر منهم احدا (235).

به گفته خواجه نصيرالدين طوسى، زمان، علت تغير و مكان، علت تكثر است و تغير و تكثر، علت محجوب شدن بعضى موجودات از برخى ديگر است و چون در قيامت زمان و مكان مرتفع مى شود، حجاب ها برداشته مى شود و خلق اولين و آخرين مجتمع مى شوند. پس قيامت روز جمع است (236).

13. در آخرت، مؤمنان به هر خواسته اى كه داشته باشند، رسيده و هيچ گاه ناكام نمى شوند (237) :

... و فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين... (238) ؛ و در آن جا آن چه دل ها آن را بخواهند و ديدگان را خوش آيد (هست).

... و لكم فيها ما تشتهى انفسكم و لكم فيها ما تدعون (239) ؛ و هر چه دل هايتان بخواهد در (بهشت) براى شماست و هر چه خواستار باشيد در آن جا خواهيد داشت.

براى بهشتيان هر چه مى خواهند، هست: لهم فيها ما يشاءون (240) ؛ اما كافران به هيچ يك از خواسته هايشان نخواهند رسيد:

و حيل بينهم و بين ما يشتهون... (241) ؛ و ميان آنان و ميان آن چه (به آرزو) مى خواستند حايلى قرار مى گيرد.

14. دنيا براى بسيارى از انسان ها، عالم غفلت، نادانى، مستى و فريب است؛

اين مطلب را مى توان از آياتى استفاده كرد، مانند:

و هم فى غفلة معرضون (242) ؛ و آنان در بى خبرى روى گردانند.

... و لكن اكثر الناس لا يعلمون (243) ؛ ليكن بيشتر مردم نمى دانند.

لعمرك انهم لفى سكرتهم يعمهون (244) ؛ به جان تو سوگند كه آنان در مستى خود سرگردان بودند.

... ما الحيوة الدنيا الا متع الغرور (245) ؛ زندگى دنيا جز مايه فريب نيست.

ولى آخرت، عالم بينايى و علم است (246).

شعور و آگاهى و به طور مطلق ديد و شنيد و ادراك انسان در آن جهان بسيار نيرومندتر است و چون حجاب ها و پرده ها برداشته مى شود، انسان با بينش درون گر حقايق را ادراك مى كند (247) :

... فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد (248) ؛ ما پرده ات را (از جلو چشمانت) برداشتيم و ديده ات امروز تيز است.

... يعلمون ان الله هو الحق المبين (249) ؛ خواهند دانست كه خدا همان حقيقت آشكار است.

15. در اين عالم، راست و دروغ و حق و باطل به هم آميخته است، آن سان كه گاه، از يكديگر تشخيص داده نمى شوند و بسيارى از واقعيت ها به وسيله باطل پوشيده مى ماند؛

ولى سرخوشى آخرت هنگام جدايى حق از باطل است:

ان يوم الفصل كان ميقتا (250) ؛ و قطعاً وعده گاه (ما با شما) روز داورى و جدايى است.

هذا يوم الفصل (251) ؛ اين (همان) روز جدايى است.

در آن روز، حق ظهور تام مى يابد - ذلك اليوم الحق (252) ؛ آن (روز) روز حق است - نيرنگ و ريا رنگ مى بازد، بى عدالتى و ستم نابود مى شود، حق برپا مى گردد و باطل نابود مى شود.

در آخرت، مؤمنان و پرهيزكاران از كافران و گنه كاران تمايز مى يابند:

ان يوم الفصل ميقتهم اجمعين (253) ؛ در حقيقت، روز جداسازى، موعد همه آنهاست.

به گنه كاران خطاب مى شود كه جدا شويد:

و امتزوا اليوم ايها المجرمون (254) ؛ و اى گناه كاران، امروز (از بى گناهان) جدا شويد.

