بسم الله الرّحمن الرّحیم
آن چه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی ( دامت بركاته ) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1390.02.21 ایراد فرموده اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
اجماعی دروغین بر علیه فاطمه سلام الله علیها
چکیده آنچه گذشت
از شرح خطبه مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها به این جا رسیدیم که حضرت در مقام احتجاج با به اصطلاح خلیفه اول که مزرعه فدک را تصرف کرده بود فرمودند: اگر قبول ندارید که فدک بخششی از طرف پدرم به من است که طبق دستور الهی (وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ)[إسراء، 26] در زمان حیات مبارکش به من بخشیده است، لااقل باید بپذیرید که این ملک پدرم بوده و بعد از ایشان به وارثش منتقل می شود و از آن جا که پدرم غیر از من وارثی ندارد باید فدک در اختیار من باشد. شما به چه دلیل آن را تصرف کرده اید؟ بعد رو به انصار فرمودند و پس از ذکر فضائل آن ها، از ایشان به خاطر یاری نکردن جبهه حق گله کردند. می توان حدس زد که وقتی کلام حضرت به این جا رسیده، جو مجلس ملتهب شده است. این جا خلیفه اول متوجه شد شرایط نامناسبی بر مجلس حکم فرماست و لازم است فضا را آرام کند. لذا در ابتدا شروع به ستاش حضرت زهرا سلام الله علیها کرد و گفت: «ما همه مرهون پدر شما هستیم و شما فرزند و وارث او هستید و ما به شما محبت و علاقه داریم و حتی من حاضرم اموال خودم را به شما واگذار کنم. تصرف فدک براساس مصلحتی بوده که من برای جامعه اسلامی اندیشیدم و البته من در این تصمیم تنها نبودم بلکه همه مسلمانان با من همراه بودند. اما من قسم می خورم از پیغمبر اکرم ﷺ شنیدم که فرمود: ما انبیا ارثی باقی نمی گذاریم و آن چه بعد از ما بماند در اختیار ولی امر بعد از من است. من صلاح دانستم که این ملک را صرف مصالح مسلمین و مخارج جهاد کنم!»
افشاء توطئه ای خطرناک
قاعدتا اشخاص ساده و سطحی نگر تا حدی تحت تأثیر سخنان وی واقع شدند. این بود که باز حضرت به فرمایشاتشان ادامه دادند و فرمودند: سبحان الله ما كان أبی رسول الله صلى الله علیه وآله عن كتاب الله صادفا و لا لأحكامه مخالفا بل كان یتبع أثره و یقفو سوره؛ خیلی جای تعجب است! پدر من کسی نبود که سخنی بر خلاف حکم خدا بفرماید. وظیفه او این بود که احکام خدا را بیان و خود نیز عمل کند. أ فتجمعون على الغدر اعتلالا علیه بالزور؛ آیا می خواهید با حیله و نیرنگ رفتار پیغمبر را تخطئه کنید و برای رفتار خودتان توجیهی بتراشید؟! وهذا بعد وفاته شبیه بما بغی له من الغوائل فی حیاته؛ این جمله رمزآمیزی است. حضرت می فرماید: این کار شما شبیه حیله ای است که در زمان حیات پیغمبر انجام گرفت. حضرت به صورت مجمل مسأله را مطرح می کنند اما شارحین به خصوص ابن ابی الحدید که خود از اهل تسنن است در این جا داستانی از اساتید خود و مورخان از جمله واقدی در کتاب مغازی نقل کرده اند که اجمال آن از این قرار است که: عده ای از منافقان درصدد ترور پیغمبر اکرم ﷺ برآمدند. یک شب که پیامبر در مسیری کوهستانی در حرکت بودند توطئه کردند که شتر پیغمبر را رم بدهند و حضرت را در دره بیاندازند. پیامبر گرامی اسلام از توطئه آن ها باخبر شدند و نقشه آن ها ناکام ماند. با توجه به قرائن موجود و به خصوص نصی که واقدی در مغازی آورده مقصود حضرت زهرا سلام الله علیها غائله ترور پیامبر است. حضرت می فرماید: این کاری که با من انجام می دهید شبیه آن غائله ای است که برای قتل پیغمبر تدارک دیده شد. این هم دنباله همان جریان است و اکنون می خواهید ما را حذف کنید. می خواهید دیگر اثری از آن بیت و از اهداف پیغمبر باقی نماند.
