اشعار شهادت حمزه سیدالشهدا علیه السلام - سری اول

موضوع نوشتار: 
شهادت حمزه سیدالشهدا علیه السلام
اشعار شهادت حمزه سیدالشهدا علیه السلام با اشعار از شعرای آیینی کشور حاج غلامرضا سازگار(میثم)، استاد کلامی زنجانی، ابراهیم ترابی مرند (سری اول)

اشعار شهادت حمزه سیدالشهدا علیه السلام - سری اول

اشعار شهادت حمزه سیدالشهدا علیه السلام با اشعار از شعرای آیینی کشور حاج غلامرضا سازگار(میثم)، استاد کلامی زنجانی، ابراهیم ترابی مرند (سری اول)

اشعار شهادت حمزه سیدالشهدا علیه السلام - سری اول

اشعار شهادت حمزه سیدالشهدا علیه السلام - غلامرضا سازگار(میثم)

تا به وصف «حمزه» بگشایم زبان
می سزد گردد سرا پایم زبان

حمزه، یعنی شیر شیران اُحد
خشم و فریاد دلیران اُحد

حمزه، یعنی یک جهان صدق و صفا
حمزه، یعنی جان نثار مصطفی

این شنیدم «هند» از خشم و غضب
کرد «وحشی» را به نزد خود طلب

گفت در این جنگ باشد کام من،
تشنه ی خون یکی از این سه تن

یا «محمد» را به تیغ خشم زن
یا «علی» یا «حمزه» را از پا فکن!

دید آن ناپاک در حین قتال
قتل «احمد» یا «علی» باشد محال

تاخت هر سو در صف میدان جنگ
کرد قصد جان «حمزه»، بی درنگ

حمله کرد از راه نامردی ز پشت
شیر شیران را به ضرب نیزه کشت

آن خروشان شیرختم المرسلین
پیکرش چون کوه شد نقش زمین

«هند» با خشم و غضب سویش شتافت
پهلویش را از دم خنجر شکافت

بس که زان مظلوم دردل، کینه داشت
آن جگر را در دهان خود گذاشت

خواست تا دندان فشارد، بی درنگ
آن جگر در کام او گردید سنگ

نور مهر و نارسفّاکان کجا؟!
خون پاک و کام ناپاکان کجا؟!

من ندانم داغ آن آزاد مرد
بادل پیغمبر اکرم چه کرد؟!

دیده ام پرپر دو باغ یاس را
جسم «حمزه»، پیکر «عباس» را

داشت در دل داغشان را فاطمه
گه به صحرای «احد»، گه «علقمه»