به آنان گفته مى شود، اين همان روز جدايى است كه آن را تكذيب مى كرديد: هذا يوم الفصل الذى كنتم به تكذبون (255).

در آن جهان، پليد و پاكيزه از يكديگر جدا مى شوند: ليميز الله الخبيث من الطيب (256) . بنابراين جايى براى دروغ گفتن و كتمان حقيقت وجود ندارد.

هم چنين در آخرت به سبب وجود گواهان و شاهدان پر شمار جايى براى پوشاندن حق باقى نمى ماند؛ اين گواهان عبارت اند از:

الف) خداى سبحان؛ قرآن كريم مى فرمايد:

... ان الله يفصل بينهم يوم القيمه ان الله على كل شى ء شهيد (257) ؛ خداوند ميان شان روز رستاخيز جدايى مى افكند كه خداى بر هر چيزى گواه است.

ب) پيامبران؛ قرآن خطاب به رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) مى فرمايد:

ما تو را در حالى كه گواه مردم هستى حاضر مى كنيم: ... و جئنا بك على هولاء شهيدا (258) در آيه اى ديگر آمده است كه هر امتى شاهدى دارد و شاهد بر آن شاهدها، رسول مكرم اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) است (259) :

و يوم نبعث فى كل امة شهيدا عليهم من انفسهم و جئنا بك شهيدا على هولاء... (260).

ج) امت وسط؛ خداوند سبحان خطاب به امت اسلامى مى فرمايد:

و كذالك جعلنكم امة وسطاً لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا... (261).

بسيارى از مفسران، مقصود از شاهدان را همه امت اسلامى (262) و برخى، آنان را گروهى خاص از كاملان امت اسلامى (263) دانسته اند. در رواياتى نيز امت وسط بر ائمه معصوم (عليهم السلام) تطبيق شده است (264).

د) فرشتگان؛ اعمال هر انسانى پس از تكليف به وسيله فرشتگان ثبت مى شود:

ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد (265) ؛ (آدمى) هيچ سخنى را به لفظ در نمى آورد، مگر اين كه مراقبى آماده نزد او (آن را ضبط كند).

و اين فرشته كه شاهد اعمال انسان است، در روز قيامت گواهى مى دهد: و جاءت كل نفس معها سائق و شهيد (266) ؛ و هر كسى مى آيد و (در حالى كه) با او سوق دهنده و گواهى دهنده اى است.

ه) زمين؛ در آخرت زمين از حوادث و اعمالى كه بر آن رخ داده خبر مى دهد:

يومئذ تحدث اخبارها * بان ربك اوحى لها (267) ؛ آن روز كه (زمين) خبرهاى خود را باز مى گويد (همان گونه) كه پروردگارت بدان وحى كرده است.

بر همين اساس، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:

هر كس پيشانى اش را براى سجده بر زمين نهد، آن نقطه زمين در روز قيامت براى او شهادت مى دهد (268).

و) اعضا و جوارح؛ در قيامت، دست، پا، زبان، گوش، چشم و پوست گناه كاران به فرمان خداوند عليه صاحبان شان شهادت مى دهند:

يوم تشهد عليهم السنتهم و ايديهم و ارجلهم بما كانوا يعملون (269) ؛ در روزى كه زبان ها و دست ها و پاهايشان، ضد آنان به آن چه انجام مى دادند، شهادت مى دهند.

... شهد عليهم سمعهم و ابصرهم بما كانوا يعلمون (270) ؛ گوش شان و ديدگان شان و پوست شان به آن چه مى كرده اند، ضدشان گواهى دهند.

افزون بر شاهدان ياد شده، نامه عمل هر انسانى كه همه اعمال كوچك و بزرگ را در خود جاى داده:

... و لهذا الكتب لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصها... (271) ، و نيز تجسم يافتن اعمال نيك و شر انسان، هر يك گواهى روشن و انكارناپذير بر كردار انسان است.

