رفتن به محتوای اصلی
روتیتر
رسول‌ جعفريان

فاطمه، بنيانگذار تشيع

تاریخ انتشار:
حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها)

درباره سيره و زندگاني فاطمه زهرا (سلام الله عليها) تاكنون مطالب متعدد و گوناگوني منتشر شده است.
در اين زمينه بايد گفت، رويكرد اين مطالب با اينكه عمدتا متوجه وجهه سياسي دختر پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) مي باشد، اما نه تنها آنگونه كه بايد تأثير و ابعاد حركت زهرا(سلام الله علیها) را پس از ارتحال پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) تبيين نكرده، بلكه اذهان را از توجه به ديگر ابعاد وجودي آن بزرگوار، نيز بازداشته است.
در بخش اول اين گزارش، به ابعادي از نقش و هويت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در خانواده پرداخته مي شود و در بخش دوم، گوشه هايي از عملكرد تاريخي زهرا(سلام الله علیها) پس از ارتحال پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) مورد توجه قرار مي گيرد.
يک زوج نمونه
شواهد تاريخي فراواني وجود دارد که نشان دهد، علي(ع) و فاطمه(سلام الله علیها) يک زوج نمونه بوده اند. هر دو مسؤوليت پذير و کوشا و در عين حال صميمي  و با معرفت، زندگي زيباي خود را اداره مي کردند. فاطمه(سلام الله علیها)، خواستگاران متعددي داشت که مورخان به نام آنها اشاره کرده اند. از جمله، دو نفري که بعدها خليفه شدند و اگر نتوانستند، دختر پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را بگيرند، دست کم توانستند دخترانشان را راهي خانه آن حضرت کنند.
محمد بن سعد گويد: آن دو نفر به خواستگاري آمدند، اما پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نپذيرفت. وقتي علي(ع) به خواستگاري آمد، آن حضرت درخواست او را پذيرفت و به او فرمود: «لست بدجال». ابن سعد در تفسير اين کلمه مي افزايد: پيامبر فرمود من دجال نيستم. دليلش هم آن بود که قبلا وعده فاطمه(سلام الله علیها) را به علي(ع) داده بود[1]. اما برخي علاقه مند هستند تا آن جمله را اين چنين بخوانند: «تو دجال نيستي». اين طعنه اي به ديگران بود. شايد همين احتمال بود که سبب شد تا کساني از محدثان سني، از قديم منکر اين خبر بشوند و آن را دروغ بدانند. 
ابن جوزي مي گويد: راوي اين خبر شخصي به نام موسي بن قيس است که از رافضيان غالي بود و آنان او را عصفور الجنة مي خواندند. وي مي گويد اين خبر کذب است[2]. رافضي بودن البته دليل کذب خبر نمي شود چرا که بسياري از روايات اهل سنت از طريق همين رافضي ها در منابع حديثي آنها نقل شده است.
عبدالرزاق صنعاني چنين روايت مي کند که وقتي پيامبر فاطمه(سلام الله علیها) را به عقد علي(ع) درآورد، به دخترش گفت: تو را به عقد کسي درآوردم که در دنيا سعادتمند است و در آخرت از صالحان. او را همراهي کن. سپس حضرت دستور داد تا ظرف آبي آوردند. مشتي از آب درون آن را برداشت و بر سر فاطمه ريخت و دستش را تا روي سينه آن حضرت کشيد، آنگاه دست به دعا برداشت و فرمود: «اللهم انها مني و انا منها»، خدايا او از من است و من از او هستم. «اللهم کما اذهبت عني الرجس و طهرتني، فطهرها»، خدايا، همان گونه که پليدي را از من دور کردي، از او هم دور ساز. آنگاه علي(ع) را صدا زد و با او هم همان کاري را کرد که با فاطمه(سلام الله علیها) کرد. آنگاه به آنان فرمود: اکنون به خانه خودتان برويد و کنار هم باشيد. آنها به خانه خويش رفتند و آن حضرت خود در را به روي آنان بست. در همين حال حضرت همچنان در حق آن دو نفر دعا مي کرد[3].
