سلوک معنوی استاد انصاریان - سخنرانی مکتوب 16

سخنرانی مکتوب، سلوک معنوی؛
سلوک معنوی
موضوع: سلوک معنوی در تهران / ماه مبارک رمضان / خرداد ۱۳۹۶ه‍.ش.

سلوک معنوی استاد انصاریان - سخنرانی مکتوب 16

شانزدهمین جلسه از سری سخنرانی های سلوک معنوی حجت الاسلام والمسلمین شیخ حسین انصاریان در ماه مبارک رمضان سال ۱۳۹۶ه. ش (۱۴۳۸ه. ق) می باشد.

مطالب مرتبط و پیشنهادی : ویژه نامه شب و روز شانزدهم ماه مبارک رمضان

سلوک معنوی استاد انصاریان - سخنرانی مکتوب 16

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین»

هر حال مثبتی که در درون خود و هر حرکت مثبتی که در بیرون خود و در همه اعضا و جوارح مان داریم، محصول و نتیجه کلام پاک و کلام نورانی است. او به ما توفیق داد ما به این کلام پاک و کلام نورانی دل دهیم. دل ما به قول امام صادق علیه السلام که در اصول کافی نقل شده است انبار نور، و فرماندهی قلب ما نسبت به حالات درون ما و حرکات بیرون ما، به دست نور افتاد. قلب معدن نور شد، و این نور قلب را تحت تاثیر خودش قرار داد. قلب هم به قول حضرت فرماندهی کرد.

هر چه نور قلب قوی تر باشد تسلط، حکومت، و فرمانروایی اش بر درون ما و بیرون ما گسترده تر و قوی تر است، ما خیلی وقت ها از دلمان می توانیم به دیگرانی که از ما سوال می کنند در یک کلمه جواب بدهیم، چرا نماز می خوانی؟ پاسخ این است دوست دارم و خوشم می آید ،این مربوط به دل است، چرا حاضر هستی 17 ساعت گرسنه بمانی؟ دوست دارم می خواهم، چرا نهایتا تا شب هفتم و یا خیلی داغدار بودی تا شب چله برای پدر و مادرت و دیگری گریه کردی، حالا 40 یا 50 سال است برای یک آقایی که 1500 سال قبل در یک بیابان با یارانش و اهل بیتش قطعه قطعه شدند گریه می کنی، می گوید دوست دارم عشق دارم که گریه کنم. راست هم می گوید که دلم می خواهد و دوست  دارم علاقه دارم، این ها حرفهای راستی است و نسبت به این حقایق راست ترین و صادقانه ترین سخن ها را به زبان می آورد.

لذا شما نه در روایات فقه و مربوط به احکام بلکه در روایات معارفی ما یعنی روایاتی که اصول را مورد بحث قرار دادند وقتی از ائمه می پرسند بالاترین کار بالاترین عمل و برترین حرکت، چیست؟ جواب دادند معرفت الله، چون وقتی انسان خدا را نزد خود می بیند همه چیز را در نزد خود دارد چون که 100 آمد 90 هم پیش ماست، خدا نباشد هیچی نزد انسان نیست قرآن می گوید غیر از آب و علف چیزی ندارد، خداوند در یکی از آیه های سوره های آخر و در واقع باطن آیه می گوید به این آب و علف هم خیلی مغرور نشوید چون غذای ویژه شما نیست یک غذای عمومی است، «مَتَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ»[آیه 33 سوره نازعات] این آب و علف برای گوسفندهایتان و گاوهایتان و برای شترهایتان و بزهایتان هم هست یک خرده هم برای شماست، این افتخار و ارزشی ندارد کمالی محسوب نمی شود.

آنی که خدا نزد او نیست از کل عالم هستی آب و علف نزد اوست این آب و علف نزد چهارپایان نیز هست، آنی که خدا نزد اش است ملک و ملکوت و غیب و شهود و فرشتگان و انبیاء نزد او هستند، اینها را هم همه را من دلیل قرآنی برایشان دارم منبر و سخنرانی نیست. سخنرانی یعنی بافتن، یعنی فردی بالای منبر برود یک ساعت 2000 کلمه را کنار همدیگر بچیند و صنعت به خرج بدهد. آن یک شاهی نمی ارزد اینهایی که من عرض می کنم و مشابه این منبرها در ایران در گذشته هم وجود داشته، اینها سخنرانی و خطابه نیست، اینها همه بر مبنای قرآن و اهل بیت علیهم السلام است. خدا که نزد ما باشد همه چیز نزد ماست حالا من یک نمونه را از سوره نساء برایتان می گویم.

«وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ»[آیه 69 سوره نساء] یعنی خدا نزد اش است که دارد اطاعت می کند از خدا که غایب نیست، در محضر حضرت حق است اگر در محضر نبود هیچ اطاعتی نمی کرد، چون غایب از خدا بود و خدا را نمی شناخت و نسبت به او بیگانه وغریبه بود اما آنی که در محضر خداست از آثار بودن در محضر او اطاعت است، «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ» و کسی که در محضر پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم است و در محضر بودن هم منظور محضر فیزیکی نیست، پروردگار عالم که با چشم دل دیده نمی شود، حیات محض و بی نهایت چشم است خطای دید از ماست که در دیدن خدا محدودیت داریم مثلا ماه حجمش یک ششم کره زمین است ولی ما وقتی شب 14 نگاهش می کنیم  اندازه یک سینی بزرگ است این خطای دید است. خورشید یک میلیون و 200 هزار برابر حجم زمین را دارد یعنی یک میلیون و 200هزار تا کره زمین در خورشید راحت جا می گیرد، اما صبح موقع طلوع از سمت افق وقتی با یک شیشه رنگی نگاهش می کنیم دو برابر ماه می بینیم یک میلیون و 200هزار برابر زمین کجا و دو برابر ماه دیدن کجا، خطای در دید است.

ما آسمان را آبی می بینیم در حالی که آسمان رنگ ندارد میلیارد میلیارد ستاره است که خدا کنار یک دیگر چیده به شکل ترازو و به شکل های حیوانات مختلف در عکس برداری ها نشان می دهند آنجا رنگی وجود ندارد ولی ما دارای رنگ می بینیم. ما سوار سواری خودمان هستیم یا سوار اتوبوس هستیم در تیر و مرداد از یک جاده کویری که عبور می کنیم چیزی پیدا نیست تا افق کویر به نظر می رسد، و پشت ماشین که نشستیم از دور روبرویمان یک رودخانه ای به پهنای یک دریا آب می بینیم اما وقتی جلوتر می رویم هیچ چیزی وجود ندارد این خطای دید است ما سراب را یعنی یک امر خیالی را بصورت یک اقیانوس می بینیم. اینهایی را هم که از نزدیک می بینیم بسیاری از آن ها را نمی بینیم شوخی هم ندارد، من 10ساعت هم کنار شما بنشینم هر مقامی هم داشته باشم شما 20ساعت کنار من بنشینی هر مقامی هم داشته باشی می توانی واقعیت من را بفهمی اگر خودم نگویم که متوجه نمی شوید من را که نگاه می کنی ظاهرا آدم خوبی هستم، مگر اینکه خودم بگویم دیدت را عوض کنم بگویم آقا من خوب نیستم من در اعتقادم لنگی دارم، در حالاتم لنگی دارم، در اعمالم پنچری دارم اگر خودم بگویم شما مشاهده تان تصحیح می شود، اگر نگویم کاملا خطا می بینید.

با توجه به این محدودیت های شدید دیدی و شنیدنی، دیگر ما نباید هل من مبارز بگوییم و خودمان را میدان دار بدانیم چون میدانی دست ما نیست که ما خودمان را میدان دار ببینیم چه میدانی دست ماست؟ این مشاهده مشاهده حضوری نیست فیزیکی نیست، یعنی من وقتی که در محضر خالق عالم خودم را حاضر ببینم چون خود کل هستی محضر پروردگار است، «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ»[آیه 115 سوره بقره]، هر کجا باشید رویتان طرف خداست هر کجا، می خواهی راست برو می خواهی چپ برو می خواهی روبرو برو یا پشت سر برو از همه سو رو به خدا داری اگر پشت هم به خدا کنی باز رویت به خداست، هر جا بروی خدا همان جاست.

اینجا دیگر 1000نکته باریکتر از مو دارد من هم واقعا دیگر طاقت ورود به اینجور بحث ها را ندارم، اذیت می شوم، کم می آورم، اینجا یک نقطه ای است که همه چیز همین جاست، و هیچ چیز از اینجا غایب نیست هیچی چیز، «وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا»[آیه 59 سوره انعام]، هیچ برگی از درختی در هر کجای عالم که درخت دارد آگاه است البته فقط کره زمین که درخت ندارد، قرآن می گوید موجودات شعوردار ذوی العقول در آسمان ها زندگی می کنند «يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ»[آیه 29 سوره الرحمن] نمی گوید «ما فی السماوات» من موصولی است که دلالت بر ذی شعور دارد یک دانه برگ، از یک درخت در هیچ ناحیه عرصه خلقت نمی افتد الا یعلمها مگر اینکه برای من روشن و معلوم است.

«وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ»[آیه 59 سوره انعام] تر و خشکی در این عالم وجود نیست «إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ»[آیه 59 سوره انعام] مگر اینکه در علم خود من، از چه زمان از ما خبر داشت؟ زمان ندارد یا اول الاولین، زمان ندارد، از آن وقت یعنی از ازل که مرز ندارد از ما خبر داشت الی الابد هم از ما خبر دارد هر چه را از هر کسی پنهان کنیم از او پنهان نیست که پنهانش کنیم، همه حاضرند  «وَإِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنَا مُحْضَرُونَ»[آیه 32 سوره یس]، خب این محضر یعنی محضر توحید و محضر نبوت، «وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ» کسی که خدا و پیغمبر نزد اش است، یعنی توحید نزد اوست نبوت و همه چیز در نزد اوست، دنباله آیه را ببینید چقدر صریح بیان می کند.

«وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ» {سوره النساء، آیه 69} هر کسی خدا و نبوت نزد اش است کل انبیاء نزد او هستند، در حال حاضر حس نمی کنی همه انبیاء نزد تو هستند، ولی پرده برود کنار می بینی با چشمت می بینی که نزد تو بودند ولی آن ها را نمی دیدی، اما حالا که می بینی. «مِنَ النَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ» تمام گواهان عالم نزد تو هستند، هر کسی جنبه شاهد دارد که در قیامت در محضر پروردگار «يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ»[آیه 51 سوره غافر] همه شاهدان بلند می شوند حرکت می کنند که به پرونده کل مردم عالم گواهی بدهند و خدا براساس آن گواهی یا کیفر می کند و یا پاداش می دهد خداوند گواهان را قبول دارد. یک گواهانی هستند گواهان صادق بسیار هوشمند، در تمام امت ها هم بودند و حالا هم هستند و آینده هم هستند اینها حضور معنوی پیش کل مردم دارند. اینجا هم خیلی لطیف است دقیق است من همین گونه می گویم و رد می شوم حضور معنوی دارند، نزد تو بودم و نمی فهمیدی من را حس نمی کردی.

وقتی زلیخا از شکست دادن یوسف نا امید شد که همه جوان ها باید بدکاران را از خودشان نا امید کنند، چون یوسف حجت خدا بر همه زیبارویان و جوانان زیبا و خوش اندام است این کار مهم او در کارهایش شکست دادن به آن زن جوان زیباروی شوهردار قبطی بود، نکند دست کسی به زن شوهردار بند شود اعدام هر دویشان همان بار اول واجب است یعنی خدا می گوید دیگر حق ندارد بماند یک لیوان آب من را نان من را بخورد باید برود، این برای این 5 دقیقه شهوت آن چنان سقوط کرده که حرام است بماند یک استکان آب بخورد، حرام است بماند یک لقمه نان بخورد باید برود جهنم در اینجا نماند.

دیگر جوان شیعه باید شکست دهنده باشد نه شکست خور، این شیعه است، اگر در مقابل غیر شوهردار در مقابل شوهردار یا اگر یک دختر خانم با کرامت در مقابل جوان زن دار و جوان بی زن قرار گرفت دختر شیعه و پسر شیعه شکست دهنده هستند نه شکست خورنده، یوسف آن زن شکست داد زن دید حریفش نشد دنبالش کرد، قدرت داشت، زن نخست وزیر بود قدرتمندان ابدا احترامی به هیچ قانونی ندارند و هر کاری دلشان بخواهد می کنند و می گویند حکومت هایشان هم قانونی است. این پستی تاریخ حکومت ها بوده، که یک ضعیف را اگر بی قانونی کند می گیرند و 2 سال زندان می اندازند یک فرد قوی را اگر 100 بار بی قانونی کند کارش ندارند. چون زور و قدرت دارد چون متاسفانه قیافه زیبا دارد با قیافه زیبایش افراد را می خرد این دردی است که بر دنیا و بر جهان حاکم است.

دی یعنی دیروز، «دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر * کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست»، یوسف فرار کرد، باید هم از گناه فرار کرد باید از زن شوهردار فرار کرد به قول ائمه ما مثل فرار گوسفند از گرگ است باید فرار کرد، فرار گوسفند از گرگ واجب است. وقتی فرار کرد در را که باز کرد شگفت زده شد بیرون نخست وزیر در سرسرا بود زن هم دنبال یوسف یک مرتبه در چهارچوب در شوهرش را دید دست پیش گرفت برگشت به شوهرش گفت کسی که به ناموست خیانت بکند آیا کیفری جز زندان و شکنجه چیز دیگری هم دارد؟ قلدرها همیشه توپ را در زمین طرف می اندازند مقابل، پولدارها همیشه تقصیر را دیگران می اندازند صندلی دارها همیشه جرم را بر گردن آن فردی که جرم نکرده می اندازند این هم حرف من نیست حرف این آیه است، که به نخست وزیر گفت آن کس که به ناموست چشم خیانت دوخته در نبود تو کیفرش غیر از زندان و شکنجه چیز دیگری هم هست؟ نخست وزیر در فکر فرو رفت من که خیلی به این جوان احترام کردم من که هفت سال است در این کاخ همه جور از او پذیرایی کردم من که به او محبت کردم، من که بهترین لباس را به او دادم این برای چه خواسته پرده عفت ناموس من را بدرّد یعنی گرگ در خانه ام آوردم.

«شَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا»{سوره يوسف‏، آیه 26}، همین گواهانی که خدا در قرآن می گوید یک کسی آنجا بود شاهد شهد شاهد من اهله به نخست وزیر گفت تصمیم عجولانه نگیری، شماها قلدر هستید درجا حکم اعدام این جوان را ندهی یک مقدار حوصله کن، صبر کن، بسنج ببین پیراهن یوسف از جلو پاره شده یا از پشت سر، متن قرآن است.«وَإِنْ کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ»{سوره يوسف‏، آیه 27} اگر از پشت پاره شد اگر از جلو پاره شده هر کدام یک حکمی دارد گفت چیست؟ گفت اگر پیراهن از جلو پاره شده باشد یوسف با ناموس تو درگیر شده او هم دست و پا زده ردش کند پیراهن را پاره کرده، که کنارش بیندازد، اگر از پشت پاره شده زنت دنبالش کرده پیراهن را گرفته از پشت بکشد پیراهن پاره شده است، معلوم شد یوسف بی گناه است، به زنش گفت استغفری لذنبک، عذرخواهی کن از این گناه کثیفت، از این عمل زشتت، شما زنان شهوتران مکر بزرگی کردید.دقت کنید یک وقت آیه را سر همه خانم ها خالی نکنید، شما زنان شهوتران هوس باز مکرتان و نقشه تان مکر بزرگی است.

ما زن هایی هم داشتیم و داریم یک کتابی هست پنج شش جلد است با عنوان زنان قهرمان بگیرید آن را بخوانید یک کتابی دیگری هست که شش جلد است حدود سه هزار صفحه ریاحین و الشریعه درباره زنان اسلامی است، یا خانم هایی هم داشتیم که فوق العاده با ارزش بودند سوره احزاب را هم بخوانید قرآن مجید می گوید «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ»{سوره الأحزاب‏، آیه 35}، یعنی همه مسائل منفی را سر زنان قاطی نکنید که گناه بزرگی است، پرونده ها را جدا کنید.

ما یک زن غربزده داریم و دختر، ماهواره زده داریم یک زن صهیونیسم زده داریم، یک زن مسیحی زده داریم، یک زن غربزده داریم و دختر خانم ها و دخترهایی هم داریم که اسلام به آن ها افتخار می کند. اگر با خدا باشیم با خدا بودن و من یطع الله یعنی گوش بده به حرفش، یعنی بنده بودنش، اگر با پیغمبر باشی و الرسول با این دو تا باشی همه چیز پیشت است، کم نداری «فأُولَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ»{سوره النساء، آیه 69} با کل انبیاء هستی یعنی انبیاء نزد تو هستند ولی الان چهره شان نشان داده نمی شود تا پرده کنار برود «و الشهداء و الصدیقین» تمام آنهایی که ظاهر و باطنشان یکی بود در عالم آنها هم نزد تو هستند، «و الشهداء و الصالحین» و تمام بندگان شایسته من نزد تو هستند «وَحَسُنَ أُولَٰئِكَ رَفِيقًا»[آیه 69 سوره نساء] رفیق های خوبی هستند اینها، «نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ ۖ»[آیه 31 سوره فصلت]، هم در دنیا پیشتان هستند ولی پرده زمان رویشان افتاده نیستند قیامت پرده می رود کنار می بینی شما که با خدا و پیغمبر بودی با همه انبیا و همه صدیقین و همه شهداء و همه صالحین هستی کجا با اینها هستی؟ در هشت بهشت خواهی بود. یعنی اگر خدا و پیغمبر نزد تو باشد هشت بهشت هم نزد تو است.

خب این همه را کی به ما داده؟ کلام، کلام نور، «افضل العبادة معرفة الله» یعنی وحی آمد حرف زد، انبیاء حرف زدند، ائمه حرف زدند، عالمان واجد شرایط دلسوز هنرمندی  که می توانستند خدا را به مردم بدهند احکام را به مردم بدهند، حالات مثبت را به روان مردم بدهند، اعمال شایسته را به مردم بدهند، قلبشان را با این حرفها پر از نور بکنند، فرمانروایی را بدهند به نور و قلب هم برساند به اعضاء و جوارح اینها این همه سرمایه را به ما دادند اگر یک سکوتی بر تاریخ حاکم بود از این جور حرفها، همه ما الان کافر بودیم همه بی استثنا. اگر یک سکوتی حاکم بود مشرک بودیم بت پرست بودیم، اسیر هوا و هوس بودیم، ولی کلام نور با ما چه کرد.

آمده بود لب رودخانه وضو بگیرد این جریان خیلی زیبا را من در فکر کنم جلد هشتم تفسیر روح البیان دیدم که در قرن یازدهم نوشته شده، کلام چه می کند، و حالاتی که آدم کنار این کلام نور یعنی وحی و کلام پیغمبر و امام نصیبش می شود چه می کند، آرام نشسته بود وضو بگیرد یک خانم جوانی برای همان منطقه ایشان برای آن منطقه نبود مسافر بود آمد رد بشود دید یکی نشسته دارد وضو می گیرد، گفت آدم یک وقت می داند در مملکت خیلی بزرگ است، نه از نظر صندلی از نظر امور معنوی، یکی هم از راه می رسد یک زن بی توجه و بی ادب می خواهد آدم را صدا بزند کمال بی ادبی را می ریزد در سخنش هوی، با حیوان مگر داری حرف می زنی؟ مردان سنگین وزن سنگین حالی و معرفتی، اینها در مقابل اینجور آدم ها چه کار می کنند هیچی؟ هیچ کاری نمی کنند، اگر بتوانند بیدارشان می کنند نتوانند کاریشان ندارند. گفت بله، سرش هم پایین بود، گفت من آمدم رد شدم براندازت کردم خیال کردم عاقل هستی یک ذره عقل نداری، باشد این یک. خیال کردم عالم هستی یک ذره علم در تو نیست، خیال کردم عارف هستی اصلا مزه معرفت را نچشیدی، بازیگر مگر تو با این معاشر بودی؟ مگر می شناختی؟ دین می گوید درجا وارد حرف نشوید، دین می گوید هر بیشه را خیال نکنید خالی است هر بیشه گمان مبر که خالی است شاید که پلنگ خفته باشد، صبر کرد این خانم حرفهایش تمام شود بی ادبی هایش تمام بشود هجوم هایش تمام بشود ما هم نفهمیدیم علت اینکه این زن درجا به این انسان الهی در این سه بخش هجوم برد برای چی بود، حالا برده دیگر خوشش آمده بود دری وری بگوید خیلی ها خوششان می آید دری وری بگویند، الان در این من همراه ندارم از زمانی که اختراع شده تا حالا ولی گاهی بر و بچه ها دوستان یک چیزهایی را می آورند نشان می دهند مثل خیلی از مردم  که خوششان می آید هر چی بد و بیراه در این عالم است به آخوندها بدهند هیچ پرونده اینها را هم جدا نمی کنند که در اینها آدم الهی هم هست، آدم ربانی هم هست، آدم مخلص هم هست، آدم درستکار هم هست، آدم دلسوز هم هست، آدمی که بند به پول نیست هست، همین یک عده ای خوششان می آید به همه جور آدمی همه جور بدی بگویند.

امیرالمومنین علیه السلام داشت رد می شد لا اله الا الله از سوراخ زمین یک بزمجه پرید بیرون دو سه تا نشسته بودند یکی شان گفت علی را ببین مخصوصا هم بلند گفت امیرالمومنین بشنود رد شد، می دانید اگر امیرالمومنین می آمد جلو تلافی کند همین دو تا انگشتش را می گذاشت روی خرخره یارو فشار می داد می کشت، چه اسراری در وجود اینهاست، گفت خانم از این که دارم وضو می گیرم و دین می گوید وضو نور است آثاری هم برای وضو هست معلوم می شود من دانایی و علم دارم مخصوصا علم به دین، عقل دارم، که دارم وضو می گیرم چون شرایط وضو و آثار وضو را می دانم، عاقل نبودم که نمی آمدم وضو بگیرم، عاقل وضو می گیرد، دیوانه می خواهد چه کار وضو را نمی فهمد که، اما علم دارم جنابعالی تک و تنها کنار این آب ایستادی جوان هم هستی علم دارم به اینکه خیلی چیزها را خدا حرام کرده عالم پرهیز از حرام خدا می کند نیازی هم به حرام ندارد چون زندگیش می چرخد، کم ندارد که سراغ  حرام برود. اما گفتی عارف نیستم من غرق در مشاهده زیبایی مطلق صاحب این عالم هستم که تمام زیبایی ها جلوه زیبایی اوست با این فرق که این زیبایی ها نازیبا می شود همه زیباها هم می میرند، خشک می شوند و من تماشای مقید ندارم نگاهم به چیزی نیست که دو روز دیگر می میرد و پژمرده و خشک می شود من نگاهم به حسنی است که ابدی است، نمی میرد. خشک نمی شود.

آن وقت اینجور نگاهی که من به او دارم او هم به من نگاه دارد، این علمی که من به او دارم می بینم نیازمند به محرمات نیستم من را از این خلق بی نیاز کرده، اینجور عقلی که من دارم من در عمل به دین حرکت می دهد حالا جنابعالی به نظرت من دیوانه هستم، نادان هستم، عرفان به حق ندارم خب تو هم اینجوری فرض  کن، حضور خدا، حضور پیغمبر، خدایا ما  در محضر تو که هستیم توجه نداشتیم یادمان می رفت، ما اگر توجه داشتیم گناه و غفلت نمی کردیم، ما می دانیم در محضر تو هستیم اما این می دانم گاهی گم می شود اصلا یادمان می رود وقتی هم گناه می کنیم تمام می شود تازه بعد از گناه یاد تو می افتیم، من چرا با او مخالفت کردم من چرا گناه کردم، حالا گناه کردی ولی همین حالی که بهت دست می دهد عجب افسوس، چه بد شد، من چرا مخالفت کردم همین را خدا میگوید توبه حساب می کنم. تو یادت بیاید که گناه چه کسی را انجام دادی یادت بیاید که گناه کیفر دارد، من می بخشم. تو هم چقدر ارحم الراحمین هستی، تو هم چقدر سریع الرضا هستی،

برای دسترسی به سایر جلسات سخنرانی های «سلـوک معنـوی» اینجا کلیک کنید

منبع : دارالعرفان، سلوک معنوی - شب شانزدهم یکشنبه (21-3-1396ه. ش) - رمضان ۱۴۳۸ - حسینیه همدانی ها.

پدیدآورنده: 
Share

دیدگاه‌ها

خدایا بنده را قبل از مرتکب شدن به گناه متوجه و آگاه کن...