تفاوت هايى كه ميان دنيا و آخرت ذكر شد بين دنيا و برزخ نيز وجود دارد. به ويژه اگر برزخ را داخل در آخرت بدانيم. از اين رو، ليكن با جمع بندى آيات و با استفاده از روايات مى توان برخى ويژگى هاى آخرت را از دوران برزخ استثنا كرد:

الف) در برزخ، آسمان و زمين و به تبع آن شب و روز برقرار است:

النار يعرضون عليها غدوا و عشيا (272) ؛ (اينك هر) صبح و شام بر آتش عرضه مى شوند.

فاما الذين شقوا... خلدين فيها مادامت السموت و الارض الا ما شاء ربك... و اما الذين سعدوا... خلدين فيها مادامت السموت و الارض الا ما شاء ربك... (273) ؛ و اما كسانى كه تيره بخت شده اند... تا آسمان و زمين برجاست، در آتش ماندگار خواهند بود، مگر آن چه پروردگارت بخواهد... و اما كسانى كه نيك بخت شده اند... تا آسمان ها و زمين بر جاست، در بهشت جاودانند، مگر آن چه پروردگارت بخواهد، در حالى كه با ظهور قيامت، آسمان و زمين برچيده مى شوند:

... و الارض جمعا قبضته يوم القيمه و السموت مطويت بيمينه... (274) ؛ روز قيامت زمين يك سره در قبضه (قدرت) اوست و آسمان ها درپيچيده به دست اوست.

و به گونه اى ديگر در مى آيند: ... تبدل الارض غير الارض و السموت... (275) ؛ روزى كه زمين به غير اين زمين و آسمان ها (به غير اين آسمان ها) مبدل گردد.

به گفته اى - با توجه به آيه: ... لا يرون فيها شمساً و لا زمهريرا (276) ؛در آن جا نه آفتابى ببينند نه سرمايى - در بهشت جاويد، شب و روز وجود ندارد (277).

ب) دوره برزخ هم چون دنيا پايان پذير است:

و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون (278) ؛ و پيشاپيش آنان برزخى است، تا روزى كه برانگيخته خواهند شد.

ج) در برزخ، انسان ها به صورت فردى و تك به تك حاضر مى شوند، در حالى كه قيامت، همه جهان هستى را در بر مى گيرد (279).

د) در برزخ نيز سرانجام، انسان ها هم چون دنيا خواهند مرد و سپس براى قيامت دوباره زنده خواهند شد (280).

-----------------------------------------------------------

114 - مجموعه آثار (عدل الهى)، ج 1، ص 217.
115 - احياء علوم الدين، ج 1، ص 199 و 201.
116 - مفاتيح الغيب، ج 2، ص 688 - 689.
117 - توبه، آيه 49.
118 - شرح المنظومه، ص 45.
119 - اسفار، ج 9 ص 157 و 203 و الميزان، ج 12، ص 88 - 89.
120 - مفاتيح الغيب، ج 2، ص 686 و منتخبى از آثار حكما، ج 2، ص 36 - 37.
121 - مجموعه آثار (عدل الهى)، ج 1، ص 218.
122 - محمد، آيه 15.
123 - آفرينش و رستاخيز، ص 138.
124 - روم، آيه 8.
125 - علم اليقين، ج 2، ص 1062؛ المظاهر الالهيه، ص 93 - 94 و جامع البيان، ج 24، ص 85.
126 - غافر، آيه 39.
127 - ق، آيه 34.
128 - جن، آيه 23.
129 - نهج البلاغه، خطبه 203.
130 - راه بى انتها، ص 477 - 482 و معاد در نگاه وحى و فلسفه، ص 329 - 330.
131 - دخان، آيه 56.
132 - فاطر، آيه 36.
133 - ابراهيم، آيه 32.
134 - انبياء، آيه 32.
135 - لقمان، آيه 10.
136 - روم، آيه 25.
137 - يس، آيه 38 - 39.
138 - نبأ، آيه 6.
139 - انشقاق، آيه 1.
140 - دخان، آيه 10.
141 - معارج، آيه 8.
142 - انبياء، آيه 104.
143 - تكوير، آيه 1.
144 - قيامت، آيه 8.
145 - زلزال، آيه 1.
146 - ق، آيه 44.
147 - ابراهيم، آيه 48.
148 - نبأ، آيه 7.
149 - مرسلات، آيه 10.
150 - نبأ، آيه 20.
151 - قارعه، آيه 5.
152 - مفاتيح الغيب، ج 2، ص 686 و منتخبى از آثار حكم، ص 36.
153 - نحل، آيه 77.
154 - بقره، آيه 166.
155 - انبياء، آيه 40.
156 - فصلت، آيه 31.
157 - كهف، آيه 7.
158 - طور، آيه 16؛ الميزان، ج 12، ص 320؛ الذخيره، ص 524 و المنقذ، ج 2، ص 181 و 203.
159 - عوالى اللئالى، ج 1، ص 267.
160 - نهج البلاغه، خطبه، 42.
161 - راه بى انتها، ص 472 و مجموعه آثار (معاد)، ج 4، ص 804 -805.
162 - بقره، آيه 162 و آل عمران، آيه 88.
163 - غافر، آيه 52.
164 - سجده، آيه 12.
165 - مجموعه آثار (زندگى جاويد يا حيات اخروى)، ج 2، ص 524.
166 - مؤمنون، آيه 99 - 100.
167 - الكافى، ج 7، ص 56 - 57.
168 - روم، آيه 19.
169 - علم اليقين، ج 2، ص 1062 و 1081.
170 - عنكبوت، آيه 46.
171 - مجموعه آثار (عدل الهى)، ج 1، ص 218.
172 - همان.
173 - يس، آيه 65.
174 - فصلت، آيه 20 - 21.
175 - راه بى انتها، ص 478 و بسوى جهان ابدى، ص 374 - 375.
176 - زلزال، آيه 2 و 4.
177 - ق، آيه 30.
178 - مجموعه آثار (زندگى جاويد يا حيات اخروى)، ج 2، ص 524 و معاد در نگاه وحى و فلسفه، ص 326 و 329.
179 - طارق، آيه 9.
180 - طه، آيه 124.
181 - مفاتيخ الغيب، ص 999 و منتخبى از آثار حكم، ج 2، ص 37.
182 - ق، آيه 35.
183 - زخرف، آيه 71.
184 - لقمان، آيه 33.
185 - ممتحنه، آيه 3.
186 - مؤمنون، آيه 101.
187 - دخان، آيه 41.
188 - شعراء، آيه 88.
189 - مائده، آيه 36.
190 - آفرينش و رستاخيز، ص 64 - 71.
191 - اسراء، آيه 71.
192 - هود، آيه 98 و مجموعه آثار (عدل الهى)، ج 1، ص 251.
193 - فاطر، آيه 35.
194 - كهف، آيه 108.
195 - مجموعه آثار (زندگى جاويد يا حيات اخروى)، ج 21، ص 524.
196 - مائده، آيه 37.
197 - سجده، آيه 20.
198 - مجموعه آثار (عدل الهى)، ج 1، ص 221.
199 - اسراء، آيه 15.
200 - عبس، آيه 37.
201 - اعراف، آيه 50.
202 - مجموعه آثار (عدل الهى)، ج 1، ص 221 - 223؛ (معاد)، ج 4، ص 624 - 625 و به سوى جهان ابدى، ص 299 - 302.
203 - حجر، آيه 47.
204 - اعراف، آيه 38.
205 - التبيان، ج 7، ص 326؛ مجمع البيان، ج 7، ص 161 و جامع البيان، ج 17، ص 240.
206 - معارج، آيه 4.
207 - روم، آيه 55.
208 - آل عمران، آيه 133.
209 - طه، آيه 74 و اعلى، آيه 13.
210 - الميزان، ج 13، ص 70 و اسفار، ج 9، ص 175 - 176.
211 - سجده، آيه 17.
212 - اسراء، آيه 21.
213 - مجمع البيان، ج 6، ص 628 و نور الثقلين، ج 3، ص 147.
214 - الامالى، ص 281؛ وسائل الشيعه، ج 15، ص 223 و بحارالانوار، ج 8، ص 61.
215 - الميزان، ج 12، ص 318.
216 - بقره، آيه 114 و مائده، آيه 33 و 41.
217 - زمر، آيه 26.
218 - حديد، آيه 20.
219 - طه، آيه 127.
220 - رعد، آيه 34.
221 - طه، آيه 127.
222 - فصلت، آيه 16.
223 - بحار الانوار، ج 8، ص 288.
224 - اسراء، آيه 97.
225 - معارج، آيه 15.
226 - مؤمنون، آيه 104.
227 - همزه، آيه 7.
228 - اسفار، ج 9، ص 307 - 308.
229 - شورى، آيه 29.
230 - اسفار، ج 9، ص 314 و الميزان، ج 11، ص 7.
231 - هود، آيه 103.
232 - تغابن، آيه 9.
233 - يس، آيه 32.
234 - مرسلات، آيه 38.
235 - كهف، آيه 47.
236 - آغاز و انجام، ص 23. 

237 - اسفار، ج 9، ص 319.
238 - زخرف، آيه 71.
239 - فصلت، آيه 31.
240 - فرقان، آيه 16.
241 - سبأ، آيه 54.
242 - انبياء، آيه 1.
243 - نحل، آيه 38.
244 - حجر، آيه 72.
245 - آل عمران، آيه 185.
246 - الميزان، ج 3، ص 96؛ همان، ج 20، ص 106 و همان، ج 13، ص 322.
247 - مجموعه آثار (زندگى جاويد يا حيات اخروى)، ج 2، ص 524.
248 - ق، آيه 22.
249 - نور، آيه 25.
250 - نبأ، آيه 17.
251 - مرسلات، آيه 38.
252 - نبأ، آيه 39.
253 - دخان، آيه 40.
254 - يس، آيه 59.
255 - صافات، آيه 21.
256 - انفال، آيه 37.
257 - حج، آيه 17.
258 - نساء، آيه 41.
259 - الميزان، ج 1، ص 179.
260 - نحل، آيه 89 و نساء، آيه 41.
261 - بقره، آيه 143.
262 - جامع البيان، ج 2، ص 16؛ التبيان، ج 2، ص 7 و مجمع البيان، ج 1، ص 416.
263 - الميزان، ج 1، ص 321.
264 - تفسير عياشى، ج 1، ص 63؛ نفسير فرات الكوفى، ص 62 و الصافى، ج 1، ص 196 - 198.
265 - ق، آيه 18.
266 - همان، آيه 50.
267 - زلزال، آيه 4 - 5.
268 - وسائل الشيعه، ج 5، ص 188.
269 - نور، آيه 24.
270 - فصلت، آيه 20.
271 - كهف، آيه 49.
272 - غافر، آيه 46.
273 - هود، آيه 106 - 108.
274 - زمر، آيه 67.
275 - ابراهيم، آيه 48؛ معاد در نگاه وحى و فلسفه، ص 317 و مجموعه آثار (معاد)، ج 4، ص 668.
276 - انسان، آيه 13.
277 - تفسير القرطبى، ج 19، ص 90.
278 - مؤمنون، آيه 100.
279 - مجموعه آثار (زندگى جاويد يا حيات اخروى)، ج 2، ص 514 و 519.
280 - كشف المراد، ص 301 - 300 و علم اليقين، ج 2، ص 839 - 843. 

Share