هذا كتاب الله حكما عدلا و ناطقا فصلا؛ اگر غرضی در کار نیست و واقعا وظیفه برایتان مشتبه شده است به قرآن مراجعه کنید و به هرچه قرآن حکم می کند عمل کنید. قرآن می گوید: یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ؛[مریم، 6] حضرت با اشاره به این آیه می خواهند بگویند که اگر این کلام صحیح باشد که پیامبران ارث باقی نمی گذارند باید انبیاء الهی خود به این نکته واقف باشند. پس چرا حضرت زکریا علیه السلام از خداوند درخواست وارث کرد؟ حضرت باز به آیه دیگری اشاره می کنند که صریحا به خلاف این کلام اشاره دارد. می فرماید: «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ؛[نمل، 16] حضرت سلیمان از حضرت داوود ارث برد.» اگر این قاعده ای است که انبیا ارثی باقی نمی گذارند پس چه طور قرآن می فرماید: سلیمان وارث داوود بود و از او ارث برد؟ پس معلوم می شود این حدیث درست نیست و یا حداکثر توجیهی که می توان کرد این است که بگوییم: کلام را اشتباه شنیده اید. ممکن است حدیث این گونه بوده باشد که: «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ؛ إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِینَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ؛[الکافی، ج 1 ص34] یعنی ما انبیاء برای امت مان پول به عنوان ارث باقی نمی گذاریم. بلکه ارثی که امت از ما می برند علم است.» این سخن برای تشویق مردم به فراگیری علومی است که انبیاء برای ایشان به جا گذاشته اند. اما معنای این سخن این نیست که پیامبران از آن جهت که فردی از افراد جامعه هستند و تابع احکام الهی، مثل سایر افراد جامعه برای فرزندانشان ارث نمی گذارند. پس این که شما می گویید آن چه از ایشان باقی می ماند در اختیار ولی امر است نمی تواند صحیح باشد؛ چراکه بر خلاف قرآن است.
و بین عزوجل فیما وزع من الأقساط وشرع من الفرائض والمیراث وأباح من حظ الذكران والإناث ما أزاح به علة المبطلین و أزال التظنی و الشبهات فی الغابرین؛ خدای متعال در قرآن آیاتی درباره ارث نازل فرموده و سهم الارث وارثان را تعیین کرده و تفاوت های ارث زن و مرد را هم بیان کرده است. قرآن می گوید: همه مسلمانان از مورثینشان ارث می برند. بنابراین جایی برای این شبهه ها نیست که بگویید پدر شما ارثی نگذاشته و هر چه مانده باید صرف مصالح مردم شود. این حکم قرآن استثناء ندارد و برای همه مسلمانان جاری است. كلا «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمیل وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُون»؛[یوسف، 18] حضرت در این جا از آیه ای اقتباس می کنند که در داستان حضرت یوسف آمده است. ماجرا از این قرار بود که برادران یوسف وقتی یوسف را در چاه انداختند و پیراهن خونینش را برای پدر آوردند گفتند: ما یوسف را نزد اثاث هایمان گذاشته بودیم اما وقتی برگشتیم دیدیم که گرگ او را خورده و این پیراهن خونی اش باقی مانده است. حضرت یعقوب فرمود: آنچه شما بیان می کنید تصویری نفسانی و شیطانی است؛ یعنی شما دروغ می گویید و می خواهید من را فریب دهید. اما من صبری نیکو خواهم داشت و در این جریانی که شما نقل می کنید از خداوند کمک می خواهم. حضرت زهرا سلام الله علیها این آیه را برای آن ها خواندند؛ یعنی همان طور که فرزندان یعقوب به یعقوب دروغ می گفتند شما هم به من دروغ می گویید و حیله ای به کار بسته اید و من باید در این ماجرا صبر کنم تا خداوند حکمش را انجام دهد.
حیله ای دیگر بر علیه فاطمه سلام الله علیها
با این سخنان حضرت، باز آن توقعی که خلیفه داشت برآورده نشد. وی می خواست با آن ستایش ها و چرب زبانی ها که از آن حضرت کرده بود فضا را آرام کند و کارش را به پیش ببرد. با بیانات حضرت دوباره فضا تغییر کرد و مردم فهمیدند که جریان به گونه دیگری است و حضرت زهرا می گویند: شما نیرنگ می زنید و دروغ می بافید و می خواهید همان غائله ای را تکرار کنید که برای قتل پیغمبر برپا کردید. خیلی حرف عجیبی است. وی وقتی اوضاع را مشاهده کرد، دوباره رشته سخن را به دست گرفت و گفت: صدق الله و رسوله وصدقت ابنته؛ شما آیات قرآن را خواندید و خدا و رسول او راست گفته اند. تو هم که دختر پیغمبر هستی راست می گویی. باز به چرب زبانی ادمه داد و گفت: انت معدن الحكمة و موطن الهدى و الرحمة و ركن الدین و عین الحجة؛ اوصاف عجیبی است! طبعا اگر بخواهند خشم کسی را فرو بنشانند باید بگویند: «نه ما با شما مخالفتی نداریم و مخلص شماییم.» وی بر این اساس شروع کرد به گفتن این سخنان که: من هرگز شما را تکذیب نمی کنم! شما معدن حکمت، جایگاه هدایت و رحمت و سرچشمه حجت و برهان هستید. شما رکن دین هستید! خیلی تعبیر عجیبی است. اگر پایه خراب شود ساختمان فرو می ریزد. به حضرت می گوید: شما دارای چنین مقام و موقعیتی در دین هستید و من این ها را قبول دارم. لا ادلی بجوابک و لا ادفعک عن صوابک لا أبعد صوابك و لا أنكر خطابك هؤلاء المسلمون بینی و بینك قلدونی ما تقلدت و باتفاق منهم أخذت ما أخذت غیر مكابر و لا مستبد و لا مستأثر و هم بذلك شهود؛ شما مطالبی را گفتید و من هم تکذیب نمی کنم؛ ولی دیگر در مقام جواب شما برنمی آیم و نمی خواهم بحث را ادامه دهم و حرف شما را رد کنم. از این پس کار را به مسلمانان واگذار می کنم. من این مقام را به انتخاب خودم اشغال نکرده ام؛ بلکه مردم این را به گردن من گذاشته اند. تصرف فدک هم به رأی خودم نبود بلکه همه مردم نظرشان همین بود! من نخواستم مستبدانه کار کنم و نخواستم چیزی برای خودم برگزینم. اکنون نیز حَکَم بین من و شما مردم هستند؛ هرچه همه مردم بگویند من قبول می کنم! و مردم هم شاهد هستند که من تنها این کار را نکردم.
در واقع وقتی وی در احتجاج و بحث، در مقابل آیات قرآن و بیانات حضرت زهرا سلام الله علیها جواب قانع کننده ای نداشت و دیگر فضا هم اقتضا نمی کرد که بیشتر از این مسأله طول بکشد، بهترین راه کار را این دید که حضرت را رویاروی همه مسلمانان قرار دهد. لذا چنین وانمود کرد که چون همه مردم با این قضایا موافقت کردند، آنچه گذشت اعمال درستی بوده است. امیرالمومنین سلام الله علیه در تشریح این جریان می فرمایند: برای این که خلافت را از ما بگیرند و فدک را از ما غصب کنند به اجماع مسلمین استناد کردند و گفتند که امت اسلامی اتفاق بر خطا نمی کنند.
بررسی اجماع ادعا شده
شایسته است که این مسأله از نظر تاریخی مورد بحث واقع شود تا از یک طرف معلوم شود که این چه اجماعی بود و ثانیا چه حجیتی در این اجماع برای این مسأله وجود دارد و ثالثا بعد از استناد به این اجماع چرا کسی سخنی نگفت.
اما داستان اجماع بر خلافت یک امری است که به شوخی شبیه تر است. جریان سقیفه را که خود محدثان و مورخان اهل تسنن نقل کرده اند جریانی است که از اختلاف بین دو طایفه از انصار بر سر خلافت در سقیفه شروع شد. وقتی چند نفر از مهاجرینی که سرانجام دستگاه خلافت را راه اندازی کردند متوجه شدند فورا جمع شدند و با آن ها درگیر شدند. خلیفه دوم جریان را این طور نقل می کند که: «من دیدم نزدیک است که بین امت اختلاف بیافتد و شمشیر بین مردم واقع شود. من دستم را دراز کردم و گفتم: من که با ابوبکر بیعت می کنم. به دنبال من چند نفری این کار را کردند و بالاخره قضیه تمام شد و دیگر کسی چیزی نگفت!» اجماع مورد ادعا این بوده است. از خلیفه دوم نقل شده که: انّ بیعة ابی بکر کانت فلتة وقی الله شرها![تاریخ طبری، ج2 ص459] اگر امری مورد اجماع مسلمین باشد و مسلمانان در آن اختلافی نداشته باشند و بر خطا هم نباشد چگونه است که خلیفه دوم درباره آن می گوید: فلتة وقی الله شرها! و چگونه است که می گوید: من برای جلوگیری از خونریزی دستم را دراز کردم و با او بیعت کردم! اگر بنا بود اجماع شود باید رأی گیری می کردند. دست کم نظر دیگران را می پرسیدند و اجازه می دادند هر کسی رأی خودش را بدهد. چگونه سخن از اجماع می شود در حالی که ابتدا، کار به این جا کشیده شد که به روی هم شمشیر کشیدند و او برای جلوگیری از خونریزی دست به سوی ابوبکر دراز کرد و بعد هم خودش گفت: این کار نسنجیده ای بود؟! این ها همه امت نبودند. مگر سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و دیگران جزو امت نبودند؟! بر فرض بر خلافت و بر غصب فدک اجماع کردند اما چه کسی نظر داده بود؟ کدام سند گواه است که مردم گفته باشند: بیایید این کار را بکنید؟ خود او هم به حدیثی از پیغمبر استناد کرد که اختیار اموالی که بعد از من باقی می ماند به دست ولی امر است. حتی اگر این حدیث هم درست بود بر اساس بیعتی که پیغمبر هفتاد روز پیشتر در غدیر از مسلمانان گرفته بود باید آن اموال در اختیار علی علیه السلام باشد نه این که مباشر علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما را از ملک بیرون کنند و خودشان تصرف کنند!
به هر حال این جریان به تعبیر حضرت زهرا سلام الله علیها توطئه و غائله ای بسیار خطرناک بود شبیه توطئه ای که برای قتل پیغمبر تدارک دیده بودند. نباید از این نکته غافل شویم که این که حضرت در مقابل این ها این عبارات را به کار می برند و از آیاتی استفاده می کنند که در شأن کفار، مشرکان و منافقان است، و این جریان را به جریان فرزندان یعقوب تشبیه می کنند، همه این ها برای این است که در میان مسلمانان دست کم چند نفری حقیقت اسلام و مسیر صحیح اسلام را بشناسند و بفهمند که معارف دین را باید از چه کسی یاد بگیرند. اگر کسی ادعا کند که: «اگر این خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها نبود، امروز اثری از شیعه در عالم پیدا نمی شد» حرف گزافی نزده است. وجود تشیع و حتی معارفی که از اهل بیت علیهم السلام در میان اهل تسنن باقی مانده مرهون این خطبه حضرت زهرا سلام الله علیهاست.
امیدواریم که خداوند دست ما را در دنیا و آخرت از ولای ایشان کوتاه نفرماید.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته