چهل روز گذشت/ محمود مربوبی، شاعر

انجمن‌ها: 

چهل روز گذشت/ محمود مربوبی، شاعر

از فراق من و دلدار چهل روز گذشت
از شب آخر دیدار چهل روز گذشت

از همان شب که زن و بچه ی دلخونت را
من شدم قافله سالار چهل روز گذشت

از شبی تلخ که همراه یتیمان بودم
وسط شعله گرفتار چهل روز گذشت

از شب شام غریبان که زمین می افتاد
پسرت با تن تب دار چهل روز گذشت

از غروبی که تنت زیر سم مرکب رفت
من شدم بی کس و بی یار چهل روز گذشت

از غروبی که دو تا دخترکانت مُردند
پشت یک بوته ای از خار چهل روز گذشت

وای بر من ز شب غارت معجرهامان
دور از چشم علمدار چهل روز گذشت

از جسارت به من و هلهله ی نامردان
وسط کوچه و بازار چهل روز گذشت

از قد خم شده و موی سپیدم پیداست
چه بر این سینه ی خونبار چهل روز گذشت

من که یک روز جدا از تو شدم، پژمردم
باورم نیست که این بار چهل روز گذشت

تو خودت از سر نی خوب تماشا کردی
که چه بر زینب غمخوار چهل روز گذشت

پدیدآورنده: 
Share