به راستي اين ذريه رسول(صلی الله علیه وآله وسلم) مگر مي توانست جز با دعاي پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) چنين عظمتي به دست آرد؟ ابراهيم(ع) با همين دعاهاي خود براي ذريه اش بود که نسلش از نمازگزاران شدند و رسول(صلی الله علیه وآله وسلم) مي فرمود که من خود استجابت دعاي ابراهيم هستم. خداوند بي اندازه به ذريه انبيا اعتبار مي نهد و همين اعتبار بلکه بيش از آن را براي اهل بيت و ذريه رسول ـ که از نسل فاطمه و علي است ـ قائل مي باشد. چنين اعتباري از همين دعاها آشکار است و همين است که اين زوج را زوج نمونه کرده و نسل آنان را که کوثري در کنار کوثر قرآن هستند اينچنين مبارک قرار داده است. 
نوشته اند که پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به آنان فرموده بود که کارهاي بيرون خانه به عهده علي(ع) باشد و کارهاي درون خانه به عهده فاطمه[4]. بنابر اين، اين درست است که زن شرعا مسؤوليتي در خانه ندارد اما عرفا اين پذيرفته است که کارهاي داخلي منزل بر عهده همسر است.
در زندگي اين زوج جوان يک مشکل وجود داشت و آن اين بود که شوهر مجاهد اين زن، غالبا در ميدان مبارزه و جهاد بود و در بسياري از اوقات نمي توانست کنار همسرش باشد. بنابراين همسر مي بايست بخشي از کارهاي بيرون خانه را هم انجام مي داد. اما مهم آن بود که اهميت کار شويش را درک مي کرد و از اين بابت آسوده خاطر بود. 
در دو سه سالي که فاطمه بنت اسد، مادر امير مؤمنان(ع) زنده بود و در مدينه در خانه اين زوج زندگي مي کرد، او هم در کارهاي خانه به فاطمه(سلام الله علیها) کمک مي کرد و براي همين آن حضرت مي توانست گهگاه کارهاي بيرون خانه را هم انجام دهد.
يک بار پيامبر ضمن سخناني که قاعدتا مي بايست در باره شيوه زندگي کردن مطلوب بوده باشد، فرمود: من از مرداني که همسرانشان را تند تند طلاق داده و دايما در پي چشيدن مزه ديگرانند، متنفرم. کساني که آنچه مي يابند، مي خورند و در پي چيزي هستند که آن را نمي يابند. در خانه براي همسرشان مثل شير هستند و در بيرون در مقابل ديگران فردي ترسو. آنگاه حضرت افزود: اما علي براي فاطمه، چنان است که آنچه را مي يابد مي خورد و در پي آنچه نمي يابد، نيست. او در خانه در برابر همسرش ملايم و در بيرون مانند شير است[5].