سنگ و کوه ودشت و صحرا گریه کرد
برمزار هردو، «زهرا» گریه کرد

داغ آن، برقلب پیغمبر نشست
داغ این، پشت برادر را شکست

تا که باران ز آسمان آید فرود
برلب عباس از «میثم» درود

اشعار شهادت حمزه سیدالشهدا علیه السلام - سری اول

اشعار شهادت حمزه سیدالشهدا علیه السلام - استاد کلامی زنجانی

عذر می خواهم ایا صاحب زمان
خود تو می دانی چه حالی شد عیان

قلب زهرا و دل حیدر شکست
از جفا دندان پیغمبر شکست

تیغ بوسید از لب نورانی اش
کافری زد سنگ بر پیشانی اش

از سراپای علی خون می رود
هست زخم پیکرش بیش از نود

ملحدی گفتا، پیمبر کشته شد
سید مرسل به خون آغشته شد

همچو شهبازی علی از ره رسید
نوح را از موج غم بیرون کشید

گفت برخیز ای گل افسرده ام
یا رسول الله مگر من مرده ام

مصطفی چون شمع بی‌کاشانه بود
مرتضی در گرد او پروانه بود

الأمان از سستیِ بنیادها
کی رود داغ اُحد از یادها

مشرکین قلب نبی بگداختند
حمزه را از صدر زین انداختند

مرگ سرداران کمر خم میکند
این مصیبت عمر را کم میکند

داغ حمزه بر رسول آسان نبود
رفت بر بالینش اما جان نبود

دید مُثله کرده اند آن شیر را
بوسه زد زخم سنان و تیر را

ای قلم این قصه با یاران مگو
شد جگر خون ، از جگر خواران مگو

جسم پاک حمزه پاره پاره بود
خاتم مرسل به فکر چاره بود

با على فرمود این جان من است
حمزه پشتیبان قرآن من است

حمزه میداندار میدان من است
حمزه آقای شهیدان من است

ای علی جانم، بپوشان پیکرش
جسم عريان را نبیند خواهرش

یا رسول الله فدای غیرتت
خوش حمایت میکنی از عترتت

تو طبيب قلب عالم، احمدی
کاش سر بر کربلا هم میزدی

تا صفيه عمه ات آمد ز راه
حمزه را کردی نهان در قتلگاه

هیچ میدانی حسینت سر نداشت؟
جان فدایش او مگر خواهر نداشت

خواهر حمزه کجا زینب کجا
این کجا آنگونه تاب و تب کجا

سوی مقتل آمد آن مولاشناس
پیکری را یافت اما ناشناس

چون نشانی در بدن باقی نبود
آخر این سینه مگر آن سینه بود

من نمیدانم چه سان او را شناخت
بوی زهرا آمد و بو را شناخت

گفت ای سرور نگویم سر کجاست
بوی مادر میدهی مادر کجاست؟؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مأخذ: سلام کلامی - تاریخ انتشار: ۱۳۷۹

اشعار شهادت حمزه سیدالشهدا علیه السلام - سری اول

اشعار شهادت حمزه سیدالشهدا علیه السلام - ابراهیم ترابی مرند

ز اندم که شد، ابلیس طرد و گشت نازل
شد کشمکشها در میان حقّ و باطل

هرجا که باطل از سیاهی لشگر آراست
دستی برآمد ز استین، نوری بپا خاست

روزی احد هم رزمگاه خوب و بد شد
میدان جنگ آدمی با دیوودد شد

بودند نیکان با پلیدان در کشاکش
یعنی به حق دلدادگان با اهل آتش

در آن میان مردی ز، ایل عشق و ایمان
بنهاد پا با اذن پیغمبر، به میدان

از خود رشادتها در آن میدان نشان داد
درس فداکاری به مردان جهان داد

آری احد در صحنه شیری شرزه دارد
جنگ آور پیری، بنام حمزه دارد

چون حمزه در کار مصاف اهل کین بود
سرگرم بود و، نیزه داری در کمین بود

بود او که بر قتل عزیزی سخت بی تاب
ناگه ز ممکن نیزه اش را کرد پرتاب

مانند روباهی به سوی شیر حق تاخت
با نیزه آنگه شیر را از پا بینداخت

با حمزه درآوردگاه افتاد از پا
با دست دونان مثله شد، آن یار زیبا

آتش از این غم، بر دل پیغمبر افتاد
تا دیده اش بر آن وجود پرپر افتاد

آمد پیغمبر در جوار نعش آن شیر
بر او نمازی خواند با هفتاد تکبیر

آنگاه جسم حمزه را در خاک کردند
همراه حیدر گریه بر آن پاک کردند

در ماتم آن شاهد غلتیده در خون
کوه احد آشفته شد، بگریست هامون

از حمزه داغی در، درون دارد پیمبر
دل در غم او پر، ز خون دارد پیمبر

گویی کنون هم جان پیمبر غمین است
گویی کنون هم، باز وحشی در کمین است

گویی کنون هم فاطمه در سوگواریست
از دیده اشکش در عزای حمزه جاریست

گویی کنون هم شیون زنها بلند است
کز نوحه خوانیهایشان دلها نژند است

یا رب«ترابی» را مدار از لطف محروم
از جرم او بگذر بحقّ خون مظلوم

منبع : درسهایی از مکتب اسلام » آبان 1384، سال 45 - شماره 8؛ شاعر: ترابی مرند، ابراهیم

Share