همين که فاطمه گاه مجبور بود کارهاي بيرون خانه را هم انجام دهد، آنان را در اين انديشه انداخت که بتوانند با کمک پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) خادمي  براي خود دست و پا کنند. محمد بن حبيب مي گويد: پس از مذاکره به اين نتيجه رسيدند و فاطمه نزد پدر رفت تا درخواست خود را مطرح کند. وقتي آنجا رسيد، حيا کرد در اين باره چيزي بگويد. پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) پرسيد: فاطمه براي نيازي آمده است يا براي زيارتي. فاطمه اشک در چشمانش آمد و عرض کرد: اي رسول خدا، من خود در منزل از چاه خانه آب مي کشم، کسي مرا نمي بيند و خود در خانه آرد درست کرده نان مي پزم کسي مرا نمي بيند و خود در خانه حمام مي کنم و کسي مرا نمي بيند. آنگاه دستانش را که از کار پينه بسته بود به پدر نشان داد. سپس عرض کرد: آنچه دشوار است تهيه هيزم است که بايد از جاهاي دور آن را تهيه کنم. شما مي دانيد که زن بايد محفوظ باشد و اين چيزي است که مرا آزار مي دهد. پدر فرمود: دخترم چيزي به تو ياد مي دهم که براي تو از هر خادمي  بهتر باشد. وقتي به خانه رفتي، محل استراحت شوهرت را مرتب کن، وقتي شوهرت از راه رسيد تا در خانه به استقبالش برو و ردايش را از دوش او برگير. آنگاه که نشست، کنارش بنشين و کفش او را از پايش بيرون آر. اگر غذا مي خورد، هرچه در منزل داري برايش حاضر ساز. وقتي غذايش تمام شد، کنارش بنشين. اگر تو را به رختخوابش دعوت کرد، دعوتش را اجابت کن. اگر نکرد، در همان نزديکي بخواب. وقتي دراز کشيدي، 33 بار تکبير بگوي. 33 بار تسبيح و 33 بار تحميد باري تعالي . صدمين ذکر تو اين است که بگويي «لااله الاالله وحده لا شريک له». ... اي فاطمه، اين براي تو از هر خادمي  بهتر است، بهتر است؛ بهتر است و حضرت شش بار اين مطلب آخر را تکرار کرد[6]. در برخي نقل هاي مشهورتر، تکبير، 34 مرتب توصيه شده است.
محبوبيت فاطمه نزد پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)
حضرت زهرا(سلام الله علیها) براي پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بسيار عزيز و گرامي  بود و همين موقعيت و محبوبيت او بود که برخي از همسران رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) را که صاحب فرزندي از آن حضرت نشده بودند، روي فاطمه(سلام الله علیها) حساس کرد. براي نشان دادن محبوبيت فاطمه نزد پدر که، هم امري طبيعي بود و هم ناشي از عظمت وجودي شخص فاطمه، که البته خواهرانش از آن عظمت بي بهره بودند، شواهد زيادي مي توان از اخبار تاريخي نقل شده در منابع اسلامي  به دست آورد.
از جمله محمد بن سعد در کتاب طبقات (ج 8، ص 22) گويد: وقتي رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) وارد مدينه شد، براي مدت يک سال يا نزديک به آن در خانه ابوايوب انصاري بود. وقتي فاطمه را به ازدواج علي درآورد، به علي فرمود: خانه اي براي خود پيدا کن. علي منزلي را يافت که از خانه رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) دور بود. در همان جا ازدواج کرد. اندکي بعد رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) نزد فاطمه آمد و فرمود: من مي خواهم تو را به منزلي که به من نزديک باشد انتقال دهم. فاطمه عرض کرد: شما با حارثه بن نعمان صحبت کنيد تا خانه اش را به ما بدهد. حضرت فرمود: حارثه يک بار به خاطر من خانه اش را عوض کرده و من اين بار حيا مي کنم چنين درخواستي از او بکنم. خبر به حارثه رسيد و او خانه اش را به فاطمه و علي واگذار کرد. وي نزد پيامبر آمد و گفت: اي رسول خدا، شنيده ام که تو مي خواهي فاطمه را نزد خود بياوري. اينها منازل من است که بهترين خانه هاي بنونجار است. من و اموالم براي خدا و رسول است. مالي که تو از من در اختيار بگيري بهتر از مالي است که از من نپذيري. حضرت فرمودند: راست مي گويي، خداوند به تو برکت دهد و به اين ترتيب بود که فاطمه به خانه اي چسبيده به خانه پيامبر منتقل شد.
از زماني که حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به اين خانه منتقل شد، دشمني عده اي با وي آغاز گرديد. زماني که آنان شاهد بودند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) هر صبحگاهان پرده را کنار زده و به اهل آن خانه سلام مي دهد، بيشتر خشمگين مي شدند. اين حس زنانه که بارها و بارها به دشمني با پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) برخاسته بود، تنها ناشي از حس زنانه نبود، بلکه به عقيده من يک کينه قريشي بود که طوايف مختلف آن نسبت به بني هاشم داشتند و نمي توانستند آنان را تحمل کنند.
فاطمه هيچ نمي کند جز آنچه محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) مي خواهد 
طبري به نقل از امام صادق(ع) آورده که آن حضرت فرمود: کنيه فاطمه زهرا(سلام الله علیها) «ام ابيها» بود[7] . اين نهايت ارتباط ميان يک دختر را که در ضمن دختر کوچک خانواده است، با پدر نشان مي دهد. کسي که در حکم مادر براي پدرش مي باشد.
يک اصل در تشيع اصيل مهم است و آن است که شيعه واقعي کسي است که سنت پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از روايت علي(ع) و جعفر بن محمد(ع) مي گيرد. اين تعريفي است که ابان بن تغلب از تشيع کرده است. اين منش برگرفته از سيره اصيل امام علي(ع) است که خود را مطيع محض پيامبر مي ديد و در برابر سخن و فعل او اجتهاد نمي کرد. اکنون مي خواهم يک نص تاريخي را بشناسانم که مي رساند فاطمه هم چنين بوده است. يعني به هيچ روي حاضر نبود در برابر پدر سخني بگويد که مي دانست او راضي بدان نيست. اين حکايت را باز عبدالرزاق صنعاني و بسياري ديگر از مورخان و سيره نگاران نقل کرده اند. روايت عبدالرزاق به مقسم نامي از موالي عبدالله بن عباس باز مي گردد. او مي گويد: پس از آن که ميان مسلمانان و مشرکان در حديبيه مصالحه شد که ده سال جنگ متوقف باشد و آنگاه که قريش با کمک به همپيمانانش بنوبکر بر ضد خزاعه وارد جنگ شد، ابوسفيان دانست که قرارداد نقض شده است. با قريش مشورت کرد و آنان از او خواستند تا به مدينه رفته دوباره رضايت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) را جلب کند. ابوسفيان به مکه آمد و نزد محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) رفت و گفت: مي بايست قرارداد فيما بين ما تجديد شود. پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: ما بر پيمان خود هستيم مگر شما حرکتي در جهت نقض آن قرارنامه انجام داده ايد؟ ابوسفيان گفت: خير. پيامبر فرمود: بنابر اين ما بر همان قرار گذشته هستيم. در اين وقت ابوسفيان دانست که محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) راضي به تجديد عهد نيست. تصميم گرفت واسطه اي پيدا کند. اولين شخصي که به ذهنش آمد، علي بن ابي طالب(ع) بود. نزد وي آمد و خواسته اش را مطرح کرد. علي(ع) گفت که روي سخن پيامبر حرفي نمي زند. پس از آن ابوسفيان سراغ فاطمه زهرا(سلام الله علیها) آمد و از او خواهش کرد تا وساطت کند. اما فاطمه هم به او گفت: «ما کنت لافتات علي رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) بامر». من روي دستور و فرمايش پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) چيزي نمي گويم. ابوسفيان حتي سراغ حسن و حسين که کودک اما نزد پيامبر عزيز بودند، رفت و آنان نيز در حالي که چشمشان به مادرشان بود گفتند: نظر ما همان است که مادرمان گفت. تير ابوسفيان در همه اين موارد به سنگ خورد و دست خالي به مکه بازگشت و به قريش گفت آماده باشند که محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) به سراغ آنان خواهد آمد.[8]
 

منبع: باشگاه اندیشه
-------------------------------
پی نوشت:
[1] طبقات الکبري، ج 8، ص 19.
[2] الموضوعات، ج 1، ص 382.
[3] المصنف ، ج 5، ص 489.
[4] مصنف ابن ابي شيبيه ، ج 7، ص 8.
[5] اخبار السناء، محمد بن حبيب ، ص 254.
[6] اخبار النساء، ص 161 – 162.
[7] المنتخب من ذيل المذيل طبري، ص 6.
[8] مصنف عبدالرزاق ، ج 5، ص 374.

موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا